روزنامه ایران: ساعت 10:30 صبح دوشنبه 26 فروردین زن میانسالی درحالی که بستهای زیر چادرش مخفی کرده بود وارد بانک ملت شعبه فرمانیه شد. او چند دقیقهای روی صندلی انتظار مشتریان بانک نشست و زمانی که مطمئن شد مشتری دیگری به غیر از خودش داخل بانک نیست به میز رئیس بانک نزدیک شد. اما قبل از آن یک قبضه نارنجک را داخل گلدان نزدیک در اتاق رئیس بانک قرار داد.
زن 64 ساله وارد اتاق رئیس شد و ناگهان جعبهای را روی میز رئیس گذاشت و گفت: داخل این جعبه بمب است. اگر به خواستهام عمل نکنی بمب منفجر میشود. من 22 هزار دلار نقد میخواهم. چراغ کوچکی که روی جعبه چشمک میزد و ریموت کنترلی که در دست داشت خبر از یک انفجار زود هنگام میداد. زن گفت: اگر پول را ندهی دکمه را میزنم و همه جا را منفجر میکنم. رئیس بانک به بهانه آوردن پول اتاق را ترک کرد و از کارمندان نیز خواست بلافاصله از بانک خارج شوند. سپس با پلیس تماس گرفته و درخواست کمک کردند. دقایقی بعد نیز باتوجه به حساسیت موضوع سرکلانتر و رئیس کلانتری 123 نیاوران و مأموران پلیس در محل حاضر شدند. آنها با اینکه میدانستند هر لحظه امکان انفجار وجود دارد، اما وارد بانک شده تا با زن میانسال وارد گفتگو شوند.
8 دقیقه بعد... / سر کلانتر نیاوران شروع به صحبت با زن میانسال کرده و درنهایت موفق شد هشت دقیقه بعد او را وادار به تسلیم کنند. وی بعد از تسلیم مدعی شد که بمب و نارنجک تقلبی بوده است و تنها برای ترساندن رئیس بانک و رسیدن به هدفش این کار را انجام داده است. سردار ظهیری- رئیس پلیس پیشگیری پایتخت- در تشریح این خبر گفت: داخل جعبهای که زن میانسال به همراه داشت، مقداری سنگ بود که به هیچ وجه چاشنی و مواد منفجره به همراه نداشت. همچنین مشخص شد کلت و نارنجک همراه وی نیز قلابی بوده و قابلیت شلیک و انفجار نداشته است.
گفتگو با زن میانسال
چرا تصمیم به این کار گرفتی؟ از زندگی خسته شده بودم، وضعیت زندگیام در ایران خیلی سخت بود و برای همین به همراه دخترم و یکی از دوستانم تصمیم گرفتیم که از ایران خارج شویم. اما هزینه رفتنمان از ایران 20 هزار دلار بود و من این پول را نداشتم. این موضوع انگیزهای شد تا به فکر سرقت از بانک بیفتم.
چرا این بانک را انتخاب کردی؟ من از مترو تجریش پیاده شدم. در راه 5 بانک دیگر را هم دیدم و برای ارزیابی و سنجش ماجرا به داخل آنها هم رفتم. اما آنها مناسب سرقت نبودند و درنهایت من بانک ششم را برای این کار انتخاب کردم.
این بانک چه ویژگی داشت که آن را انتخاب کردی؟ چهره رئیس بانک معصوم بود و به نظر میرسید که راحت میشود از آنجا سرقت کرد.
شوهرت از این ماجرا با خبر بود؟ شوهرم سال 79 یا 80 بود که ما را رها کرد و رفت. من در اوج جوانی مجبور شدم که به تنهایی دخترم را بزرگ کنم.
ایده این سرقت را چه کسی داد؟ خودم. من لیسانس علوم اجتماعی دارم و بسیار مطالعه میکنم.
وسایل را از کجا آوردی؟ / همه آنها را در خانه داشتم. چراغ چشمک زن برای یک عروسک بود. تمام وسایلی را که در خانه داشتم کنار هم گذاشتم و با ایده گرفتن از فیلمهای گانگستری خارجی آنها را درست کردم.