به گزارش ایسنا، مصطفی ردانیپور در سال 1337 در منطقه «پشت مسجد امام» شهر« اصفهان» متولد شد. پدرش از راه کارگری و مادرش از طریق قالیبافی مخارج زندگی خود را تأمین میکردند.
سختکوشی و تلاش، با زندگی مصطفی عجین شده بود، به طوری که در 6 سالگی (قبل از آنکه به مدرسه راه یابد) به مغازه کفاشی میرفت و در ایام تحصیل نیز نیمی از روز را به کار مشغول بود.
ردانیپور سال اول طلبگی را در حوزه علمیه اصفهان سپری کرد. پس از آن برای ادامه تحصیل راهی شهر قم شد و در مدرسه حقانی به درس خود ادامه داد. مدرسه
حدود 6 سال مشغول کسب علوم دینی بود. با نضج گرفتن انقلاب اسلامی با تمام وجود در جهت ارشاد و هدایت مردم وارد عمل شد و با استفاده از فرصتها برای تبلیغ به مناطق محروم کهکیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر کرد و در سازماندهی و هدایت حرکت خروشان مردم مسلمان آن خطه، تلاش فراوانی را از خود نشان داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وتشکیل سپاه، با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج، فعالیتهای همه جانبه خود را آغاز کرد و با بهرهگیری از ارتباط با حوزه علمیه قم در جهت ارائه خدمات فرهنگی به آن منطقه محروم، حداکثر تلاش خود را به کار بست و در مدت مسئولیت یک سالهاش در سمت فرماندهی سپاه یاسوج، به سهم خود، اقدامات مؤثری را به انجام رساند. درگیری با خوانین منطقه و مبارزه با افرادی که به کشت تریاک مبادرت میورزیدند از جمله کارهای اساسی بود که نقش تعیین کنندهای در سرنوشت آیندهی این مردم مستضعف به جا گذاشت.
وی که با درک شرایط حساس انقلاب اسلامی، دو سال از حوزه و درس جدا شده بود، با واگذاری مسؤولیت به یکی از برادران، به دامان حوزهی علمیه بازگشت تا بر بنیهی علمی خود بیفزاید.
هنوز چند ماهی از بازگشت او به قم نگذشته بود که حرکتهای ضدانقلاب در کردستان و بعضی از مناطق کشور شروع شد. او که از آگاهی و شناخت بالایی برخوردار بود و نمیتوانست زمزمههای شوم تجزیهطلبی مزدوران استکبار جهانی و جنایات آنان را در به شهادت رساندن و سر بریدن جهادگران مظلوم و پاسداران قهرمان تحمل نماید با وجود اینکه در دروس حوزوی به پیشرفتهای چشمگیری نایل آمده بود به منظور مقابله با جریانات منحرف و آگاهیبخشی به مردم و بازگرداندن امنیت و ثبات کردستان، به سوی این خطه شتافت. یک سال تمام به همراه نیروهای جان بر کف و رزمنده برای سرکوبی اشرار و نابودی ضدانقلاب و برملا کردن چهرهی کثیف آنان تلاش و فعالیت کرد.
در کردستان هم به کار تبلیغ و ترویج احکام اسلام مشغول بود و هم به عنوان مجاهد فی سبیلالله در جنگ با ضدانقلاب شرکت میکرد. علاوه بر این،در بالا بردن روحیه رزمندگان اسلام در آن شرایط حساس و بحرانی نقش بسزایی داشت و در شرایطی که رزمندگان اسلام تمایل بیشتری به حضور در جبهههای جنوب را داشتند، وی سهم زیادی در نگهداشتن برادران رزمنده در منطقه کردستان داشت و در ترویج اسلام زحمات طاقتفرسایی را متحمل شد.
با شروع جنگ تحمیلی، به همراه عدهای از همرزمان خود از« کردستان» وارد جنوب شد و با نیروهای اعزامی از اصفهان (سپاه منطقه 2) که در نزدیکی آبادان «جبههی دارخوین» مستقر بودند، شروع به فعالیت کرد.
با تجربهای که از کار در جبهههای کردستان داشت، سلاح بر دوش، به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان میپرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا مینمود و در واقع وی را میتوان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبههها نامید.
به دلیل اخلاص و تعهدی که داشت به تدریج مسؤولیت های خطیری را به عهده گرفت و در اولین عملیات بزرگی که توسط سپاه اسلام انجام شد (عملیات فرمانده کل قوا)، نقش به سزایی داشت. در عملیات شکست محاصره آبادان و طریقالقدس که مناطق وسیعی از سرزمین اسلامی از چنگال غاصبان رهایی یافت با سمت فرماندهی گردان فعالانه انجام وظیفه کرد و در هر دو عملیات یاد شده مجروح شد. اما پس از مداوای اولیه، بلافاصله در حالی که هنوز بهبودی کامل نیافته بود به جبهه بازگشت.
خاطرهی جانفشانی او در کنار برادر همرزمش، فرماندهی دلاور جبهههای نبرد، شهید حسن باقری در «چزابه» در اذهان رزمندگان اسلام فراموش نشدنی است و لحظه لحظهی ایثار و فداکاری او زبانزد خاص و عام است.
این سردار رشید اسلام همواره در عملیاتها حضوری فعال داشت. صحنههای فداکارانه نبرد «عینخوش» یادآور دلاوریهای این سرباز گمنام اسلام و همرزمانش در عملیات فتحالمبین است که در کنار شهید خرازی فرمانده تیپ امام حسین (ع) رزمندگان اسلام را هدایت و فرماندهی میکردند. در همین عملیات برادر کوچکترش به شهادت رسید و خود او نیز بشدت مجروح و بر اثر همین جراحت نیز یک دستش معلول شد. او در همان حالی که دستش مجروح و در گچ بود برای شرکت در عملیات بیتالمقدس به جبهه شتافت. پس از آن در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را به عهده داشت که چند یگان رزمی سپاه را اداره میکرد، به طوری که شگفتی فرماندهان نظامی اعم از ارتش و سپاهی را از اینکه یک روحانی فرماندهی سه لشکر را عهدهدار است و با لباس روحانی وارد جلسات نظامی میشود و به طرح و توجیه نقشهها میپردازد را برمیانگیخت.
او در عملیاتهای محرم، والفجر 1 و والفجر 2 شرکت داشت و تا لحظه شهادت هرگز جبهه را ترک نکرد و فرمان امام عظیمالشأن (ره) را در هر حال بر هر چیزی مقدم میدانست.
وی در کمتر ازسه سال سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه طی کرد که این مهم، ناشی از همت، تلاش، پشتکار و اخلاص در عمل بود.
مسلح به سلاح تقوی بود و در توصیه ی دیگران به تقوی و خصایل والای اسلامی تلاش زیادی داشت. خصوصاً به کسانی که مسؤولیت داشتند همواره یادآوری میکرد که «کسانی که با خون شهدا و ایثار و استقامت و تلاش سربازان گمنام، عنوانی پیدا کردهاند، مواظب خود باشند، اخلاق اسلامی را رعایت کنند و بدانند که هر که بامش بیش برفش بیشتر.»
معتقد بود که باید در راه خدا نسبت به برادران رفتاری محبتآمیز داشت و همانگونه که از خدا انتظار بخشش میرود، گذشت از دیگران نیز باید در سرلوحه برنامهها قرار گیرد.
با یاد امام زمان (عج) انس و الفتی خاص داشت، در مناجاتها و دعاها سوز و گدازش به خوبی مشهود بود، لذا همواره سفارش میکرد:
«آقا امام زمان (عج) را فراموش نکنید و دست از دامن امام و روحانیت نکشید.»
به قدری به دعا و زیارات اهمیت میداد که حتی در وصیتنامهاش نیز سفارش میکند که به هنگام دفنم زیارت عاشورا و روضه حضرت زهرا (س) را بخوانید.
چشم به مقام و موقعیت و مال و منال دنیا ندوخت و برای احیای آیین پاک خداوندی و یاری و دستگیری مظلومان، سختیها را به جان خرید و در این راه از جانش گذشت.
ردانیپور همواره نزدیکان خود را در بعد تربیتی افراد خانواده مورد سفارش قرار میداد و در وصیتنامهی خود برای تربیت فرزندانش تأکید کرده است:«همواره آنها را علیگونه و زهراگونه تربیت نمایید تا سعادت دنیا و آخرت را به همراه داشته باشند.»
او همیشه اعمال خود را ناچیز میشمرد و بر این مطلب تأکید داشت که میخواهد رفتنش به جبههها و گام برداشتن در این مسیر، صرفاً برای خدا باشد. به لطف و کرم عمیم خداوند امیدوار بود و همیشه دعا میکرد تا مجاهدهاش کفاره گناهانش شود.
دو هفته پس از ازدواج، صدق و تلاش این روحانی عارف و فرمانده شجاع در عملیات والفجر 2 به نقطهی اوج رسید و عاشقانه ردای شهادت پوشید و به وصال محبوب نایل شد. پانزدهم مردادماه سال 1362 بر پرونده افتخارآفرین دنیوی یکی دیگر از سربازان سلحشور سپاه امام زمان (عج)، با شکوهی هر چه تمامتر، مهر تأیید نهاده شد و جسم پاکش در منطقه حاج عمران مظلومانه بر زمین ماند و روح باعظمتش به معراج پرکشید؛ گرچه تا این تاریخ نیز ایشان در زمره شهدای مفقودالاثر است.
سردار شهید مصطفی ردانیپور در وصیتامه خود آورده است:
بسمالله الرحمن الرحیم. با حمد و ثنای حضرت سبحان و درود بیپایان خدمت مبلغین رسالتش خصوصا حضرت محمد (ص) و اولیایش ائمه معصومین (ع) به ویژه وجود مقدم حضرت حجتبن الحسن العسگری امام زمان (عج) و سلام و صلوات بر روح پاک تابناک بیبی دو عالم، املائمه فاطمه زهرا (س) و سالم بر خلیفه الله سمبل قرآن و ولایت عصارهی اسلام جانشین بر حق امام عصر (عج) امام بزرگوار، خمینی عزیز و همه رهروان پاک راهش،خصوصا شهدای راه حق و عدالت.
سلام بر همه دوستان و توفیق پیوستن به یاران و دوستان، آنان که با هم پیمان شهادت بستیم باکمال شرمندگی و طلب عفو و بخشش از همه شما چند کلمهای به عنان وصیت ذکر میکنم باشد که باعث آمرزشم شود و برایم طلب رحمت و بخشش ش بنمائید و بنیالاسلام علی کلمتین کلمه التوحید و توحید الکلمهی پیاده کردن اسلام و لااله الا الله فقط در سایهی وحدت قلوب است و پیشرفت در هر کار نیازمند وحدت در سایه ایمان است. اگرچه در اسلام مسئله جنگ از اهمیت ویژهای برخوردار است، ولی اصل جنگ برای حفظ اسلام واحکام نورانی آن است، جهاد اکبرمثمر ثمر است.
عزیزان،حال که همه چیزتان را گرانمایهترین سرمایه خود یعنی عمر پربهایتان را در جبهههای میگذرانید از این نعمت بزرگ کمال استفاده را برای خودسازی و مبارزه با نفس بنمایید، خصوصا آن کسانی که مسولیتی دارند و با خون شهدا و ایثار و استقامت و کار و تلاش سربازان گمنام نام و عنوانی پیدا کردهاند، مواظب خود باشند. اخلاق اسلامی را رعایت کنید و بدانید که هر که بامش بیش، برفش بیشتر.
با دوستان و برادران ایمانی خود در راه خدا محبت بورزید و برای خدا از یکدیگر درگذرید، همانگونه که انتظار دارید خدا شما را ببخشد.
دوستان عزیز،تنها راه رسیدن به سعادت. ترک محرمات وانجام واجبات است، راه قرب به خدا همین است و بس، سعی کنید بقیه عمر را در کنار یکدیگر برای رسیدن به خدا و لقاء الله و جلب رضایت حضرت حق و خشنودی ولیش، حجت حق، بگذرانید.
دست یکدیگر را بگیرید و راه شهدا که همان راه رسیدن به خدای متعال است ادامه دهید،با دشمن درون و برون برای خدا مبارزه کنید،نفس سرکش را مهار کرده و آن را پایمال نمایید که هر ضرر و بدی که به انسان برسد از نفس اماره است. بهر جهت نزدیک غروب آفتاب است و وقت نماز،از شما میخواهم مرا عفو کنید و از هرچه بدی از من دیدهاید درگذرید و روح مرا با وحدت و صمیمیت و اخوت خودتا شاد نمایید.