شناسه : ۱۷۱۵۵۶۴ - دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۲۱
یک ماجرای ساده از پایمال کردن حقالناس؛
دستگاههایی که پولمان را میخورند
به گزارش اقتصادآنلاین، جوان نوشت: ساعت هفت و نیم صبح یک روز گرم تابستانی از خانه به قصد رفتن به مطب دکتر بیرون میآیم. هنوز ساعت 8 نشده به جلوی در ساختمان پزشکان مورد نظر میرسم. هنوز کسی نیامده و من اولین نفر هستم. سرایدار ساختمان بعد از گذشت چند دقیقهای در اصلی ساختمان را باز میکند، ولی من همچنان بیرون ساختمان منتظر میمانم تا خانم منشی بیاید. ساعت 8 سر و کله خانم منشی با قیافه اخمو، انگاری هنوز از خواب شب سیر نشده، پیدا میشود.
با خانم منشی وارد مطب آقای دکتر میشویم. باید در ابتدا هزینه ویزیت را پرداخت کنم که یکدفعه یادم میافتد که باید پول نقد بدهم (امان از دست دکترهایی که دستگاه پوز ندارند). خانم منشی میگوید میتوانید از دستگاه خودپرداز بیمارستان تهران کلینیک پول نقد بگیرید و برای ما بیاورید. خیلی سریع و فوری به آن سمت خیابان میروم و وارد بیمارستان میشوم. دو تا دستگاه خودپرداز وجود داشت که من یکی از آنها که بانک ملی بود را انتخاب کردم. کارت را داخل دستگاه گذاشتم، رمز کارت را وارد کردم، آیتم برداشت را انتخاب و مبلغ مورد نظر را وارد کردم. دستگاه مثل همیشه سؤال کرد دریافت رسید؟ یا عدم دریافت رسید؟ که من هم مثل همیشه دکمه عدم دریافت رسید را زدم. دستگاه کارت را پس داد، ولی هیچ پولی به من نداد، و این آغاز یک ماجرا بود.
صدای زنگ پیامک که خبر از کسر پول از حسابم را میداد، آمد. سعی کردم خونسرد باشم، پس کمی صبر کردم با این تصور که شاید با تأخیر پول را تحویل میدهد، ولی نه این دستگاه اصلاً پولی قرار نیست به من تحویل بدهد. با یک عالمه احساسات متفاوت مثل ترس و شوک و خشم و... در لابی بیمارستان از پرسنل حسابداری آنجا کمک میخواستم که البته همه میپرسیدند مطمئنید پول رو برنداشتید؟! برگه رسید دارید؟ یا اینکه شاید دیر برداشتید دستگاه برگردانده به داخل و خلاصه جملاتی که فقط باعث خشم من میشد و هیچ کمکی به من نمیکرد. از یک طرف پولم را دستگاه خورده بود و از یک طرف دیگر نگران وقت دکترم بودم که داشت از دست میرفت. مجبور بودم به مطب برگردم و فعلاً قید پولم را که مبلغ کمی هم نبود، بزنم تا بعد راهچارهای برایش پیدا کنم. سریع از دستگاه خودپرداز بانک دیگری که آنجا بود پول را برداشتم و به مطب بازگشتم. داخل مطب خانم منشی میگفت تا 72 ساعت دیگر به حسابت برمیگردد غصه نخور، ولی من غصه میخوردم، چون اگر تا 72 ساعت دیگر برنمیگشت چه؟ من اصلاً وقت این دوندگیها را نداشتم. بعد از ویزیت دکتر و گرفتن داروهایم به سراغ اولین بانک ملی که سر راهم بود رفتم. اولین کارمندی که دیدم بیکار است و میتواند مشکل من را حل کند شرح ماجرا و چگونه خورده شدن پولم توسط دستگاه را برایش توضیح دادم و او هم خیلی خوشبینانه گفت به حسابت برمیگردد، ولی از باجه 4 بپرسید بهتر است. سراغ متصدی باجه 4 میروم و شرح ماجرا را میگویم و کارمند باجه 4 میگوید باید مجدد به بیمارستان بروید و از مسئولان حسابداری بیمارستان بپرسید که این دستگاه مربوط به کدام شعبه بانک است و به همان شعبه مراجعه کنید و فرم پر کنید تا پول به حسابتان برگردد. همانطور که کارمند بانک داشت مراحل گرفتن پول را توضیح میداد من هم تمام زمانی را که باید صرف گرفتن پولم بکنم را در ذهنم مرور میکردم و به این نتیجه میرسیدم که باید قید پولم را بزنم، چون وقت ندارم. کارمند بانک در آخر گفت رسید دستگاه را دارید؟ گفتم نه، لازمه؟ گفت اگر بود بهتر بود؟ عصبانی از این سؤال بیمورد گفتم یعنی چی اگر بود بهتر بود؟ پیامک برداشت پول از حسابم موجود است چه نیازی به رسید کاغذی است؟ گویا اول باید ثابت کنم که دستگاه شما به من پول نداده و بعد طلب پولم را بکنم؟!
خسته از بانک بیرون میآیم و سوار ماشین میشوم. به ساعت نگاه میکنم، هنوز برای رفتن به شرکت زمان دارم. تصمیم میگیرم به بیمارستان برگردم و کار را پیگیری کنم. از مسئول حسابداری بیمارستان، شعبه بانک دستگاه خودپرداز را سؤال میکنم. جریان را برایش توضیح میدهم و میگوید ناراحت نباشید این دستگاه سابقه دارد. با تعجب نگاهش میکنم. یعنی چی سابقه دارد؟ میگوید چند وقت پیش آقایی هم مثل شما همین اتفاق برایش افتاد. مبلغ 100 هزار تومان از دستگاه باید پول میگرفتند که دستگاه فقط 50 هزار تومان به ایشان داده است. با شعبه تماس گرفتیم کارمند مربوطه را فرستادند. این دستگاههای خودپرداز مبالغی را که این اتفاق برایشان میافتد و به مشتری داده نمیشود در باکسی جدا و مشخص قرار میدهند و زمانی که دستگاه باز میشود برای بررسی این مبالغ را به صاحبانشان برمیگردانند. مابقی پول آن آقا را به ایشان برگرداندیم. خیالتان راحت باشد پول شما را هم برمیگردانیم. فقط با چشمانی گشاد شده از تعجب به صحبتهای آقای حسابدار گوش میکردم. در آخر گفت دیروز هم متصدی این دستگاه آمده بود که مبلغ 30 هزار تومان در همان باکس قرار گرفته بود که البته مشخص نیست برای چه کسی است. گفتم خوب حتماً همین اتفاقی که برای من افتاده برای این بینوا هم افتاده، ولی به خاطر گرفتاری پیگیرش نشده، حالا تکلیف این 30 هزار تومان چه میشود؟ با لبخندی که چاشنی کنایه را همراه داشت گفت صاحبش را پیدا میکنند. با پوزخند گفتم بله حتماً پیدا میکنند، چون پیدا کردن صاحبش مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه است! چرا مشکل دستگاه را رفع نمیکنند؟ شاید به نفع شعبه و بانک و خیلیهای دیگر نباشد که مشکل این دستگاههای خودپرداز حل شود! نمیدانم چرا مدام خاوریها در ذهنم جولان میدهند!
با خودم فکر میکنم چه تعداد مردمان بیچارهای که به دلیل همین مشکل سطحی در نگاه بانک و عمیق در نگاه ما مردم، متضرر شدهاند؟ چقدر از این دست 30 هزار تومانها و 20 هزار تومانهایی که به خاطر ایراد سیستم و دستگاه به مردم تحویل داده نشده و صاحبان این پولها، به خاطر نداشتن وقت پیگیرش نشدهاند، به راحتی در جیب و حساب افراد دیگری جمع شده است. چرا برخی مدیران برای وقت و پول مردم ارزشی قائل نیستند؟ چرا تاوان بی مسئولیتی و بیفکری بعضی مدیران را مردم باید بدهند؟ همین 10 هزار تومانها و 30 هزار تومانهای جا مانده در دستگاه که برای مدیران رقم ناچیزی است برای مردم مهم است. بعد از 72 ساعت پول را به حسابم برگرداندند، ولی به چه قیمتی؟ به قیمت از دست دادن وقت زیاد، به قیمت انرژیای که در این هوای گرما و طاقتفرسا از من گرفته شد و به قیمت وارد شدن استرس فراوان که فقط تمام روزم را خراب کرد. البته در نگاه مدیران مربوطه این موارد اصلاً مهم نیست و چندان چیز باارزش و مهمی تلقی نمیشود، در حالی که چنین مواردی مصداق پایمال کردن حقالناس و تضییع حقوق شهروندی است.