به گزارش مشرق، برای همه ما جنگ هشتساله در یک جایی شاید در برگهای یک کتاب یا در صحنهای از یک فیلم معنای دیگری پیدا کرده است. برای من که این گزارش و مصاحبه را تنظیم کردهام، جنگ از جایی معنا پیدا کرد که مادربزرگم هر لحظه منتظر تلفن بود تا خبری از پسرهایش بشنود یا بزرگتر که شدم، در لابهلای کتابی که عمویم از خاطراتش نوشته بود و با هر بار خواندنش، باورم نمیشد کسی که این خاطرات را با همه سختیهایش نوشته عمویم است که هر روز یکی از همین خاطرات را - البته با سانسور و فقط خاطرات شیرینش را- برایمان تعریف میکند. بعدها رمانهای زیادی خواندم که هر کدام برایم یک جوری ماندگار شدند و خاطرهای را برایم ماندگار کردند؛ «شطرنج با ماشین قیامت» حبیب احمدزاده و پسر داستان که جنگ برایش مفهوم دیگری دارد تا خاطرات سیدهزهرا حسینی در «دا» که بعد زنانه جنگ را به خوبی نشان میداد و خاطرات همسران شهدا که جور دیگری جنگ هشتساله را نشان دادند. از طرف دیگر فیلمهایی که هر کدام یک قصه و داستانی را روایت کردند از آن دوران و ماندگار کردند همه آن لحظات را. در این گزارش سراغ آدمهای معروف از بازیگر و کارگردان و تهیهکننده و شاعر و نویسنده رفتیم تا برایمان بگویند از بهترین کتاب و بهترین فیلمی که از دوران دفاع مقدس برایشان ماندگار شده است.
کوروش سلیمانی، بازیگر:
کتاب «داستانهای شهر جنگی» نوشته حبیب احمدزاده به جهت اینکه نگاه رئالیستی، دقیق و قابللمس از جنگ را ارائه میکند. همچنین کتاب «شطرنج با ماشین قیامت» حبیب احمدزاده که آن هم بسیار کتاب خوب و قابلاعتنایی است، اما در مورد فیلمها خیلی تعداد زیاد است که بخواهم بگویم، مثل دو فیلمی که خودم بازی کردم و بسیار آنها را دوست دارم. روزهای زندگی و اتوبوس شب، اما خب به غیر از اینها باز هم کار سخت میشود؛ از فیلمهای دیدهبان و مهاجر تا فیلمهای آقای درویش و مطمئنا فیلم سفر به چزابه آقای رسول ملاقلیپور از یاد من نخواهد رفت. از فیلمهای جدید هم میتوانم به فیلم تنگه ابوقریب با آن جلوههای ویژه استثنایی یاد کنم. واقعا انتخاب یک فیلم خیلی سخت است، چون فیلمهای خوب در این زمینه زیاد داشتهایم.
محمود رضوی، تهیهکننده:
انتخاب بین کتابها سخت است، اما من کتابی را میگویم که همین چند وقت پیش خواندم. کتاب «دلتنگ نباش» نوشته خانم زینب مولایی که داستان کتاب، فرازهایی از زندگی شهید مدافع حرم، روحالله قربانی است که حاصل مصاحبههای نویسنده با همسر شهید و نزدیکان اوست. شاید یک ویژگی خیلی پررنگ کتاب، قلم نویسنده باشد که مخاطب را جذب میکند و نمیتواند کتاب را زمین بگذارد. در مورد فیلم هم که همیشه گفتهام، از کرخه تا راین ابراهیم حاتمیکیا برای من همیشه و همیشه اول و ماندگار است.
رضا امیرخانی، نویسنده:
«سفر به گرای 270 درجه» نوشته احمد دهقان به خاطر جلوه جدیدی که نشان داد. «نخلهای بیسر» غلامعلی فراست. «عقابهای تپه شصت» نوشته محمدرضا بایرامی از لحاظ نگاه و ورود طبیعت به جنگ.
امین زندگانی، بازیگر:
درمورد کتاب، «دختر شینا» را دوست داشتم. قبل از آن هم کتاب «دا» را خواندم که آن هم بسیار تاثیرگذار بود. در مورد فیلمها باید بگویم فیلمهای از کرخه تا راین و دیدهبان آقای حاتمیکیا و فیلم سجاده آتش.
علیرضا داوودنژاد، کارگردان:
«سفر به گرای 270 درجه» احمد دهقان که یک رمان فوقالعاده زیبا است، بهدلیل سبک خاص نوشته و روایت عمیق و ویژه جنگ اقبال زیادی به آن شده و مورد توجه جدی قرار گرفت. داستان کتاب از زبان ناصر بیان میشود. ناصر رزمنده جوانی است که بارها سابقه شرکت در جبهه داشته است. در بین امتحانات، مشق و درس را رها میکند و به همراه دوستش علی راهی منطقه جنگی جنوب میشود. در بین فیلمها هم فیلم «تنگه ابوقریب» بهرام توکلی را دوست دارم، چون حال و وای فیلم به این کتاب نزدیک بود.
ستاره اسکندری، بازیگر:
یکی از بهترین فیلمهای دفاع مقدسی برای من فیلم «نجاتیافتگان» آقای رسول ملاقلیپور است. فیلمهای خوب در این زمینه زیاد داریم، اما این فیلم در آن سالها به نظرم فیلم عجیبی بود و خیلی دوستش داشتم. «سفر به چزابه» هم برایم همینطور است. بهترین کتاب هم که باید بگویم زنانهترین کتاب که با این نوع احساس آمیخته بود، از نظر من کتاب «دا» بود. چون تصویرسازیها جذاب، عینی، ملموس است و این واقعی بودنها آدم را جذب کتاب میکند.
محسن صالحیخواه، نویسنده:
بهترین کتابی که خواندم «فرزندان ایرانیم» داوود امیریان بود. شاید به این خاطر این کتاب را میگویم که جزء اولین کتابهای دفاع مقدسی بود که خواندم. اما الان میتوانم بگویم چون آن موقع نوجوان بودم و امیریان هم نوجوان بود که به جبهه رفت و این کتاب خاطرات خودش است. خیلی با این کتاب همذاتپنداری کردم و آرزو میکردم ایکاش منهم جبهه میرفتم. آنقدر نثرش روان بود و قابلفهم، که هنوز هم این کتاب را دوست دارم. انگار این تصور را برای من به وجود آورد که آدمهای جبهه هم مثل من معمولی بودند. برای انتخاب فیلم خواستم بگویم «تنگه ابوقریب»، ولی میگویم بهترین فیلمی که دیدم «دوئل» بود. به نظرم دوئل فیلمی بود که عراقیهایش احمق نبودند. مردم جنگزده برای زندگیشان فرار میکردند. وضعیت حقیقتا جنگی بود. دشمن همانقدر واقعی بود که ارتش صدام بود. بچهرزمندههایش واقعی بودند، میترسیدند، امامزاده نبودند. روایتی را نشان میداد که در جنگ هم آدمهایی دنبال منفعت خودشان بودند و خیانت میکردند. بهنظرم دوئل استاندارد سینمای دفاع مقدس را بالا برد.
عباس غزالی، بازیگر:
من کتابهای زیادی در این حوزه خواندهام که همه آنها الحق والانصاف روی من تاثیر بسیاری گذاشتهاند. من همیشه مخالف این جمله هستم که خیلی از دوستان و همکاران ما میگویند کمتر باید از این نوع فیلمها بسازیم و از این کتابها بنویسیم، چون تاریخ مصرف آنها گذشته است، اتفاقا من میگویم هیچوقت تاریخ مصرف این دوره نمیگذرد، چراکه لحظهبهلحظه و ثانیهبهثانیه آن عزیزان میتواند قصه و فیلم باشد و دقیقا هم تاثیرگذار و ارزشمند میشود. کتابی که الان یادم میآید؛ البته علاوهبر کتابهایی که یکجوری وصیتنامه شهدا بودند و خیلی برای من جذابیت داشتند و پر از درس و... . کتابی که الان، خارج از این وصیتنامهها بخواهم به آن اشاره کنم، «کتاب پایی که جا ماند» که یادم است در آن دورهای که این کتاب را مطالعه کردم، خیلیخیلی برای من جذابیت داشت و عجیب و غریب تاثیرگذار بود. از این سوال اگر بگذریم و در مورد فیلمها بخواهم بگویم، آثار مرحوم رسول ملاقلیپور در این حوزه بسیار تاثیرگذار بوده و آثار آقای حاتمیکیا همه برای من جذاب بودهاند، اما اگر بخواهم به یکی از این آثار اشاره کنم، فیلم روزهای زندگی آقای پرویز شیخطادی برایم دیدنی بود و از فیلمهایی که به تاثیرات بعد از جنگ پرداخته، آژانس شیشهای حاتمیکیا از آثاری است که هر بار میبینم برایم تازگی دارد و سعی میکنم هربار که از تلویزیون پخش میشود تماشا کنم و آنقدر جذابیت دارد که هیچوقت از دیدن آنها سیر نمیشوم. خوشحالم در این سالهایی که فعالیت داشتم، توانستم در چند فیلم و اثر تلویزیونی در حوزه دفاع مقدس فعالیت داشته باشم. به نظرم همه شهدای جنگ تحمیلی برای ما عزیز هستند و به گردنمان حق دارند و واقعا دوست دارم قسمت بشود تا بتوانم نقش یکی از این عزیزان را ایفا کنم. یک خاطره کوچک هم دارم که دوست دارم برای مخاطبان و خوانندگان شما بگویم. زمانی که مجرد بودم و در خانه پدری زندگی میکردم، یک نانوایی بود که من از آنجا نان میخریدم. یادم هست یک روز من سر صحنه بودم و برادرم به جای من به نانوایی رفته بود. آقایی از او سراغ من را گرفته بود و گفته بود که شما برادر فلانی هستید من میتوانم شماره برادرتان را داشته باشم و بعد هم داستان را اینطور تعریف کرده بود که برادرتان شبیه برادر شهید من هستند و مادرم هر روز که شما را در تلویزیون میبیند یاد برادرم میافتد و ما هفتهای نیست که برای شما کادویی کنار نگذاریم، چون مادرم این کار را میکند تا اگر روزی شما را دید، این کادوها را به شما بدهد. این مساله خیلی برایم ارزشمند است.
محمدعلی جعفری، نویسنده:
در بخش خاطرات: کوچه نقاشها؛ بهخاطر صداقت، لحن جذاب و خاطرات بکر راوی. در بخش رمان: شطرنج با ماشین قیامت؛ بهخاطر شخصیتپردازی، تعلیق، پرماجرایی و نگاه فلسفی به جنگ. آژانس شیشهای را هم دوست داشتم بهخاطر عباس و حاجکاظم.
احسان رضایی، نویسنده:
کتابهای زیادی در حوزه تاریخنگاری شفاهی جنگ خواندم، چند رمان خوب که اغلب آنها معروف هستند، اما میخواهم در اینجا از کتاب غیرمعروفی نام ببرم که خیلی دوستش داشتم؛ کتابی به اسم «زندگی خوب بود» نوشته حسن رحیمپور، خاطرات یک مسئول پایگاه انتقال خون در دوران 45 روزهای که پرسنل بهداشتی و درمانی را به جبههها میبردند و این فرد هم به جبهه میرود و در آن بیمارستان صحرایی خدمت میکند و این کتاب هم خاطرات آن دوره است، اما بهقدری ساده و عمیق نوشته شده که خواندن آن طوری پیش میرود که نمیتوانی یک لحظه کتاب را زمین بگذاری. یکی از صحنههای جالب این کتاب آنجاست که برادر این مسئول انتقال خون میآید تا به او سر بزند و عکسی را از جیبش درمیآورد و آدمها را از روی آن عکس حضور و غیاب میکند که متوجه بشود چهکسی شهید شده و چهکسی زنده است و پشت صحنه هم صدای آهنگرانی پخش میشود که «ابوالفضل باوفا، علمدار لشکرم» و از آن بهبعد در کل کتاب این کلمه ابوالفضل باوفا علمدار لشکرم، مثل یک موسیقی زمینه کار میکند و جلو میرود. در زمینه بهترین فیلم، میتوانم از مستندهای مرحوم آوینی در روایت فتح نام ببرم که روحی دارد که در سینمای داستانی دفاع مقدس هنوز به این روح نزدیک هم نشدهایم یا اگر شدیم همه را با آن میسنجیم و برای همین به نظرم بهترینها همان مستند روایت فتح است.
حسین دهلوی، شاعر:
هنوز هم فکر میکنم آژانس شیشهای بهترین فیلم بود، چون دغدغه مقدسی داشت. شکاف بین نسلها را خوب نشان داد و دید طبقات مختلف جامعه به رزمندهها را به نمایش گذاشت. کتابی که خیلی از آن خوشم آمد، کتاب شهید ایوب بلندی از مجموعه اینک شوکران برای نشر روایت فتح بود؛ بهخاطر شخصیت جالب و رها و بیقالب این جانباز شهید. این کتاب زندگی این شهید را به روایت همسرش شهلا غیاثوند نشان میداد و زینب عزیز محمدی کتاب را نوشته است.
میثم رشیدی، نویسنده:
سالهاست که اگر کسی بخواهد کتابی در حوزه دفاع مقدس معرفی کنم، میپرسم کتاب «نورالدین پسر ایران» را خوانده یا نه؟ این کتاب هم از لحاظ محتوا و هم در فرم نگارش یکی از کارهای ماندگار است کهتروتازگیاش را به این زودیها از دست نمیدهد. «نورالدین پسر ایران» روایت یک رزمنده ساده از دل آذربایجان غیور است. معصومه سپهری، خاطرات سیدنورالدین عافی را به زبان ترکی گفته و آن را در متنی فارسی ارائه داده است، اما هنرمندی این نویسنده وقتی خودش را نشان میدهد که لحن ترکی راوی در دل متن بهخوبی نمایان است. خاطرات سیدنورالدین عافی یک ویژگی مهم دیگر هم دارد و آن، امتزاج خاطرات تلخ با لحظات شیرین است. خواننده در این کتاب، به همان مقدار که باید برای پاک کردن اشکهایش دست به چشم ببرد، باید مراقب باشد که صدای خندهاش، چرت عصرگاهی کسی را پاره نکند. «نورالدین پسر ایران» تصویری بینقاب از واقعیتهای جنگ تحمیلی در قاب نگاه یک رزمنده مخلص است؛ قابی که هیچگاه قدیمی نمیشود و حتی گردوغباری هم بر آن نمینشیند. در زمینه فیلم هم «آژانس شیشهای» با فاصله از دیگر آثار دفاع مقدسی ایستاده؛ فیلمی که در قلب تهران میگذرد، ولی به غیر از رزمندگان و فرماندهان، رد تیر و تفنگ و نارنجک هم در آن دیده میشود، و این یعنی هنر نویسنده و کارگردان.
حسین زمان، خواننده:
فیلمی که به نظر من از همه فیلمهایی که دیدم خوش ساختتر و تاثیرگذارتر بودو دوست داشتم فیلم سرزمین خورشید ساخته آقای احمدرضا درویش بود. در این زمینه کتابی نخواندم و آنچه میدانم به شکل واقعی از زمان حضورم در جبهههای جنگ بود.
وجیهه سامانی، نویسنده:
در حوزه کتاب، واقعا نمیتوانم فقط نام یک اثر را ببرم. کارهای خوبی در چند سال اخیر نوشته شده که هرکدام مثل قطعات پازل مکمل هم و تکمیلکننده شناخت و درک ما از حال و هوای دفاع مقدس است که به شاخصترین آنها اشاره میکنم:
وقتی مهتاب گم شد
آن بیست و سه نفر
گلستان یازدهم
ملا صالح
خط تماس
خداحافظ سالار
آب هرگز نمیمیرد
فیلم «روز سوم» به کارگردانی محمدحسین لطیفی، به نظرم به بهترین شکل ممکن اتفاقات و حوادث مربوط به روزهای سقوط و اشغال خرمشهر و مهمتر از آن اوج غیرت و تعصب و مردانگی جوانان خطه جنوب را به تصویر کشیده است. «بوسیدن روی ماه» به کارگردانی همایون اسعدیان فیلمی با محوریت قصه تلخ انتظار و چشمبهراهی همیشگی مادران شهید. داستانی سرشار از احساسات و عواطف مادرانه که اوج ایثار را در خانواده شهدا به تصویر میکشد.
پروانه معصومی، بازیگر:
کتاب «دا» چون روشنکننده یک مقطعی از شروع جنگ بود که هیچچیز درباره آن نمیدانستیم و «پایی که جا ماند» به خاطر دردهایی که آنها را به تصویر کشیده است.
ابراهیم حسنبیگی نویسنده:
کتاب «عقابهای تپه شصت» نوشته محمدرضا بایرامی یکی از کارهای باارزش است که نقش مسائل عاطفی را در رمان بهخوبی نشان داده است.
محمدکاظم مزینانی، نویسنده:
«من قاتل پسرتان هستم» نوشته احمد دهقان به خاطر نگاه متفاوت و انسانی به پدیده دفاع مقدس و اینکه برخاسته از تجربههای شخصی نویسنده است، مساله مهمی بهشمار میآید.
کیومرث پوراحمد کارگردان:
«شطرنج با ماشین قیامت» چون رمان تاثیرگذار و منحصربهفردی است و جمع شدن یکسری از افراد با دیدگاههای متفاوت را روایت کرده است.
*روزنامه فرهیختگان