همزمان نهادهای امنیتی سودان اعلام کردند که «تمام زندانیان سیاسی آزاد شدند.» بر همین اساس، عوض بنعوف، وزیر دفاع سودان با ادای سوگند بهعنوان رئیس شورای نظامی انتقالی این کشور شروع به کار کرد. بهدنبال انتشار بیانیه وزارت دفاع سودان مبنی بر اعلام وضعیت فوقالعاده در کشور و غیره حزب اپوزیسیون «الامه» سودان مخالفت کامل خود را با بیانیه وزیر دفاع این کشور مبنی بر عزل رئیسجمهور اعلام کرد. این حزب در بیانیهای تاکید کرد: «ما به شدت بیانیه وزیر دفاع نظام منقرضشده که نه خواستههای ملت ما و نه خواستههای نیروهای مسلحی که با ما اعلام همبستگی کردند را بیان نمیکند، محکوم میکنیم.» در این بیانیه آمده است: «حزب ما با گروههای آزادیخواه و تغییرطلب اعلام همبستگی میکند. حزب ما تمایل دارد در این شرایط حساس ملی اعلام کند که باقیماندن بزرگترین نماد متخاصم نظام با ملت کاملا امری مردود است همانطور که از سوی تمامی آزادگان نیروهای مسلح نیز این امر مردود است، خواستههای انتفاضه ملت ما بهصورت آشکار مطرح شده که هیچ ابهامی در آن نیست. خواستههای ما عبارت از برکناری کامل رئیسجمهور و نظام وی و نمادهای آن است تا آزادی و تغییر بهصورت کامل محقق شود.»
«دکلان والش»، در گزارش 11 آوریل (پنجشنبه 22 فروردین) برای نیویورکتایمز نوشت که البشیر همواره دوست داشت داستان دندان شکستهاش را برای همه تعریف کند تا چهرهای مردمی از خود نمایش دهد و بگوید که از صفر شروع کرده و نردبان قدرت را بر حسب شایستگیهای خود طی کرده است. او در زمانی که یک بچه مدرسهای بود بهعنوان کارگر ساختمانی هم کار میکرد. او ماه ژانویه در جمع هواداران خود گفته بود در حین کار و حمل بار، بر زمین افتادم و دندانم شکست. به جای معالجه، او دندان خود را با آب نمک شست و به کار ادامه داد. سالها بعد، زمانی که به ارتش پیوست، از کاشت یک دندان نقرهای هم سر باز زد زیرا میخواست دوران سختی را همواره به یاد داشته باشد و به مردم بگوید که از دل آنها برخاسته است. این داستان پس از 30 سال فقر و فلاکت برای کشورش دیگر خریداری نداشت. مردی که با مشت آهنین بر کشور حکمرانی میکرد روز پنجشنبه در کمال ناباوری از انظار ناپدید شد. والش در گزارش خود مینویسد: مردم روز پنجشنبه فریاد میزدند: «فقط برو. همین.» «دیوید. دی. کرک پاتریک»، گزارشگر نیویورک تایمز که از 8 آوریل به استقبال سقوط البشیر رفته بود هم نوشت امیدهایی که بهار عربی در سال 2011 در خاورمیانه برانگیخته بود رو به خاموشی میرفت اما در شمال آفریقا طنین آن همچنان شنیده میشود. او نوشت قیام سودانیها یادآور قیام مردم در قاهره و تونس است اما سودانیها یک درس از آن قیامها آموختند: اگرچه طی تظاهرات برخی از آنها کشته شدند اما مردم فهمیدند که تظاهرات غیرخشونتبار، مسالمتآمیز و گسترده برای کنار زدن یک دیکتاتور ریشهدار کافی است. پاتریک میافزاید ناآرامیهای احیا شده در شمال آفریقا تقویتکننده این ایده است که مشکلات بنیادینی که موجب این اعتراضات شده همچنان موجود است: از بیکاری و مشکلات اقتصادی گرفته تا فساد سیاسی حکمرانان و اقتدارگرایی آنها و پاسخگو نبودنشان در برابر مردم.
علت بحران: نزاع در ارتش
«جوزف گولدشتاین» هم که بوی وداع البشیر را احساس کرده بود در گزارشی برای نیویورکتایمز نوشت که یکی از دلایل کنارهگیری سریع البشیر نزاعی بود که در درون ارتش وجود داشت. او معتقد است البشیر در دوران زمامداری خود مبادرت به تاسیس یک نیروی شبهنظامی وفادار کرده بود که نهادی موازی با ساختار رسمی ارتش بود. به عبارت دیگر، سودان در دوران البشیر یک ارتش رسمی داشت و یک ارتش غیررسمی که عمدتا متشکل از وفاداران به البشیر بودند، هرچند بخشی از بدنه ارتش رسمی هم وفادار به او بودند. البشیر با آن عصایی که نماد قدرت او بود و همواره آن را در هوا تکان میداد یک سازمان اطلاعات ملی و یک نیروی امنیتی تاسیس کرده بود که از حامیان ارتش غیررسمی بودند که «جونجوید» نامیده میشد. این گروه در درگیریهای دارفور و طی سالهای بحران در سودان بیش از 300 هزار نفر را کشت. روایت گزارشگر نیویورکتایمز این است که البشیر نهتنها خود نقشی دوگانه بازی میکرد بلکه همواره میکوشید تا میان ارتش رسمی و غیررسمی تمایز بگذارد و آنها را در مقابل هم قرار دهد: از یکسو به ارتش برای هدف قرار دادن این شبهنظامیان چراغ سبز نشان میداد و از سوی دیگر، با ارسال انواع کمک به شبهنظامیان جونجوید به تقویت آنها میپرداخت. گولدشتاین میافزاید: «دولت سودان [یا احتمالا شخص البشیر] آنها را بهعنوان نیروهای واکنشسریع طبقهبندی کرده است.» دکلان والش در گزارش خود مینویسد: یکی از دلایلی که باعث شد ارتش درهای مقر فرماندهی را به روی معترضان بگشاید همین نزاع میان ارتش رسمی با نیروهای جونجوید بود. در واکنش به کشتن مردم از سوی نیروهای امنیتی غیررسمی و برخی نیروهای رسمی ارتش که وفادار به البشیر بودند، پزشکان سودانی هم اعلام کردند که بیمارستانهای ارتش را در اعتراض به حمایت این نیروها از البشیر بایکوت میکنند. با این حال، این نگرانی در میان برخی کنشگران سودانی وجود دارد که ممکن است این کشور در مسیر مصر قرار گیرد. «فرید»، کنشگری که عضو کمیته اجرایی انجمن پزشکان سودانی هم هست میگوید تاکتیک ارتش مرا به یاد تجربه مصر میاندازد که در آن ارتش مبادرت به خلع مبارک از قدرت کرد و سپس در نقش ناجی ظاهر شد و در نهایت قدرت را قبضه کرد. او میگوید تاریخ سودان آمیخته به کودتاها و تظاهرات و انقلابهاست: «این خطر در برابر ما وجود دارد که ارتش با چهرهای مردمی در نهایت قدرت را به دست گیرد.» در مصر سال 2011، اسلامگرایان نگران «سناریوی الجزایر» بودند؛ سناریویی که در آن ارتش در برابر پیروزی اسلامگرایان ایستاد و نتیجهاش کشته شدن بیش از 100 هزار نفر بود. اکنون هم سودانیها از تجربه مصر میترسند.
ارتش، پیشقراول اصلاح یا ارتجاع؟
اقتدارگرایی با ماهیت ارتش پیوندی نزدیک دارد. اصولا در خاورمیانه عربی این ارتش است که میتواند در نقش ناجی ظاهر شود. اقتدارگرایان نمیتوانند متحدانی باثبات برای غرب هم باشند. فیلیپ گوردون، هماهنگکننده کاخ سفید در امور خاورمیانه و شمال آفریقا در دوران اوباما، معتقد است تحولات سودان و الجزایر نشان میدهد که برای ثبات پایدار نمیتوان به دیکتاتورهایی مانند السیسی دل بست: «اگر رژیمی نتواند به شهروندان خود پاسخگو باشد، سرانجام علیه او قیام خواهد شد.» ساموئل هانتینگتون کشورهای خاورمیانه عربی را در زمره جوامع «پراتوری» طبقهبندی میکند که نظامیان در آنها حرف اول را میزنند. او معتقد است در چنین جوامعی راه نهایی و موثر اعمال فشار بر مراجع اقتدار، گرفتن اقتدار از دست آنهاست. راه آن هم کودتای نظامی است. به همین دلیل، در چنین جوامعی کنش مستقیم نظامی چشمگیرترین و موثرترین صورت فعالیت سیاسی است. استاد سابق دانشگاه هاروارد معتقد است در یک جامعه پراتوری، دخالت نظامی را باید واکنشی در برابر اوج گرفتن ستیز اجتماعی گروهها و دستههای گوناگون دانست که معمولا با نزول کارآیی و مشروعیت نهادهای سیاسی موجود همراه است. هانتینگتون میافزاید اگرچه آشوبها، اعتراضات و تظاهرات میتوانند بهگونهای مستقیم یا غیرمستقیم حکومت را به تعدیل سیاستهایش وادارد اما به خودی خود نمیتوانند دارندگان قدرت سیاسی را از حکومت بیندازند. اما کودتای نظامی صورتی از کنش مستقیم است که نه تنها سیاستهای یک حکومت را تغییر میدهد بلکه قدرت حکومتی را هم دگرگون میسازد. انسجام سازمانی نظامیان این واقعیت را منعکس میسازد که نیروهای اجتماعی دیگر فقط میتوانند بر حکومت فشار آورند اما نظامیان از قدرت عوض کردن حکومت برخوردارند.
اقتصاد سودان در دوران زعامت 30 ساله البشیر نهتنها پیشرفتی نداشت بلکه عقبگرد هم داشت. اقتصاد سودان بیشتر بر پایه کشاورزی، منابع زیرزمینی و دامداری استوار است و مقدار کمی هم نفت استخراج میشود. بیش از 80 درصد نیروی کار سودان در بخش کشاورزی فعالیت میکنند که البته بیشتر بهصورت سنتی انجام میشود. سودان جنوبی سال 2011 میلادی از سودان جدا شد و به دلیل اینکه بیشتر منابع نفتی این کشور در بخش جنوبی قرار داشت، خارطوم بیش از 75 درصد منابع نفتی و درآمدهای ناشی از آن را از دست داد. آن زمان سودان روزانه 470 هزار بشکه نفت تولید میکرد و امید به بهبود اقتصاد این کشور زنده شده بود اما دیگر اینگونه نیست. طی سالهای اخیر تنها پنج هواپیمای مسافربری برای این کشور باقیمانده و این پنج هواپیما هم تنها در مسیرهای داخلی پرواز میکنند. آمریکا سال 1997میلادی اقدام به تحریم اقتصادی سودان کرد. البشیر اواخر سال 2017 میلادی گفت، تحریمهای آمریکا بیش از 500 میلیارد دلار به اقتصاد کشور لطمه زده است. نرخ بیکاری در سودان از 20 تا 50 درصد متغیر است اما برخی منابع میگویند که نرخ بیکاری بسیار بالاتر است و دولت نرخ واقعی بیکاری را اعلام نمیکند. جنگهای داخلی، بیثباتی سیاسی، شرایط بد آب و هوایی، سیاستهای نادرست اقتصادی و همچنین تحریم این کشور و از دست رفتن 75 درصد منابع نفتی با استقلال سودان جنوبی باعث شده تا اوضاع اقتصادی در سودان همواره وخیم باشد. بیش از 70 درصد سودانیها برای تامین نیازهای ضروری با مشکل مواجهاند. مشکلات مالی همچنین باعث شد دولت سودان 13 نمایندگی سیاسی خود را در خارج تعطیل کند و شمار دیپلماتهای خود در خارج را نیز حدود 30 درصد کاهش دهد. این موارد دست به دست هم داد تا سودان برای خلاصی از بحرانهای اقتصادی در مدار عربستان قرار گیرد و مبادرت به اعزام نیرو به یمن کند. این اقدام برای خارطوم حیاتی بود زیرا میتوانست تا حدودی از کمکهای مالی ریاض بهرهمند شود. چنین است که کشوری که روزگاری محور اصلی قدرت در خاورمیانه و شمال آفریقا را شکل داده بود اکنون به چنان فلاکتی افتاده که اگر کمک از خارج نرسد روی پای خود بند نمیشود. سودان و الجزایر که روزگاری در ترتیبات امنیتی «زیرمنطقه خاورمیانه و شمال آفریقا» نقشی کلیدی داشتند امروز چنان به حاشیه رفتهاند که فقط نامی از آنها باقیمانده است. انوشیروان احتشامی، استاد روابط بینالملل و رئیس دانشکده حکومت و روابط بینالملل در دانشگاه «دورهام» انگلیس، میگوید ترتیبات امنیتی منطقهای تا قبل از دهه 70 میلادی بهوسیله کشورهای عرب شرق دریای مدیترانه و شمال آفریقا سازماندهی شده بود. در این راستا، کشورهای ملیگرای عرب مانند مصر، سوریه، الجزایر و سودان – و تا حدودی عراق- محور اصلی منطقه را تشکیل میدادند. بهدنبال مرگ ناصر در سال 1970 و کودتای بعثی در همان سال در سوریه و مقارن با قدرتگیری دولتهای حاشیه خلیجفارس، تشدید مساله اعراب و اسراییل و غیره شاهد انتقال قدرت به کشورهای حاشیه خلیجفارس بهویژه عربستان بودیم. چنین بود که سودان و الجزایر که روزگاری نقشی کلیدی داشتند امروز به حاشیه رفتهاند و درگیر انتقال قدرت هستند و بعضا در جرگه متحدان و اقمار کشورهای حاشیه خلیجفارس بهویژه عربستان قرار گرفتهاند.