سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: سینمای
دفاع مقدس مدت زیادی دچار رکود بود. رکوردی که اصلیترین دلیل آن تکرار موجود در آثار این ژانر بود. سینمای دفاع مقدس سالهای متمادی در انحصار تعداد
مشخصی کارگردان باقی مانده بود. تماشاگران از قبل میدانستند که قرار است با چه
نوع نگاهی مواجه شوند. میدانستند اگر حاتمیکیا فیلمی در این ژانر بسازد فیلم او
آمیزهای از عدالتخواهی و اصولگرایی خواهد بود. اگر کمال تبریزی فیلمی در این
ژانر بسازد فیلم او آمیزهای از طنز و رندی خواهد بود و میدانستند اگر احمدرضا
درویش فیلمی در این ژانر بسازد بیشتر روی پروداکشن و جلوههای ویژه فیلمش تاکید
خواهد کرد.
این محدود ماندن ژانر دفاع مقدس به چند نام عملاً این ژانر را دچار
رکودی بزرگ کرده بود. کارگردانان دیگری هم که وارد این حیطه شده بودند و بخت خود
را برای ساخت فیلمهایی متفاوت در این ژانر آموخته بودند به علت ضعفهای فراوان
فیلمهایشان عملاً نتوانستند این ژانر را دچار تحول خاصی نمایند. اما در سه چهار
سال اخیر با ورود فیلمسازان جوان به عرصه فیلمسازی دفاع مقدس، شاهد آثاری هستیم
که توانستهاند این ژانر را دچار تحولی اساسی کنند. شیار143، ایستاده در غبار، نفس
و ویلاییها آثار جدیدی هستند که توانستهاند این ژانر را از رکود بیرون بیاورند.
مهمترین دلیل این تحول تغییر زاویه دید فیلمسازان به پدیده هشت سال دفاع مقدس
است. فیلمسازان جوانی که به تازگی وارد این حیطه شدهاند و در این ژانر فیلم
ساختهاند فیلمسازانی هستند که توانستهاند از دریچهای جدید به پدیده دفاع مقدس
نگاه کنند.
ویلاییها هم چنین فیلمی است. نگاه نویی است به هشت سال دفاع مقدس.
فیلمساز فیلمی درباره قسمتهای مغفول مانده جنگ هشت ساله ایران ساخته است. ویلاییها
فیلمی است درباره زنان در دوران هشت سال دفاع مقدس. زنان قسمت مغفول مانده روایتهای
سینمایی ما از دوران دفاع مقدس هستند. اصولاً ژانر جنگی در سینما ژانری است
مردانه. یا درباره سلحشوری مردانی است که با ایثار و شهامت جان خود را فدای ارزشها
و وطن میکنند. یا درباره مصائب بعد از جنگ است و مشکلاتی که برای این مردان در
دوران صلح پیش میآید. در هر دو صورت زنان بخش مغفول مانده روایتهای جنگی هستند.
منیره قیدی با انتخاب داستانی از زندگی زنان در دوران جنگ عملاً نگاه نویی نسبت به
آن دوره خاص داشته و پنجره جدیدی را در این ژانر گشوده است. تمام جذابیت ویلاییها
هم در همین نکته است. ما بخشی از جنگ را میبینیم که تا به حال ندیدیم. با مصائب
کسانی آشنا میشنویم که تا به حال با مصائبشان آشنا نبودیم. این زاویه دید جدید ما
را مشتاق و اُمیدوار میکند برای دیدن یک فیلم نو و تازه در ژانری که سالهاست
اسیر شعار و رکود است.
اما این انتظار برآورده نمیشود، ویلاییها به اندازه فیلمهای
آبیار فیلم موفقی نیست. دلایل این عدم موفقیت کاملا مشخص است. ویلاییها
فیلم بدی نیست. فضاسازی درخشانی دارد و کارگردان میتواند از خلال این فضاسازی چند
صحنه عاطفی واقعاً تاثیرگذار خلق کند. مثل آن صحنهای که نوجوان رزمنده روی تخت
بیمارستان عزیز را صدا میکند و خیال میکند عزیز مادر اوست. یا صحنهای که خبر
شهادت شوهر سمیه را برای او میآورند. این صحنهها نشان میدهد که کارگردان به
خوبی فضا و اتمسفر پیرامون اثرش را میشناخته و میدانسته چگونه با تکیه بر این
فضا و اتمسفر صحنهها را به اوج تاثیرگذاری خود برساند.
منیره قیدی میدانسته این
زاویه دید جدیدی که انتخاب کرده خودبهخود فرصتهای بسیاری را در اختیار او قرار
میدهد. اما افسوس بزرگ جایی برای ما رقم میخورد که هنگام تماشای فیلم متوجه میشویم
قیدی بسیاری از این فرصتها را به راحتی از کف داده است. مهمترین دلیلی که باعث
میشود این فرصتها یکی پس از دیگری از کف برود، عدم شخصیتپردازی درست کارگردان
از انبوه کاراکترهایی است که در فیلم میبینیم. منهای دو سه شخصیت اصلی فیلم باقی کاراکترهای
فیلم در حد تیپ باقی میمانند و به درستی پروش پیدا نمیکنند تا ما آنها را
بشناسیم. تنها شخصیتهایی که هم خوب معرفی میشوند و هم روحیات و خلقیاتشان قابل
پذیرش است عزیز خانم و عروسش هستند. تنها این دو نفر هستند که انگیزههایی قابل
لمس دارند و باورپذیرند.
ضعف شخصیتپردازی حتی درباره خانم خیری هم بدجور توی ذوق
میزند. این در حالی است که خانم خیری به عنوان یکی از قطبهای اصلی داستان فیلم
باید شخصیتپردازی دقیقتری میداشت. خانم خیری با آن ظاهر عصا قورت داده و خشکش
دافعه عجیبی در تماشاگر ایجاد میکند. شاید بخشی از این دافعه عمدی بوده و فیلمساز
میخواسته در پشت این ظاهر دافعهبرانگیز به روحیه فداکار و مدبر او اشاره کند. اما
این دافعه زمانی میتوانست کارکرد و جذابیت داشته باشد که ما آن روی سکه شخصیت
خانم خیری را هم میدیدیم. آن بخش زنانه، حساس و عاشق را.
فیلمساز باید اجازه میداد وجوه زنانه خانم
خیری به خوبی بروز و ظهور پیدا کند و محدود نشود به حضور چند دقیقهای شوهرش در
کنار او. این چند دقیقه هم آنقدر ضعیف و بیرمق برگزار میشود که ما عملاً چیزی از
آن بخش زنانه و حساس خانم خیری دستگیرمان نمیشود. علت لزوم دیدن آن بخش زنانه در
خانم خیری آنجایی مشخص میشود که فیلمساز میخواهد با تکیه بر آن ویرانی این
شخصیت را را در مواجهه با خبر شهادت شوهرش به ما نشان دهد. اما چون موفق نمیشود
آن وجه زنانه خانم خیری را به درستی بپرواند، از تاثیرگذاری عاطفی صحنه مذکور هم
به شدت کاسته میشود. همین مشکل درباره رابطه عاشقانه نادره و الیاس هم به چشم میخورد.
فیلمساز در اینجا اسیر کلیشه محض میشود و با حذف شخصیت الیاس در میانههای فیلم
این داستانک فرعی را (که زمینه خوبی برای هر چه عمق دادن به فیلم مهیا کرده
بود) عملاً ابتر باقی میگذارد.
منیره قیدی ظرفیتهای فیلمش را به دست خودش از بین
برده است. حتی نتوانسته آن تعلیق نیمبندی که از آمدن ماشینها در دل ما ایجاد شده
را حفظ کند. موقعیتهای اضافهای که فیلمساز بر داستان فیلم سوار کرده فیلم را از
ریتم انداخته است. قیدی برای درآوردن فضا و اتمسفر کار خیلی زحمت کشیده و از بقیه
بخشها غافل شده است. این غفلت باعث شده تا ویلاییها به تجربهای ناکام بدل شود.
فیلمی متوسط که میتوانست عالی باشد. با این سر و شکل ویلاییها بدل به حسرتی بزرگ
شده است. فیلمساز با اعتماد به نفسی پایین فقط به فضاسازی و زاویه دید متفاوتش
تکیه کرده است. فیلم غیر از این دو عنصر متمایزکننده ویژگی خاص دیگری ندارد. ویژگی که
بتواند ویلاییها را از حد متوسط بالاتر ببرد و آن را به اثری ماندگار در ژانر
دفاع مقدس بدل کند.