محمدجواد ربانی پارسا درگفتوگو با ایسنا در خصوص شگلگیری ذهنهای تحریفگر و اینکه این ذهنها در چه بستری شکل و رشد میکند، اظهار کرد: انسان از لحظه تولد گرایش طبیعی به شناخت محیط پیرامون خود دارد. با دستزدن و لمس محیط تجربههای خود را شروع میکند و به تحلیل رابطهاندوزی با دیگران و شناخت جهان میپردازد. این شناختها در حافظه انسان ذخیره میشود.
ذهن انسان نیاز به پیشبینیکردن دارد
وی افزود: شناختها در سه بُعد ایجاد و در باورها و نگرشهای بنیادین ذهن ذخیره و ماندگار میشود که شامل شناخت خود و هویت، چیستی و شناخت جهان به طور کلی، درک و شناخت از دیگران است.این شناختها بعد از ذخیره در ذهن در طول زمان تغییر میکنند.
این روانشناس بالینی ادامه داد: علت شناخت این بُعدها به این دلیل است که ذهن انسان نیاز به پیشبینیکردن دارد؛ یعنی او برای داشتن احساس امنیت باید خود، جهان و دیگران را بشناسد. این شناخت به ذهن، قدرت پیشبینی میدهد و باعث آرامشدن ذهن میشود.
جهان جایگاه آسودن است یا جای نگرانی، دلهره و ناامنی؟
ربانی پارسا عنوان کرد: کودک در محیطی که رشد میکند نیازهایی دارد. این نیازها تا آخر عمر همراه کودک است و از آن جهت اهمیت دارد که کودک ناتوان است و بهتنهایی نمیتواند آنها را رفع کند. این نیازها شامل ارتباط سالم، احساس امنیت، عزت نفس، حرمت به نفس، احترام به خود، خودمختاری، منضبطشدن و درک محدودیتهاست.
وی بیان کرد: کودک محیط را تجربه میکند و در این محیط، با ارتباط با دیگران نیازهای خود را برطرف میکند. در این صورت رشد سالم و ذهن سالم شکل میگیرد. اما اگر این نیازها به خوبی برآورده نشود کودک در محیط و ارتباط با دیگران دچار مشکل میشود. هنگامیکه کودک میخواهد برداشتی از خود شکل دهد باید به این پرسشها پاسخ دهد که آیا من توانمند هستم یا خیر؟ ارزشمند هستم یا خیر؟... . که پاسخ به این پرسشها در ارتباط با دیگران صورت میگیرد.
این روانشناس بالینی ادامه داد: بعد از پاسخگویی به این پرسشها کودک به نتایجی میرسد که دیگران اعتمادپذیرند یا اعتمادناپذیرند؛ دیگران مهربانند یا خشن؛ دیگران مراقبند یا بیتوجه. مراقبان کودک باید افرادی باشند که در او اعتماد ایجاد کند. کودک با این اعتماد دیگران را قابل اعتماد، مهربان و مراقب میداند و در کنار آنها احساس خشنودی میکند. کودک این باورها را تا بزرگسالی با خود به همراه خواهد داشت.
ربانی پارسا گفت: همچنین کودک در مورد جهان نیز باید چند پرسش را پاسخ دهد. اینکه جهان جای امنی است یا خیر؟ جهان جایگاه آسودن است یا جای نگرانی، دلهره و ناامنی؟. اگر کودک در محیطی پر از اضطراب باشد، موجب میشود جهان را جایی برای آسودن نداند. باورها و نگرشهای بنیادی افراد به خود، دیگران و جهان اینگونه شکل میگیرد.
خطای شناختی یا تحریف شناختی چیست؟
وی افزود: اگر این باورها به گونهای شکل بگیرید که دیگران مهربان و اعتمادپذیر نیستند، در دوران نوجوانی خطاهایی در شیوه شناخت و شیوه نگرش ایجاد میشود که به آن خطاهای شناختی یا تحریفهای شناختی میگویند. به عنوان مثال خطاهای ذهنخوانی این است که فرد بداند دیگران در مورد او چه فکری میکنند؟ چگونه او را اذیت میکنند؟ یا دیگران منظورشان از گفتن این سخن، متلک به من بوده است! در این صورت فکرها و یا پیشگوییهای منفی شکل میگیرد.
این روانشناس بالینی تاکید کرد: این افراد پیش از شروع هر کاری جنبههای منفی را پیش از حد در نظرمیگیرند. آنها مداوم میگویند کار من به سرانجام نمیرسد، خراب میشود، قبول نخواهم شد، شغلم را از دست خواهم داد، اوضاع بدتر خواهد شد و همیشه خطری من را تهدید میکند.
ربانی پارسا خاطرنشان کرد: در تحریف شناختی آنچه در ذهن شکل میگیرد تحریف شده است. به عنوان مثال در فاجعهسازی، افراد بر این باورند که آنچه اتفاق خواهد افتاد دردناک وغیرقابل تحمل است. دستکمگرفتن جنبههای مثبت، فیلتر منفی و تفکر دوقطبی، مقصردانستن دیگران خطاهای شناختیست که ذهن این افراد را پر کرده است.
وی ادامه داد: این افراد در بزرگسالی در ارتباط با دیگران به غیر از مراقبان اولیه خود با افراد دیگری مانند همکار، دوست... روبهرو میشوند. اگر پندار و نگرش بنیادین آنها بر این باشد که دیگران تهدیدکننده هستند همان شیوه قضاوت و نگرشی را خواهند داشت که در کودکی در خانواده ناامن خود داشتهاند. اینگونه است که این افراد را در جامعه و محیطهای گوناگون میبینیم.
سه درونمایه ذهنهای منحرف
این روانشناس بالینی تاکید کرد: در آسیبشناسی روانی زمینههای فکری این افراد به سه درونمایه تقسیم میشود؛ اولین درونمایه گزند و آسیب است؛ یعنی افرادی که این نوع مشکل رفتاری را دارند فکر میکنند دیگران پیوسته درحال آسیبرساندن به آنها هستند و حتی رفتارهای مهربانانه از سوی دیگران را به صورت رفتار تهدیدکننده برداشت میکنند. رفتارهایی که اصلاً به آنها مربوط نمیشود را به خود میگیرد.
ربانی پارسا ادامه داد: درون مایه دوم ذهن، خود بزرگپنداری است. این رفتار کمتر دیده میشود. این افرادی که این نوع مشکل رفتاری دارند گمان میکنند ثروت و قدرت شگفتی دارند. درونمایه سوم ذهن، ناتوانی و بیچارگی است. این افراد احساس گناه شدید، بیعرضگی، ناتوانی و فقیر بودن میکنند و مدام درگیر بیماریها و ناتوانی جسمانی هستند. این نوع رفتار رایجتر است. در نهایت زمینه شگلگیری انحرافات ذهنی در دوران کودکی و نوجوانی ارتباطات ناسالم است.
افرادی که افکار تحریفشده دارند درگیر اختلال هستند
وی تاکید کرد: مراقبان کودک باید سه ویژگی داشته باشند. این ویژگیها عبارتند از در دسترسبودن، پیشبینیپذیر و مسئولیتپذیر است. اگر هر سه ویژگی در مراقبان کودک وجود داشته باشد نیازهای بنیادی کودک، بر طرف و تحریفهای شناختی در او شکل نمیگیرد. افرادی که افکار تحریفشده دارند، درگیر اختلال هستند.
این روانشناس بالینی در خصوص کارکرد ذهنی این افراد گفت: گفتار یا سخن وسیلهای برای ورود به اندیشه است. گفتار این افراد ما را راهنمایی میکند که ما متوجه شویم در ذهن آنها چه میگذرد.
ربانی پارسا ادامه داد: «اگر من را دوست داری، چهار دندان عقلت را بکش!»؛ فرد درخواستهای عجیبوغریب از دیگران دارد. این افراد برداشتهای بسیار ناسازگار با واقعیت دارند وآنها را به زبان میآورند. مسائل و موقعیتهایی که افراد معمولی عصبانی نمیشوند این افراد را به شدت عصبانی میکنند. این افراد از خود رفتارهای غیرمنتظره و عجیبوغریب نشان میدهند.
وی افزود: از رفتارهای عجیبوغریب آنها میتوان به قهرهای بیدلیل و نفرینکردن شدید اشاره کرد، اما بعد از مدتی ممکن است برای او دلسوزی و به دنبال آشتی با او باشد. از دیگر رفتارهای این افراد پایبندی و اعتقاد به نظامهای ارزشی متضاد است که در حرف به گونهای هستند ولی در عمل به گونه دیگر خواهند بود.
چگونه با این افراد رفتار کنیم؟
این روانشناس بالینی گفت: ارتباط با این افراد سخت و طاقتفرساست. با چنین افرادی نمیتوانیم ارتباط خشنودکننده و رضایتبخشی داشته باشیم. چون درک آنها از واقعیت و ساختار ادراکی تحریف شده و تعامل سالم با این افراد تقریباً ناممکن است.
ربانی پارسا تصریح کرد: اگر تحریفهای شناختی فرد از نوع گزند و آسیب باشد، فرد مدام بر این باور است که دیگران قصد اذیت و آزار او را دارند. اگر شدت این تفکر زیاد باشد باید خود را از این افراد دور نگه داشت، اما اگر درونمایه فرد از نوع خود بزرگبینی یا از نوع خودناتوانپنداری باشد این افراد به اندازه نوع اول خطر ناک نیستند، اما رابطه با این افراد بسیار آزاردهنده است و آسیب جدی به رابطه میزنند.
وی ادامه داد: اگر در محیط کار و خانواده مجبور هستیم با چنین افرادی رابطه داشته باشیم در درجه نخست خود را از آسیبهای این افراد حفظ کنید؛ یعنی باید طوری رفتار کرد که به شیوه تفکر افراد و هیجانات آنها آسیبی وارد نشود. دوم اینکه در رابطه با این افراد احساس امنیت ایجاد کرد. رابطه با این افراد باید به گونهای باشد که احساس ناامنی و تهدید ایجاد نشود و مشکلات رفتاری آنها تشدید نشود.
این روانشناس بالینی تاکید کرد: در برابر این افراد جبهه نگیرید. با آنها وارد بازی نشوید چون این افراد به شدت بازیساز و تحقیرگر هستند. این افراد ممکن است احساس گناه خود را به روی دیگری بیندازند و دیگران را مقصر بسیاری از مشکلات خود بدانند. باید خود را به صورت ماهرانهای از آنها دور نگه داشت و به هیچوجه با آنها وارد جنگ نشد.