ماهان شبکه ایرانیان

سینماسینماست/ نقدی بر فیلم سامورایی در برلین؛ ویرانه‌ای به نام فیلم

سینماسینما، یاسمن خلیلی‌فرد در چند سال اخیر ساخت فیلم هایی که در کشورهای دیگر و عموماً با بهره گیری از بازیگران (یا شاید نابازیگران!) غیرایرانی ساخته می شوند رواج بسیاری یافته است

سینماسینماست/ نقدی بر فیلم سامورایی در برلین؛ ویرانه‌ای به نام فیلم

سینماسینما، یاسمن خلیلی‌فرد

در چند سال اخیر ساخت فیلم هایی که در کشورهای دیگر و عموماً با بهره گیری از بازیگران (یا شاید نابازیگران!) غیرایرانی ساخته می شوند رواج بسیاری یافته است. شاید مطرح ترین این فیلم ها «سلام بمبئی» باشد؛ فیلمی با پروداکشن گسترده و المان های بالیوودی و بازیگران هندی که در آن سوپراستاری چون محمدرضا گلزار و یک خواننده مشهور و محبوب چون بنیامین بهادری نیز به ایفای نقش پرداخته بودند. فارغ از فروش افسانه ای چنین فیلم هایی که عمدتاً به واسطه ی چهره های مطرح، ویترین پرزرق و برق و البته تاحدودی هم حس کنجکاوی مخاطب اتفاق می افتد باید دید که آیا این فیلم ها عنصر برجسته ای به لحاظ هنری داشته اند؟ آیا هیچ گونه ظرافتی در روایت، فرم یا اجرای آن ها دیده می شود که دست کم مخاطب فکر نکند با تماشای آن پولش را دور ریخته؟
متأسفانه تجربه ی ساخت فیلم های اصطلاحاً محصول مشترک حتی در رابطه با کارگردانان بنامی چون عبدالرضا کاهانی نیز جواب نداده و به عنوان مثال فیلم «خانم یایا» یک شکست تمام عیار در کارنامه ی سینمایی کاهانی به شمار می رود.

«سامورایی در برلین» سومین فیلم مهدی نادری است؛ کارگردانی که فیلم اولش «بدود بغداد» نماینده ی ایران در اسکار بوده است. فیلم دوم او نیز فیلمی مهجور و تجربی ست که کمتر کسی آن را تماشا کرده و شاید همین امر تعجب مخاطب را دو چندان کند که چه طور چنین فیلمسازی حالا دست به ساخت فیلمی چون «سامورایی در برلین» زده است.

«سامورایی در برلین» بیشتر به یک شوخی می ماند تا یک فیلم. بارها گفته ام و باز می گویم؛ در کشور ما سینمای کمدی هرگز جدی گرفته نمی شود. بسیاری از فیلمسازان ایرانی به صرف کمدی بودن فیلم خود از پرداخت دقیق به روایت، فرم و حتی اجرای آن پرهیز می کنند. «سامورایی در برلین» نیز حاصل همین جدی نگرفته شدن از سوی نویسنده و کارگردانش است. اصلی ترین عنصر فیلم یعنی فیلمنامه در «سامورایی …» به طور جدی با حفره هایی بزرگ رو به روست. حفره هایی که وام گرفته از ساده انگاری، فقدان منطق علت و معلولی و گرایش به تیپ گرایی به جای شخصیت پردازی هستند. شخصیت های فیلم آن قدر خام و نپرداخته اند که حتی شوخی ها و ادا و اصول های مثلاً طنزآلودشان هم مخاطب را به خنده نمی اندازد. این گونه است که فیلمساز به دم دستی ترین شوخی های کلامی و موقعیت سازی های تکراری برای خنده آفرینی بسنده می کند. وقتی ذخایر کلامی ته می کشند انفعال سه شخصیت اصلی و دیگر شخصیت های مکمل بیشتر به چشم می آید و فیلم عملاً به آش شله قلمکاری از تکه های بی ربط و بدون پیوند با هم تبدیل می شود. عناصری چون نقاط بحران و نقاط عطف و گره گشایی در کار کاملاً بی معنایند و فیلم آن قدر به لحاظ منطق علی پراشکال است که اساساً صحبت درباره ی «فیلمنامه» و «عناصر آن» امری پوچ و خنده دار به نظر می رسد.

بسیاری از منتقدین، این دسته از فیلم ها را به «فیلمفارسی» های پیش از انقلاب نسبت می دهند حال آن که به زعم من بسیاری از فیلمفارسی ها دست کم یک روایت خطی ساده داشتند. گرچه همان روایت خطی با مشکلاتی در روایت پردازی و … مواجه بود اما همین که به لحاظ کلاسیک فیلم یک «روایت» داشت جای شکرش باقی بود. «سامورایی در برلین» و فیلم هایی از این دست حتا یک داستانِ متوسط خطی هم ندارند و تنها برگ برنده شان ساخته شدنشان در خارج از ایران و بهره گیری شان از بازیگران خارجی ست.

هر عمل و اتفاق و تصمیمی در یک فیلم قاعدتاً باید در مسیر یک رویکرد مشخص اتخاذ گردد مثلاً گریم خاص یک بازیگر، نوع پوشش خاص او، لحن صحبتش و .. همه و همه بر مبنای رخدادهای فیلمنامه و وجوه شخصیتی آن کاراکتر انتخاب می شوند. به شخصه علت دفرمه کردن بازیگرانی چون هومن حاجی عبداللهی را در فیلم متوجه نشدم. آیا طراحی آن آرواره ی جلو آمده تنها برای خلق دیالوگ «آه! فردی مرکوری» انجام شده است؟ سامورایی بودنِ جمشید سامورایی چه کمکی به داستان می کند؟ از ویژگی های مربوط به ظاهر و فیزیک او قرار است چه بهره ای در داستان فیلم گرفته شود؟

بسیاری از فصل ها و بازیگرهای فیلم هم زائدند و حذف آن ها خدشه ای به کار وارد نمی کند. مثلاً میترا حجارِ فیلم قرار است چه نقشی در پیشبرد داستان داشته باشد؟ مادر و همسر گل محمد چه طور؟

و در آخر این سوال برای مخاطب ایجاد می شود که چرا باید فیلمی چون «سامورایی در برلین» را تماشا کند؟ آیا این فیلم قرار است او را بخنداند؟ آیا قرار است با آن سرگرم شود؟ آیا قرار است بازی های خیره کننده بازیگرانش را بستاید؟

و سوال دیگر این که چرا بازیگری چون حمید فرخ نژاد که او را از فیلم های ماندگار تاریخ سینمای ایران چون «عروس آتش»، «ارتفاع پست»،«به رنگ ارغوان» و «چهارشنبه سوری» به یاد می آوریم چنین مسیری را در پیش گرفته است. آیا «گشت ارشاد»، «تگزاس»، «میلیونر میامی»، «خانم یایا» بس نبودند که حالا باید شاهد نقش آفرینی او در فیلم هایی چون «دختر شیطان» و «سامورایی در برلین» باشیم؟

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان