به گزارش مشرق، آنچه می خوانید، یادداشتی از پرستو علیعسگرنجاد درباره کتاب زن بی قرار است که متن کامل آن در اختیار مشرق قرار گرفته است:
شعر زنان همواره یکی از مقولههای مورد بحث در عرصۀ ادبیات بوده است. متأسفانه، علیرغم ظرافت و نکتهسنجی منحصربهفردی که در بانوان یافت میشود، معمولاً آنها یا چندان در شعر توفیق نداشتهاند و یا در سایۀ بزرگمردان شاعر، گم شدهاند. از این رو و در زمانهای که زنان در تلاشاند استعدادها و تواناییهای خود را به خوبی نشان دهند، شایسته است به اندکمجموعهشعرهایی که از زنان شاعر منتشر میشود، توجه ویژه مبذول داریم و «زن بیقرار» یکی از همین مجموعههاست.
اولین اثر «سمانه عابدینی» که با عنوان «زن بیقرار» از سوی انتشارات شهرستان ادب در بهار 1395 به چاپ رسیده است، مجموعهای است مشتمل بر 30 شعر سپید. در تقدیمنامۀ کتاب، از دکتر اسماعیل امینی و زحمات ایشان در بهبارنشستن این اثر تقدیر شده است و این گویای آن است که در نقد این مجموعه، باید دستبهعصا حرکت کنیم، چرا که از فیلتر استادی همچون دکتر امینی گذشته است. طبیعتاً در نظر اول، ردپای حضور چنین مشاور برجستهای را در کتاب احساس میکنیم؛ چه در ساحت معنا و چه در رعایت دقیق فرم ویژۀ شعر سپید. در وهلۀ اول باید گفت این کتاب، گلچین خوبی است از نگاههای مختلف یک بانوی شاعر به پیرامون خویش. در این کتاب، هم با شعر اجتماعی مواجهیم که به ما نشان میدهد با شاعری دغدغهمند و آگاه به مسائل مملکتش طرفیم، هم با دستچینی از اشعار عاشقانه روبروییم که نگاه تازه و پرداخت خوب در آنها دیده میشود و هم با تعدادی اثر آیینی- مذهبی. هم از این روست که «زن بیقرار» را میتوان آیینهای تمامنما از باورها و دغدغههای سرایندهاش دانست.
گفتیم که در این مجموعه، با اشعار اجتماعی مواجهیم. این نقطۀ قوتی است که نباید به آسانی از آن گذشت. شعر عاشقانه، علیرغم تمام دشواریهای آن، به زعم بسیاری از شاعران و کارشناسان، شاید راحتترین ژانر شعری باشد برای شاعران. اما آنگاه که شاعر، پا را از دایرۀ احساسات شخصی خود فراتر مینهد، به جهان پیرامونش مینگرد و در تلاش است تا رسالت خود را بر شانههای کلماتش قرار دهد، اثر او، یک سر و گردن بالاتر از دیگران میایستد. بیایید برای نمونه به شعری از این مجموعه با نام «ساعتهای پنج» نگاهی بیفکنیم:
دلگیرم از ساعتهای پنج اداری
از آسمانی در حصار کوهها
مگر مرگ چند ثانیه
چند روز با من فاصله دارد
که پیش از رسیدن
میزها و صندلیها را
تابوت تنم کردهاند؟
کاش رودخانهای تهران را نصف کند
دریا موج بردارد
تا پشت دروازههای دولت
شمیران
دلم از قطارها گرفته و
هوایی بندری است
که مسافران بیچمدان را به ساحل میرساند
و از ساحل دور میکند
میخواهم خیره شوم در جنگل
درختهای این حوالی آنقدر اهلی شدهاند
که از جنگل میترسند
...
این قسمتی از یکی از نمونه شعرهای موفق در این مجموعه است که در آن، شاعر خیال و احساسات خود را با دردها و افکارش آمیخته و به مخاطب عرضه کرده است. چنان زیرکانه از هوای «پشت برجها» سخن میگوید که مخاطب، ناخودآگاه به لبخندی تلخ میافتد. نیز آنگاه که از آرزوهای خود برای دویدن تا ته دشت حرف میزند، «حصار کوههای تهران» را عامدانه در سطر بعد علم میکند تا به مخاطب بفهماند چه دشوار است گریختن از این همه هیاهو برای هیچ. و یا بخش آغازین اثر که به خوبی شاعرش را در قامت یک کارمند خسته از فضای کرخت اداری و صندلی همیشهاش که به «تابوت»ی بدل شده، نشان میدهد. البته این تصویر- یک کارمند دلزده و خسته و معترض- در چند شعر دیگر این مجموعه هم تکرار میشود (چنان شعر آتش، بالاخص آنجا که میگوید: «و فکر کنم که آن ادارۀ لعنتی چه بهشتی میتواند باشد» و در بخش نخست شعر پس از آن، «درد»، که میگوید: «درد شکلهای مختلفی دارد/ گاهی اداره است که از صبح شروع میشود...») و این، مخاطب را بیش از پیش به سوی این نقطهنظر میبرد که سمانه عابدینی، خودش را سروده است.
ترکیبات و توصیفات تازه، برگ برندۀ دیگر این مجموعهشعر است که مخاطب را وادار میکند این عبارات بدیع را به حافظه بسپرد. به چند نمونه بنگرید:
اما نمیدانم چرا سیسالهام
من که به اندازۀ تمام داستانهای جهان زیستهام
گاهی زنی هستم خیالپرداز
گاه کودکی سربههوا
با نیمههای بسیاری که هیچگاه نشان کسی ندادهام
و جای خودم
که همیشه خالیست...» (ص 8)
و
«عینک این پنجرۀ پیر را به چشمانم میزنم» (ص 45)
و یا
«آنقدر عمیق شدهای
که وقتی به زخمهایم دست میکشم
نام تو بر زبانشان جاری میشود...» (ص 59)
این ترکیبات و تصویرپردازیهای بدیع، نشان از وسواس شاعر در چینش کلمات و عباراتش دارد. البته متأسفانه باید اشاره کرد که این وسواس، دائمی نبوده و گاه عنان کلمات، از دست شاعر رها شده است، چنان اتفاقی که در شعر «کودک» افتاده. در این اثر، با تصویر کودکی مواجهیم که در بازی با روزنامهها، به شکلی هجوگونه، گویا با سیاست و اقتصاد در بازی است و این ایده، کاملاً این قابلیت را داشته که شعر را به اثری نو و موفق بدل کند، اما شاعر با کنار گذاشتن وسواس خود و شاید با هراس از اینکه شاید منظور او برای مخاطبش رسا نباشد، با آوردن سطری چون «کاش میتوانستم به او بگویم من این اخبار باطله را تنها برای پاک کردن شیشۀ آشپزخانه کنار گذاشتهام» در پایان، لذت کشف را از مخاطبش میگیرد و شعر را از اثری فوقالعاده به شعری بیاتفاق تبدیل میکند. اصرار شاعر در فهماندن این موضوع به مخاطب که «حواست باشد کودکم مشغول بازی با روزنامههای باطله است»، اصراری بیهوده است، چرا که مخاطب حرفهای به راحتی این نکته را درمییابد و از شاعر انتظار دارد به درک او احترام گذاشته، شعر را چون لقمۀ جویدهشده تحویلش ندهد! همچنین است بیدقتی در استفاده از کلمات و عباراتی که بیشتر، شکل محاوره دارند و شعر را از عیار میاندازند، همچون «کوبیدهباشندش»(ص 11)، «میخوردت» (ص14) «عکسهاییام» (ص23) و... البته که شعر، عالمی گسترده است و هر کلمهای جواز حضور در آن را دارد، اما استفادۀ این چنین از کلماتی که شکل معیار آنها بر قوت شعر میافزاید، جای دریغ دارد.
با همۀ این تفاسیر، باید اشاره کرد بیشک «زن بیقرار»، اثری خواندنی و شایان توجه است، چرا که چنان که ذکر آن رفت، در این مجموعۀ 64 صفحهای برای هر دسته از مخاطبان، چه طرفداران شعر سیاسی و چه دوستداران شعر عاشقانه یا اجتماعی، اثری به نمایندگی حضور دارد.