ماهان شبکه ایرانیان

۵ نقش‌آفرینی برتر کلینت ایستوود

کلینت ایستوود این اصولگرای فردی که پای مواضع خاص خودش همیشه مانده است! کلینت ایستوود را می‌توان یکی از بزرگترین و مهم‌ترین شمایل‌های سینمای آمریکا و صنعت فیلم‌سازی هالیوود دانست

کلینت ایستوود این اصولگرای فردی که پای مواضع خاص خودش همیشه مانده است!
کلینت ایستوود را می‌توان یکی از بزرگترین و مهم‌ترین شمایل‌های سینمای آمریکا و صنعت فیلم‌سازی هالیوود دانست. مردی که چه در دوران بازیگری خود و چه بعدتر که به کارگردانی روی آورد همیشه چیز خاصی برای شگفت‌زده کردن تماشاگرش در چنته داشته و خصوصا در سال‌های اخیر به‌خوبی نشان داده است که سن و سال و کهولت تاثیری روی ذهن خلاق سینمایی او نداشته و حالا باوجودیکه بیش از هشتاد و هشت سال سن دارد، کماکان به کار خود در سینمای آمریکا ادامه می‌دهد.
در این یادداشت باهم پنج نقش‌آفرینی برتر کلینت ایستوود را به بهانه سالروز تولد او مرور می‌کنیم.

سه‌گانه دلارها Dollars Trilogy

طبیعتا در ابتدای ماجرا و در شماره اول این لیست باید برویم سراغ سه‌گانه دلارها که سرجیو لئونه ساخته است و ایستوود در آن‌ها نقش اصلی را بازی می‌کند. «به خاطر یک مشت دلار»، «به‌خاطر چند دلار بیشتر» و «خوب، بد، زشت». این سه فیلم هرچند که باهم از لحاظ مضمونی تفاوت‌های اساسی دارند اما از آنجایی که هر سه یک قهرمان اصلی به نام بلوندی و با بازی ایستوود دارند می‌توانند یک سه‌گانه تلی شوند.
بلوندی با بازی ایستوود در هر سه فیلم یک وسترنر یا کابوی تودار، آرام و کم‌حرف و درعین حال قاطع و خشن است. او خصلتی تازه در جهان وسترن‌ها است. خود سرجیو لئونه با وسترن‌های اسپاگتی معروفش یکی از مهم‌ترین فیلمسازانی است که فیلم‌هایی تجدید نظرطلبانه در ژانر وسترن ساخته است و به این شکل بر آثار وسترن بعد از خود تاثیر ویژه‌ای نهاده و طبیعتا قهرمان او در این فیلم‌های تجدید نظرطلبانه هم قهرمانی کلاسیک و سنتی نیست و ویژگی‌های تازه و بدیعی را به یک قهرمان در آثار وسترن فزوده است. شخصیت بلوندی، وارد شهر می‌شود و همه را جان هم می‌اندازد تا از مواهب و امکانات درگیری و نابودی دو گروه که باهم مشکل و دشمنی دارند، استفاده کند. این اخلاقی تازه است که همانطور که از رومان‌های دشیل همت تاثیر پذیرفته از ادبیات سینمایی کوروساوا خصوصا در فیلم‌هایی مانند «یوجیمبو» ملهم شده است.
اهمیت نقش و این تاثیر تاریخ سینمایی که در بسیاری از فیلم‌ها تکرار شده است، در اینست که به شکلی پرسوناژ ایستوود را در سال‌های آینده حضورش در هالیوود و عموم فیلم‌هایی که بازی می‌کند و می‌سازد و آن را شکل می‌بخشد: شخصیت آرام و تودار و قائل به اخلاقیات و اصول فردی و پایبند به این اصول خودساخته. او، ثمره این نقش‌آفرینی، فردیت اغراق‌آمیزی را در وجودش می‌پروراند که در باقی مسیر خود را همواره نمایان می‌کند.

«هری کثیف» Dirty Harry

هری کثیف هم از آن کاراکترهای مهم و تاثیرگذاری است که در چند فیلم دان سیگل تکرار و به‌روز می‌شود و محدود به یک اثر باقی نمی‌ماند. اما اوج همبستگی نقش و ایستوود را در همان فیلم اول با نام «هری کثیف» ‌می‌توان یافت. فیلم داستان پلیس وظیفه‌شناس، بی‌اعصاب، بداخلاق و بی‌حوصله‌ای است که قانون یعنی خودش! قانون رسمی را به رسمیت نمی‌شناسد و آن را حول خودش و اعتقادات شخصیش تعریف می کند. روحیه کلبی مسلک و سرد او هم پیرو اخلاقیات او ترسناک می‌شود. او پلیس قوانین شخصی خودش است و این مسئله به‌مرور وحشت را به جان تماشاگر می‌اندازد.
این ماهیت پارادوکسیکال وظیفه‌شناسی در «هری کثیف» این شخصیت را هم در کارنامه کاری ایستوود و هم در تاریخ سینمای آمریکا بسیار خاص و ویژه می‌کند.

«خط آتش» In the Line of Fire

«خط آتش» فیلمی ساخته ولفگانگ پترسون، که جالب است بدانید پالین کیل منتقد مطرح و بزرگ سینمای آمریکا آخرین نقد خود را بر این فیلم نوشت و مثبت هم نوشت، سومین فیلمی است که ایستوود در آن کاراکتری ماندگار را خلق کرده.
«خط آتش» یکی از فیلم‌های اکشن پلیسی اوایل دهه نود است که در آن ایستوود در نقش یک پلیس در برابر جان مالکوویچ خلافکار قرار می‌گیرد. یک داستان دزد و پلیسی که گویی ادامه‌ای بر کاراکتر «هری کثیف» است با این تفاوت که در اینجا و با گذشت زمان آن پلیس با رفتار خشونت‌بار و غیرانسانی‌اش، کمی متعادل‌تر شده است. پیری و گذر زمان هم او را به سوی این تعادل سوق داده و هم او را ضعیف، شکسته و ملایم‌تر کرده است.
کاراکتری که منبع قدرت بود و خود همه چیز را به تنهایی کنترل می‌کرد و پیش می‌برد در اینجا آن قدرت سابق را نداشته و برای پیشبرد اهدافش و دستگیری خلافکار احتیاج به کمک دیگران دارد.
یکی از بهترین و درعین حال کم دیده شده‌ترین بازی‌های کلینت ایستوود.

«رعد و برق» Thunderbolt and Lightfoot

«رعد و برق»‌ یکی از اولین فیلم‌های مایکل چیمینو کارگردان فقید و بزرگ سینمای آمریکا در اوایل دهه هفتاد است که نقش‌آفرینی کلینت ایستوود در آن بی‌شک بدل به یکی از بهترین نمایش‌های او بر پرده نقره‌ای سینما می‌شود، همانطور که فیلم خودش از آس‌های دهه هفتاد به‌حساب می‌آید.
«رعد برق» داستان دو مرد است که هرچند آشنایی و رابطه‌شان در آغاز دوستانه نیست اما به‌مرور تبدیل به یک رفاقت قرص و محکم می‌شود. ایستوود و جف بریجز در این فیلم نقش دو همراه را بازی می‌کنند که می‌خواهند یک ماجرای دزدی را به سرانجام برسانند و در گذار از این ماجرا و همه اتفاقات عجیب و غریبی که در پی آن می‌افتد، به هم نزدیک‌تر شده و رفاقتی را شکل می‌دهند که سویه‌های انسان دوستانه آن بسیار به‌چشم می‌آید و به یک صمیمیت ناب منجر می‌شود.
فیلم در نقطه‌ای که تماشاگر اصلا انتظارش را ندارد، یکی از قهرمانان یعنی جف بریجز را به کام مرگ می‌کشاند تا حسرتش برای تماشاگر و ایستوود باقی بماند. این حسرت، غم و تلنگری که در این لحظه خاص در «رعد و برق» به ایستوود زده می‌شود، شاید اولین جایی است که ایستوود، آن مرد باصلابت و خوش‌اندام و قوی را درهم می‌شکند و از خود سستی و ضعف نشان می‌دهد و حتی روبه سوی احساسی شدن می‌گذارد.
«رعد و برق»‌ تصویری را که هالیوود تا به اینجا و در دهه هفتاد از ایستوود داشته است، واجد خصائل و افق‌هایی جدید و متفاوت می کند که پیامدش ایستوود در ادامه کار خود در بازه گسترده‌تری از شخصیت‌ها دست به نقش‌آفرینی می‌زند.

«حامل» The Mule

فیلم آخر ایستوود که هم آن‌را کارگردانی کرده است و هم در آن نقش اصلی را بازی می‌کند. در ادامه همه نقش‌های پیشین که تا به اینجا ایستوود به آن‌ها تن داده ست، اینبار در «حامل» نه پلیس است، نه کابوی و نه خلافکار و به عنوان یک مرد عادی درگیر یک ماجرای خلافکاری می‌شود و سبقه‌ای خلافکارانه پیدا می‌کند. منتها نکته درباره خود فیلم و کاراکتر ایستوود در اینست که فیلم این پیرمرد جهان‌دیده و احوالاتش را در نسبت با خانواده‌اش تبیین می‌کند. چیزی که در زندگی خود کلینت ایستوود هم می‌توان رد را گرفت.
به لحاظ زیست خانوادگی ایستوود زیستی چندپاره داشته و اتفاقات مختلفی برایش پیش‌آمده و روابط متنوعی داشته است و چندان در بند خانواده نبوده و حالا در «حامل» انگار تن به یک عذرخواهی می‌دهد و رنجش‌ها و آزرم‌هایی را که متوجه خانواده خود کرده و خودش هم ناگزیر از آسیبشان در امان نبوده، به تصویر می‌کشد.
بازی ایستوود در این فیلم دو لحظه ویژه دارد: یکی وقتی که بالای سر بالین معشوقه‌اش که در شرف مرگ است حضور می‌یابد و آن دیالوگ عاشقانه را با او برقرار می‌کند و جفتشان شدیدا احساساتی می‌شوند و همچنین یکی از صحنه‌های پایانی فیلم که در دادگاه می‌گذرد و در آن‌جا اعلام می کند که گناهکار است و با اعتراف به گناهکاری می‌خواهد به‌نوعی بر مبنای همان اصول فردی همیشگی و به شیوه خودش تقاص پس بدهد. این لحظه آنقدر در کارنامه بازیگری ایستوود خاص است که تماشاگر قطره اشکی را که از چشمان او سرازیر می‌شود، می‌بیند و این به‌نظرش نامانوس و غیر منتظره می‌آید.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان