زنانی که در شهرها و روستاهای این منطقه زندگی میکنند نسبت به آنهایی که زندگیشان را در شهر سر میکنند اختیار عمل کمتری دارند. به جز انجام کارهای خانه، سوزندوزی هم میکنند اما «شمشوک» و «زبیده» با بسیاری از این زنان فرق میکنند. صدای آنها در فضای سنتی بلوچها بلندتر است.
«زبیده آزادی» در روستایی در شهرستان نیکشهر زندگی میکند. سنگ کلیه دارد. تعداد زیادی از دندانهایش ریخته است و نمیتواند درست و حسابی غذا بخورد یا حتی صحبت کند. همین موضوع باعث شده معدهدرد همراه همیشگیاش باشد. گاهی سردرد هم سراغش میآید و روی چشمهایش را میگیرد.
او 53 ساله است و یک پسر و سه دختر دارد. حدود 20 سال با «موسی بلوچ» - دونلینواز بلوچی - همکاری هنری داشته است. خواندن را خودش یاد گرفته است. زبیده، زمانی که موسی بلوچ برای مراسم عروسی برادرش دونلی مینواخته، با او آشنا شده و از آن به بعد همکاریشان شروع شده و به واسطه آن اجراهای بسیاری در کشورهای مختلف از جمله ایتالیا، فرانسه و سوئیس داشتهاند؛ اجراهایی که در راستای معرفی موسیقی سیستان و بلوچستان بوده و با استقبال بسیاری از خارجیها هم مواجه شده است.
موسی بلوچ هم مثل خیلی از هنرمندان موسیقی اقوام سیستان و بلوچستان مجبور بوده در کنار موسیقی، کار دیگری هم انجام دهد. به همین دلیل مجبور شده مسافرکشی کند. او سالها پیش بر اثر تصادف به همراه سایر سرنشینان ماشینش از دنیا میرود. حالا یکی از پسرهایش یعنی «عیسی بلوچ» راه پدرش را ادامه میدهد و گاهی زبیده در مراسم هنری یا عروسی کنار او همخوانی و همکاری میکند.
زبیده خاطرات خوشی از همکاری با موسی بلوچ دارد: «موسی مرد شریفی بود. خدا رحمتش کند. به هر مراسم عروسی که دعوت میشد، من را هم با خودش میبرد تا پولی گیرم بیاید. شوهرم بیکار و چشم بچهها به دست من بود. در تمام سالهایی که کار کردم از طرف هیچ مردی آزار ندیدم. موسی همیشه از من حمایت میکرد و کسی هم جرات نمیکرد به من حرفی بزند.»
زبیده، لهجه غلیظی دارد و کمتر میتواند فارسی صحبت کند: «فرهنگ اینجا اجازه نمیدهد دختران در مجالس زنانه عروسی بخوانند، یعنی مردها اجازه نمیدهند. اما پدر، برادر و شوهر من چیزی نگفتند. بعد از ازدواج، اجازهی من دست شوهرم بود که او هم دست و پای من را نبست. شوهرم معتاد بود و دو سال پیش فوت کرد. نارگُل یکی از دختران منطقه که حدود 32 ساله است، دوست دارد بخواند و با موسی بلوچ هم دو اجرا داشت اما دیگر شوهرش اجازه کار به او نداد.»
مستندسازان زیادی سراغ زبیده را میگیرند اما او از رفتار و برخورد برخی از آنها دل خوشی ندارد: «آدمها میآیند از من فیلم میگیرند و میخواهند برایشان اجرا کنم. انرژی زیادی از من میگیرند اما دستمزدی برای این کار نمیدهند. من هم بلوچ هستم و رویَم نمیشود که از آنها پول بخواهم.»
او هنوز هم خاطرات اجراهایشان را در کشورهای دیگر مرور میکند و عکسهایی که در کنسرتها گرفته و پاسپورت قدیمیاش را همه جا با خودش میبرد تا اگر کسی از او سوالی پرسید، سندی برای گفتههایش داشته باشد.
زبیده به خاطر ندارد چند ساله بوده که ازدواج کرده است، فقط میداند خیلی کوچک بوده است و مراسم عروسی برایش مثل بازی کودکانه بوده است. حالا دخترهایش ازدواج کردهاند و او همراه عادل 15 ساله، کوچکترین فرزندش در خانهای کوچک در روستای «چاهان» و در شرایط نه چندان خوبی زندگی میکند. او بیمه درمانی ندارد و از جایی هم حقوق نمیگیرد.
گاهی اوقات زبیده با «شمشوک» - بانوی هنرمند دیگر بلوچ - همکاری میکند. چون شمشوک مدارک کافی برای دریافت گذرنامه نداشته، به جای او زبیده برای شرکت در کنسرتهای کشورهای دیگر سفر میکرده است.
«شمشی بهروز» در روستای دورافتادهای در چابهار زندگی میکند اما همه به اسم شمشوک میشناسندش. او هم مثل زبیده از سن و سالش خبر ندارد و برای این کار کارت ملیاش را نشان میدهد. 60 ساله است.
این هنرمند هم مثل زبیده خودش از بچگی و بدون هیچ آموزشی با موسیقی آشنا شده و برای اجراهای متفاوت به پاکستان رفته است. تعداد بلوچهایی که بدون پاسپورت به پاکستان در رفت و آمد هستند، کم نیست. بسیاری از آنها ترجیح میدهند برای درمان بیماریهایشان به این کشور بروند چون معتقدند پاکستان به آنها خیلی نزدیکتر از برخی شهرهای ایران است. شمشوک با اینکه بارها به پاکستان سفر کرده اما تا کنون فقط سه شهر ایران را از نزدیک دیده است.
او به زیر و بم موسیقی بلوچ از جمله آوازها و صوتها مثل «لیکو»، «زهیروک» و «نازینک» تسلط دارد و برای آنکه این گونهها حفظ شوند، بخشی از آنها را به یکی از دخترهایش به نام «مدینه» هم یاد داده است.
این هنرمند هم یک پسر و سه دختر دارد. دو دخترش ازدواج کردهاند. در حال حاضر دختر بزرگ شمشوک مبتلا به سرطان روده است. سال 1396 عمل جراحی کرده و یک دوره هم شیمیدرمانی انجام داده است اما به دلیل مشکلات مالی، روند درمان را نیمهکاره رها کرده است و حالا سه ماهی میشود که بیماریاش عود کرده است. همسرش هم که سوخت جابهجا میکرده، بیمار شده و نمیتواند کار کند. حالا سه دختر و سه پسرش با پدر و مادری بیمار ماندهاند.
دو فرزند دیگر شمشوک یعنی دختر کوچکش «فریبا» که 16 سال دارد و پسر 12 سالهاش «اَسیب» با خودش زندگی میکنند و هیچکدام هم مدارک هویتی ندارند. همسر شمشوک هم فوت کرده است و مخارج زندگی را خودش به تنهایی تامین میکند. حالا هم مدتی است که اَسیب برای پیدا کردن کار به چابهار رفته است.
او به ایسنا میگوید: من منبع درآمدی ندارم و با پولی که باری به هر جهت دستم میآید، زندگی را سر میکنم. چون فقط خودم شناسنامه دارم، یارانه یک نفر به من تعلق میگیرد. بیمه درمانی ندارم و حال و روز جسمیام هم خوب نیست. گاهی هم برای اجرا دعوت میشوم و پولی که از این راه در میآورم، خرج زندگی میکنم. خانهای هم ندارم.
شمشوک ادامه میدهد: بچههایم هویت ندارند. حتی نمیتوانم برای آنها بلیت اتوبوس بخرم چون کد ملی ندارند. حداقل اگر شناسنامه داشتند، میتوانستند مدرسه بروند. اَسیب سر کلاس میرود اما چون شناسنامه ندارد پرونده تحصیلی هم ندارد. فقط معلمها قبول کردهاند او سر کلاس برود. ای کاش میتوانستم برای بچهها شناسنامه بگیرم.
قدیمها، وقتی شمشوک در یک مراسم عروسی اجرا میکرد، برخی از مردم با ضبط صوت به آن مراسم میرفتند تا صدای او را ضبط کنند اما نسل جدید منطقه بلوچستان کمتر شمشوک را که ساکن روستای «باهوکلات»، همانجایی که به داشتن تمساحهای «گاندو» معروف است، میشناسند. محمدرضا درویشی، پژوهشگر موسیقی اقوام هم بارها تلاش کرده برای او درجه هنری بگیرد که به نتیجهای نرسیده است. شمشوک یک بار هم در جشنواره موسیقی در زاهدان اجرا کرده است. حمایت دولت از این هنرمند در حد مبلغ 250 هزار تومان است که هر ماه به حسابش واریز میشود.
این هنرمند مدتی زوج هنری «علیمحمد بلوچ» معروف به «علیوک» هم بوده است. «علیوک» در هر دو سوی مرزهای ایران و پاکستان از برجستهترین موسیقیدانان بلوچ شناخته میشد و تسلط او به موسیقی بلوچی در بالاترین سطح تکنیکی و هنری بود. این هنرمند که سال 1395 بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت، یکی از چند پهلوان یا استاد برجستهی موسیقی بلوچی و ساز سرود (قیچک) بود. او از آخرین و مهمترین منابع موسیقی بلوچ به حساب میآمد و در طول سالهای عمر نوازندگی خود توانست با بزرگترین شاعران بلوچستان از جمله «ملا کمال خان» و «لعل بخش پیک» همراهی کند.
«شمشوک» و «زبیده» دو هنرمند اهل بلوچستان حتی از حداقل های زندگی هم محروم هستند و دردهای جسمی و روحی دارند که هر روز با آنها بلند میشوند و میخوابند. با این حال همه فرصتها برای معرفی موسیقی نقطهای که در آن زندگی میکنند را غنیمت میدانند.