هفته نامه سلامت - بهار پولاد، روانشناس بالینى: انسانها با روح و روان خود تعریف میشوند. زمانی که میخواهیم فردى را توصیف کنیم، او را با صفاتى که شخصیت و روحیاتش را نشان میدهد، بیان میکنیم. مثلا میگوییم فلانى مهربان و دلسوز یا خشن و بىرحم است. حالا پرسش اینجاست که چرا ما بىرحم یا دلسوز میشویم؟ این موضوع زمانى جالبتر میشود که بدانیم محققان در آزمایشهایى نشان دادهاند که انسانها از کودکى مهربانى و دلرحمى را میشناسند و میستایند. طى یک فرایند پژوهشى، در نمایشى که تماشاگران آن تعدادى کودک خردسال بودند، روى صحنه جعبهای دربسته قرار دادند و بازیگرى با لباس عروسکى در نقش یک بچهخرس روى صحنه آمد.
او قصد داشت در جعبه را باز کند و درون آن را ببیند. در این میان خرس عروسکى زردرنگى به صحنه آمد و زمانى که دست بچهخرس در جعبه بود در آن را بست و موجب ناراحتى و آزار او شد. پس از آن خرس آبىرنگى آمد و در جعبه را باز کرد و به بچهخرس براى دیدن و بازى کردن درون جعبه کمک کرد. بعد از تمام شدن نمایش هر دو خرس زرد و آبى نزد کودکان تماشاگر آمدند. در این هنگام کودکان سراغ خرس آبى رفتند، او را در آغوش گرفتند و با واکنش خود رضایت و شادىشان را از عمل خرس آبى نشان دادند و خرس زرد نامهربان تنها ماند! این پژوهش نشان داد کودکان مهربانى و همدلى را میفهمند و به آن واکنشى مثبت نشان میدهند، پس چه چیزى باعث میشود میان این افراد عدهای به خشونت و تبهکارى روى آورند و حتى روزى دست به جنایاتى هولناک و حتى کشتن انسانى دیگر بزنند؟!
من نبودم، مغزم بود!
در مسیر رشد و تکامل هر فرد عوامل بسیارى بر جسم، روان و شکلگیرى شخصیت او تاثیر میگذارند. بهطور کلى میتوان این عوامل را به دو عامل کلى وراثت و محیط تقسیم کرد. همانطور که دانشمندان با پیشرفت علم و رسیدن به دانش وسیع ژنتیک، توانستند روابط خانوادگى افراد را از روى DNA آنها مشخص کنند و از میان هزاران مورد، ژنوم والد و فرزند را تشخیص دهند، اینک با گسترش این علوم میتوانند بسیارى از خصوصیات جسمى و روانى را در افراد پیشبینى کنند. تصویربردارىهایى که با استفاده از دستگاهها، امواج و اشعههاى مختلف از اندامهاى گوناگون بدن انجام میشود، نشاندهنده تفاوتهایى قابلتوجه میان افراد است. یکى از شگفتانگیزترین بخشهاى بدن، مغز انسان است.
MRI، FMRI، CT، PET و MEG از جمله فناورىهایى با کاربردهاى متفاوت هستند که دانشمندان و پزشکان مغز و اعصاب براى بررسى این اندام ظریف و پرمسوولیت به کار میبرند. آنها از این طریق میتوانند با تصاویر سهبعدى و وضوح فضایى زیاد، ساختار، فعالیتهاى عصبى و چگونگى کارکرد مغز را بررسى کنند و با تحریک یا تخریب ناحیهای از مغز انسان یا حیوانات آزمایشگاهى آن را مورد آزمایش قرار دهند. مغز، مادهای نیمهجامد شبیه خمیردندان است با وزنى حدود 4/١ کیلوگرم در یک انسان بالغ- ٢ درصد وزن بدن انسان- که تا ١٨ سالگى رشد میکند و مهمترین و حیاتىترین وظیفه را میان اندامها برعهده دارد. بررسىها نشان داده اندازه مغز افراد تفاوت چندانى با یکدیگر ندارد ولى در تراکم سلولهاى مغزى، ساختارهاى عصبى و نورونها و همچنین کارکرد امواج الکتریکى مغز افراد مختلف تفاوتهایى مهم و اساسى دیده میشود.
همانطور که مغز زنان و مردان با توجه به تاثیرات هورمونى، وراثت و عوامل پس از تولد تفاوتهاى اساسى با یکدیگر پیدا میکنند، میتوان گفت مغز همه انسانها در جریان تکامل تفاوتهایى مییابند که موجب میشود ساختار و کارکردى یکسان نداشته باشند. در این میان گروهى از افراد به دلایلى گوناگون دچار اختلالاتى در مغز خود میشوند که به نارسایى در رشد مغز، ناهنجارىهاى امواج مغزى و در نتیجه کندى این امواج میانجامد. این اختلالات باعث میشوند ما نتوانیم با منطق خود، دلیل بعضى اعمال و رفتارهاى آنها را درک کنیم.
بعضى از افرادى که دچار اختلال شخصیتى سایکوپات و داراى رفتارهاى ضداجتماعى و خشونتآمیز هستند، در این گروه قرار میگیرند. سایکوپاتها داراى نشانههایى مانند رفتارهاى تکانشى، نداشتن حس همدلى، فقدان احساس ترس، بىقیدى، عدم مسوولیتپذیرى، عدم درک احساس گناه، شرم و پشیمانى هستند و حتى توان زیادى در متقاعدسازى و مجاب کردن سایرین دارند. در این افراد قسمتى از مغز به نام آمیگدال یا بادامه که مرکز پردازش عواطف است، دچار کاستىهایى میشود.
آمیگدال، مرکز هیجانى مغز ماست که بر حافظه هیجانى تاثیر میگذارد. همچنین ویژگىهاى چهره افراد را به صورت خودکار و سریع مورد پردازش قرار میدهد و در مورد بىخطر بودن یا نبودن افراد تصمیم میگیرد و این مبناى اعتماد و عکسالعمل سریع ما نسبت به افراد میشود. زمانى که این قسمت مغز دچار نقص یا آسیب میشود، بر قضاوت فرد تاثیر میگذارد و میتواند عامل بروز واکنشى نابجا براى دفاع از خود در مقابل احساس خطرى غیرواقعى باشد. دکتر گرهارد راث، عصبشناسى آلمانى در مورد وجود قسمت شر مغز در مجرمان آلمان تحقیق کرده است.
او افرادى که در قسمت پایینى پیشانى درگیر تومور یا کمبودهایى بودند یا بر اثر جراحت ناشى از عمل جراحى در مغز دچار این نقص شده بودند، بررسى کرد. طبق تحقیقات دکتر راث، افراد جوانى که با این ناهنجارى رشد میکنند با احتمال 66 درصد به افرادى بزهکار تبدیل میشوند. او بالا بودن تمایل به خشونت در این گروه از بزهکاران را ناشى از نقایص فیزیولوژیکى و وجود مواد خاصى مانند سروتونین در پیشمغز آنها دانست.
در سالهاى اخیر نیز جیم فالون، دانشمند عصبشناس و استاد دانشگاه کالیفرنیا، طى تحقیقاتى در مرکز پژوهشى UC Irvine، تصاویر اسکنهاى مغزى تعدادى از افراد دچار اختلالات روانى، اسکیزوفرنى، افسردگى و قاتلهاى زنجیرهای را مورد بررسى قرار داد و با مغز افراد سالم مقایسه کرد. میان تصاویر، اسکنهایى از مغز افراد خانواده او نیز وجود داشت که پیشتر برای بررسى بیمارى آلزایمر تهیه شده بود. فالون در جریان این تحقیقات بهطور اتفاقى متوجه شد مغز او از لحاظ کارکرد مانند مغز افراد سایکوپات است. چنانکه اسکنهاى PET نشان میداد در نواحى پیشانى و گیجگاهى قشر مغز این افراد نسبت به دیگران فعالیت کمى دیده میشد، الگویى که در مغز قاتلها و متجاوزها نیز برقرار بود. این مناطق مغزى مسوول کنترل یکدلى، خویشتندارى و رفتار اخلاقى هستند.
فالون پس از این یافته، خود را مورد آزمایشهاى بیشترى قرار داد و متوجه وجود نوع خاصى از ژنها در الگوى ژنى خود شد که نشان میداد او یک سایکوپات است. اختلال او داشتن مشکل در همدلى با دیگران بود اما تا حدى که بتواند رفتارهایش را در محدوده پذیرفتهشده در جامعه نگه دارد.
سپس فالون به بررسى خانواده و پیشینه خانوادگى خود پرداخت و با شگفتى به 8 قاتل میان شجره خانواده پدرىاش برخورد اما او، پدر و عموهایش افرادى آرام و صلحجو بودند. چطور فردى با ژنتیک و ساختار مغزى سلطهجویانه و پرخاشگرانه توانسته بود دانشمندى موفق شود؟ او پاسخ این پرسش را در عشق و محبتى که در کودکى از سوى خانواده دریافت کرده بود، یافت. اگرچه فالون بهدلیل اختلال در مغزش حس همدردى و دلسوزى را تجربه نکرده بود ولى انسانیت و رفتارهاى پذیرفتهشده اجتماعى را میفهمید. او معتقد است بودن کودکان در فضایى خشونتبار و دیدن خشونت دائمى و فجایع میتواند اختلال در ژنها و خصوصیات فیزیکى آنها را در راستاى تبدیل شدن به شخصیتى ضداجتماعى و سایکوپات همسو و بارور کند. او این مساله را بهخصوص در مناطق جنگزده و ناآرام مورد توجه بسیار قرار داد.
پرورش خوبىها
اگرچه چگونگى ساختار مغز ما تاثیر به سزایى در روند زندگى و شخصیت ما دارد ولى در این میان نمىتوان نقش محیط و شرایط رشد و پرورش افراد را نادیده گرفت. انسانها از زمان تولد با احساسات و عواطفى مانند شادى، غم، سرخوشى، خجالت و ترس آشنا میشوند و این احساسات در آنها به میزان متفاوتى ایجاد میشود. شرایط و روش پرورش و تربیت هر فرد میتواند این احساسات را در او بارور یا سرکوب کند. براى مثال تحقیقات نشان داده تغییراتى در ساختار و کارکرد سلولهاى مغزى افرادى که تحت استرسهاى زیادى قرار داشتهاند، ایجاد خواهد شد. همچنین افرادى که در کودکى مواردى از آزار و اذیت جنسى را تجربه کردهاند با تاثیرات دائمى این تجربیات در مغز و کند شدن رشد مغز مواجه میشوند و حتى در مواردى در بزرگسالى امواج مغزى آنها به کندى امواج مغزى یک کودک خواهد بود.
همانطور که شیوه پرورشى والدین و جامعه میتواند از کودکى سالم، فردى با مشکلات خاص شخصیتى و ضداجتماعى بسازد، به همان اندازه هم میتواند فردى با کاستىها و اختلالات ژنى و فیزیکى را به صورت شخصیتى آرام و پذیرنده تربیت کند.
باید توجه داشت که شاید افرادى که با فقدان احساساتى مانند دلسوزى و همدردى روبرو هستند، بتوانند در کارها و مشاغل خشن بسیار موفق عمل کنند. بهعنوان مثال یک جراح قلب باید بتواند بدون احساس ناراحتى و دلسوزى تمام حواس خود را روى شکافتن اندامها و انجام عمل جراحى بیمار متمرکز کند. همینطور در مورد ماموران امنیتى که با زیرکى، تیزبینى و شامه قوى یک سایکوپات میتوانند افراد خطرناک را به سرعت شناسایى کنند. چهبسا در شرایطى مناسب و کارآمد افراد سایکوپات میتوانند شهروندانى موفق شوند و نقشى مفید و سازنده در جامعه ایفا کنند.
وراثت، محیط یا اراده؟
در این میان ما از سویى با وراثت و محیط رشد خود مواجهایم و از سوى دیگر میدانیم انسانها داراى ارادهای آزاد هستند. ما با ژنتیکى منحصر به فرد متولد میشویم، در شرایط و محیط خانوادگى و اجتماعى خاصى پرورش مییابیم، تحتتاثیر عوامل فیزیکى و روانى مانند صدمات جسمى و آسیبهاى روانی ناشى از حوادث طبیعى و غیرطبیعى قرار میگیریم و در نهایت به فردى بالغ با جهانبینى خاص خود تبدیل میشویم. اینک میتوانیم با مشاهده جهان پیرامون و اتفاقات و نتایج حاصل از آنها براى تکتک قدمهاى خود در زندگى تصمیمگیرى کنیم. اگرچه عوامل وراثتى و تربیتى ما نقش مهم و تعیینکنندهای در جهانبینى و انتخابهاى ما دارند ولى در نهایت همه افراد سایکوپات دست به قتل نمىزنند و زندانها نیز پر از افراد سالم ولى بزهکار است.
اینکه سیاستمدارانى زورگو و متقلب، تاجرانى بىرحم و منفعتطلب یا تبهکارانى جانى بدون هیچگونه همدلى، عذاب وجدان یا پشیمانى هر روز به سلطهگرى، استثمار، خشونت و تجاوز به حقوق دیگران میپردازند شاید در مواردى توجیه علمى بیابد ولى هیچگاه از لحاظ انسانى قابل توجیه و گذشت نخواهد بود.