شناخت و معرفت
دومین چیزی که در دعا وجود دارد، معارف است؛ و این مخصوص دعاهایی است که از معصوم به ما رسیده است. امام سجّاد علیهالصّلاة والسلام «صحیفه سجّادیه» را بهصورت دعا تنظیم فرموده و اصلاً دعا خوانده است اما این کتاب، پُر از معارف الهی و اسلامی است. توحید خالص در صحیفه سجّادیه است. نبوّت و عشق به مقام تقدّس نبىّ اسلام علیه و علی آله الصّلاة و السّلام در صحیفه سجّادیه است. مثل بقیه دعاهای مأثور، معارف آفرینش در این کتاب است. همین «دعای ابوحمزه ثمالی» که مخصوص سحرهاست -سعی کنید آن را بخوانید و در معنایش توجه و تدبّر داشته باشید- و همین «دعای کمیل» که شبهای جمعه خوانده میشود، از جمله دعاهایی است که سرشار از معارف اسلامی است و در آنها حقایقی به زبان دعا بیان شده است. نه اینکه آن بزرگوار -امام سجّاد علیهالصّلاة والسّلام- نمی خواسته دعا کند و دعا را پوشش قرار داده است؛ نه. دعا میکرده، مناجات می کرده و با خدا حرف می زده است. منتها انسانی که قلبش با خدا و با معارف الهی آشناست، حرف زدنش هم اینگونه است. حکمت از او سرریز میشود و دعای او هم عین حکمت است. دعاهایی که ما می خوانیم پر از حکمت است. در دعاهای مأثور از ائمّه علیهمالسّلام که به ما می رسد، نکاتی عاید از معارف وجود دارد که حقیقتاً مورد احتیاج انسان است. آن بزرگواران با آوردن این نکات در دعاها به ما یاد می دهند که از خدا چه بخواهیم.
چه بخواهیم؟
من از دعای شریف ابوحمزه ثمالی چند فقره برایتان عرض می کنم. این دعای طولانی، حالت مناجاتی عجیب دارد که در بخش سوم عرض خواهم کرد. و اما لابهلای این مناجاتها، نیازهای واقعی انسان نهفته است. نیازهای واقعی آنهایی است که این بزرگوار از خدای متعال می خواهد. مثلاً در فرازی از دعا خطاب به قادر متعال عرض میکند: «اَرْغِدْ عَیشی»؛ «زندگىِ مرا زندگىِ گوارایی قرار بده». گوارا بودن زندگی نه با پول، نه با قدرت و نه با داشتن زر و زور است. زیرا یک فرد در عین برخورداری از همه این امکانات، ممکن است زندگی برایش گوارا نباشد. نگرانی هایی دارد که زندگی برایش گوارا نیست. مشکل خانوادگیای دارد که زندگی برایش گوارا نیست. اولادش مشکلی پیدا میکنند -العیاذُ باللَّه، نستجیر باللَّه، یکی از فرزندان وی اخلاق بدی دارد- دیگر زندگی برایش گوارا نیست. خبرِ بدی به انسان میرسد؛ زندگی بر او تلخ و ناگوار میشود. این انسان، هم پول دارد، هم قدرت دارد، هم امکانات دارد؛ همه چیز دارد اما زندگىِ گوارا ندارد. ممکن است انسان فقیری که زندگىِ خیلی سادهای دارد و در اتاقی محقّر با عیال و فرزندش در عین تنگدستی گذرانِ زندگی می کند، زندگیاش گواراتر از آن فردِ همهچیزدارِ ثروتمند و قدرتمند باشد.
ببینید حضرت سجاد علیهالصّلاة والسّلام چگونه نقطه اصلی را مورد توجه قرار می دهد. می گوید: «اَرْغِدْ عَیشی وَ اَظْهِرْ مُرُوّتی»؛ «زندگیام را گوارا و جوانمردی ام را آشکار کن». ظاهراً معنای عبارت دوم این است که «میدانی به وجود آید تا من در آن، صفت جوانمردی را به منصه بروز درآورم». نه اینکه «مردم ببینند من جوانمردم»؛ نه. برای اینکه اگر بخواهیم جوانمردی بروز پیدا کند، باید جوانمردی کنیم. صرف اینکه جوانمردی در درون انسان وجود داشته باشد، کافی نیست. انسان باید جوانمردی را به مرحله عمل برساند و نسبت به کسانی جوانمردی کند. این میشود «اَظْهِرْ مُرُوّتی». در ادامه میفرماید: «وَ اَصْلِحْ جَمیعَ اَحْوالی»؛ «همه کارهای من و احوال مرا اصلاح کن. حالِ دعای مرا اصلاح کن. حالِ زندگی معمولی من و خانوادهام را اصلاح کن. حالِ شغلی را که دارم، اصلاح کن. همه خصوصیات مرا اصلاح کن». اصلاح هر امری، به حسب خودش، یک دعای کامل و جامع است. «وَ اجْعَلنی مِمّن اَطَلْتَ عُمْرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ اَتْمَمْتَ عَلَیهِ نِعْمَتَکَ وَ رَضیتَ عَنْهُ وَ اَحْییتَهُ حَیوةً طَیبَةً». می گوید: «مرا از کسانی قرار بده که عمری طولانی توأم با عمل نیکو و همراه با نعمتِ کامل الهی و همراه با رضاىِ پروردگار و حیات طیبه دارند». آیا چیزی از این بهتر، وجود دارد؟!
معصومین علیهمالسّلام یاد می دهند که چه باید از خدا بخواهیم. چیزهایی که باید از خدا خواست، همان هاست که آن بزرگواران در ادعیه مطرح می کنند. بعضی در دنیا به سراغ زیادی های زندگی می روند. می گویند: فلان معامله برای من جور شود. فلان سفر درست شود. فلان شغل گیرم بیاید و... چرا انسان چیزهای اصلی را از خدا نخواهد؟! پیشوایان دین به ما یاد می دهند: «اینگونه دعا کنید و این چیزها را از خدا بخواهید». البته نوع دعاهایی که آنان به ما یاد میدهند، یک فصلِ طولانی را به خود اختصاص می دهد.
آسیب پذیری های ما
نکته دیگر اینکه آنان در خلال دعاهای مذکور، نقطههای ضربه پذیرِ معنوی را به یادِ ما می آورند و هشدار می دهند که «ممکن است از این نقاط ضربه بخورید و آسیب ببینید!» در همین دعاىِ شریفِ «ابوحمزه» در عبارتی میفرماید: «اللّهم خُصّنی مِنْکَ بخاصَّةِ ذِکْرِکَ وَ لاتَجْعَل شَیئاً مِمَّا اَتَقَرَّبُ بِهِ فی آناءِ اللَّیلِ وَ اَطْرافِ النَّهارِ ریاءً وَ لا سُمْعَةً وَ لا اَشَراً و لابَطَراً»؛ «خداوندا! کاری کن که کارهای انجام شده از طرف من، ریا و سمعه نباشد. برای اینکه این و آن ببینند، نباشد. برای اینکه دهن به دهن بگردد و مردم به هم بگویند خبر دارید فلان کس چه کار خوبی کرد و چه عبادات خوبی انجام داد، نباشد. از روی ناز و غرور نباشد». آخر بعضی مواقع انسان کارهایی را از روی ناز و غرور انجام می دهد و به خود می بالد و می گوید: «آری! ما بودیم که این کار را انجام دادیم!»
اینها نباشد. اینها آن نقاطِ ضربه پذیر است. انسان خیلی کارهای خوب انجام می دهد اما با اندکی ریا و سُمعه، آن کارها را «هباءً منثوراً» میکند؛ دود می کند و به هوا می فرستد. معصومین علیهمالسّلام به ما توجّه میدهند و میفرمایند: «مواظب باشید اینطور نشود!» «و اجْعَلْنی لَکَ مِنَ الْخاشِعینَ» تا آخر.
پس نقطه دوم این است که در این دعاها معارف زیادی نهفته است. مثلاً در فقرات اوّل دعای کمیل، همه می خوانیم: «اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم. اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزّل النّقم. اللّهم اغفرلی الذّنوب التی تغیر النّعم». گناهانی وجود دارد که پردهها را می درد. گناهانی وجود دارد که نقمت الهی را بر انسان نازل می کند. گناهانی وجود دارد که نعمت ها را از انسان می گیرد. «اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء». گناهانی هم وجود دارد که دعا را حبس می کند. پناه بر خدا! ممکن است انسان مرتکب گناهی شود که هرچه دعا کند، آن دعا بیاثر و بیفایده گردد. بیاثر شدنِ دعا چگونه فهمیده می شود؟ به اینگونه که حال دعا از انسان گرفته می شود.
در این خصوص عبارتی را از بزرگی نقل کرده اند. نمی دانم روایت از معصوم علیهالسّلام است یا عبارتی از غیر معصوم. ه رچه هست، عبارت حکمت آمیزی است. میگوید: «أنا من ان اسلب الدّعا اخلف من ان اسلب الإجابة»؛ «از اینکه دعا از من گرفته شود بیشتر می ترسم تا اینکه اجابت از من گرفته شود!»
گاهی حال دعا از انسان گرفته می شود. این علامتِ بدی است. اگر دیدیم در وقت دعا، در وقت تضرّع و در وقت توجه و تقرّب، هیچ نشاط و حوصله دعا نداریم، علامتِ خوبی نیست. البته درستش هم می شود کرد. انسان میت واند با توجّه، با التماس و با خواستن، حال دعا را به طور جدّی از خدا بگیرد. بنابراین دیدیم که در دعای کمیل هم معارف وجود دارد. این هم نکته دوم.
خاکساری پیش پروردگار
و اما نکته سوم و آخر در دعا، آن مطلبِ اصلىِ دعاست. حتّی دو نکته ای که عرض شد، نسبت به این نکته آخر، کوچک است. آن چیست؟ خشوع در مقابل پروردگار. اصلِ دعا این است. اینکه می بینید از قول پیغمبر صلی اللَّه علیه وآله نقل شده است که فرمود: «الدّعاء مخ العباده؛ مغز عبادت دعاست»، بهخاطر آن است که در دعا حالتی وجود دارد که عبارت است از وابستگىِ مطلق به پروردگار و خشوع در مقابل او. اصل عبادت هم این است. لذاست که در ادامه آیه شریفه «و قال ربّکم ادعونی استجب لکم» می فرماید: «إن الّذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین». اصل دعا این است که انسان در مقابل خدای متعال، خود را از انانیت دروغین بشری بیندازد. اصل دعا، خاکساری پیش پروردگار است.
عزیزان من! هرجا که شما نگاه کردید -چه در محیط خودتان، چه در کشور خودتان و چه در سرتاسر دنیا- و بدی و فسادی را از ناحیه کسی، مشخّصاً دیدید، اگر دقّت کنید مشاهده خواهید کرد که اساس و منشأ آن بدی و فساد، انانیت، استکبار، استعلا و غرور انسانی است. دعا باید این را بشکند.
من یک وقت می خواستم بحثی قرآنی در این خصوص عرض کنم که فعلاً مجالش نیست. بحث قرآنی مربوط به ماجرای حضرت موسی علیهالسّلام است که از آن ماجراهای عبرت آمیز و عجیب تاریخ است. درباره این ماجرا هرچه بگویم تمام نمی شود. واقعاً قرآن گنجینه عظیمی از تجربه موسوی برای ماست. در این ماجرای عجیب، یکی از نقاط برجسته، خراب و فاسد شدنِ کسانی از همراهان موسی علیهالسّلام است که از همراهىِ او برگشتند. من اینها را عرض می کنم تا کسانی که اهل تأمّل در آیات قرآنند، دنبالش بروند.
در قرآن چند مورد از این مسائل داریم که یکی مربوط به سامری است، یکی مربوط به قارون است و یکی هم مربوط به کسانی است که از رفتن به داخل ارض مقدسّه استنکاف کردند. اینها مصادیق رجعت و ارتداد است... مثلاً قارونِ مبغوضِ خبیثِ ملعونِ الهی، آنقدر انسان بدی است که قرآن کریم بخشی را به او اختصاص داده است. مشکل قارون اینجاست که وقتی حضرت موسی علیهالسّلام به او میفرماید: «اموالی را که تو بهدست آوردی، زینت است» و به نصیحت وی میپردازد، در جواب آن حضرت میگوید: «إنما اوتیتهُ علی علم»؛ من آگاه و عالم و توانا بودم!» به تعبیر امروزی: «هوش و ذکاوت داشتم، زرنگی داشتم، سیاست بلد بودم. ناز شستم که این اموال را از این راهها به دست آوردم. به کسی مربوط نیست!» او نمیفهمید که اموال را خدا داده بود. کما اینکه جان را خدا به انسان می دهد، فرزند را خدا به انسان می دهد، دین را خدا به انسان می دهد و همه چیز مالِ خداست.
ای انسان نادان! چرا سرکشی می کنی؟! چرا اشتباه می کنی و می گویی «منم که این مال را به دست آوردم»؟! «من» کیست؟! خدای متعال به مبارزان فداکاری که به میدان جنگ رفتند؛ جان هایشان را در مقابل تیرهای دشمن سپر کردند؛ جنگیدند و بینی دشمن را به خاک مالیدند و نهایتاً دشمن را شکست دادند، می گوید: «و ما رمیت إذ رمیت و لکن اللَّه رمی». این تیری که تو قبلاً نحوه انداختنش را یاد گرفتی، سپس نشانه گرفتی، دقّت کردی و زدی تا اینکه به هدف خورد، کارِ تو نبود. تو آن را به هدف نزدی، بلکه خدا زد. نیروی من هم مالِ خداست، اراده من هم مالِ خداست. دقّت نظر من هم مالِ خداست. اصلاً هرچه دارم مالِ خداست. آنوقت در مقابل این قدرتِ مالکِ محیطِ مدبّری که همهچیز من در قبضه قدرت اوست، گردن بالا بگیرم و بگویم «من»!؟ این، آن نقطه فسادِ بشری است. هرجا این باشد، بد است و موجب فساد می شود.
فلان صهیونیستِ رئیسِ فلان کمپانىِ مثلاً چند ملیّتی، اگر بگوید «من» و خیال کند سیاست دنیا را می چرخاند یا مثلاً هیتلرِ آتشافروز یا فلان رئیس جمهورِ طغیانگر امریکا یا فلان دزدِ سرِ گردنه فلان نقطه یا فلان شخصِ ملبّس به لباس دین اما در واقع دعوت کننده به نفس یا من و شمایی که هیچ کدام از اینها هم نباشیم اما در زندگىْ خود را بر هر چیز دیگر ترجیح دهیم و استکبار و استعلا بورزیم، اینها مایه فساد خواهد شد. البته هرچه انسان بزرگتر بود و قدرت بیشتری داشت، انانیت در او فساد بیشتری بهوجود می آورد. اما اگر کوچک بود، انانیت فقط به ضرر خود اوست و فساد کمتری برای دیگران دارد. خاصیت دعا این است که نفسانیتها را می شکند. لذاست که گفته اند: «حتی چیزهای کوچکت را هم از خدا بخواه تا بفهمی که حقیری. بدانی که گاهی اوقات یک پشه یا مگس، انسان را از کار میاندازد و آسایشِ وی را می گیرد: «و ان یسلبهم الذّباب شیئاً لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب». این است که دعا برای تضرّع پیش خداست؛ برای عرضِ حاجتْ پیش خداست؛ برای تواضع و برای بیرون آمدن از پوسته دروغین استکبار و استعلاست. خدای متعال، گاهی برای من و شما مشکلاتی بهوجود میآورد تا وادار به تضرّع و توجّه و خشوعمان کند. همانطور که در آیات کریمه قرآن می فرماید: «و لقد ارسلنا إلی امم من قبلک فأخذناهم بالبأسا و الضّراء لعلهم یتضرّعون. فلولا إذ جائهم بأسنا تضرّعوا و لکن قست قلوبهم و زین لهم الشّیطان ما کانوا یعملون». این تضرّع، نه برای خاطر خدا که بهخاطرِ خودِ ماست. خدا احتیاجی به تضرّعِ من و شما ندارد:
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با مهر تو پیوندم زنند
این حالت تضرّع است که دل را از عشق خدا پر می کند؛ انسان را با خدا آشنا می کند؛ انسان را از خودبینی و خودنگرىِ فسادانگیز تهی می کند و او را از نورِ مقدّسِ پروردگار و لطفِ الهی، سرشار می سازد. قدرِ این را بدانید که از همه چیز بالاتر است.
خطبههای نماز جمعه تهران؛ 28/11/73