در مکتب تفسیر امام محمد باقر علیه السلام (۱)

هفتم ذی الحجه یادآور شهادت جانسوز پنجمین پیشوای شیعیان جهان، امام محمد باقر(ع) است. آن گرامی در سوم صفر سال ۵۷ ق در مدینۀ منوره دیده به جهان گشود و بعد از ۵۷ سال زندگی پرافتخار و تلاش برای پاسداری از ارزشهای وحیانی اسلام، در هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ق به فرمان «هشام بن عبدالملک» دهمین خلیفۀ بنی امیه، مسموم و در شهر مدینه به شهادت رسید.

در مکتب تفسیر امام محمد باقر علیه السلام (1)

هفتم ذی الحجه یادآور شهادت جانسوز پنجمین پیشوای شیعیان جهان، امام محمد باقر(ع) است. آن گرامی در سوم صفر سال 57 ق در مدینۀ منوره دیده به جهان گشود و بعد از 57 سال زندگی پرافتخار و تلاش برای پاسداری از ارزشهای وحیانی اسلام، در هفتم ذی الحجه سال 114ق به فرمان «هشام بن عبدالملک» دهمین خلیفۀ بنی امیه، مسموم و در شهر مدینه به شهادت رسید.

در مورد عظمت مقام آن بزرگوار همین بس که رسول خدا(ص) به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: «إِنَّک سَتُدْرِک رَجُلًا مِنِّی اسْمُهُ اسْمِی وَ شَمَائِلُهُ شمَائِلِی یبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛[1] تو مردی از خاندان مرا خواهی دید که نام و شمایلش به من شباهت دارد. او سرچشمه های علم و دانش را می شکافد (و تشنگان معرفت را سیراب می سازد).»

امام باقر(ع) خود نیز فرمودند: «فَوَ اللَّهِ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا عُلِمَ اللَّهُ فِی أَحَدٍ إِلَّا فِینَا وَ مَا یدْرَک مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِنَا؛[2] قسم به آن خدایی که دانه را شکافت و جنبندگان را آفرید، علم خداوند نزد هیچ کسی جز ما نیست و آنچه نزد خداست، به جز از طریق ما به دست نخواهد آمد.»

از آنجایی که ائمه(ع) شایسته ترین مترجمان و برترین مفسران آیات قرآن به شمار می روند، در این فرصت به بیان مواردی از رهنمودهای آن حضرت در رابطه با این کلام الهی می پردازیم:

1- توحید در طاعت

(وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکونَ)[3]؛ «و بیش تر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!»

از امام باقر(ع) در تفسیر آیۀ فوق نقل شده است که فرمودند: «شِرْک طَاعَةٍ وَ لَیسَ بِشِرْک عِبَادَةٍ، وَ الْمَعَاصِی الَّتِی یرْتَکبُونَ فَهِی شِرْک طَاعَةٍ أَطَاعُوا فِیهَا الشَّیطَانَ، فأَشْرَکوا باللَّهِ فی الطَّاعَةِ لِغَیرِهِ، وَ لَیسَ بِإِشْرَاک عِبَادَةٍ أَنْ یعْبُدُوا غیرَ اللَّه؛[4] منظور از این آیه "شرک در اطاعت" است، نه شرک در عبادت، و گناهانی که مردم مرتکب می شوند، شرک در اطاعت است؛ چراکه در آن از شیطان اطاعت می کنند و با آن عمل برای خدا شریکی در اطاعت قائل می شوند و شرک در عبادت نیست که غیر خدا را پرستش کنند.»

اساساً یک موحد خالص کسی است که غیر از خدا، از کسی اطاعت نکند؛ تمام اعمال و رفتارش برای خدا باشد و قانونی جز قانون خدا را به رسمیت نشناسد، و طوق بندگی غیر او را بر گردن ننهد و فرمانهای الهی را، خواه مطابق میلش باشد یا نه، از جان و دل بپذیرد، و بر سر دو راهی های خدا و هوا، همواره خدا را مقدم بشمرد، و ایمان خود را از هرگونه شرک (شرک در عقیده، شرک در سخن و شرک در عمل و اطاعت) خالص گرداند.

متأسفانه بسیاری از مردم در اطاعت، موحد واقعی نیستند و شیطان، هوا و هوس و تمایلات نفسانی را اطاعت می کنند. گاهی در عبادت خدا را پرستش می کنند؛ ولی در اطاعت خدا را شرکت نمی دهند و در پی هوای نفس خود هستند.

عالم موحد، شیخ جعفر شوشتری[5] در زمان قاجار، در تهران، مسجد سپهسالار (شهید مطهری فعلی) منبر می رفت. در یکی از روزهای ماه رمضان بالای منبر گفت: ایها الناس! خدا و پیغمبران و امامان فرموده اند که مردم! بیایید موحد باشید؛ اما من می خواهم چیزی بگویم که هیچ کدام نگفته اند و آن اینکه شما را به خدا بیایید مشرک شوید و خدا را هم در کارهایتان شریک کنید! شما در کارهایتان از همه اطاعت می کنید، جز از خدا، (این رسم باید انجام شود، دلم چنین می خواهد، و. . .) بیایید لااقل خدا را هم در کنار دیگران اطاعت کنید و مشرک شوید. بیایید در کنار دیگران، مقداری هم از خدا فرمان برید!

2- حاکمیت مطلق بر عالم

در قرآن کریم برای بیان حاکمیت مطلق خداوند بر جهان هستی، گاهی از کلمۀ ملک استفاده شده و گاهی از کلمۀ ملکوت. مثلاً در این آیه می فرماید: (فَسُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شی ء)[6]؛ «منزّه است خدایی که مالکیت و فرمانروایی همه چیز به دست اوست.» و می فرماید: (وَ لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّه علی کلِّ شَی ءٍ قَدیر)[7]؛ «و حکومت آسمانها و زمین از آن خداست و خدا بر همه چیز تواناست.»

البته «ملکوت» در اصل از ریشۀ «ملک» به معنی حکومت و مالکیت است، و اضافۀ «واو و تا» به آن برای تأکید و مبالغه می باشد و معمولاً به حکومت مطلقۀ خداوند بر سراسر عالم هستی گفته می شود.[8]

علامه طباطبایی(ره) در معنای ملکوت می نویسد: «و اگر در آیه فرموده ملکوت هر چیزی به دست خداست، برای این است که دلالت کند بر اینکه خدای تعالی مسلط بر هر چیز است، و غیر از خدا کسی در این تسلط بهره و سهمی ندارد.»[9]

نظامی گنجوی چه زیبا سروده است:

 

آنچه تغیر نپذیرد تویی

وآنکه نمرده است و نمیرد تویی

 

ما همه فانی و بقا بس تو راست

مُلک تعالی و تقدّس تو راست

 

خاک به فرمان تو دارد سکون

قُبِّۀ خضرا تو کنی بیستون

 

امام باقر(ع) معنای ملکوت[10] در آیه ذیل را عملاً به جابر بن یزید جعفی آموخت.[11] این یار نزدیک آن حضرت و شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت(ع) روزی از آن حضرت در مورد ملکوت[12] آسمان و زمین که به حضرت ابراهیم خلیل(ع) از سوی خداوند عرضه شد،[13] پرسید، امام برای تفسیر این آیه بدون هیچ سخنی، از طریق اعجاز پاسخ وی را ارائه فرمود.

جابر می گوید: مشاهده کردم که امام دست مبارک خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه کن چه می بینی؟ من نوری دیدم که از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانکه چشمها خیره می شد. آنگاه به من فرمود: ابراهیم ملکوت آسمان و زمین را چنین دید.

امام در این لحظه دست مرا گرفت و به درون خانه برد. لباس خود را عوض کرد و فرمود: چشم بر هم بگذار! بعد از لحظاتی گفت: می دانی در کجا هستیم؟ عرض کردم: خیر، فرمود: در آن ظلماتی هستیم که ذوالقرنین بر آنجا گذر کرده بود. گفتم: اجازه می دهید چشمهایم را باز کنم؟ فرمود: باز کن؛ اما چیزی نخواهی دید. چون چشم گشودم، در چنان تاریکی بودم که زیرپایم را هم نمی دیدم. اندکی رفتیم. باز فرمود: ای جابر! می دانی در کجایی؟ عرض کردم: خیر. امام فرمود: بر سرچشمه ای که خضر از آن آب حیات خورده بود، قرار داری.

آن حضرت همچنان مرا از عالمی به عالم دیگر می برد تا از پنج عالم گذشتیم. امام فرمود: ابراهیم(ع) ملکوت آسمانها را این چنین که تو ملکوت زمین را دیدی، مشاهده کرد. او ملکوت آسمانها را دید که دوازده عالم است و هر امامی از ما که از دنیا برود، در یکی از این عالمها ساکن می شود تا آنکه وقت ظهور قائم آل محمد(ص) فرا رسد.

سپس امام فرمود: چشم بر هم بگذار! بعد از لحظاتی فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم، خود را در خانۀ آن حضرت دیدم. آن بزرگوار لباس قبلی خود را پوشید و به مجلس قبلی برگشتیم. من عرض کردم: فدایت شوم! چقدر زمان گذشته است؟ فرمود: سه ساعت.[14]

در این روایت امام باقر (ع) هم ولایت تکوینی و تسلط خدای منّان را نشان داد و هم ولایت تکوینی امام معصوم(ع) بر عالم هستی را که به اذن الهی داراست، نشان داد؛ یعنی اگر خداوند بخواهد، گوشه ای از تسلط و حاکمیت خود را در اختیار ولیّ خود قرار می دهد.

3- ولایت امیرالمؤمنین(ع) بر امت

(إِنَّمَا وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ)[15]؛ «سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.»[16]

پیشوای پنجم(ع) فرمودند: خداوند پیامبرش را دستور داد که ولایت علی(ع) را مطرح کند و این آیه را نازل کرد.[17]

همچنین امام در شأن نزول این آیه فرمود: طایفه ای از یهود مسلمان شدند، از آن جمله: عبداللَّه بن سلام، اسد، ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا که همگی خدمت رسول خدا(ص) رسیده، عرض کردند: یا نبی اللَّه! حضرت موسی(ع) به «یوشع بن نون» وصیت کرد و او را جانشین خود قرار داد، پس وصی بعد از شما و ولی و سرپرست ما کیست؟ در پاسخ آیۀ فوق (آیۀ ولایت) نازل شد، آنگاه حضرت رسول(ص) فرمودند: برخیزید! همگی برخاسته و به مسجد آمدند. مردی فقیر و سائل داشت از مسجد به طرف آن جناب می آمد، حضرت فرمود: ای مرد! آیا کسی به تو چیزی داد؟ عرض کرد: آری، این انگشتر را یک نفر هم اکنون به من داد، حضرت پرسید: چه کسی؟ عرض کرد: آن مردی که مشغول نماز است. پرسید: در چه حالی انگشتر را به تو داد؟ عرض کرد: در حال رکوع. حضرت تکبیر گفت و اهل مسجد نیز همگی تکبیر گفتند. سپس حضرت رو به مردم، فرمودند: پس از من علی، ولی شماست. آنان نیز گفتند: ما به خداوندی خدای تعالی و به نبوت حضرت محمد(ص) و ولایت علی(ع) راضی و خشنودیم. آنگاه این آیۀ بعدی نازل شد: (وَ مَن یتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِین ءَامنُواْ فإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ).[18]

عموم مفسران گفته اند: این آیه از آیاتی است که به عنوان یک نص قرآنی دلالت بر ولایت و امامت علی(ع) می کند. افزون بر حدیث امام باقر(ع) این روایت را: ابن عباس، عمار یاسر، عبداللَّه بن سلام، سلمة بن کهیل، انس بن مالک، عتبة بن حکیم، عبداللَّه ابی، عبداللَّه بن غالب، جابر بن عبداللَّه انصاری و ابوذر غفاری نقل کرده اند.[19]

علامه طباطبایی(ره) می فرماید: این آیه بعد از اثبات ولایت تشریعی برای خدا و رسول(ص) با واو عاطفه عنوان «الذین آمنوا» را که جز بر امیرالمؤمنین(ع) منطبق نیست، به آن دو عطف می نماید و به یک سیاق در هر سه مورد ولایت واحده ای است. البته به طور اصالت برای پروردگار متعال، و به طور تبعیت و به اذن خدا برای رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع).[20]

4- دلایل قرآنی رجعت

اعتقاد به رجعت از ویژگیهای مکتب اهل بیت(ع) است و شیعیان با الهام از قرآن و سنت بر این باورند که گروه هایی از پیشینیان در هنگام ظهور امام زمان(عج) به این دنیا باز خواهند گشت، سپس دوباره قبض روح شده و در روز قیامت محشور خواهند شد.

شیخ مفید(ره) می گوید: در هنگام قیام قائم(عج) کسانی که مؤمن خالص و یا کافر خالص باشند، به این جهان باز می گردند و غیر این دو گروه رجعتی نخواهند داشت.[21]

زنده شدن گروهی از بنی اسرائیل،[22] زنده شدن کشتۀ بنی اسرائیل در داستان بقره،[23] مرگ هزاران تن از مردم و برانگیخته شدن دوبارۀ آنها،[24] زنده شدن عُزَیر(ع) بعد از صد سال،[25] زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی(ع)[26] و داستان اصحاب کهف،[27] نمونه هایی از «رجعت» در اقوام پیشین است که قرآن با نقل ماجرای آنان، به حقیقت رجعت تصریح فرموده است.

اگر اعتقاد به رجعت غیر قابل پذیرش بود، پس این همه تأکید در قرآن را چگونه می شود تفسیر کرد؟ حضرت باقر(ع) به ابوبصیر فرمودند: آیا اهل عراق اعتقاد به رجعت را نمی پذیرند؟ وقتی او این سخن را تأیید کرد، امام فرمود: مگر آنها قرآن نمی خوانند که می فرماید: (وَ یوْم نحْشُرُ مِن کلّ أُمَّةٍ فَوْجًا ممَّن یکذِّب بِایاتِنَا فَهُمْ یوزَعُونَ)[28]؛ «(به خاطر آور) روزی را که ما از هر امّتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب می کردند، محشور می کنیم و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند!»؟

اگر منظور این آیه برگشت در قیامت بود، باید می فرمود: همۀ مردم محشور خواهند شد، نه برخی از آنان.

5- ولایت و حکومت؛ امانت الهی

(إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها)[29]؛ «خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید!»

هر یک از نعمتهای الهی امانتی از امانات او هستند، به ویژه پستهای اجتماعی و مخصوصاً جایگاه حکومت که از مهم ترین امانات است. امامین صادقین (ع) در تفسیر این آیه صریحاً فرموده اند: ولایت و حکومت را به اهلش واگذارید![30]

حضرت امیر(ع) نیز واگذاری مدیریتهای جامعه را به افراد نا اهل، از مصادیق خیانت در امانت قلمداد فرموده است: «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَی قَوْمٍ وَ هوَ یرَی فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلَ فَقَدْ خَانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ المُؤمِنینَ؛[31] هر کس خود را در جامعه بر دیگران مقدّم بدارد و پیشوا شود، در حالی که بداند افراد لایق تر از او هستند، قطعاً او به خدا و پیامبر(ص) و مؤمنان خیانت کرده است.»

طبق این تفسیر، مناصب و مقامات حکومتی در دست کارگزاران نظام اسلامی، نوعی امانت محسوب می شوند و باید به عنوان یک ودیعۀ الهی به آن نگریسته شود و هرگز فکر خیانت و بهره برداری شخصی در آن مطرح نباشد. امام علی(ع) در این زمینه به «اشعث بن قیس» که فرماندار آن حضرت در آذربایجان بود، نامه ای نوشت و ضمن یادآوری مسئولیت سنگین او، فرمودند: «وَ إِنَّ عَمَلَک لَیسَ لَک بِطُعْمَةٍ وَ لکنَّهُ فی عُنُقِک أَمانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَک؛[32] مطمئناً کاری که به تو سپرده شده، نه لقمه ای چرب؛ بلکه بار امانتی در گردن توست که [در پاسداری از آن] باید مافوق خویش را پاسخگو باشی!»

در بینش اسلامی، هر شخص مسلمان در برابر جامعة خویش وظایفی دارد و آنگاه که مسئولیت دولتی به او واگذار می شود، باید به مقام و منصب خویش به دیدۀ یک ودیعۀ الهی بنگرد و نهایت امانتداری را مبذول دارد. البته انتخاب کنندگان این افراد (اعم از مردم و مسئولین بالاتر) نیز باید در نظر داشته باشند که چه کسانی را امین قرار می دهند؛ چراکه در صورتِ دقت نکردن، ممکن است از امانتهای واگذار شده سوء استفاده شود و بخش اعظم مسئولیت این نوع خیانت، بر عهدۀ انتخاب کنندگان خواهد بود.

شأن نزول آیه

شأن نزول این آیه نیز مؤید امانت بودن مسئولیتهای اجتماعی است. این آیه زمانی نازل شد که پیامبر(ص) با پیروزی کامل وارد شهر مکه گردید. عثمان بن طلحه را که کلیددار خانۀ کعبه بود، احضار کرد و کلید را از او گرفت، تا درون کعبه را از وجود بتها پاک سازد. عباس، عموی پیامبر(ص)، پس از انجام این مقصود، تقاضا کرد که حضرت با تحویل کلید خانۀ خدا به او، مقام کلیدداری بیت اللَّه که در میان عرب یک مقام برجسته و شامخ بود، به او بسپرد.

گویا عباس میل داشت از نفوذ اجتماعی و سیاسی برادرزادۀ خود به نفع شخص خویش استفاده کند؛ ولی پیامبر (ص) بر خلاف این تقاضا، پس از تطهیر خانۀ کعبه از لوث بتها، در خانه را بست و کلید را به عثمان بن طلحه برگرداند، در حالی که آیۀ مورد بحث را تلاوت می فرمود.[33]

6- درک عصر ظهور

(قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَی الْحُسْنَیینِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکمْ أَنْ یصیبَکمُ اللَّه بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکمْ مُتَرَبِّصُونَ)[34]؛ «(ای پیامبر! به منافقان) بگو: آیا برای ما جز یکی از دو نیکی (فتح یا شهادت) را انتظار دارید؟ ولی ما منتظریم که عذاب خداوند یا از سوی خودش یا به دست ما به شما برسد، پس شما منتظر باشید، ما نیز با شما در انتظار می مانیم.»

امام باقر (ع) در تفسیر «إِحْدَی الْحسْنَیینِ» در این آیة کریمه فرمودند: مراد یا مرگ در راه خدا و یا درک ظهور امام زمان(عج) است.[35]

7- معنای «استکانه» در سورۀ مؤمنون

(وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یتضَرَّعُونَ)[36]؛ «ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم (تا بیدار شوند)؛ اما آنان نه در برابر پروردگارشان تواضع کردند، و نه به درگاهش تضرّع می کنند!»

در فرهنگ قرآنی بدترین نوع تکبر، استکبار در برابر پروردگار متعال است. به این جهت، در این آیه می فرماید: (فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ) انسان سنگدل به جایی می رسد که در برابر خدای بزرگ، هرگز خضوع، تضرّع و ناله نمی کند.

امام باقر(ع) می فرمایند: «الِاسْتِکانَةُ هِی الْخضُوعُ، وَ التضَرُّعُ رَفعُ الْیدَینِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِمَا؛[37] استکانت[38]  همان فروتنی است، و تضرّع، برداشتن دو دست به درگاه خدا و التماس کردن با هر دو دست است.»

طبق این آیه خدای متعال عذاب می فرستد تا غافلان و کافران تواضع و تضرع کنند و دست از تکبر بردارند. بنابراین، عذاب الهی دو گونه است:

1- عذاب آزمون: که هدف آن متحول ساختن روح انسان است: (فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعلَّهُمْ یتضَرَّعُونَ) و کم تر انسانی با این گونه عذاب بیدار می شود تا خود را مشمول رحمت خدا سازد.

2- عذاب انتقام: که چون فرود آید، هیچ مانعی آن را بر نمی گرداند. مانند عذابی که بر سر فرعون و قوم او آمد؛ زیرا او بعد از وقت بسیار، دیر ایمان آورد که فایده ای نداشت.

پی نوشت ها

[1] الکافی، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407ق، ج 1، ص 469.

[2] إعلام الوری بأعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، نشر اسلامیه، تهران، 1390 ق، ص 270.

[3] یوسف/ 106.

[4] تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1415ق، ج 2، ص 475.

[5] مرحوم آقا بزرگ تهرانی در «نقباء البشر» می نویسد: «حاج شیخ جعفر شوشتری، فرزند حسین شوشتری (متولد 1230ق در شهر شوشتر) از بزرگان علما و اجلاء فقها و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان به سوی خدا و دعاة الی الله در عصر خود بوده است.» نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، دارالمرتضی، مشهد، ج 1، ص284.

[6] یس/ 83.

[7] آل عمران/ 189.

[8] تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374ش، ج 7، ص 54.

[9] المیزان، سید محمدحسین طباطبایی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق، ذیل آیه کریمه.

[10] گفتنی است حکما در مورد واژه ملک و ملکوت تقسیم بندیهایی دارند که در محل خود بیان شده است.

[11] جابر جعفی از شخصیتهایی است که هفتاد هزار حدیث از امام باقر(ع) آموخت و همواره هنگام نقل حدیث می گفت: وصی اوصیا و وارث علم انبیاء محمد بن علی(ع) برایم حدیث گفت. او هجده سال تمام شاگرد فعّال و خصوصی امام باقر(ع) بود و بعد از هجده سال هنگام وداع به امام عرض کرد: باز هم روح دانش طلب و تشنه مرا با حدیثی دیگر سیراب سازید. امام فرمود: ای جابر! به شیعیان من سلام برسان و به آنان اعلام کن که بین خانواده ما و خداوند هیچ گونه خویشاوندی وجود ندارد و در پیشگاه خدا کسی مقرّب نمی شود، مگر با اطاعت از دستورات الهی. ای جابر! هر کس از خدا اطاعت کند و ما را هم دوست بدارد، او دوست حقیقی ماست؛ اما هر کسی خدا را نافرمانی کند، دوستی و محبت ما هرگز برای او سودی نخواهد داشت. (بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، عمادالدین طبری، نهاوندی، قم، 1387ش، ص 188-)

[12] آیات دیگری که در آن از واژه ملکوت استفاده شده است، عبارتند: (أَوَ لَمْ ینْظُرُوا فی مَلَکوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)؛ «آیا در ملکوت آسمانها و زمین با تأمل ننگریسته اند؟» (اعراف/ 185)(قلْ مَنْ بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَیْ ءٍ)؛ «بگو: کیست که [حاکمیت مطلق و] فرمانروایی همه چیز به دست اوست؟» (مؤمنون/88).

[13] (وَ کذَالِک نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیکون منَ الْمُوقِنِینَ)؛ «و این گونه فرمانروایی و مالکیت و ربوبیت خود را بر آسمانها و زمین به ابراهیم نشان می دهیم تا از یقین کنندگان شود.» (انعام/ 75)

[14] اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، محمد بن حسن شیخ حر عاملی، نشر اعلمی، بیروت، 1425ق، ج 4، ص 104.

[15] مائده / 55.

[16] در زبان و ادبیات عرب مشهور است که به عنوان تعظیم از مفرد به لفظ جمع تعبیر می شود.

[17] «عن أبی جعفر(ع) قال أمر الله عز و جل رسوله بولایة علی و انزل علیه (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِین یقیمُونَ الصلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ).» تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 646.

[18] المیزان، ج 6، ص 16.

[19] تفسیر نمونه، ج 4، ص 424.

[20] المیزان، ج 6، ص 14.

[21] مع الشیعه الامامیه، جعفر سبحانی، نشر مشعر، قم، 1425ق، ص 138.

[22] بقره/ 56 - 55: (وَ إِذْ قُلْتُمْ یامُوسی لَن نُّؤْمِنَ لَک حَتی نَرَی اللَّهَ جهْرَةً فأَخَذَتْکمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ ثمَّ بعَثْنَاکم من بعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلَّکمْ تشْکرُونَ).

[23] همان/ 73 - 72: (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَ اللَّهُ مخُرِجٌ مَّا کنتُمْ تَکتُمُونَ فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کذَالِک یحی اللَّه الْمَوْتی وَ یرِیکمْ ءَایاتِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ).

[24] همان/ 243: (أَ لَم تَرَ إِلی الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحیاهُمْ إِن اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلی النَّاسِ وَ لَاکنَّ أَکثرَ الناسِ لَا یشکرُونَ).

[25] بقره / 259: (أَوْ کاَلَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیةٍ وَ هِی خَاوِیةٌ عَلی عُرُوشِهَا قَالَ أَنی یحْی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فأَمَاتَهُ اللَّه ماْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبثْتُ یوْما أَوْ بعْضَ یوْم قالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلی طَعَامِک وَ شَرَابِک لَمْ یتَسَنَّهْ وَ انظُرْ إِلی حِمَارِک وَ لِنَجْعَلَک ءَایةً لِّلنَّاسِ وَ انظُرْ إِلی الْعِظَامِ کیفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّه عَلی کلّ شیءٍ قَدِیرٌ).

[26] آل عمران/ 49: (وَ رَسُولاً إِلی بَنی إِسْرَ ءِیلَ أَنی قَدْ جِئْتُکم بِایةٍ مِّن رَّبِّکمْ أَنی أَخْلُقُ لَکم مِّنَ الطِّینِ کهَیةِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیکونُ طیرْا بإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْی الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکم بِمَا تَأْکلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فی بُیوتِکمْ إِنَّ فی ذَالِک لاَیةً لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ).

[27] کهف/ 12: (ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَی الحْزْبَینْ أَحصی لِما لَبِثُواْ أَمَدًا).

[28] نمل/ 83.

[29] نساء/ 58.

[30] تفسیر نمونه، ج 25، ص 38.

[31] الغدیر، عبدالحسین امینی، دار الکتاب العربی، بیروت، 1397 ق، ج 8، ص 291.

[32] نهج البلاغة، محمد بن حسین شریف الرضی، نشر هجرت، قم، 1414ق، نامه 5.

[33] تفسیر نمونه، ج 3، ص 430.

[34] توبه/ 52.

[35] تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 225: «عن أبی جعفر(ع) قال: قلت له: قوله عز و جل: (هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیینِ) قال: اما موت فی طاعة الله أو ادراک ظهور امام. . .»

[36] مؤمنون/ 76.

[37] همان، ج 3، ص 549.

[38] ممکن است استکانوا از باب افتعال و از ماده سکون به معنی ساکن شدن در هیئت خضوع و خشوع باشد؛ در این صورت در اصل استکنوا بوده و فتحه کاف اشباع و تبدیل به الف و در نتیجه استکانوا شده است. ممکن هم هست از ماده کون از باب استفعال باشد، به معنی طلب استقرار در مکانی توأم با خضوع و خشوع، و به هر حال حالت تواضع بنده را در برابر پروردگار منعکس می کند. احتمال دیگر اینکه استکانه از ماده کین (بر وزن عین) از باب استفعال باشد؛ زیرا این ماده به معنی خضوع آمده است، و این معانی قریب الافق می باشند. و اگر استکانه را به معنی دعا ذکر کرده اند، به خاطر آن است که دعا کردن یکی از مصادیق خضوع و تواضع است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان