برترینها: ویوین لى، ستاره تئاتر و سینماست. زیباروى بریتانیایی که در جلد اسکارلت اُوهاراى پرغرور برباد رفته فرو رفت و خاطره این نقش و این فیلم حماسی و عاشقانه را براى همیشه در ذهن شیفتگانش حک کرد و خود نیز به شهرهاى بى بدیل در دنیاى بازیگرى مبدل شد.
ویوین لی، آمیزه اى از تضادها بود. بازیگری که سیلانى از زیبایی، معصومیت، اغواگری، و خودخواهی را یک جا در وجود خویش داشت و چون چشمه اى که سنگ ریزه اى را هم در دل پنهان نمى دارد بر پرده سینما و صحنه تئاتر جارى مى ساخت.
کسى که جدا از نقش هاى جسورانه سینمایى اش، در قالب برخی زنان برجسته دنیای نمایش و ادبیات چون آناکارنینا، لیدی مکبث، اوفلیا و کلئوپاترا نیز ظاهر شد و خوب درخشید، اما فروغش در زیر سایه سنگین و گسترده همسر بازیگرش یعنى سِر لارنس الیویه در تئاتر کمتر دیده شد و بیشتر نقش هاى سینمایى اش در یادها ماند.
به گزارش برترین ها به نقل از بی بی سی، او دو بار موفق به دریافت جایزه اسکار بازیگرى شد، یک بار برای ایفای نقش اسکارلت اُوهارا در فیلم برباد رفته ساخته ویکتور فلمینگ و بار دیگر برای بازی اش در نقش بلانش دو بوآ در فیلم اتوبوسی به نام هوس ساخته الیا کازان.
ستارهاى متولد شد
ویوین مری هارتلی، در سال 1913 از پدر و مادری بریتانیایی در دارجلینگ هند به دنیا آمد. کودکیاش را در مدارس مذهبی گذراند و بعد از آن وارد آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک شد و در رشته بازیگری درس خواند.
در 19 سالگی با وکیلی به نام لی هولمن ازدواج کرد و از او صاحب دختری به نام سوزان شد. ویوین تحصیلاتش در رشته بازیگری را رها کرد چرا که همسرش با کار او در تئاتر و سینما مخالف بود اما نام کوچک همسرش را به عنوان اسم هنریاش برگزید تا خوش آهنگتر باشد.
نخستین نقش او در تئاتر، نمایش «نقاب فضیلت» بود که در نقش فاحشهای با چهره معصوم بازی کرد و تواناییاش را در ایفای نقش شخصیتهایی با ذات دوگانه به نمایش گذاشت. نخستین فیلمش نیز فیلمی انگلیسی بود به نام همه چیز خوب به نظر میرسد بود که در آن در نقش کوتاهی ظاهر شد.
او در 19 فیلم بازی کرد که جدا از برباد رفته که معروفترین فیلم اوست، باید از فیلمهایی چون اتوبوسی به نام هوس، دریای عمیق آبی، آناکارنینا،پل واترلو و سزار و کلئوپاترا نام برد.
آخرین کار ویوین لى در سینما، بازی در فیلم کشتی احمقها ساخته استنلی کرامر بود که در سال 1965 ساخته شد.
ویوین و لارنس
ویوین در دوران بازیگریاش در نقشهای شکسپیری در تئاتر اولد ویک لندن با لارنس اولیویه، بازیگر بزرگ تئاتر و سینمای بریتانیا آشنا شد. او برای نخستین بار در سال 1937 در نمایش هملت، در نقش اوفلیا در مقابل لارنس اولیویه قرار گرفت. در همین سالها بود که عاشق اولیویه شد، عشقی که سرانجامش ازدواج و زندگی مشترک بیست ساله توام با تنش و افتخار بود.
آنها هر دو از همسرانشان جدا شدند و در سال 1940 با هم ازدواج کردند. به اعتقاد ریچارد استرلینگ، مورخ سینما، سه نقش شمایل گونه، افسانه ویوین لی را ساخته است، اسکارلت اوهارا، بلانش دو بوآ و لیدی اولیویه.
رابطه پر حرارت و ازدواج عاشقانه آن دو مورد توجه مردم و همواره بر سر زبانها بود. ویوین اتکای زیادی به اولیویه داشت و او را نیروی محرکه خویش میدانست. به گفته مالی هسکل در کتاب "صادقانه بگم عزیزم"، عشق او به لارنس اولیویه، هم وجودش را تعریف میکرد و هم برایش تباه کننده بود.
در دهه پنجاه، با تشدید بیماریهای روانی و جسمی ویوین، رابطه او با لارنس اولیویه نیز دچار تنش شد و در نهایت آنها در سال 1960 از هم جدا شدند. او بعد از جدایی از لارنس اولیویه نیز به بازیاش در تئاتر ادامه داد اگرچه هرگز نتوانست موفقیتهای دوران گذشته را تکرار کند.
بربادرفته
بسیاری معتقدند که تصور ساخته شدن فیلم بربادرفته بدون حضور ویوین لی، غیر ممکن بود. واقعیت این است که ویوین لی، تا پیش از حضور در فیلم برباد رفته، بازیگر گمنام اما با استعدادی بود که با بازی در نقش اسکارلت اُوهارا به ستارهای مشهور تبدیل شد.
او کتاب بربادرفته را خوانده بود و از وقتی شنید که میخواهند فیلمی بر آن اساس در هالیوود بسازند، شوهر و دخترش را رها کرد و به همراه لارنس اولیویه که برای بازی در فیلم بلندیهای بادگیر عازم آمریکا بود، از لندن به لس آنجلس رفت.
شباهتهای ویوین لی که در آن زمان 25 سال داشت، به اسکارلت در رمان مارگارت میچل، غیرقابل انکار بود: زنی با پوست سفید و چشمانی سبز که ترکیبی از لطافت و شهامت بود. او چهرهای زیبا ودلپذیر اما خویی سرکش و غرور و تکبری آزاردهنده داشت که او را به شخصیت اسکارلت نزدیک میکرد.
او با زیبایی جادویی و افسونگرانهاش، توانست ستارگان بزرگی چون بت دیویس، کاترین هیپورن، جون کرافورد و باربارا استانویک را که برای بازی در نقش اسکارلت، رقیب او بودند، مغلوب کند و این نقش را از آنِ خود کند. نقشی که برای آن 1400 نفر داوطلب بودند و از 90 نفر تست بازیگری گرفته شد.
روی صحنه تئاتر
اگرچه بسیاری از مردم جهان، ویوین لى را با نقشهای سینماییاش به ویژه با اسکارلت اوهارا میشناسند اما او یکی از برجستهترین زنان بازیگر تئاتر و بازیگری متعلق به سنت تئاتری قدرتمند انگلستان بود که در نمایشهای شکسپیری لارنس اولیویه و کارگردانهای بزرگ دیگر انگلیسی مثل جان گیلگاد و پیتر بروک بازی کرد و در کنار بازیگرانی چون چارلز لافتون، رکس هریسون، و رالف ریچاردسون بر صحنه تئاتر انگلستان، شکوه خیره کنندهای داشت.
ویوین لی جمعا در بیش از 40 نمایش بازی کرد که از میان آنها باید از نمایشهای پوست دندانهای ما نوشته تورنتون وایلدر، تیتوس اندرونیکوس، مکبث، هملت، کلئوپاترا، شب دوازدهم نوشته شکسپیر و دکتر بر سر دوراهی نوشته برنارد شاو نام برد.
آخرین حضور او در تئاتر، بازی در نمایش ایوانف اثر آنتون چخوف و به کارگردانی جان گیلگاد در لندن بود.
اتوبوسی به نام هوس
اتوبوسی به نام هوس اثر تنسی ویلیامز، نمایشی است که موضوع و شخصیتهای آن در دهه پنجاه در جامعه آمریکا، غیرمتعارف و سنتشکنانه بود و الیا کازان پیش از ساختن فیلمی بر اساس آن، آن را در برادوی با شرکت جسیکا تندی در نقش بلانش دو بوآ و مارلون براندو روی صحنه برده بود.
از طرفی ویوین لی نیز تقریبا همان زمان نقش بلانش را بر روی صحنه تئاتر لندن اجرا می کرد و الیا کازان او را برای بازی در نقش بلانش دوبوآ برگزید. نقشی دشوار در برابر مارلون براندو که دومین جایزه اسکار را برای او به ارمغان آورد.
ویوین در این فیلم، نقش زنی را بازی میکرد که سعی داشت روح درهم شکستهاش را پشت نجابت ظاهریاش پنهان کند. شخصیت بلانش خیلی به شخصیت واقعی ویوین نزدیک بود و همان وجه دوگانه درونی او را بیان میکرد و اروتیسم و جنون تدریجی او را نشان میداد.
بلانش دوبوآ، نماینده زنان بورژوا و اشرافی جنوب آمریکا بود. زنانی که بحران سرمایه داری دهه 40 آمریکا زندگی آنها را از هم گسیخته و جز نوستالژی رنگ پریده و مبهم شکوهی بیبنیاد که در چمدانی از لباسهای فاخر بیدزده، جواهرات بدلی، نامی اشرافی و بدهیهای سنگین خلاصه میشد، چیزی برایشان باقی نگذاشته بود , ویوین لی، این غرور کهنه و از دست رفته اریستوکراتیک را به بهترین شکلی به نمایش گذاشت. بازی در این فیلم نیز باعث تشدید افسردگی روحی ویوین شد و به گفته خودش او را دچار جنون کرد.
جدال با بیماری و مرگ
در دهه شصت، بیماری ویوین لی روز به روز شدیدتر شد و باعث وقفههای طولانی میان فیلمها و اجراهای تئاتری او شد. به علاوه ابتلا به بیماری سل، دو بار سقط جنین، افسردگی، از دست دادن حافظه و شوک درمانی، لطمه زیادی به فعالیت حرفهای او وارد کرد.
ویوین لى در هشتم ژوئیه 1967 بر اثر بیماری سل از پا درآمد. در این زمان او تنها 53 سال داشت. جنازهاش را سوزاندند و خاکسترش را در دریاچهای در نزدیکی خانهاش ریختند.