حوالی سینمای هفتهی گذشته موضوعات متنوعی را در بر میگرفت. نگارندهی این سری مطالب به هر موضوعی که میتوانست سوژهای برای مطلبش باشد، چنگ زده بود تا آنچه مینویسد خواننده داشته باشد. حوالی سینمای هفتهی گذشته را با عنوان رضا عطاران فیت مایکل جکسون در بنیتا بخوانید. این هفته ولی گویا اوضاع بهتر است و نیازی به دستاندازی به سایر هنرها نیست. اهالی سینما به خوبی خوراک حوالی سینما را تامین کردند. با ما همراه باشید تا به حرفها و کارهای اهالی هنر سینما در هفتهی گذشته گیر بدهیم.
بی خیال آقا جواد
آقای جواد شمقدری دلش برای سینما و حواشی آن که تا مدتها دستپخت خودشان بوده تنگ شده است. به همین خاطر آستین بالا زده و فیلم قدیمیشان که همان توفان شن باشد را رو کردند تا توفانی به پا کنند. آقای شمقدری میگویند: «فیلم من در آمریکا قاچاقی دست به دست میشود.»
البته این حرف سال 94 گفته شده است ولی چند روز پیش دوباره در فضای مجازی بر سر زبانها افتاد.
مهران مدیری: کلا این قُطر بازو به چه درد آدم میخورد؟
این روزها حواشی سینما و تلویزیون با اسم مهران مدیری و برنامهی دورهمی گره خورده. اصلا «چو مدیری نباشد، حوالی سینما مباد». ایشان اینبار سراغ دوستان بدنساز رفته و آنها را مورد نوازش قرار داده. ولی از حق نگذریم برخی ابهامات و سوالاتش از این دوستان خیلی ورزشکار، ابهاماتی است که ذهن خیلیها را مشغول کرده است؛ ابهاماتی که مدیری مطرح میکند، عبارتند از:
1-میخوای تایپ کنی، دوتا بازو میمالن به هم عرق سوز میشن
2-میخوای دنده عقب بگیری شونهات گیر میکنه به بازوت، نمیتونی عقب رو ببینی
3- دولا میشی بند کفشت رو ببندی بازوت گیر میکنه به لگنت
موافقم که میتوان فهرست این ابهامات را طولانیتر کرد. اگر شما هم به عنوان خوانندهی این مطلب ابهامی دارید، میتوانید در قسمت کامنت در پایین مطلب، مطرح فرموده تا در اولین فرصت از این ورزشکارانِ نامآورِ دلاورِ پرچم را بر سر در خانه کوبنده، بپرسیم و بگوییم.
ممنون خانم نعمتی بابت شفافسازی
آنا نعمتی (آناهیتا نعمتی سابق) در گفتوگویی که در حاشیهی جشنوارهی جهانی فیلم فجر با امیر پوریا، منتقد سینما انجام داده بود، علت تغییر نامش از آناهیتا به آنا را توضیح داد. او دلیل این کارش را اشتباه گرفته شدن با آناهیتا همتی و تداخل رزومههای کاریشان با یکدیگر میدانست. این اشتباه رزومهای تا گوگل و ویکیپدیا هم سرایت کرد، طوری که دیگر خانم نعمتی دیدند که «نه دیگه نمیشه». بنابراین چاره را در تغییر اسم دید.
حالا که این راهکار آزموده شد و جواب داد، بهتر نیست که ابوالفضل پورعرب و فریبرز عربنیا هم آن را به کار ببندند؟!
از قسمت چهارصد و بیست هشت به بعد چه میشود؟
من هم تا امروز صبح نمیدانستم که این آقای تازه درگذشته، مدیر شبکهی فخیم «جِم» بودند. حالا که این اتفاق برای ایشان افتاده و دستشان از دنیا و جِم کوتاه شده، باید دید که چه بر سر جم و بازیگران به آنجا رفته و آنان که شاید، شاید، تکرار میکنم شاید! قصد رفتن به جِم را داشتند، میآید. مسئلهی مهمتر اما این است که آیا قسمت چهارصد و بیست و هشتم سریال پخش خواهد شد یا نه؟ سوالی است که باید پاسخ داده شود وگرنه مردم علاف نیستند که 400 قسمت سریال ببینند و در نهایت به شیوهی فیلمهای اصغر فرهادی با پایان باز مواجه شوند!
بوس بوس فراستی!
و اما آقای فراستی. اصلا فراستی نباشد سینما حاشیهای ندارد. با اینکه حرفهای فراستی را با خانواده نمیشود شنید، او مراد خیلیهاست. ولی گویا دیگر چندان مراد دل صدا و سیما نیست. بعد از تمام شدن داستانهایی که افخمی و فراستی در جشنوارهی فجر برای فیلمها درست کردند، صدا و سیماییها دیدند که فراستی اندک آبرویی را هم که تلویزیون دارد، بر باد فنا خواهد داد. بنابراین به قول جنابخان مرحوم: «خدافظ فراستی، ستاره بچینی، بوس بوس»
منبع: بنیتا