به گزارش مشرق، کانونهای سلطه گر از دیر باز و از قرنها پیش، همواره از دین و تحریف و
وارونه نمایاندن آن برای جلب تودههای مردم و پیشبرد اهداف شیطانی خود بهره
جستهاند. توسط همین کانونهای زرسالار، عهدجدید با آموزههای اشراف و
اشرار یهود ترکیب شد و آرمانهای تاریخی سیاسی آنها به عنوان تکلیف دینی
قرار گرفت تا به قول خود زمینههای بازگشت مسیح موعود را فراهم آورند.
پیوریتنها براساس همین آرمانها و اعتقادات به قاره نو رفتند. آنها به
آمریکا رفتند نه برای اینکه مکان تازهای برای زندگی و خوشبختی بیابند بلکه
براساس اسناد و شواهد معتبر خودشان، پیوریتنهای مهاجر به همراه اشراف
یهود برای عملی ساختن همان تکلیف ظاهرا الهی (که توسط کانونهای یاد شده به
آنها القاء گردیده بود) به آمریکا رفته و ایالات متحده را بنیاد گذاردند و
حتی آن را «اسرائیل نو» و یا «نئو اورشلیم» نامیدند. این اعتقاد و باور
همین امروز در بسیاری از متون و نوشتهها و کتب آمریکاییان به چشم میخورد و
حتی در سینما نمودی آشکار دارد.
همین پیوریتنها بودند که اولین
رسانهها یعنی روزنامه و همچنین رادیو را برای جلب افکار عمومی در آمریکا
بوجود آوردند. در متن موسوم به «پروتکلهای دانشوران صهیون» که یک سند مهم و
معتبر راهبردی برای حاکمیت جهانی صهیونیسم محسوب میشود، به تفضیل
راهکارها و امکانات آن غلیه نهایی تشریح شده است. امکانات کلیدی و موثری در
این مسیر به کار گرفته شد؛ مهمترین ابزار تاثیرگذاری ذهنی یعنی نمایش که
در تئاتر و سینما و تلویزیون تبلور پیدا میکرد .
از نخستین روزهای
تاسیس سینما در غرب و در ایالات متحده، ترویج ایدئولوژی آمریکایی یا همان
آرمانهای صهیونی عمدهترین هدف به شمار آمد. ایدئولوژی که فراتر از
اندیشههایی مانند اومانیسم و سکولاریسم و سیستم سیاسی منتج از آن یعنی
لیبرال سرمایهداری، نظریه آخرالزمانی یا به عبارت دیگر مسیحاگرایی را
ترویج میکردکه به عنوان محور اندیشههای صهیونی به طور گستردهای در
سینمای غرب به تصویر کشیده شد.
براساس آمار موجود تاکنون 250 فیلم
درباره حضرت عیسی مسیح (ع)، 120 فیلم درباره حضرت موسی (ع) ، 40 فیلم با
موضوع بودا و 89 فیلم هم درباره سایر پیامبران الهی از جمله حضرت ابراهیم
(ع)، حضرت یوسف و حضرت داوود (ع) ساخته شده است.
برای نخستین بار در
سال 1908 (یعنی در حالی که کمی بیش از 10 سال از تولد سینما میگذشت) شرکت
فرانسوی «پاته» در 8 حلقه فیلم «زندگی مسیح» را به صورت رنگی ساخت و از این
پس بود که موضوع زندگی پیامبران، یکی از اصلیترین سوژههای تاریخ سینمای
جهان شد.
چنانچه پس از آن درسال 1909 فیلمهای «بوسه یهودا» و «تولد
عیسی» در فرانسه ساخته شد. در همان سال اولین فیلم درباره عیسی مسیح در
آمریکا را توماس آلوا ادیسون تحت عنوان «ستاره بیت اللحم» ساخت و در 1911
کمپانی «ویتاگراف»، فیلم «گرچه گناهت نابخشودنی است» را تهیه کرد که در آن
«چارلز کنت» در نقش حضرت مسیح و «جولیا گوردون» در نقش حضرت مریم ظاهر
شدند. در 1912 موج فیلمسازی درباره حضرت مسیح به ایتالیا رسید و کمپانی
«آمبروسیو» فیلمی چهار قسمتی به نام «شیطان یا درام انسانیت» را به
کارگردانی «لوئیجی ماجی» ساخت که اپیزود دوم آن به زندگی حضرت عیسی مسیح
میپرداخت.
در طی سالهای 1910-1912 شخصیت حضرت مسیح در بخشهایی از
فیلمهای گوناگون نشان داده شد. مانند: «نجات یافته از مشیت الهی»، «بیگانه
اسرارآمیز»، «نجار»، «بن هور» (نسخه اولکات) و «زائر» (کاسه ینی) و
بالاخره اولین فیلم بلند سینمایی از زندگی حضرت عیسی(علیه السلام) ساخته
شد؛ فیلم «از رهبری تا صلیب» به کارگردانی سیدنی اولکات که در مصر و فلسطین
فیلمبرداری شد و فیلمنامه نویس آن که خود نیز نقش مریم مقدس را ایفا کرد،
«جین گانتر» بود. در این فیلم نقش حضرت عیسی(علیه السلام) را «هندرسون
بلاند» ایفا نمود.
شاید بتوان گفت تقریبا اغلب فیلمسازان بزرگ تاریخ
سینما وظیفه خود میدانستند که به گونهای به ماجرای حضرت مسیح
(علیهالسلام) بپردازند که این پرداخت، شیوهها و فرمهای مختلفی داشت؛ از
نقل کامل زندگی ایشان که جزییات تولد و بعثت و معجزات و ارتباط با حواریون
را در بر میگرفت (برگرفته از همان حکایات جعلی و ساختگی عبرانی و عهد
عتیقی) تا اشاراتی مختصر و یا حکایتی از حضرت مسیح در پس زمینه داستان اصلی
فیلم، تا بازگویی داستانهای حضرت مریم (سلام الله علیها) و یا دیگر
قدیسین و تا بالاخره خلق شخصیتها و کاراکترها و قهرمانهایی در
داستانهای خیالی که به لحاظ خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی و تاریخی بر شخصیت
حضرت عیسی مسیح (علیهالسلام) منطبق میشدند. از این طریق نوعی از فیلم در
سینما پدید آمد که امروزه محور تولیدات جریان اصلی سینمای غرب به خصوص
هالیوود را تشکیل میدهد به نام سینمای آخرالزمانی!
حتی وقتی که قرار شد
سینما در رقابت با تلویزیون، برگ برنده پرده عریض (اسکوپ) را به میدان
بیاورد، بازهم روایتی در حاشیه حکایت عیسی مسیح (علیه السلام) توسط هنری
کاستر، دستمایه فیلمی به نام «خرقه» قرار گرفت تا در سال 1953 بر پرده
سینماها رفته و تماشاگران مفتون جعبه جادو را بازهم مسحور پرده سینما
گرداند.
اما نخستین اثر معروف و ماندگاری که نشانی از حکایت حضرت مسیح
را برخود داشت در سال 1916 توسط «دیوید وارکگریفیث» از بنیانگذاران سینمای
غرب ساخته شد، فیلم «تعصب» که در چهار اپیزود، چهار روایت مختلف را نشان
میداد و تنها در یکی از قسمتهای چهار گانه فیلم، صحنه به صلیب کشیدن حضرت
مسیح توسط یهودیان تصویر میشد که بعدا به دلیل نفوذ و تسلط همان
کانونهای اشراف یهود در سینما، این صحنه حذف شد و رومیان عامل تصلیب مسیح
نشان داده شدند.
چهار سال بعد و در یکی از اولین فیلمهای فیلمساز مشهور
دانمارکی، «کارل تئودور درایر» به نام «برگهایی از دفتر شیطان» (که در
واقع برداشتی از همان فیلم «تعصب» بود) بازهم در یکی از اپیزودهای چهارگانه
فیلم، وسوسه شیطان برای یهودا نشان داده میشد تا مکان مخفی شدن عیسی مسیح
(علیهالسلام) را لو دهد.
پس از آن، فیلمهای متعددی از زندگی حضرت
مسیح تا به صلیب کشیده شدن او را نمایش دادند، از فیلم «بزرگترین داستان
عالم» ساخته سه فیلمساز معروف دهههای 50 و 60 یعنی جرج استیونس، دیوید لین
و ژان نگولسکو گرفته تا فیلم «شاه شاهان» نیکلاس ری تا «عیسای ناصری»
فرانکو زفیرلی (که یکی از کلاسیکترین فیلمها در این دسته آثار به حساب
میآید) تا فیلم شبهه برانگیز مارتین اسکورسیزی یعنی «آخرین وسوسه مسیح» و
تا «مصائب مسیح» مل گیبسون که در همین اوایل هزاره سوم واکنشهای جنجالی را
در عالم سینما به راه انداخت. اگرچه همه روایاتی که در فیلمهای یادشده و
نمونههای مشابه مورد بهرهبرداری فیلمنامه نویسان و تهیهکنندگان قرار
گرفت، اغلب همان روایات مجعول انجیلهای تحریف شده و با نگاه عهد عتیقی
بودند. از همین روی بیشتر منتقدین و کارشناسان سینما، این دسته فیلمها را
نه آثاری دینی بلکه فیلمهایی تاریخی محسوب نمودند.
دستهای دیگر از
فیلمها، روایت حضرت مسیح را در پس زمینه داستان اصلی خود قرار دادند،
اگرچه آن را به عنوان محور تغییر و تحولات قهرمان فیلم خود مطرح ساختند،
مانند فیلم «بن هور» که در یکی از ورسیونهای نخست خویش به سال 1925 (به
کارگردانی پنج فیلمساز معتبر آن روزهای سینما یعنی فرد نیبلو، رکس
اینگرام، چارلز برابین، کریستی کابین، جی جی کوئن ) عنوان فرعی «داستانی
درباره مسیح» را برخود داشت و هنگامی که 34 سال بعد در نسخهای هفتاد
میلیمتری توسط ویلیام وایلر بر پرده سینما رفت، همچنان شخصیت عیسی مسیح
اگرچه تنها در صحنهای کوتاه دیده میشد اما تاثیر اصلی را بر کاراکتر اصلی
یعنی خود بن هور میگذاشت. یا در فیلم «باراباس» که چندین بار در تاریخ
سینما ساخته شد (و معروفترین آنها در سال 1961 توسط ریچارد فلایشر) در
صحنه آزاد سازی باراباس توسط نماینده سزار، آزادی او یا عیسی مسیح به رای
مردم گذارده میشود.
موضوع زندگی حضرت مسیح(ع) در آثار فیلمسازانی که به
زندگی قدیسان یا هنرمندان مومن مسیحی پرداختند نیز حضور جدی داشت همچون
«آندری روبلف» آندری تارکوفسکی، «برادر خورشید خواهر ماه» فرانکو زفیرلی،
«فرانچسکو» لیلیانا کاوانی، «ترز» آلن کاوالیه، «عیسای مونترال» دنیس
آرکاند و ...و حتی روایات متفاوتی همچون «انجیل به روایت متی» پی یر پائولو
پازولینی (که عقاید مادی گرایانه داشت!) و «مسیح» ساخته روبرتو روسلینی.
اما
روند تشدید دیدگاههای شرک آمیز در سینمای غرب پس از پایان هزاره دوم و
آغاز هزاره سوم که از نظر سناریو نویسان غرب صلیبی/صهیونی میبایست، دوران
جنگ آخرالزمان و آرماگدون فرا میرسید، بیشتر و بیشتر شد و خیل تولید
فیلمهای آخرالزمانی موجب شد تا انواع و اقسام مسیحهای زمینی و غیر الهی
به عنوان منجی آخرالزمان، به اذهان و افکار عمومی القاء شوند؛ از «هری
پاتر» و آراگورن «ارباب حلقه ها» و آناکین اسکای واکر «جنگهای ستارهای» و
نئو «ماتریکس» گرفته تا سوفی فیلم «رمز داوینچی» و دختر بچه فیلم «قطب
نمای طلایی» و حتی ربات انیمیشن «وال ای»! و بالاخره رئیسجمهوری آمریکا در
فیلم «امگا2: مگی دو»!!
چرا آنها میسازند و ما نمیسازیم؟
اما
برعکس سینمای غرب، سینمای ایران به ساخت فیلم درباره پیامبران الهی چندان
روی خوشی نشان نداده است. اگرچه این کاستی سینمای ایران به رویکرد کلی آن
بازمیگردد که از هر نوع پرداخت به باورها و ریشهها و اعتقادات و ارزشهای
مردم ایرانگریزان است. اینکه چرا این سینما، اینچنین از هویت و باورهای
سرزمین و مردم خویش دور است و برخلاف سینمای غرب و آمریکا به مقاطع و
بزنگاههای تاریخی و قهرمانها و شخصیتهای ملی و باورها و ارزشهای
اعتقادی از جمله روایات و حکایات پیامبران نمیپردازد، دقیقا به منشاء و
ریشههای این دو سینما بازمی گردد.
یعنی همان طور که سینمای غرب توسط
ایدئولوگهای غرب برای تقویت و تبلیغ ایدئولوژی آن بوجود آمد و پای گرفت،
اصل سینما توسط اذناب و اعوان و انصار همان ایدئولوگها (فراماسونها و
روتارینها و اعضای سرویسهای جاسوسی غرب) وارد این مملکت شد و بوسیله همین
دسته توسعه یافت.
با پیروزی انقلاب اسلامی هم اگرچه دست لژهای
فراماسونی و کلوپهای روتاری و محافل بهایی و کانونهای جاسوسی از سینمای
ایران کوتاه شد و اگرچه مدیران انقلابی، مسئولیت آن را برعهده گرفتند اما
آن تفکر ماسونی و وارداتی (که در عمق پدیده سینمای وارداتی وجود داشت)
همچنان رواج داشت و آن معیارهای سکولار و اومانیستی که از ابتدا در سینمای
ایران برای اسلام ستیزی و هویت زدایی تزریق شده بود، همچنان به قوت خود
باقی ماند. البته در این میان بودند مدیران و مسئولان و دست اندرکاران و
هنرمندان متعهد و انقلابی که تمام تلاش و مساعی خویش را به کار بستند تا
سینمایی در خور انقلاب اسلامی و متناسب با گفتمان آن ایجاد کنند و در این
مسیر جرقههایی هم ایجاد شد و فیلمهایی هم ساخته شد (و اساس ساختارهای
سینمایی هنرهفتم در ایران در همین سالها ایجاد شد) که در خور تقدیر و تجلیل
است اما این حرکت به یک جریان در سینمای ما تبدیل نشد (اگرچه در سالهای
اخیر نشانههای یک جریان سینمای انقلابی به چشم میخورد).
از همین روی
سینمایی که باید ویترین اسلام و انقلاب در ام القرای جهان اسلام باشد، پس
از گذشت 35 سال به ساخت فیلمی درباره پیامبرش روی آورد و تنها دو فیلم
درباره عاشورایش ساخت و به بسیاری از ائمه و اولیاء و صلحایش نپرداخت.
یک
فیلم درباره حضرت ایوب (علیه السلام) به نام «ایوب پیامبر» ساخته مرحوم
فرج الله سلحشور، یک فیلم درباره حضرت مریم عذرا (سلام الله علیها) تحت
عنوان «مریم مقدس» ساخته شهریار بحرانی، یک فیلم از زندگی حضرت عیسی بن
مریم (علیه السلام) با نام «بشارت منجی» به کارگردانی نادر طالب زاده ، یک
فیلم راجع به حضرت ابراهیم (علیه السلام) تحت عنوان «ابراهیم خلیل الله»
ساخته محمد رضا ورزی و یک فیلم هم درباره حضرت سلیمان نبی (علیه السلام)
ساخته شهریار بحرانی به نام «ملک سلیمان»، همه بضاعت سینمای 38 ساله پس از
انقلاب اسلامی درباره سایر پیامبران الهی است. ضمن اینکه انیمیشنی هم با
نام «خورشید مصر» به کارگردانی نادر یغماییان درباره حضرت یوسف
(علیهالسلام) ساخته شد و به اکران عمومی درآمد. در تلویزیون نیز ضمن ساخت
سریال پر و پیمان «یوسف پیامبر» ساخته مرحوم فرج الله سلحشور، چند انیمیشن
نیز درباره برخی پیامبران الهی ساخته شد که البته چندان مطرح نگردید.
سریال
«یوسف پیامبر» از استثناییترین سریالهایی بود که از زندگی پیامبران الهی
در ایران و با بضاعت نرم افزاری و سخت افزاری سینما و تلویزیون ما ساخته
شد. این سریال در داخل کشور از پربینندهترین آثار تلویزیونی به شمار آمد و
در دهها کشور خارجی هم به نمایش درآمد و یا از طریق شبکههای برون مرزی
سیمای جمهوری اسلامی، مورد استقبال مخاطبان دیگر کشورها قرار گرفت.
این
درحالی بود که سریال «یوسف پیامبر»، آشکارا در مقابل روایات شرک آمیز
سینمای غرب از زندگی پیامبران الهی، روایتی توحیدی و ناب براساس قصص قرآنی
از زندگی یکی از این پیامبران ارائه داده بود. موضوعی که درباره فیلم فاخر و
قابل تامل «محمد رسول الله» (صلی الله علیه و آله) ساخته مجید مجیدی پیش
آمد و تکفیر و تحریم برخی از همین موسسات و سازمانها و نهادها و مفتیهای
به اصطلاح اسلامی، باعث شد فیلم یاد شده در بسیاری از کشورهای مسلمان و غیر
مسلمان که خواستار نمایش آن بودند، اکران نشود.
امروز علیرغم همه
خواست کانونهای سلطهگر و توطئهها و نقشههای گسترده و عملیات روانی وسیع
آنها، ابزار و وسایل ارتباطی مختلف و متعددی وجود دارد که از آن طریق
میتوان روایات و حکایات ناب توحیدی از زندگی پیامبران را بوسیله آثار
سینمایی و تلویزیونی به علاقمندان و مخاطبان این فیلمها و همچنین بریدگان و
خستگان از تمدن افسارگسیخته غرب امروز عرضه داشت و جبهه تازهای از جنگ
نرم را در برابر تهاجم فرهنگی دشمن صلیبی صهیونی ایجاد نمود.
به خواست
خدا این جبهه جدید، بسیار کارآمد و موثر خواهد بود، از آنجا که به
تاثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ بشریت میپردازد که عموما مورد احترام و
اعتقاد اکثریت مردم جهان قرار داشته و نقطه مشترک آنها توحید و ایمان به
خداوند یکتای یگانه است. همان نقطهای که نص صریح قرآن، همه پیروان ادیان
الهی و ابراهیمی را به وحدت پیرامون آن فرا خوانده و فیلمهایی با نگرش
توحید درباره این شخصیتهای بزرگ، میتواند زمینه آن دعوت را برپرده سینما
فراهم سازد.