روزنامه شهروند - حسن گل محمدی: بیش از هزار سال است که شعرا و نویسندگان ایرانی، آثار فراوانی به جامعه ادبی و فرهنگی ما ارائه کرده اند. اگر از دید کارشناسی و انتقادی به این آثار توجه کنیم درمی یابیم که بسیاری از آنها مضامین و مطالب تکراری و یکنواختی را به صورت نظم و نثر به رشته تحریر درآورده اند.
سئوال اساسی و کلیدی در بررسی این روند تاریخی آن است که: واقعاً کدام یک از شاعران و نویسندگان ما در طول این چند صدساله به ما اندیشیدن، پرسیدن و زندگی کردن درست را آموزش داده اند؟ چرا این اتفاق نیفتاده است؟ علت اصلی آن است که آثار این بزرگان از پشتوانه تفکر و اندیشه و به طور کلی از مانیفست فکری پویا و تاثیرگذار برخوردار نبوده اند. در این رهگذار تعداد انگشت شماری میتوانیم پیدا کنیم که راهی جز این رفته اند. از این افراد فردوسی حکمت و روش زندگی، خیام اندیشیدن و پرسیدن، حافظ رندی و جرئت بیان، مولوی عشق و محبت، بیهقی صداقت و امانت، نیما شعور اجتماعی، شاملو جسارت و رسالت، اخوان تعهد و زیبایی و هدایت مبارزه با جهل و خرافات را به ما نشان داده اند.
این بار سخن ما درباره خیام است. خیام را به ما آن طور که بود و آن گونه که فکر میکرد نشناسانده اند. ما اغلب با خیام از طریق رباعیاتش آشنایی و ارتباط داریم، در حالیکه سرودن رباعی از نظر خیام وسیلهای برای ارتباط با جامعه و خوانندگان در جهت بیان خلاصه و موجز اندیشههای فلسفی اش بوده است. آری، خیام تنها شاعر و سراینده رباعیات معروف نیست. او فیلسوفی است که دارای جهان بینی خاص خود است. او را باید دانشمند، حکیم، فیلسوف، ریاضی دان، منجم، روشنفکر و شاعری با جهان بینی و نگرشهای منحصر بفرد در طول تاریخ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشورمان دانست.
تحقیقات خیام در علوم مختلف برای جوامع بشری دستاوردهای ارزشمندی داشت. او برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو اعجاب انگیزی معادلههای درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد و آنگاه برای حل آنها از ترسیمهای هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی استفاده و برای تمامی آنها راه حل کلی و درست ارائه کرد. بسیاری از یافتههای علمی و ریاضی خیام در قرنها بعد از او توسط ریاضی دانان دیگر در جهان مطرح و متاسفانه به نام آنها ثبت شد. به طور مثال آنچه که در رابطه با اصول نااقلیدسی مطرح شده یا مثلث حسابی پاسکال و دو جمله ایهای نیوتن، همه مطالبی هستند که این دانشمند و ریاضی دان بزرگ ایرانی آنها را سالهای قبل از پاسکال و نیوتن در کتابهای تألیفی خود آورده است.
یکی از کارهای مهمی که خیام در علم نجوم انجام داده است، تدوین تقویم جلالی است. با توجه به چیرگی اعراب بر ایران، تقویم هجری قمری در کشورمان رایج شد و پس از مدتی ناکارآمدی آن به ثبوت رسید. در سال 467 هجری قمری در زمان سلطنت جلال الدین ملکشاه سلجوقی و وزارت خواجه نظام الملک توسی، تصمیم گرفته شد که تقویمی خاص برای کشور ایران تدوین گردد. این کار مهم به خیام سپرده شد و او با کمک افراد دیگر با انجام محاسبات دقیق ریاضی و نجومی، تقویمی را تدوین کرد که به نام تقویم جلالی معروف شد و تقویم هجری شمسی کنونی کشورمان برگرفته از کارهای خیام است.
مهمترین خصوصیات فکری خیام، تفکرات و اندیشههای فلسفی اوست. خیام در تمامی آثارش که متاسفانه اغلب آنها به زبان عربی است و ترجمه درستی از آنها به جامعه فرهنگی ما ارائه نشده است، سعی بر آن دارد که خودآگاهی را در انسانها تقویت کند. آن چیزی که اگر فردی به آن دست یابد، به فلسفه زندگی و آفرینش دست یافته است و تدوام زندگی و حیات او هدف و مقصد پیدا میکند.
"چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست.
چون هست بهر چه هست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست"
البته باید عنصر زمان و مکان را نیز در تدوین اندیشههای خیام در نظر داشت.
در دورانی که او میزیست فضای سیاسی کشور ما ایران به علت درگیریهای پی در پی نظامهای سیاسی و ظهور و رشد باطنیان و موقعیت کشورهای اسلامی به دلیل جنگهای صلیبی، سخت آشفته بود و دانشمندانی همچون ابن سینا و ابوریحان بیرونی در اواخر عمر آئینه تمام نمای رنج و محنت اندیشمندان ایرانی در آن فضای نابسامان بودند. همین تأثیرها باعث شده است که خیام فیلسوف گاهی با یک رباعی کاری کرده که خود با یک رساله فلسفی در صدد انجام آن بوده است. اینجاست که باید پذیرفت خیام اندیشمندی زیرک، فیلسوفی نکته دان، ریاضی دانی بزرگ و شاعری رند است که اغلب مسائل زمان خود را در حدود یکصد و پنجاه رباعی آورده است:
"گر من ز میمغانه مستم، هستم
گر کافر و گبر و بت پرستم، هستم
هر طایفهای به من گمانی دارد
من زان خودم چنانکه هستم، هستم"
شناخت جهانی خیام با ترجمه رباعیات او توسط فیتز جرالد انگلیسی در سال 1859 میلادی آغاز شد. جرالد در انجام این کار به ترجمه لفظ به لفظ اکتفا نکرد، بلکه کلیه ذوق و استعداد خود را در بازآفرینی فلسفه و دیدگاه خیام به کار گرفت. به همین علت چند سالی از این ترجمه نگذشته بود که کم کم جهان به گنجینهای از شعر خیام دسترسی پیدا کرد و فلسفه او نمادی جهانی برای شاعران و اندیشمندان کشورهای دیگر شد و آنها تحت تأثیر نگرش فلسفی خیام به سرودن شعر پرداختند.
"ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت"
"مینوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت"
نکتهای که باید به آن توجه خاص کرد این است که شاعری و فیلسوفی خیام لازم و ملزوم یکدیگرند. شاعری خیام وسیلهای است در خدمت او برای بیان و عرضه افکار فلسفی اش. یکی از ویژه گیهای مهم تفکر خیامی “واقع گرایی” است. خیام زندگی را شیرین و دل انگیز میداند و میپندارد که خود ما شادمانی یا غم را برای خود فراهم میکنیم:
"ماییم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایه دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و تمامیم و کمیم
آئینه زنگ خورده و جام جمیم"
خیام فناپذیری و بی اعتباری دنیا و گذرا بودن عمر را به عنوان یک واقعیت غیرقابل انکار میپذیرد. دچار یأس و نومیدی نمیشود. با دیدگاه خوش بینانه به مبارزه غم و رنج میرود و از شادی و خوبی استقبال میکند:
"شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و عمر فانی و وجود
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است"
او با استفاده از آنچه که میبینیم و مشاهده میکنیم (دید فلسفی) هشدارهای مکرر به ما میدهد که به خاک، کوزه، سبزه، لاله و… توجه کنیم. قبل از آن که ما را به خاک بسپرند و خود تبدیل به این نوع عنصر شویم. او در حقیقت به اصل بقای عناصر و گردش آن در طبیعت که یک بحث علمی و مهم است، اشاره دارد:
"خاکی که به زیر پای هر نادانی است
زلفین بتی و ابروی جانانی است
هر خشت که بر کنگره ایوانی است
انگشت وزیری و سر سلطانی است"
واقعاً زندگی چیست؟ هدف و غایت آن چه میباشد؟ از دید خیام حقیقت آنچه که حس و عقل درک میکند، زندگی است. همین زندگیهای روزمره که انباشته از درد، رنج، موفقیت، شکست، شادی و… است. باقی آنچه که میماند همه مشکوک و نامشخص است. جریان سیال و روان عمر ارزش دارد. آنچه که ارزش دوست داشتن دارد همین لحظههای به هم پیوسته است که زندگی را تشکیل میدهد. متاسفانه ما اغلب از آن غافلیم و قدرش را نمیدانیم.
"گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کِش گذرانی گذرد"
بخشی از دغدغههای ذهنی و اندیشههای فلسفی خیام را فلسفه خلقت، بی اعتباری دنیا، زودگذر بودن عمر، اغتنام فرصت، جبر یا اختیار و اندیشههای بحث انگیز و جنجالی دیگر از این قبیل تشکیل میدهد. اگر بخواهیم از روی رباعیات خیام، آن هم به ظاهر قضاوت کنیم، خیام را باید متفکری دهری بنامیم، ولی در پی ظاهر رباعیات او پیچیدگیهای فلسفی و نظری وجود دارد که دسترسی به آن با ممارست ممکن است. شایسته است برای درک رباعیات خیام به تألیفات و رسائل فلسفی او که به زبان فارسی هم ترجمه شده است مراجعه کنیم، آنگاه شیرینی و ارزشمندی رباعیات خیام برایمان چندین برابر میشود.
با بررسیهای صورت گرفته بر روی رباعیات خیام از لحاظ کمی و کیفی این نتیجه حاصل شده است که در طول زمان بسیاری افراد رباعیاتی سروده و به مجموعه منسوب به خیام افزوده اند؛ بنابراین رباعیات اصل مربوط به خیام با تحقیقاتی که روانشاد صادق هدایت انجام داده است، بیش از یکصد و پنجاه رباعی نیست؛ بنابراین داشتن مجموعه رباعیات خیام به اهتمام هدایت برای هر ایرانی اندیشمند و صاحب فکر و تعهد لازم و ضروری است.
خیام در سال 427 خورشیدی در نیشابور متولد و در سال 501 پس از 74 سال عمر در همین شهر درگذشت. آرامگاهش میعادگاه اندیشمندان و رندان جهان است. آزادهای که این گونه فکر میکرد:
"مائیم و میو مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب"
دیدگاه صادق هدایت درباره خیام
فلسفه خیام هیچ وقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. چون این ترانههای در ظاهر کوچک، اما پر مغز مسائل مهم و تاریک فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده مطرح میکند. خیام ترجمان این شکنجههای روحی شده، فریادهای او انعکاس دردها، اضطراب ها، ترس ها، امیدها و یأسهای میلیونها نسل بشر است. او میگوید، چون فهم بشر از پدیدهها محدود است، هیچ کس به اسرار ازل پی نبرده و پی نخواهد برد و یا اصلاً اسراری نیست و اگر هست در زندگی ما تأثیری ندارد. خیام به قضا و قدر اعتقاد نداشته، زیرا که علیه سرنوشت شورش میکند و در او بدبینی تولید میشود.
خیام پرستنده و طرفدار زیبایی بوده و از مردم ریاکار زمانه بیزار بود و اخلاق، افکار و عادات آنها را باز زخم زبانهای تند محکوم میکند. هر چند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده، ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توام است. خیام نماینده ذوق خفه شده، روح شکنجه دیده و ترجمان نالهها و شورش یک ایران بزرگ و با شکوه و آباد قدیم است که در زیر فشار فکر زمخت سامی و استیلای عرب کم کم مسموم و ویران شده است. “ترانههای خیام ـ صادق هدایت”
"تازگی چه خبرها؟
ـ تازه چه خبرها؟
ـ کهنه هم خبری نیست
جز گرفتن و بستن کار تازه تری نیست
ـ کو کرامت و عصمت
ـ دم مزن که درین شهر
غیر ناخن و دامن هیچ خشک و تری نیست
ـ شهر نکبت و خواری
ـ بی مجامله آری
جز عفونت از این کند سود و ثمری نیست
ـ شب به روز رسد باز؟
ـ روز؟ هرگز و هرگز
در تلاطم ظلمت ساحل سحری نیست
ـای کلاغ بد آواز با شمایل ناساز
گر چه آیه یأسی در مَنَت اثری نیست
ـ باش تا نفس صبح در فساد بگیرد
بیشه زار خشونت خالی از شرری نیست…"
“سیمین بهبهانی”