به گزارش ایسنا، رحمان سلطانی از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است او در خاطرهای پیرامون عید سعید فطر در دوران اسارت روایت میکند: یک سال بچهها ماه رمضان نسبتاً آرامی را پشت سر گذاشتند. دل بعثیها لک زده بود برای یک تنبیه دستهجمعی تا اوضاع را به قبل از رمضان برگردانند.
اینقدر برای این کار عجله داشتند که حتی صبر نکردند که روز عید فطر سپری شود و همان اول صبح بدون هیچ دلیل مشخص یا حتی بهانه گیریای آسایشگاه به آسایشگاه میگشتند و اذیت میکردند. از بخت خوب ما یک گروهبان دوم بنام «عوض» که دانشجو بود و معمولاً همیشه یک کتاب دستش بود و کسی را نمیزد به ما برخورد.
عوض سنی و آدمی مذهبی بود و خودش روزه میگرفت. با یک کابل وارد شده و همه داخل آسایشگاه هفت به خط شدیم و دستور بشین برپا داد و با کابل به در و دیوارها میزد و داد و بیداد میکرد و مرتب میگفت ادامه بدید. ظاهراً دستور تنبیه عمومی از طرف فرمانده اردوگاه صادر شده بود و حتماً باید این کار انجام میشد. آنقدر بشین برپا رفتیم که تمام عضلات پاهایمان گرفت و «عوض» مدام میخندید، ولی حتی یک کابل به کسی نزد. این هم عیدی بعثیها در روز عید فطر به ما بود، اما مصیبتها دوباره بعد از عید شروع شد.