روزنامه خراسان: ماجرای این قتل وحشتناک از پانزدهم دی سال 1397 زمانی آغاز شد که جسد سوخته مرد 47 سالهای در بخشی از زمین یک کارگاه مخروبه در پنج کیلومتری مشهد جاده سرخس کشف شد. کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی که با استفاده از تجربیات و دستورات قاضی ویژه قتل عمد مشهد، تحقیقات گستردهای را برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت هولناک آغاز کرده بودند در ادامه بررسیهای خود به سرنخهایی رسیدند که حکایت از ارتباط شیطانی همسر مقتول با جوان 24 سالهای به نام «علی» داشت؛ بنابراین گزارش، با توجه به تاکیدات و راهنماییهای سردار محمدکاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) برای پیگیری سریع و جدی پروندههای جنایی، در نهایت کارآگاهان بعد از 100 روز ردیابی و تحقیقات غیرمحسوس شبانه روزی، موفق شدند مخفیگاه عامل این جنایت را در منطقه یافت آباد تهران شناسایی کنند. آنان پس از کسب دستورات و نیابت قضایی از قاضی کاظم میرزایی، وارد عملیات پلیسی شدند و در یک اقدام هماهنگ، جوان 24 ساله را به همراه همسر فراری مقتول دستگیر کردند و به مشهد انتقال دادند. این دو متهم در مراحل بازجوییهای تخصصی که در حضور قاضی میرزایی انجام شد به نقش «کیمیا» خواهر جوان 24 ساله نیز در این ماجرا اشاره کردند و بدین ترتیب با دستور قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد کیمیا نیز دستگیر شد و متهمان پرونده پای میز محاکمه نشستند.
گزارش اختصاصی خراسان حاکی است، بعد از آن که هر سه متهم این پرونده جنایی هر کدام به تشریح زوایایی از این جنایت وحشتناک پرداختند و گرههای کور آن را گشودند، نوبت به بازسازی صحنه قتل رسید تا چگونگی وقوع این قتل به طور دقیق مورد واکاوی قضایی قرار گیرد. به همین دلیل صبح پنج شنبه گذشته، در حالی که متهمان پرونده سوار بر خودروی پلیس بودند، تحقیقات میدانی قاضی ویژه قتل عمد به محل وقوع جنایت کشید. «علی» متهم ردیف اول این پرونده پس از آن که مواد قانونی برای راست گویی و دقت در اظهاراتش توسط قاضی کاظم میرزایی به وی تفهیم شد، مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و ضمن اقرار صریح به قتل مرد 47 ساله گفت: حدود پنج سال قبل کافه چای و قلیان در یکی از مناطق نزدیک صومعه سرا در شمال کشور با شراکت یکی از دوستانم راه اندازی کردم.
آن زمان بیشتر وقتم را با گوشی تلفن همراه یا در فضاهای مجازی میگذراندم تا این که با «سارا» (متهم ردیف دوم) در همین شبکههای اجتماعی آشنا شدم. خیلی زود ارتباط تلفنی با تماسهای مزاحمت گونه «سارا» آغاز شد و این گونه ارتباط شیطانی بین ما شکل گرفت به طوری که دیگر دیوانه وار «عاشق» او شده بودم! اگرچه بعد از گذشت مدت کوتاهی از این آشنایی تلفنی و اینترنتی، فهمیدم که او زنی متاهل است، ولی دیگر نمیتوانستم او را فراموش کنم. به شدت به «سارا» علاقهمند بودم و نمیخواستم به این ارتباط شوم پایان بدهم! به طوری که حتی خانواده ام نیز در جریان این «عشق شیطانی» قرار گرفتند!
در همین روزها که من درگیر ماجراهای عاشقانه خودم بودم نفهمیدم چگونه سرمایههای مالی ام را از دست دادم و ورشکست شدم. بعد از آن بود که با خرید یک دستگاه وانت به میوه فروشی روی آوردم، ولی با این کار نمیتوانستم هزینهها و مخارج زندگی را تامین کنم تا این که «سارا» پیشنهاد داد به مشهد بیایم و با خرید و فروش کیف و کفش، به شغل پردرآمدی دست یابم. من هم این پیشنهاد را پذیرفتم، ولی بعد از مدت کوتاهی باز هم کلاهم را برداشتند و من دوباره در این شغل هم ورشکست شدم.
این در حالی بود که با گذشت ماهها از ارتباط من و «سارا» او گاهی به بهانههای مختلف به شمال کشور میآمد و چند روزی را کنار ما میگذراند. خلاصه این عشق و علاقه به جایی رسید که تصمیم گرفتم شغلی را در مشهد راه اندازی کنم به همین دلیل با شراکت یکی دیگر از دوستانم به فروش مرغ بریانی در منطقه استقلال مشهد پرداختم و این گونه روابط من و «سارا» نزدیکتر شد تا جایی که او مرا با نام جعلی «موسوی» به همسرش معرفی کرد و مدعی شد که پدر من از مرتاضها و رمالهای معروف است و من هم در کنار او جادوگری را فراگرفته ام. همین نقطه ضعف همسر «سارا» موجب شد تا ارتباط ما با یکدیگر ادامه یابد. ناصر مدتی بعد به همسرش مشکوک شد که با کسی رابطه دارد، اما نمیدانست که آن فرد من هستم.
این در حالی بود که من در اتاقک بالای مرغ بریانی زندگی میکردم و سارا هم گاهی به بهانه کمک نزد من میآمد و با گریه و زاری از اختلافات شدید با همسرش سخن میگفت. او آن قدر از این فشارها و ناراحتیها گفت: تا این که تصمیم به قتل شوهرش گرفتم. ابتدا سعی کردیم با طرح یک نقشه حساب شده او را با خوراندن «قرصهای مرگ آور» به قتل برسانیم، ولی موفق نشدیم تا این که نقشه قتل او را با سلاح طرح کردم و از طریق یکی از دوستانم اسلحهای را در شمال کشور خریدم و از خواهرم که در جریان نقشه قتل قرار داشت، خواستم تا برای آوردن اسلحه به مشهد به ما کمک کند. حدود 10 روز قبل از قتل با کمک کیمیا و به همراه «سارا» اسلحه را به مشهد آوردیم و اتاقی را در یک مسافرخانه برای کیمیا اجاره کردیم تا این که «سارا» همسرش را تلفنی و برای آموزش جادوگری به محل کارگاه مخروبهای کشاند که قبلا آن جا را شناسایی کرده بودیم. من هم وقتی ناصر در تاریکی شب به محل رسید با روشن کردن چراغ قوه گوشی تلفن او را به چاردیواری مخروبه هدایت کردم و در حالی که منتظر ورود جادوگر معروف بود ناگهان با بلوکههای سیمانی او را به قتل رساندم چرا که وقتی اسلحه را از داخل ساک بیرون کشیدم تازه فهمیدم که سلاح گیر کرده است و کار نمیکند!
بعد از آن هم با خواهرم و سارا تماس گرفتم که آنها با یک خودروی سواری کرایهای به دنبالم آمدند و از محل جنایت گریختم! بنابر گزارش خراسان، «سارا» متهم دیگر پرونده نیز ضمن تایید آغاز ارتباط شیطانی خود با «علی» در فضای مجازی به تشریح جزئیات این جنایت هولناک در حضور قاضی کاظم میرزایی پرداخت و گفت: وقتی «کیمیا» تعدادی «قرص مرگ آور» از شمال برایم فرستاد من جرئت نکردم آنها را به همسرم بخورانم به همین دلیل به دروغ به علی گفتم که وقتی قرصها را به ناصر خوراندم حال او خراب شد و من که ترسیده بودم او را به بیمارستان رساندم که حالش رو به بهبودی است. بعد از آن بود که علی نقشه کشتن همسرم با سلاح را طراحی کرد. این نقشه کامل بود، ولی نمیدانم چگونه قاضی پرونده به ماجرای دخالت من در این قتل پی برد.
«کیمیا» متهم سوم نیز در بازسازی صحنه قتل که کارآگاه وحید حمیدفر (افسر پرونده) نیز حضور داشت به تشریح نقش خود در این جنایت پرداخت و اظهار کرد: برادرم را خیلی دوست داشتم و به همین دلیل هر کاری را از من میخواست برایش انجام میدادم اگرچه وقتی موضوع قتل ناصر را مطرح کرد ابتدا مخالف بودم، ولی بعد که گفت: او همسرش را طلاق نمیدهد و کتک میزند من هم با آنها برای اجرای این نقشه وحشتناک همراه شدم!
گزارش خراسان حاکی است، در پایان بازسازی صحنه جنایت، قاضی میرزایی با صدور قرار بازداشت موقت، متهمان پرونده را روانه زندان کرد تا دیگر مراحل دادرسی درباره این قتل هولناک طی شود.