فیلم «خداحافظی» The Farewell با این جمله شروع میشود: “داستان فیلم براساس یک دروغ واقعی است.” و این جمله به درستی حقیقت تلخی که پشت آن است را نشان میدهد. با اینکه این ساخته لولو ونگ داستانی شخصی و متعلق به یک فرهنگ خاص است، اما توانسته با نمایش زیبا و روان داستان خانوادهای درگیر بحرانی بزرگ، با مخاطبینش در سرتاسر جهان ارتباط برقرار کند.
همچنین بخوانید:
بازگشت دوباره لیندا همیلتون در نقش سارا کانر به مجموعه فیلم Terminator
ونگ داستان فیلم را براساس اتفاق مشابهی که برای خودش افتاده بود، نوشته است: مادربزرگ محبوب او در چین در حال مرگ بود، اما خانواده او تصمیم گرفتند این حقیقت را از او پنهان کنند تا او روزهای آخر عمرش را در ترس نگذراند. به همین دلیل قرار یک عروسی باشکوه را در چین میگذارند تا به این بهانه تمام خانواده برای آخرینبار دور هم جمع شوند.
ونگ این داستان تاثیرگذار را در «خداحافظی» روایت کرده است، فیلمی با موضوعی ناراحتکننده که در بعضی قسمتها بسیار شاداب و لذتبخش نیز است. یکی دیگر از نقاط قوت این فیلم، بازی زیبای بازیگران زن آن، از جمله رپر و بازیگر معروف، آکوافینا (نورا لوم) است، که در نقش منطقیترین شخصیت داستان، بیلی، حداقل از نظر خود این شخصیت، بازی میکند. آکوآفینا قبل از بازی در فیلم «هشت یار اوشن» و «آسیاییهای خرپول» برای بازی در این نقش انتخاب شده بود. تماشای بازی زیبای او در نقش شخصیت اول داستان، دیدنی است.
بیلی و والدینش (با بازی دوستداشتنی تزی ما و دیانا لین) در تلاش برای هضم کردن خبر ناراحتکننده مریضی مادربزرگشان و برنامه سفر آنها به چین و عروسی جلوافتاده عموزادهاش هستند، در همینحال بیلی از دروغ بزرگی که همه خانواده برای مادربزرگ آماده کردهاند، متعجب است.
در ابتدای فیلم «خداحافظی» مادر و پدر بیلی خیلی مشتاق نیستند که او هم با آنها به این سفر بیاید، چرا که نگرانند که میزان علاقه او به مادربزرگش باعث شود نتواند احساساتش را مخفی کند و مادربزرگ به قضیه پی ببرد.
در عینحال بیلی را میبینیم که میتواند به راحتی در مورد مسایل پیشپا افتاده زندگیش دروغ بگوید. از او که یک نویسنده جوان در نیویورک است، انتظار میرود به راحتی بتواند داستانی باورپذیر سرهم کند. ونگ رابطه بیلی با والدینش، و همینطور رابطه این زوج با هم را از طریق زبان بدن و نگاههای آرام آنها به هم، به جای حرفهایی که نمیتوانند بر زبان بیاورند، نشان میدهد.
ونگ در «خداحافظی» بدون هیچ قضاوتی به تفاوتهای فرهنگی شرق و غرب، و همینطور تفاوتهای بین نسلهای مختلف یک فرهنگ، پرداخته است.
روش داستانسرایی او به حدی صمیمی و ملموس است که مخاطب خود را بخشی از این شهر، خانواده و این داستان میداند. در طول مدت فیلم بیننده بارها نظر خود را در مورد اینکه اگر در موقعیت مشابه قرار بگیرد چه خواهد کرد، عوض میکند.
به علاوه، روشی که ونگ توانسته موقعیتهایی طنز از دل داستان غمگین «خداحافظی» بیرون بکشد نیز قابلتوجه است، چه صحنه عکاسی از عروس و داماد و چه رقصهای احمقانه در عروسی. اما مهمترین نکته خندهدار (و در عینحال ناراحتکننده) داستان، شخصیت نانا، مادربزرگ بیلی، است، با بازی بانشاط و دیدنی ژاو شوژن. با وجود بیماری و سن بالایش، نانا شخصیت بسیار جذابی دارد و هیچچیز از چشمش پنهان نمیماند. ممکن است گاهی حرفهایش تند و تیز باشد، اما اگر چیزی میگوید از روی دوست داشتنش است. این علاقه در رابطه بیلی و او بسیار مشخص است و برای این موضوع باید ممنون بازی عالی آکوافینا و ژاو در کنار هم بود.
گر مادربزرگ شما هم کمی شبیه نانا است، تمام مدت فیلم لبخند به لب خواهید داشت، در غیر این صورت آرزو میکنید کاش مادربزرگی مثل او داشتید. در هر صورت هنگام تماشای فیلم «خداحافظی» حتما دستمال کاغذی همراه خود داشته باشید، چرا که ژاو با بازی تاثیرگذارش در انتهای فیلم، قلب شما را به درد خواهد آورد.
ونگ در این ساخته خود، به تعادل خوبی برای روایت داستان «خداحافظی» رسیده است. او موفق شده فیلمی سرزنده و سرگرمکننده در مورد مرگ بسازد که هیچ قسمت آن خستهکننده نیست. او بدون مطرح کردن کلیشههای تکراری، داستانی در مورد تفاوت فرهنگها را به زیبایی روایت کرده است. با وجود تعداد زیاد بازیگران این فیلم، ونگ به همه آنها فرصتی برای نشان دادن استعداد خود داده است. و در نهایت یکی از زیباترین پایانهای فیلم را برای «خداحافظی» رقم زده است. «خداحافظی» فیلمی بینقص و تماشایی، و بدون شک یکی از بهترین فیلمهای امسال است.
این مطلب از نوشته کریستی لمیر در سایت Roger Ebert گرفته شده است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
25