سرویس جهان مشرق - «قرن آمریکایی
[1]
» عبارتی است که در محافل سیاسی داخل آمریکا و در فضای روابط بینالملل برای اشاره به نقش و جایگاه منحصربهفرد آمریکا در جهان به تدریج از اواسط قرن بیستم میلادی به این سو و به طور خاص پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 استفاده میشود. این عبارت برای اولین بار توسط «هنری لوس
[2]
» ناشر سرشناس آمریکایی ابداع شد که بنیانگذاری بخشی از مهمترین مجلات آمریکایی نظیر «تایم»، «لایف» و «فورچن» را در کارنامه داشت و «مؤثرترین شهروند خصوصی آمریکا در دوره خودش
[3]
» محسوب میشد.
«هنری لوس» از تأثیرگذارترین ناشران آمریکایی برای اولین بار از عبارت «قرن آمریکایی» استفاده کرد (+)
طبق اعتقاد عموم کارشناسان بینالملل، بعد از جنگ جهانی دوم تنها دو ابرقدرت در دنیا باقی ماندند که عبارت بودند از ایالات متحده آمریکا و اتحادیه جماهیر شوروی. با این حال، پس از فروپاشی شوروی دنیا وارد عصری تکابرقدرتی یا تکقطبی شد که در آن عدهای حتی آمریکا را یک «فراقدرت
[4]
» میدانستند، یعنی کشوری که یک گام فراتر از ابرقدرتی برداشته و در همه جوانب از جمله سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر همه کشورها سلطه یافته است. اگرچه چنین توصیفی از آمریکا در حال حاضر به شدت به چالش کشیده شده است، اما چنانکه باورپذیر است، افرادی مانند «لوس» با توجه به تحولات بینالمللی معاصرشان طی اواسط تا اواخر قرن بیستم، هیچ شکی درباره ابرقدرتی آمریکا نداشتند.
این ناشر شناختهشده آمریکایی طی مقالهای با عنوان «قرن آمریکایی
[5]
» در مجله لایف درباره نقشی که معتقد است آمریکا میتواند و باید در دنیا برای گسترش آزادی، دموکراسی و دیگر ایدهآلهای آمریکایی ایفا کند، مینویسد:
طی قرن هفدهم و قرن هجدهم و قرن نوزدهم، این قاره مملو بود از پروژههای متنوع و آرمانهای باشکوه. فراتر از همه آنها و عامل پیوند همه آنها به هم تحت هیجانآورترین پرچم تمام جهان و تمام تاریخ، آرمان آزادی بود. به همین امید است که همه ما، هر کس به اندازه ظرفیتش، و هر کس به فراخور دورترین افق بینشش، دعوت شدهایم تا اولین قرن باعظمت آمریکایی را به خلق کنیم.
چه بلایی بر سر «قرن آمریکایی» آمد؟
هنری لوس معتقد بود قرن بیستم «قرن آمریکایی» خواهد بود، و چهبسا درست هم میگفت، اما با آغاز قرن بیستویکم و پایان «قرن آمریکایی» چه بلایی بر سر قرن آمریکایی آمد؟ این سؤالی است که مجله «فارنافرز» (Foreign Affairs به معنای «مسائل خارجی») در آخرین شماره خود پرسیده و طی چندین مقاله از کارشناسان متفاوت تلاش کرده تا به آن پاسخ بدهد. این مجله آمریکایی که توسط اندیشکده فوقالعاده شناختهشده «شورای روابط خارجی» منتشر میشود و بسیاری از کارشناسان آن را معتبرترین نشریه یا دستکم یکی از تأثیرگذارترین نشریات در حوزه سیاست و روابط خارجی آمریکا میدانند، روی جلد خود تصویری تمامصفحه از عقاب سرسفید نمادین آمریکا را چاپ کرده، اما مسئله اینجاست که پرهای این عقاب در حال ریختن است و به نظر میآید حتی پای چشمش هم کبود باشد.
«چه بلایی بر سر قرن آمریکایی آمد؟» تیتر اصلی و تصویر روی جدیدترین شماره مجله فارنافرز (+)
مشرق طی روزهای آینده ترجمه مقالات آخرین شماره فارنافرز درباره موضوع سرنوشت «قرن آمریکایی» را خدمت مخاطبان محترم ارائه خواهد کرد. در عین حال، «گیدیون رُز» سردبیر فارنافرز در مقاله مختصری با عنوان «چه بلایی بر سر قرن آمریکایی آمد؟
[6]
» به ارائه یک مقدمه و معرفی مقالاتی پرداخته است که درباره موضوع افول آمریکا در شماره جدید این مجله منتشر شدهاند. در اینجا و به رسم پیشگفتار، توضیحات سردبیر فارنافرز عیناً نقلقول میشود:
یک نسل قبلتر، آمریکا با اعتمادبهنفس داشت جهان را به سوی آن چیزی هدایت میکرد که قرار بود هزارهای جدید با صلح، رفاه، آزادی و اجتماع [و اشتراک منافع] باشد. در حال حاضر، جهان به سوی آشفتگی پیش میرود و آمریکا هم مصداق آهنگ «لئونارد کوهن» [خواننده و ترانهسرای مشهور کانادایی] است: «زندگی همین است، و همه هم میدانند.» چگونه میشود همه چیز اینقدر سریع از هم بپاشد؟
اکنون به عقب نگاه میکنیم، به نظر میرسد این افول [نقش و قدرت آمریکا] اجتنابناپذیر بوده است. با این حال، آنچه که به نظر میرسد امروز نیاز به توضیح داشته باشد، رؤیاهای تبآلود [و خوابهای آشفته] واشینگتن در انتهای قرن [بیستم] درباره تداوم سلطه نیکاندیشانه آمریکاست، به جای واقعیت کنونی یعنی درگیریهای دائمی در داخل و خارج از کشور. اما آنهایی که در آن دوره زندگی کردهاند میدانند که هیچچیز پیشاپیش نوشتهشده [و محتوم] نبود، که تاریخ میتوانست به گونه دیگری رخ دهد. بنابراین ما تصمیم گرفتیم اقدام به کالبدشکافی رهبری جهانی آمریکا طی دهههای اخیر کنیم؛ سالهایی که نخبگان آمریکا طی آنها میراث و نام نیکی را که برای آنها به ارث گذاشته شده بود، به هدر دادند.
در ابتدا «فرید زکریا» [مجری برنامهای با همین نام در شبکه سیانان و کسی که فارنافرز او را یکی از بهترین کارشناسان سیاست خارجی در آمریکا معرفی میکند] مسیر هژمونی آمریکا پس از جنگ سرد (صعود آن از سقوط دیوار برلین تا سقوط بغداد و افول آن از آن زمان به بعد) را ردیابی میکند. شوکها و چالشهای خارجی خسارتبار بودهاند، اما تصمیمات اشتباه استراتژیک بیشتر خسارتآور بودهاند، و بیتفاوتی بیشتر از هر دوی آنها. در ادامه «لری دایموند» [عضو ارشد اندیشکده «مؤسسه هوور» و مؤسسه مطالعات بینالملل دانشگاه استنفورد] با نگاهی به روندهای جاری در دموکراتیکسازی نشان میدهد که جریانهای زیرینِ «موج سوم» [موج سوم دموکراتیکسازی در اواخر قرن بیستم] چگونه جهان را به ورطه دوران جدیدی از استبداد شخصی انداخت.
«دَنی رودریک» [استاد اقتصاد سیاسی در مدرسه حکومتداری جان اف. کندی در دانشگاه هاروارد و رئیس منتخب «انجمن بینالمللی اقتصاد»] و «جیلیان تِت» [رئیس حوزه آمریکا در هیأتدبیره و سردبیر آزاد روزنامه انگلیسی فایننشالتایمز] مدیریت واشینگتن را به ترتیب در حوزههای جهانیسازی و امور مالی ارزیابی میکنند. بُتسازی از نئولیبرالیسم و اصرار بر فراجهانیسازی باعث یکپارچگی بیشتر اقتصادی میان کشورها اما در عین حال چندپارگی سیاسی میان آنها شد؛ و بنابراین یک واکنش پوپولیستی را رقم زد. همزمان، فرهنگ مالی آمریکا جهان را به استعمار درآورد و سپس آن را به سوی بحران کشید؛ و باز هم همین کار را خواهد کرد، مگر اینکه نظام مالی تبدیل به بردهای برای اقتصاد گستردهتر شود، نه اربابی برای آن.
سپس «یاکوب هکر» [مدیر مؤسسه مطالعات اجتماعی و سیاستی و استاد علوم سیاسی در دانشگاه یِیل] و «پال پیرسون» [مدیر برنامه جوامع موفق در مؤسسه مطالعات پیشرفته کانادا و استاد علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا] تمرکز خود را روی داخل میگذارند و ظرفیت روبهکاهش واشینگتن در استفاده از دولت برای ارائه «کالاهای عمومی
[7]
» را بررسی میکنند. آنها نه تنها درباره افزایش نابرابری، تغییرات جمعیتی و واگرایی اقتصاد منطقهای، بلکه همچنین درباره تغییر در حزب جمهوریخواه و دستورکار آن هشدار میدهند. «جولیا آزاری» [دانشیار و معاون رئیس دپارتمان علوم سیاسی در دانشگاه «مارکت» و محقق ممتاز مرکز «جان دابلیو کلوج» در کتابخانه کنگره] نیز به ناکارآمدی داخلی نگاه میکند، اما تقصیرها را عمیقتر میبرد و معتقد است مشکلات امروز نتیجه اصلاحات سرهمبندیشده و ناقصی است که موجب به وجود آمدن نظامی دموکراتیک شدند که در یک مقطع به طور گستردهای فراگیر اما کاملاً ناکارآمد بود.
اوایل دهه 1990 دوران سلطه آمریکا پس از جنگ [جهانی دوم] به نرمی به دوران سلطه آمریکا پس از جنگ سرد گذار کرد. اکنون آن دوره در حال گذار نرم به عصر دیگری است، که هنوز ناشناخته است. «این نیز بگذرد
[8]
.»
عقاب آمریکا در حالی که پرهایش میریزد و چشمش کبود است (+)
چنانکه گفته شد مشرق طی روزهای آینده منتخبی از این گزارشها را منتشر خواهد کرد. با این حال، گزارشی با همین موضوع و با تمرکز بر نقش ترامپ در سقوط آمریکا که در شماره نخست فارنافرز در سال جاری میلادی (2019) منتشر شد، تحت عنوان «خداحافظی طولانی [و دردناک] آمریکا» پیشاپیش در مشرق منتشر شده است که این گزارش را میتوانید از اینجا بخوانید:
◄ یادداشت مهم «فارنافرز» درباره فروپاشی آرام بلوک غرب/ بحران و فاجعه در انتظار سیاست خارجی آمریکا
در همینباره بخوانید:
›› «زندگی در کثافت»: از مجسمه ترامپ که میگوید «روی من ادرار کن» تا «گشت مدفوع» در شهرهای آمریکا
[3]
Henry R. Luce, Time, and the American Crusade in Asia Link
[6]
What Happened to the American Century? Link
[8]
عبارت استفادهشده در متن اصلی Sic transit gloria mundi است. این عبارت لاتین به صورت تحتاللفظی اینگونه معنا میشود: «شکوه دنیوی اینگونه [سریع] میگذرد.»