«نبات» یک فیلم اولی به کارگردانی پگاه ارضی است که در سال 96 ساخته شده و حالا پس از چندسال توقیف، که از تماشای فیلم اصلا نمیتوان فهمید دلیلش چه بوده است، به اکران درآمده. فیلمی با بازی شهاب حسینی و نازنین فراهانی که تماشاگر با دیدن آنونس آن با خود فکر میکند که قرار نیست فیلمی معمولی و شبیه به عموم آثار درام کلیشهای و با مولفههایی ثابت و ساکن ببیند.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «نبات»: کلیشهای از میان سریالهای تلویزیونی
اما حقیقت اینجاست که هرچند فیلم و فیلمساز بسیار سعی کردهاند تا شبیه به سلیقه عمومی و مد روز سینمای درام ایران نباشند و کاری جدید بکنند اما چندان موفق نبودهاند. در فیلم بهوضوح میتوان دید که کارگردن با طراحی چنین خط روایتی پیش از هرچیز سعی داشته از آن ساختار دو پردهای که از فیلمهای اصغر فرهادی به روحیه کلی سینمای درام جریان اصلی ایران ورود پیدا کرده است، فاصله بگیرد و سیر روایی خود را بچیند.
این دقیقا همان نقطهای است که فیلم موفق میشود از عموم درامهای سینمای ایران کنده شود و مسیر خودش را برود. روایت در اینجا هرچند مستقیم و یکخطی است اما در دو نیمه اول و دوم فیلم تعریف نمیشود و ساختاری تکاملی دارد، یعنی قدم به قدم و سکانس به سکانس با جلوتر رفتن داستان و روایت فهم تماشاگر نسبت به فیلم کاملتر یا دستخوش تغییر میشود. قرار نیست در نیمه دوم فیلم ناگهان حقیقتی برملا شود که همه داشتههای پیشین تماشاگر را ناگهان درهم بریزد و پیام و مضمون فیلم را لاجرم به سمت قضاوت کردن و نکردن بکشاند.
و حقیقتا اینکه یک کارگردان فیلم اولی در قدم اول و در انتخاب داستان و سیر روایت خود تصمیم میگیرد شبیه به عموم سینمای ایران رفتار نکند و راه خودش را برود و روایت خودش را بسازد بسیار قابل احترام است. اما این جدا افتادگی تنها منوط به روایت میشود.
این دقت و تلاش متفاوت در روایت محدود باقی میماند و حتی نمیتواند به کلیت فیلمنامه هم راه بیابد، چه برسد به کلیت فیلم. فیلمنامه پر از ارجاعات و المانهای کلیشهای و دم دستی است. از اینکه پدر در پی مشکل پیش آمده به سیگار روی میآورد و برای پنهان کردنش عطر میزند تا نحوه ورود مادر به داستان و چگونگی معرفی شخصیت واقعیاش تا مشکلی که او را بعد از ده سال بازگردانده…
فیلمنامه اما مشکلاتی جدیتر از استفاده از قواعد کلیشهای دارد. مهمترینش در شخصیت پردازی است. هرچند رابطه بین دختر و پدر در خلل شوخیهایی که باهم دارند خوب و صمیمانه از کار درآمده، اما فقط درباره این شوخیهای کلامی قابل پذیرش است. جنس صحبت کردن و مدل دیالوگ گفتن پینگ پنگی و کلکل طور آنها هرچند تماشاگر را با خود همراه میکند و بسیار طبیعی و واقعگرایانه بهنظر میرسند اما برای یک شخصیتپردازی اصولی درست نیستند.
بزرگترین ضعف شخصیتی را در دختربچه میتوان دید. عدم درک درست فیلمنامهنویس و کارگردان از جهان ذهنی یک دختر 12 ساله باعث شده او را شبیه به یک زن جوان و پخته بهتصویر بکشند که بزرگترین باگ را در همین رابطهاش با پدر خود بروز میدهد؛ در بسیاری از لحظات اگر تماشاگر چشمش را ببندد و تنها به ادبیات و لحن دیالوگها گوش دهد و پیشینه کاراکترها را هم نداند، احتمالا گمان میبرد که دختر، معشوقه، دوست دختر یا نامزد شهاب حسینی است نه دخترش. یعنی اساسا این لحن و ادبیات یک دختربچه با پدر خود نیست، همانطور که شکل مسئولیتپذیری دختر در قبال پدر و خانهشان هم نه بهمانند یک دختر 12 ساله که شبیه به همسری خانهدار است. در کنار این نحوه پرداختن فیلم به مرگ مادر در ابتدای خود بسیار ضعیف است.
دیالوگهای ابتدایی به شکلی است که تماشاگر فکر میکند مادر بهتازگی و مثلا شش ماه پیش از دنیا رفته و وقتی میفهد در یک سالگی دختر، فوت کرده، جا میخورد. آداب سوگواری و خاطرهبازی با مادر سالها رفته و داغ تازه بسیار متفاوت است اما در فیلم درهم آمیخته شده است. همین زمینه بروز بسیاری مشکل دیگر در رابطه با مادر و دختر میشود، دختر که آنقدر پیگیر است تابهحال سراغی از عکس مادر خود نگرفته است؟ نکند عکسها همه در آتش سوزی از دست رفتهاند؟ شوخی نکنید!
در شخصیتپردازی مادر هم مشکلاتی جدی وجود دارد. او نه تنها همیشه مخدوش و عصبانی است و تنها غر میزند و میگوید نمیشود با همسرش حرف بزند، اما خود او کسی است که اصلا نمیتوان باهاش یک لحظه حرف زد.
بعد از ده سال آمده و تازه طلبکار هم هست و این لحن طلبکارانهاش نه تنها باعث نمیشود تماشاگر حق را به او بدهد یا باهاش همذاتپنداری کند که از او دورتر میشود. هرچند مشکلات عصبی و بیماری دارد اما این بهانه خوبی نیست تا شخصیتپردازی را به هوایش کنار بگذاریم و تنها یک آدم پرخاشگر و بیمنطق را نمایش دهیم که به دنبال چیزی هی از این سو بهآن سو میرود و بهانه فیلمساز هم بعدتر مشخص میشود آلزایمر است.
در کنار شخصیت پردازی نحوه انتقال اطلاعات به تماشاگر مشکل اصلی دیگر فیلم است. هرچند پخش قطرهچکانی اطلاعات تکمیلکننده داستان در نگاه اول میتواند گول زننده باشد و تماشاگر فکر کند چقدر به اندازه و اصولی دارد به حقایق پی میبرد اما حقیقت اینجاست که کاملا بهزور در هر صحنه چپانده شدهاند؛ به این معنی که دست کارگردان و طراحی او برای رسیدن به نقطه پایانی کاملا هویداست.
دلیل اینکه دیالوگی در صحنهای گفته میشود و حقیقتی را برملا میکند، زیست طبیعی داستان و آدمها نیست، اینست که کارگردان خواسته آنجا باشد تا چند صحنه جلوتر ازش استفاده کند. جزییات نه در نسبت با داستان و اتمسفر آن که شبیه به مهرههای بازی دست کارگردان «چیده میشوند» تا معنای نهایی بهدست بیاید. این مسئله باعث میشود تماشاگر باهوش سریع دست کارگردان را بخواند و این افشای اطلاعاتی نه تنها برایش جذاب نباشد که همه اتفاقات بعدی را بتواند پیش بینی کند و مو لای درز حدسیاتش هم نرود.
از نظر اجرایی هم «نبات» یک فیلم معمولی است. نه کار ویژهای میکند و نه سوتی بزرگی دارد (به چز ایتالیایی حرف زدن آدمهای مثلا ایتالیایی!) و در نهایت به عنوان یک فیلم اولی تنها یک اثر معمولی است که جز چند لحظه میان آدمهای داستان و چند اوج دراماتیک، چیز بیشتری از آن در یاد نمیماند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
83