ماهان شبکه ایرانیان

سرزنش‌گر درونت را رام کن!

احساس گناه از کجا می‌آید و چگونه می‌توانیم بر آن غلبه کنیم؟

احساس گناه، تجربه‌ی آشنایی برای اکثر آدم‌هاست

احساس گناه، تجربه‌ی آشنایی برای اکثر آدم‌هاست. دلیل این‌که می‌گویم «اکثر» و نمی‌گویم «همه»ی آدم‌ها، این است که دسته‌ای از افراد با اختلال شخصیت «ضد اجتماعی» احتمالا چنین تجربه‌ی احساس گناهی را ندارند و یا اگر دارند، خیلی کمتر از باقی افراد است. آن‌ها اصطلاحا وجدان ندارند. شاید بتوانیم برخی از جنایتکاران را در این دسته قرار دهیم؛ برای همین، خواندن این مطلب می‌تواند برای همه‌ راهگشا باشد. اگر شما جزو آن دسته از افرادی هستید که در سطح هشیار تلاش بی‌وقفه‌ای می‌کنید که موفق باشید و گاهی حتی به نظر می‌رسد که تمام ابزارهای لازم برای این موفقیت و لذت را دارید، اما با وجود تلاش‌هایتان امکان دارد که موفقیتی کسب نکنید؛ یا جزو آن دسته از افرادی هستید که با وجودی که در دنیای واقع آدم باکفایت و ارزشمندی هستید، ولی در دنیای درون‌روانی خود احساس بی‌ارزشی و بی‌کفایتی می‌کنید، این مطلب را حتما بخوانید. «احساس گناه» از این احساس بی‌ارزشی و بی‌کفایتی و از این خودتخریبی و کارشکنیِ خود به وجود می‌آید. آن‌هایی که احساس گناه بالایی دارند، امکان دارد که به قابلیت‌های خود باور داشته باشند ولی برای استفاده از آن‌ها احساس بی‌ارزشی کنند و احساس بی‌ارزشی، مانع از کارکرد مؤثر و لذت آن‌ها می‌شود.
من قصد دارم برای شما توضیح بدهم که اصولا چه اتفاقی می‌افتد که آدم‌ها از کودکی دچار احساس گناه می‌شوند و بعد راهکارهایی را برای غلبه بر این احساس گناه شرح خواهم داد. قبل از آن اجازه دهید مقایسه‌ای کنیم بین «احساس گناه وجودی» و «احساس گناهی» که در ادبیات روزمره از آن استفاده می‌کنیم.

تفاوت «احساس گناه» با «احساس گناه وجودی»
احساس گناه وجودی درباره‌ی نوعی حرکت به سوی میل‌ها و آرزوهای دیگران و نادیده‌گرفتن میل‌ها و آرزوهای شخصی است. احساس گناه وجودی کاملا از مسئولیت افراد در قبال زندگی شخصی به وجود می‌آید. در این نوع از احساس گناه، فرد نه به دلیل احساس اجحاف در حق دیگری یا زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی، بلکه به خاطر ظلمی که در حق خویش کرده، گناهکار است. احساس گناه وجودی یا اگزیستانسیال، در ارتباط مستقیم با استعدادها و توانمندی‌های فرد است، بنابراین فرد در مواجهه با این احساس گناه، احساس می‌کند که هیچ‌گاه به صورت اصیل و واقعی از توانمندی‌های خود استفاده نکرده است. هر انسانی نسبت به توانمندی‌ها و ظرفیت‌های خود آگاهی دارد و اگر در برآورده‌کردن و زیستن کامل آن‌ها تنبلی کند، احساس گناه وجودی گریبانش را خواهد گرفت. به‌واقع احساس گناه وجودی درباره‌ی زندگی نزیسته است. «اروین یالوم» در کتاب «روان‌درمانی اگزیستانسیال»، نقل قولی از «سوسیا»، خاخام یهودی را می‌آورد که قبل از مرگش گفته بود: «وقتی به بهشت برسم، آنان از من نمی‌پرسند چرا موسی نبودی؟ بلکه خواهند پرسید چرا سوسیا نبودی؟ چرا همان چیزی نشدی که تنها تو می‌توانستی بشوی؟» تفاوت دیگر احساس گناه اگزیستانسیال با احساس گناهی که در ادبیات عامه رایج است، این است که احساس گناه وجودی از ملزومات سلامت روان محسوب می‌شود و به قول «رولو می» یک هیجان مثبت است. اگر «احساس گناه وجودی» مرتبط با توانمندی‌های فردی است، «احساس گناه» در ارتباط با دیگران در ما شکل می‌گیرد. احساس گناه نه یک نشانه یا تظاهر در ارتباط، بلکه شکلی از احساس‌های کلی یک فرد درباره‌ی خودش است. اجازه بدهید ریشه‌ی تحولی احساس گناه را بررسی کنیم.

چرا ما دچار احساس گناه می‌شویم؟
احساس گناه از یک حس درونی درباره‌ «به اندازه‌ کافی خوب نبودن» به وجود می‌آید و این حس درونی در طول تاریخچه‌ زندگی ما شکل گرفته است. احساس گناه به‌واقع تحت‌تأثیر رفتاری است که «دیگری‌های مهم» کودک با او داشته‌اند. این «دیگری»ها می‌تواند والدین یا برادر و خواهر یا هر فرد دیگری را شامل شود که شما در کودکی احساس نزدیکی عاطفی به او می‌کردید. اگر در کودکی به نیازهای کودک، با پرخاشگری پاسخ داده شود و یا اصلا پاسخی به آن‌ها داده نشود، احساس گناه در روان کودک شکل می‌گیرد. مثلا مادری را فرض کنید که به‌شدت سرزنش‌گر یا کمال‌گراست. ممکن است او همیشه فرزندنش را به خاطر اشتباه‌های کوچک و جزئی سرزنش کند. حسی که این کودک همیشه از مادرش دریافت می‌کند این است که «به اندازه‌ی کافی خوب نیستی» و احتمالا باید بهتر از این باشی. حتما شما هم با من موافق هستید که برای چنین مادری، «خوب بودن» انتها ندارد، کودک هرچه‌قدر هم که تلاش کند، نمی‌تواند مادرش را راضی کند و همیشه احساسی از ناتوانی و بی‌ارزشی در روان او جریان دارد. در ‌واقع این درست زمانی است که «عشق و میل کودک» به مهمترین موضوع عاطفی‌اش (در اینجا مادر) پس زده می‌شود و او همیشه با این دغدغه را خواهد داشت که من بی‌ارزش هستم که پس زده می‌شوم. وقتی این کودک بزرگ‌تر ‌شود، تمام این احساس‌های ناکافی‌بودن، خود را در شغل و روابط و تحصیل و کلا زندگی‌اش نشان خواهد داد. به‌واقع احساس گناه راهی برای پیوند دوباره‌ ذهنی با این «دیگری مهم» است، راهی برای ترمیم رابطه است. احساس می‌کنم کمی سخت توضیح دادم، ولی این همان چیزی است که در دنیای درون‌روانی ما اتفاق می‌افتد.

چه‌گونه بر احساس گناه غلبه کنیم؟
احساس گناه می‌تواند گاهی بخشی از «خود» روان‌شناختی افراد باشد. یعنی این‌که کاملا برای زندگی آن‌ها آشنا باشد. این نوع از احساس گناه واقعا می‌تواند ناتوان‌کننده باشد. احساس گناه،  از این احساس شکل می‌گیرد که «بخشی از من بی‌ارزش است»؛ با وجود این، می‌توان روش‌هایی را به کار برد که بر آن غلبه کرد. قبل از این‌که این روش‌ها را بگویم، شاید بهتر باشد توضیح دهم که احساس گناه در بافت رابطه شکل گرفته و احتمالا باید در بافت رابطه هم ترمیم شود، ولی نه هر رابطه‌ای. اگر شما احساس گناه عمیقی تجربه می‌کنید، شاید رابطه‌ای که در فرایند «روان‌کاوی» یا «روان‌درمانی» اتفاق می‌افتد، بهترین گزینه برای شما باشد.

1- نسبت به این احساس آگاهی داشته باشید
حسی که اکنون در حال تجربه‌ی آن هستید، حس واقعی نیست، بلکه احتمالا احساسی است که دیگران در دنیای درون‌روانی شما کاشته‌اند. این دیگران می‌تواند پدر و مادر یا برادر و خواهر یا هر فرد مهم دیگری در تاریخچه‌ی زندگی شما باشد، بنابراین احتمالا باید نسبت به این احساس آگاه باشید. آگاه‌بودن از این‌که این احساس  از «ناارزنده‌سازی»های دوران زندگی شما به وجود آمده، می‌تواند این حس را در شما تقویت کند که شاید واقعا شما مساوی با این حس نباشید. احساس گناه، احساس آن‌چیزی است که در درون شما اتفاق می‌افتد و لزوما ربطی به توانایی‌های شما ندارد. روان‌کاوها معتقدند که آگاهی مکرر، موجب بینش نسبت به موضوع می‌شود و بینش مکرر، موجب تغییر در شما می‌شود.

2- از مکانیزم‌های دفاعی چنین موقعیت‌هایی آگاه باشید
عموما افراد وقتی دچار احساس گناه می‌شوند، از مکانیزم‌های دفاعی مشخصی استفاده می‌کنند، مثلا ممکن است از موقعیت اجتناب کنند، یا راضی باشند به موقعیتی که در آن هستند؛ بنابراین بهتر است که این وضعیت و این «خودِ» بی‌ارزشی که برای خود ساخته‌اید را مدام تفسیر کنید و متوجه داینامیکی باشید که در رویارویی با این موقعیت‌ها به آن دست می‌زنید. گاهی افرادی که احساس گناه بالایی تجربه می‌کنند، میل به «عدم پیشرفت» پیدا می‌کنند چراکه همیشه در این افراد «خودتخریبی» و «کارشکنی بر ضد خود» جریان دارد، بنابراین میلِ رفتن به مسیرهای آشنا، میل بودن به شکلی آشنا، میل به انجام‌دادن کارها و احساس‌کردن به شکلی که آشناست را در خود بازشناسی کنید و نسبت به آن آگاهی داشته باشید، شاید این امیال از این احساس ریشه گرفته باشد. مهمترین اتفاقی که باید بیفتد این است که مکانیزم‌های دفاعی همیشگی شما غیرفعال شود و مکانیزم‌های جدیدی جایگزین آن شود. مکانیزم‌هایی که پخته‌تر است و موجب تقویت احساس گناه شما نمی‌شود.

3- خودِ شایسته‌ای خلق کنید
بعد از این‌که نسبت به روش‌های همیشگی روبه‌رو شدن با این احساس‌ها آگاه شدید، زمان آن است که شیوه‌های جدیدتری را امتحان کنید و «خودِ شایسته و ارزشمندی» را خلق کنید. توانمندی‌های خود را از دریچه‌ی واقعی‌تری ببینید، شما به اندازه‌ی خودتان و به اندازه‌ی کافی خوب هستید. خوب‌بودن یا به اندازه‌ی کافی خوب‌بودن، کاملا مربوط به احساس‌های شخصی شماست و ملاک و سنجش بیرونی ندارد. توانمندی‌ها و استعدادهای خود را بپذیرید و در مسیر رشد و بهبود آن‌ها تلاش کنید، قرار نیست همانی باشید که «دیگری‌های مهم» زندگی‌تان به شما گفته‌اند، هرچند گریزی از آن‌ها نیست، ولی می‌توانید شکلی را انتخاب کنید که با پتانسیل‌های شما سازگاری بیشتری دارد. وقتی بر این احساس گناه غلبه شود، حس ارزشمندی موجب رشد در کار و روابط و تحصیل و زندگی خواهد شد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان