به گزارش مشرق، «به دنیا آمدن» دومین ساخته بلند سینمایی «محسن عبدالوهاب» بعد از فیلم "لطفاً مزاحم نشوید!!" به تهیه کنندگی” محمد احمدی» سرانجام 4 سال بعد از نمایش در جشنواره فیلم فجر به اکران عمومی در آمده است. فیلم روایتگر تردیدها، ترسها، امیدها و ناامیدهای یک زوج جوان و چالش بزرگ آنها در رویارویی با مسئله بچه دار شدن است.
پری (الهام کردا) و فرهاد (هدایت هاشمی) زوج هنرمندی هستند که پسر نوجوانی دارند، پری دوباره باردار شده اما فرهاد مخالف است و وجود بچه را مانع رسیدن به آرامش و پیشرفت در زندگی میداند. پری در ابتدای فیلم با فرهاد در انداختن بچه همراهی میکند. تلاشهای پری برای افتادن بچه بی نتیجه میماند و نیفتادن بچه گویی پری را از خواب عمیقی بیدار میکند، پری به یکباره به بچه داخل شکمش علاقمند میشود. ادامه فیلم کشمکش پری و فرهاد بر سر انداختن بچه است.
فیلم روایتگر نظرات شخصیت هایش درباره به دنیا آمدن بچه است. فرهاد به عنوان نمادی از یک پدر ایرانی معتقد است: «چون ما یک اشتباهی کردیم نباید همه چیز را کنار بگذاریم. ما فقط یک بار به دنیا می آییم و حق داریم به چیزی که میخواهیم برسیم.»
بیشتر بخوانید:
”افسانه» (بهناز جعفری) - دوست و همکار پری- زنی است که سابقه سقط جنین دارد. او به پری میگوید که هیچ وقت از کارش پشیمان نشده و بعد از این همه مدت حتی یک بار هم با شوهرش درباره این موضوع صحبت نکرده اند و خیلی راحت هم فایل انداختن بچه را بستهاند. افسانه نظرات تأمل برانگیزی درباره بچه دار شدن دارد. او در عین حال که ابراز میکند بچه ها را دوست دارد، تأکید میکند بچه فقط برای 10 دقیقه خوب است یعنی فقط زمانی که خندان است!
افسانه به صراحت حس مسئولیت مادری را مزاحم زندگی یک زن می داند. افسانه در استدلالی عجیب به پری که معتقد است سقط جنین یعنی کشتن یک انسان می گوید: «این چه حرفیه، مگه وقتی تخم مرغ می خوری، داری مرغ می خوری؟!!»
افسانه حتی معتقد است چرا آدم باید خودش بچه بیاورد و زندگی و جوانی اش را پای او بریزد، انقدر علم پیشرفت کرده که می توان از طریق لقاح مصنوعی و روش های دیگر وقتی انسان پیر شد، بچه بیاورد، یعنی زمانی که به قول افسانه به آرزوهایش رسیده است!
این تفکر برای یک زن ایرانی فاجعه است و فیلمساز به صراحت از زبان افسانه آن را در فیلم بیان میکند. در سکانسی از فیلم شاهدیم که افسانه گربه ای دارد که او محکم در آغوش گرفته و نوازش میکند، گربه ای که افسانه به جای بچه به او محبت میکند و در مقابل هیچ مسئولیتی هم برای افسانه ندارد.
فیلمساز گریزی هم به آیات قرآن درباره رزق و روزی بچه دارد اما این پیام را خیلی سطحی و شعاری از زبان نسرین- خواهر پری- مطرح می کند به گونه ای که حتی روی فرهاد هم اثری ندارد چه رسد به تماشاگر. پری برای فرار از سماجتهای فرهاد برای انداختن بچه به خواهر خود که و ضعیت مناسبی دارد، پناه می برد. نسرین به محض ورود فرهاد به خانه اش قرآن را باز کرده و آیه: «ولا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکمْ خَشْیة إِمْلَاق.: بچه های تان را از ترس گرسنه ماندن و فقیرشدن نکُشید.» را برایش قرائت می کند. نسرین به فرهاد اطمینان میدهد از پسانداز خودش و بدون اطلاع همسرش به آنها کمک خواهد کرد.
*راه حل فیلم: ترک شوهر برای حفظ بچه!
نسخه فیلمساز برای حل مشکل پری و فرهاد بسیار تأمل برانگیز است و پایانبندی فیلم بهطرز وحشتناکی غیرمنطقی و نپذیرفتنی می باشد. در پایان پری با تمام وجود در مقابل فرهاد مقاومت میکند. او به فرهاد اطمینان میدهد که خودش به تنهایی بچه را بزرگ خواهد کرد. پری تمام پیشنهادهای کاری خود را که روزی آروزی بازی در آن نمایشنامه ها را داشته است رد میکند. تماشاگر تا لحظه آخر امید دارد که فرهاد مانع رفتن پری شود اما فرهاد چیزی نمیگوید و فقط شالی را که پری دوست داشته به او هدیه میدهد. پری برای آرامش فرهاد تاکید میکند که خیلی از زنها هستند که شوهرشان در شهر دیگری کار میکند. او بعد از 14 سال زندگی مشترک وسایل خود را جمع کرده و به یزد نزد پدرش می رود و برای امرار معاش و تأمین هزینه های خود و فرزندش در محل کار پدرش مشغول به کار می شود. بله فیلمساز بعد از نمایش این همه درگیری میان پری و فرهاد، راه حل برون رفت از این چالش بزرگ را ترک شوهر برای حفظ فرزند بیان می کند.
*نمایشی از شکل گیری عشق نوجوانی
«به دنیا آمدن» در میان روایت داستان اصلی خود گریزی هم به عشق میان بچه ها دارد. «کیان» - پسر پری و فرهاد- عاشق گلی است. آنها به دلیل نسبت فامیلی از کودکی باهم بزرگ شده اند. کیان تمام فکر و ذکرش گرفتن هدیه برای گلی و خوشحال کردن اوست و همین امر باعث افت شدید تحصیلی او شده است. کیان رابطه دوستانه و صمیمی با پدر خود دارد. او خیلی راحت از فرهاد می پرسد چگونه به مادرش گفته دوستش دارد؟ فرهاد به پری می گوید که مشکل کیان عشق و عاشقی است و پری تأکید میکند باید او را پیش مشاور ببرند اما فرهاد با آرامش می گوید از سرش می افتد.
عشق بچگانه کیان خیلی زود به پایان می رسد. او پس از گرفتن راهنمایی از پدرش بالاخره به گلی می گوید که دوستش دارد و به قول خودش یک نفس راحت می کشد. در اولین واکنش گلی می خندد اما پس از مدتی به کیان می گوید عاشق یک بازیگر کره ایست و می خواهد به کره برود!
*کلام آخر
«به دنیا آمدن» در فرم و محتوا تکراری و کرخت است و اثری از نوآوری و خلاقیت در آن دیده نمی شود. عدم انسجام و گیرایی داستان و نبود منطق روایی در فیلمنامه موجب می شود مخاطب انگیزه ای برای دنبال کردن داستان فیلم نداشته باشد.
فیلم ضمن اطلاع رسانی و آموزش در خصوص شیوههای مختلف سقط جنین، زندگی زوجی را روایت می کند که آمدن بچه جدید باعث جدایی آنها می شود. از نگاه کردن فرهاد و پری در سکانس پایانی فیلم کاملاً مشخص است آنها همدیگر را دوست دارند اما بچه میان آنها فاصله می اندازد و این البته پیام مثبتی نیست آن هم برای کشوری که قرار است سیاست های جمعیتی اش در جهت تشویق فرزندآوری باشد. در واقع گره گشایی نهایی داستان و پیام فیلمساز که صریح و بی پرده بیان می شود نه با سیاست های جمعیتی کشور سازگار است نه با موازین اخلاقی و عرفی جامعه ما.