برترینها: جیمز بایرُن دین، زادۀ 8 فوریه 1931 و درگذشته به تاریخ 30 سپتامبر 1955، بازیگر آمریکایی بود که از او به عنوان نماد فرهنگی سرخوردگی نوجوانی و بیگانگی اجتماعی یاد میشود، همانگونه که در عنوان بندی مشهورترین فیلمش «شورش بی دلیل» (1955)، که در آن نقش نوجوان مشکل داری به نام جیم استارک را بازی میکرد، این نکته ذکر شده است. دو نقش دیگری که او را تبدیل به ستاره کردند، کال ترسک گوشه گیر در «شرق بهشت» (1955) و جت رینک، کارگر عبوس مزرعه در «غول» (1956) بود.
بعد از این که در یک تصادف رانندگی کشته شد، به اولین بازیگری تبدیل شد که پس از مرگ، نامزد دریافت جایزۀ اسکار بهترین بازیگر مرد شد، و تنها بازیگری است که دو بار پس از مرگش نامزد جایزۀ بهترین بازیگر مرد شده است. در سال 1999، موسسۀ فیلم آمریکا او را در فهرست «100 سال ... 100 ستاره»، در میان بهترین ستارههای مرد عصر طلایی هالیوود، در رتبۀ هجدهم قرار داد.
کودکی تلخ جیمز
جیمز دین در 8 فوریۀ 1931، در ماریون ایندیانا به دنیا آمد. او تنها فرزند وینتن دین و میلدرد مری ویلسن بود. والدین او بیشتر از تبار انگلیسی و به میزان کمتری هم از تبارهای آلمانی، ایرلندی، اسکاتلندی و ولزی بودند. شش سال پس از این که پدر دین کشاورزی را رها کرد تا دندانساز شود، او و خانواده اش به سانتا مونیکای کالیفرنیا نقل مکان کردند. در مدرسۀ ابتدایی مک کینلی درس خواند. خانواده اش سالهای زیادی در آن شهر ماندند و او ظاهراً به مادر خود بسیار نزدیک بوده است. به گفتۀ مایکل دی آنجلیز، مادر دین تنها کسی بود که میتوانست او را درک کندر سال 1938، او ناگهان دچار شکم درد حاد شد و خیلی زود شروع به از دست دادن وزن کرد؛ و زمانی که دین تنها نه سال داشت، در اثر سرطان رحم درگذشت.
پدر دین که توانایی مراقبت از پسرش را نداشت، او را به عمه اش اورتنس و همسرش مارکوس وینسلو سپرد که در مزرعهای در فیرماونت ایندیانا زندگی میکردند. وی در جنگ جهانی دوم به خدمت ارتش درآمد و سپس دوباره ازدواج کرد. دین در نوجوانی، به دنبال مشاوره و دوستی با یک کشیش متدیست محلی به نام کشیش جیمز دیویرد بود که به نظر میرسد تأثیر زیادی بر علاقۀ دین به گاوبازی، اتومبیلرانی و تئاتر در آینده داشته است.
عملکرد کلی دین در مدرسه استثنایی بود و او دانش آموز محبوبی بود. در تیمهای بیسبال و بسکتبال بازی کرد، درام خواند و در مسابقۀ سخنرانی عمومی انجمن سخنرانی دبیرستانی ایندیانا شرکت کرد. بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان فیرماونت در مه 1949، با سگ خود، مکس، به کالیفرنیا بازگشت تا با پدر و نامادری اش زندگی کند. او در کالج سانتا مونیکا ثبت نام کرد و دورۀ مقدماتی حقوق را گذراند. برای یک ترم به دانشگاه یو سی اِل اِی منتقل شد و رشتۀ خود را به درام تغییر داد که این کار به جدایی او از پدرش انجامید. زمانی که در این دانشگاه بود، از میان 350 نفر، برای نقش مالکوم در «مکبث» انتخاب شد. در آن زمان، بازیگری در کارگاه آموزشی جیمز ویتمور را نیز شروع کرد. در ژانویۀ 1951، دانشگاه را رها کرد تا تمام وقت به بازیگری بپردازد.
ورود به تلویزیون
اولین حضور دین در تلویزیون، بازی در پیام بازرگانی پپسی کولا بود. اولین نقش تلویزیونی او، نقش یوحنا حواری محبوب در «تپۀ شمارۀ یک»، نمایش تلویزیونی ویژۀ عید پاک دربارۀ رستاخیز مسیح بود. او در طول تولید این برنامه، در مزرعۀ فیلم آیورسن در ناحیۀ چتسورث لوس آنجلس، که نمونهای از مقبرۀ مسیح در آن ساخته شده بود، کار میکرد. پس از آن، چند نقش کوتاه در فیلمهای سینمایی به دست آورد: مثل یک سرباز در «سرنیزههای استوار»، یک کمک بوکسور در «مراقب باش ملوان» و جوانی در «کسی دختر مرا دیده؟».
دین در زمانی که تلاش میکرد در هالیوود کار پیدا کند، در استودیوی سی بی اس متصدی پارکینگ بود و در همین دوران بود که با راجرز براکت، کارگردان رادیویی یک آژانس تبلیغاتی آشنا شد، کسی که او را در انتخاب شغل و پیدا کردن جایی برای ماندن کمک و راهنمایی کرد.
در ژوئیۀ 1951، در نمایش رادیویی «معروف به جِین دو» به تهیه کنندگی براکت ظاهر شد. در اکتبر 1951، به دنبال تشویق جیمز ویتمور (بازیگر) و توصیۀ مربی اش راجرز براکت، به نیویورک نقل مکان کرد. در آنجا مدتی با برنامههای مسابقات تلویزیونی همکاری کرد. او در چند قسمت از سریالهای تلویزیونی سی بی اس مانند «تار عنکبوت»، «استودیوی یک» و «ویدیو تئاتر لوکس» نیز ظاهر شد و پس از آن در اکتورز استودیو پذیرفته شد تا زیر نظر لی استراسبرگ متد اکتینگ را بیاموزد.
دین خشنود از این دستاورد، در نامهای به خانواده اش از اکتورز استودیو به عنوان "بزرگترین مدرسۀ تئاتر" یاد میکند و مینویسد: «اینجا جایگاه افراد بزرگی، چون مارلون براندو، جولی هریس، آرتور کندی، میلدرد دانک، ایلای والک و .. است. افراد خیلی کمی به آن راه مییابند ... این بهترین اتفاقی است که میتواند برای یک بازیگر بیفتد. من یکی از جوانترین بازیگران اینجا هستم.» او در آنجا همکلاسی و دوست صمیمی کارول بیکر بود که در کنار هم در «غول» (1956) هنرنمایی کردند.
ستاره شدن به سبک جیمز دین
دین در حرفۀ خود پیشرفت کرد و در قسمتهای زیادی از بعضی سریالهای تلویزیونی اوایل دهۀ 1950، مانند «تئاتر تلویزیونی کرافت»، «رابرت مونتگمری تقدیم میکند»، «ساعت فولاد ایالات متحده»، «خطر» و «تئاتر جنرال الکتریک» بازی کرد. دین در یکی از اولین نقش هایش، برای سریال «اتوبوس» در قسمت "شکوه در گل"، نقش جوان ناراضی را دارد که بعدها در «شورش بی دلیل» آن را بازی کرد. نقدهای مثبتی که دین در سال 1954 برای بازی در نقش بشیر، نوکر اهل آفریقای شمالی، در اقتباسی تئاتری از رمان «رذل» آندره ژید دریافت کرد، به دعوتهایی از سوی هالیوود ختم شد.
در 1953، الیا کازان دنبال بازیگری متکی به خود میگشت که نقش پیچیدۀ کال ترسک را برای اقتباس پل آزبرن از رمان «شرق بهشت» جان استاینبک بازی کند. این رمان طولانی به خانوادههای ترسک و همیلتون، در طول سه نسل، و به ویژه به دو نسل آخر در سالیناس، ولی کالیفرنیا، از اواسط قرن نوزدهم تا پایان سالهای 1910، میپردازد. فیلمنامۀ فیلم، بر خلاف کتاب، به بخش آخر داستان، و بیشتر به شخصیت کال، توجه دارد. کال در ابتدا گوشهگیرتر و آشفتهتر از برادرش آرون به نظر میرسد و معمای مادر ظاهراً مردۀ آنها کال را پریشان خاطر کرده، تا این که میفهمد او زنده است. نقش مادر وی را جو وان فلیت بازی کرده است.
قبل از انتخاب بازیگر نقش کال، الیا کازان گفته بود که "یک براندو" برای این نقش لازم دارد و آزبرن بازیگر جوان نسبتاً گمنام، جیمز دین، را پیشنهاد کرده بود. دین با استاینبک ملاقات کرد و او با این که شخصاً از این جوان دمدمی و پیچیده خوشش نیامد، عقیده داشت که برای نقش کاملاً مناسب است. دین انتخاب شد و 8 آوریل 1954، نیویورک را ترک کرد و برای آغاز فیلمبرداری عازم لس آنجلس شد. بخش زیادی از نقش آفرینی دین در این فیلم، خارج از فیلمنامه است، مثل رقص او در مزرعۀ لوبیا و یا زمانی که (بعد از جستجوی مادرش در مانتری) روی سقف قطار، حالت جنینی به خود میگیرد.
مشهورترین بداهۀ فیلم وقتی رخ داد که پدر کال 5000 دلاری را که کال از راه احتکار لوبیا قبل از جنگ جهانی اول به دست آورده بود، نپذیرفت. دین به جای این که طبق فیلمنامه با دویدن از پدرش دور شود، به طور غریزی به سمت مسی میچرخد و با هیجان به سمت او خیز بر میدارد و گریه کنان او را در آغوش میکشد. کازان این حرکت و عکس العمل بهت آمیز مسی را در فیلم حفظ کرد. عملکرد دین در این فیلم تضمینی بر بازی او در نقش جیم استارک در «شورش بی دلیل» بود. هر دو شخصیت قهرمانهای خشمگین و طرد شدهای اند که ناامیدانه به دنبال جلب تأیید پدرانشان هستند.
دین، به پاس نقش آفرینی در «شرق بهشت» (1955)، پس از مرگ نامزد جایزۀ بهترین بازیگر نقش اصلی مرد در مراسم اسکار 1956 شد، اولین نامزدی رسمی بازیگری در تاریخ جوایز آکادمی. «شرق بهشت» تنها فیلمی با بازی دین بود که وی در زمان زندگی خود شاهد اکران آن بود. وی به سرعت این نقش خود را با یک نقش اول در «شورش بی دلیل» (1955) ادامه داد، فیلمی که در میان نوجوانان بسیار محبوب شد. این فیلم با عبارت "نمایشی دقیق از خشم نوجوانان" توصیف شده است.
غولِ مرگ
دین در «غول» که پس از مرگ وی در 1956 اکران شد، نقش مکمل الیزابت تیلور و راک هادسن را بازی کرد. این به خاطر تمایل او به اجتناب از تکرار نقش نوجوان سرکش مثل کال ترسک و جیم استارک بود. در این فیلم، وی نقش جت رینک، مزرعه داری تگزاسی را بازی میکند که دست به استخراج نفت میزند و ثروتمند میشود. نقش آفرینی او از این لحاظ قابل توجه بود که برای بازی در صحنههای پایانی فیلم که به میانسالی شخصیت رینک مربوط است، موهایش را خاکستری کرد و قسمتهایی از آن را تراشید تا به نظر برسد دچار ریزش مو شده است.
«غول» آخرین فیلم دین بود. در پایان فیلم، قرار بود وی در یک مهمانی، در حالت مستی سخنرانی کند؛ این صحنه "شام آخر" لقب گرفت، چون آخرین صحنهای بود که قبل از مرگ ناگهانی اش بازی کرد. از آنجا که دین دوست داشت این صحنه واقعیتر باشد و برای برداشت این صحنه واقعاً مست کرده بود، به قدری نامفهوم حرف میزد که کارگردان فیلم، جورج استیونس، تصمیم گرفت نیک آدامز، که نقش کوچکی هم در فیلم داشت، این قسمت را دوبله کند، چرا که دین قبل از تدوین فیلم درگذشته بود. او برای بازی در این فیلم، در بیست و نهمین مراسم جوایز آکادمی برای دومین بار پس از مرگش، نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر شد.
در سال 1954، دین به اتومبیلرانی حرفهای علاقمند شد. او پس از اتمام فیلمبرداری «شرق بهشت» چندین خودرو خرید، از جمله یک ترایمف تایگر T110 و یک پورشه 356. درست قبل از شروع فیلمبرداری «شورش بی دلیل»، در اولین رویداد حرفهای خود، در مسابقات جادهای پالم اسپرینگز، که در پالم اسپرینگز کالیفرنیا و در تاریخ 26-27 مارس 1955 برگزار شد، شرکت کرد. دین مقام اول را در ردۀ تازه کار و مقام دوم را در رویداد اصلی به دست آورد. مسابقه اش در بیکرزفیلد یک ماه بعد ادامه داشت، و او در ردۀ خود مقام اول و در ردۀ سراسری مقام سوم را به دست آورد. وی امید داشت در رقابت ایندیاناپولیس 500 شرکت کند، اما حجم زیاد برنامه هایش این امر را غیرممکن ساخت.
در آخرین مسابقه، در سانتا باربارا در روز 30 مه 1955، به خاطر خرابی پیستون از ادامۀ مسابقه باز ماند. از آنجا که برادران وارنر او را از شرکت در هر گونه مسابقهای در زمان تولید فیلم «غول» محروم کردند، این دورۀ کوتاه اتومبیلرانی حرفهای ناتمام ماند. پس از پایان فیلمبرداری، او تصمیم گرفت دوباره مسابقه دهد.
دین که مشتاق بازگشت به "چشم اندازهای رهایی بخش" مسابقات اتومبیلرانی بود، برای رقابت در مسابقهای در سالیناس کالیفرنیا در 30 سپتامبر 1955، برنامه ریزی کرد. بیل هیکمن بدلکار و سنفورد راث عکاس و رولف ووتریش مکانیک آلمانی کارخانۀ پورشه نیز همراه او بودند. ووتریش که دین را تشویق کرده بود اتومبیل را از لس آنجلس تا سالیناس براند تا ماشین گرم شود، همراه او در این پورشه بود. ساعت 3:30 بعد از ظهر، دین مجوز سرعت را گرفت و هیکمن نیز در اتومبیلی دیگر به دنبال او میراند.
زمانی که گروه از جادۀ 466 ایالات متحده به سمت محل رویداد عازم شدند، ساعت 5:15 بعد از ظهر، یک فورد تودر 1950، جلوتر از پورشه در حال عبور از محل دور زدن تقاطع بود. دین نتوانست به موقع ترمز کند و ماشینش به سمت رانندۀ فورد برخورد کرد و روی آسفالت جاده به سمت حاشیۀ بزرگراه تغییر مسیر داد. مسافر دین، ووتریش، از ماشین به بیرون پرتاب شد، اما خودش در اتومبیل گرفتار شد و دچار جراحتهای مرگبار زیادی از جمله شکستگی گردن شد. رانندۀ فورد، دانلد ترناپسید، با کمترین جراحت از ماشین آسیب دیده اش خارج شد. چند رهگذر شاهد تصادف بودند و برای کمک به او توقف کردند. زنی که تجربۀ پرستاری داشت به دین رسیدگی کرد و نبض ضعیفی تشخیص داد، اما به نظر میرسید مرگ آنی بوده است. کمی بعد از این که در ساعت 6:20 بعد از ظهر، با آمبولانس به بیمارستان پاسو روبلز منتقل شد، مرده تشخیص داده شد.
جزئیات مرگ جیمز دین
با این که در ابتدا، جزئیات مرگ دین به کندی به روزنامههای شرق ایالات متحده رسید، رادیو و تلویزیون به سرعت آنها را منتشر کردند. در 2 اکتبر، رسانههای محلی و خارجی مرگ او را به طور گسترده پوشش دادند. مراسم تشییع جنازه دین در روز 8 اکتبر 1955، در کلیسای فیرماونت فرندز در فیرماونت کالیفرنیا برگزار شد. تابوت، برای پنهان ماندن آسیبهای شدید او، بسته باقی ماند. حدود 600 عزادار در این مراسم شرکت داشتند و 2400 نفر دیگر از هواداران نیز طی مراسم، در بیرون ساختمان گرد هم آمدند. وی در گورستان پارکی در فیرماونت به خاک سپرده شد.
سه روز بعد، رسیدگی به موضوع مرگ دین در سالن شهرداری پاسو روبلز صورت گرفت و در آن هیأت منصفه حکمی صادر کردند که بر اساس آن دین به دلیل سرعت زیاد، کاملاً مقصر و ترناپسید بی گناه بوده است. با این حال، بنا به مقالهای در لس آنجلس تایمز در 1 اکتبر 2005، افسر پلیس سابق بزرگراه کالیفرنیا که به صحنۀ تصادف فراخوانده شده بود، ران نلسون، گفت: «لاشۀ اتومبیل و وضعیت بدن دین نشان میداد که سرعت او در زمان تصادف به 55 مایل در ساعت نزدیکتر بوده است».
نوجوانان آمریکایی اواسط دهۀ 1950، زمانی که فیلمهای اصلی دین ساخته شد، با او و نقشهایی که بازی کرد، مخصوصاً با جیم استارک در «شورش بی دلیل» بزرگ شدند. این فیلم معضل نوجوان آن زمانه را که احساس میکند هیچ کس حتی هم نسل هایش نمیتوانند او را درک کنند، به تصویر میکشد. هامفری بوگارت، پس از مرگ او، دربارۀ وجهه عمومی و میراث او چنین اظهار نظر کرد: «دین دقیقاً در زمان درست درگذشت. او پشت سر خود یک اسطوره به جا گذاشت. اگر زنده میماند، هرگز نمیتوانست پا به پای این محبوبیت پیش رود.»
الگوی نوجوانان آمریکایی
جیمز دین نماد نمایشهای تلویزیونی، فیلم ها، کتابها و تئاترهای زیادی بوده است. فیلم «30 سپتامبر 1955» (1977) واکنش شخصیتهای مختلف شهر کوچکی در جنوب آمریکا به مرگ دین را به تصویر میکشد.
نمایشنامۀ «جیمی دین، جیمی دین، به فایو اند دایم برگرد»، نوشتۀ اد گراچیک، گردهمایی هواداران دین را در بیستمین سالگرد مرگش نشان میدهد. رابرت آلتمن آن را در 1982 به صحنه برد، اما استقبال از آن ضعیف بود و بعد از 52 اجرا متوقف شد. در حالی که این نمایش هنوز در برادوی اجرا میشد، آلتمن اقتباسی سینمایی از آن انجام داد که در نوامبر 1982، توسط سینهکام پیکچرز به نمایش درآمد.
در 20 آوریل 2010، قسمت گمشدۀ بلندی از «تئاتر جنرال الکتریک» به نام «ساعتهای تاریک تاریک» که دین را در اجرایی به همراه رونالد ریگان نشان میداد، توسط وِین فدرمن، نویسندۀ ان بی سی، هنگام کار روی سابقۀ ریگان در تلویزیون، کشف شد. این قسمت که در اصل روز 12 دسامبر 1954 پخش شده بوده، توجه بین المللی را برانگیخت و بخشهای برجستۀ آن در رسانههای ملی مختلف از جمله خبر عصرگاهی سی بی اس، خبر شبانگاهی ان بی سی و صبح به خیر آمریکا به نمایش درآمد. بعدها مشخص شد که مقداری از این قسمت، اولین بار در مستند سال 2005، با نام «جیمز دین: تا ابد جوان» نشان داده شده است.
مفسران بسیاری ادعا کرده اند که جیمز دین تأثیری منحصر به فرد بر گسترش موسیقی راک اند رول داشته است. به گفتۀ دیوید آر. شاموِی، پژوهشگر فرهنگ آمریکایی و نظریۀ فرهنگی در دانشگاه کارنگی ملن، جیمز دین اولین چهرۀ نمادین طغیان جوانی و "پیشرو سیاست هویت جوانی" بود. شخصیتی که دین در فیلم هایش، به ویژه «شورش بی دلیل»، طرحریزی کرد، بر الویس پرسلی و بسیاری از موسیقیدانهای دیگر بعد از او، از جمله راکرهای آمریکایی ادی کاکرن و جین وینسنت، تأثیر گذاشت.
لورنس فراسچلا و ال وایسل در کتابشان «سریع زندگی کن، جوان بمیر: رانندگی وحشیانۀ شورشی بی دلیل» نوشتند: «عجیب است، با این که فیلم شورش در میان ترانه هایش هیچ موسیقی راکی نداشت، حساسیت فیلم – و به ویژه حالت جسورانه و خونسردی سادۀ جیمز دین – تأثیر بزرگی بر راک داشته است. رسانههای موسیقی اغلب دین و راک را به طور انکار ناپذیری مرتبط دانسته اند [..]مجلۀ میوزیک کانکشن پا را فراتر نهاده و دین را اولین ستارۀ راک مینامد.»
از آنجا که راک اند رول به نیرویی انقلابی تبدیل شد و بر فرهنگ کشورهای سراسر دنیا تأثیر گذاشت، جیمز دین شهرتی اسطورهای به دست آورد که جایگاه او را به عنوان نماد راک اند رول تثبیت کرد. خود دین به طیف وسیعی از موسیقی گوش میداد، از موسیقی قبیلهای آفریقا گرفته تا کلاسیکهای مدرن مثل استراوینسکی و بارتوک تا خوانندههای معاصر خودش مانند فرانک سیناترا. در حالی که گیرایی و کاریزمایی که دین در فیلمها نمایش میداد، مردم را از هر سن و جنسیتی جذب میکرد، شخصیت او از سرکشی جوانی، الگویی برای نسلهای آینده فراهم کرد تا بر اساس آن خود را شکل دهند.
تجسم سرخوردگی جوانان سفیدپوست
دین و پرسلی اغلب در ادبیات و روزنامه نگاری دانشگاهی به عنوان تجسم سرخوردگی جوانان سفیدپوست آمریکایی از ارزشهای والدینشان معرفی شده اند و به عنوان آواتارهای ناآرامی همه گیر جوانی نسبت به سبک و گرایش راک اند رول نشان داده شده اند. تاریخ نویس راک، گریل مارکوس، آنها را نمادهای هویت نوجوانان بومی میداند که تصویری فراهم آوردند که جوانان دهۀ 1950 توانستند با آنها ارتباط یابند و از آنان تقلید کنند. پل آنتونی جانسن در کتاب خود، «مکانهای متروک، زمین خطرناک: نیکلاس رِی در سینمای آمریکا» نوشت که بازی جیمز دین در شورش بی دلیل یک "الگوی اجرایی برای پرسلی، بادی هالی و باب دیلن، همۀ کسانی که عناصر نقش آفرینی دین را برای شخصیتهای ستارهای خود که با دقت ساخته و پرداخته اند، وام گرفته اند" فراهم کرد. فراسچلا و وایسل نوشتند: «از آنجا که موسیقی راک به شیوۀ بیان مشخص جوان دهۀ 1960 تبدیل شد، تأثیر فیلم شورش به نسلی جدید منتقل شد.»
هنرمندان راک مختلف از بادی هالی تا باب دیلن و دیوید بووی تأثیر سازندۀ جیمز دین را در نظر داشتند. سم شپرد بازیگر و نمایشنامه نویس در سال 1986 با دیلن مصاحبه کرد و بر اساس گفتگوهایشان نمایشنامهای نوشت که در آن دیلن از تأثیر زودهنگام جیمز دین بر خودش میگوید. باب دیلن جوان، که هنوز در دوران موسیقی محلی بود، به عمد تصویری از جیمز دین را روی جلد آلبوم خود، The Freewheelin' Bob Dylan، و بعدها روی Highway 61 Revisited تداعی کرد و به این ترتیب تصویری را ترویج داد که باب اسپیتس زندگینامه نویس او اسم آن را "جیمز دین با گیتار" گذاشت. از نام جیمز دین در بسیاری از ترانههای راک یاد شده است، که از جمله معروفترین آنها ترانههای A Young Man Is Gone توسط گروه بیچ بویز (1963)، James Dean توسط ایگلز (1974) و James Dean توسط گو گو دالز (1989) هستند.
حقایقی درباره جیمز دین که شاید ندانید:
1. قد جیمز دین 1.70 بود و چشمهای آبی و موهای قهوهای روشن داشت. وی اغلب نقش جوانان خشمگین را بازی میکرد، و بیشتر با کاراکترهای شدیداً مشکل دار، ولی خوش ذات شناخته میشد.
2. مجله امپایر در سال 1995، جیمز دین را یکی از «100 ستاره جذاب تاریخ سینما» معرفی کرد.
3. در اکتبر 1997، مجله امپایر انگلستان وی را در لیست «100 ستاره سینمایی برتر تمام ادوار» قرار داد.
4. شرکت Failure Analysis Associates که در منلو پارک کالیفرنیا مستقر است، تمامی جزئیات تصادف جیمز را در زمانی مشابه در روز 30 سپتامبر شبیه سازی و بازسازی نمود و به این نتیجه رسید که سرعت جیمز در زمان تصادف چیزی حدود 88 تا 90 کیلومتر بر ساعت بوده و بنابراین آنطور که شایعات میگویند، وی در حال گاز دادن و سرعت غیرمجاز گرفتن نبوده است.
5. بیشتر روابطی که میگویند با ستارههای هالیوودی داشته، اغلب ساخته و پرداخته بخش روابط عمومی وارنر برادرز بود.
6. پس از مرگ نابهنگامش، در قبرستان پارک در فیرماونت ایندیانا دفن شد، جایی که حدوداً 3700 کیلومتر با محل تصادفش فاصله دارد.
7. میگویند دین به شدت عاشق پیر آنجلی بوده و قرار بوده این دو با هم ازدواج کنند، ولی مادر پیر مانع این ازدواج شده، زیرا دین کاتولیک نبود و در نتیجه مادر پیر ترتیب ازدواجش با ویک دامون را داد. قبل از آنکه پیر خودکشی کند در نامهای نوشته بود که دین تنها مردی بوده که وی واقعاً عاشقش بوده است.
8. دین مدت کوتاهی با کاترین دانهم درس رقص گرفت.
9. درست دو ساعت و 15 دقیقه قبل از تصادف مرگبارش، جریمه سرعت غیرمجاز دریافت کرد.
10. وی تابحال موضوع ترانهها و آهنگهای چند خواننده از جمله آهنگ James Dean از گروه ایگلز و آهنگ Mr. James Dean از هیلاری داف بوده و در ترانهها و آهنگهای بسیاری از خوانندگان دنیا از او یاد شده است که از میان آنها میتوان به آهنگهای Vogue از مدونا، Speechless از لیدی گاگا، Rather Die Young از بیانسه، Blue Jeans از لانا دل ری، Style از تیلور سوئیفت و Ghost Town از آدام لامبرت اشاره نمود..
11. وی اولین بازیگری بود که پس از مرگش نامزد جایزه اسکار شد که برای فیلم «شرق بهشت» (1955) بود، ولی این جایزه را نبرد. دیگر بازیگرانی که پس از مرگشان نامزد جایزه اسکار شدند، اسپنسر تریسی، پیتر فینچ، ماسیمو ترویسی و هیث لجر بودند.
12. جیمز دین قبل از مرگش وصیت نامهای ننوشت، بنابراین بیشتر اموالش به پدرش، وینتون دین، رسید که البته رابطه او با پدرش در آن زمان خوب نبود.
13. لیز شرایدن در کتابش ادعا کرده است که او و جیمز دین نامزد بوده اند.
14. مارلون براندو، در اتوبیوگرافی خود که در سال 1994 منتشر شد، نوشته است که او برای جیمز دین مانند بت بوده است و دین سبک بازیگری و زندگی اش را از او تقلید کرده است.
15. الیا کازان در اتوبیوگرافی خود که در سال 1988 منتشر شد نوشته است که در طول فیلمبرداری «شرق بهشت» (1955) مجبور بوده منزلی نزدیک به منزل خودش برای دین بگیرد تا جلوی چشمش باشد، زیرا تفریحات شبانه دین تمامی نداشته است.
16. الیا کازان معتقد بود که اگر دین زنده میماند نمیتوانست میزان پیشرفت و موفقیتی که در حرفه اش داشت را ادامه دهد و احتمالاً نزول میکرد، زیرا به اندازه کافی آموزش ندیده بود و زیادی به غریزه اش تکیه میکرد، بر خلاف بتش، مارلون براندو که بر خلاف باور عمومی، به خوبی توسط استاد بازیگری اش، استلا ادلر، آموزش دیده بود و بر آن آموزش تکیه میکرد و کاراکترهایش را خلق میکرد.
17. کتاب محبوبش «شازده کوچولو» اثر آنتوان دو سنت-اگزوپری بود.
18. موسسه فیلم آمریکا وی را در رتبه 18 «پنجاه افسانه سینمایی برتر تمام ادوار» قرار داده است.
19. دین عاشق کتاب خواندن و شوخی کردن با دوستانش بود.
20. وی عاشق مسابقه با اتومبیل بود و یک خودروی اسپورت پورشه اسپایدر 1955 خریده بود که یکی از 90 خودروی ساخته شده با مدل 1955 بود.
21. در جوانی، دو تا از دندانهای جلویی اش را در تصادف موتورسیکلت از دست داد.
22. رونالد ریگان، رئیس جمهور سابق آمریکا، به جیمز دین لقب «عصیانگر آمریکا» داده بود.
23. به سبکهای متنوعی در موسیقی علاقه داشت که از آن میان میتوان به موسیقی قبیلهای آفریقا، موسیقی آفریقایی-کوبایی، جاز و بلوز، پاپ و موسیقی کلاسیک اشاره کرد.
24. قبل از مرگ نابهنگامش، قرارداد بازی در دو فیلم «کسی آن بالا مرا دوست دارد» (1956) محصول ام جی ام و «تیرانداز چپ دست» محصول وارنر برادرز، بسته بود که پس از مرگ دین، این نقشها به پل نیومن رسید و باعث شد نیومن تبدیل به یک ستاره شود. اگر دین زنده میماند، نیومن به این زودی ستاره نمیشد، زیرا این دو قبلاً هم برای بازی در «شرق بهشت» (1955) رقیب یکدیگر بودند.
25. دین قبل از مرگش، با کمپانی وارنر برادرز، قرارداد نه فیلمی 1 میلیون دلاری بسته بود.
26. دین حیوانات را دوست داشت و الیزابت تیلور یک گربه سیامی به نام مارکوس به او هدیه داده بود.
27. به شدت نزدیک بین بود و وقتی روی صحنه فیلمبرداری نبود، عینک ته استکانی به چشم میزد.
28. وی بزرگترین بت الویس پرسلی بود.
29. درست مثل دین که مارلون براندو را میپرستید، الویس دین را میپرستید و عاشقش بود. الویس ساعتها درباره جیمز دین با دوستانش حرف میزد و دوست داشت پا جای پای او بگذارد.
30. پدرش وارث اموال او پس از مرگش شد که آن زمان پس از کسر مالیات، حدود 96 هزار دلار بود.
31. رولف ووتریش، مکانیک آلمانی که در زمان تصادف، روی صندلی کناری دین نشسته بود، پس از برخورد با خودروی دیگر، به بیرون پرت شد و جراحت برداشت. پس از مرگ دین، ووتریش در اثر ضربه این حادثه، دچار افسردگی شد و چند بار اقدام به خودکشی کرد. وی در سال 1981 در تصادفی مشابه با تصادفی که دین طی آن از دنیا رفته بود، کشته شد.
32. جیمز دین یکی از دوستان صمیمی الیزابت تیلور بود.
33. سنگ قبرش دو بار دزدیده شده و بازگردانده شد.
34. وی نقاشی ماهر بود و در کلاس هنر کارهایش تحسین میشد.
35. چندین بار گفته بود که دوست ندارد بیش از 30 سال زندگی کند.
36. قبل از آنکه در بازیگری پیشرفت کند، شبها در ماشینش میخوابید، زیرا توانایی مالی اجاره مکانی برای خوابیدن را نداشت.
37. پس از مرگش، در فوریه 1960، ستارهای به او در پیاده روی مشاهیر هالیوود به آدرس شماره 1719 بلوار هالیوود کالیفرنیا اهدا شد.
نقل قولهای شخصی:
- «انسانهای مهربان قویترین انسانها هستند.»
- «طوری رویاپردازی و آرزو کنید که گویی تا ابد زنده هستید و طوری زندگی کنید که گویی امروز میمیرید.»
- «وقتی بازیگر صحنهای را درست آنطور که کارگردان دستور میدهد بازی میکند، این بازیگری نیست، بلکه پیروی کردن از دستورات است. هر فردی که واجد شرایط فیزیکی باشد میتواند از پس این کار برآید؛ بنابراین وظیفه یک کارگردان فقط کارگردانی و نشان دادن راه است. بعد از آن است که بازیگر سکان را بدست میگیرد. وی باید اجازه داشته باشد که فضا را کنترل کند و آزادی ابراز خودش در آن نقش را داشته باشد. بدون آن فضا، بازیگر چیزی جز یک ربات بی مغز با سینهای پر از کلیدها و دکمههای کنترل نیست.»
- «اگر انسانی بتواند پلی روی فاصله مرگ و زندگی بزند... یعنی اگر بتواند پس از مرگش هم زنده بماند، آنگاه شاید بتوان گفت که او انسان بزرگی بوده است.»
- «فکر میکنم تنها دلیل وجود انسانها و زندگی کردن در این دنیا، کشف کردن باشد.»
- «بازیگر بودن، تنهاترین چیز در این دنیاست. شما با تمرکز و تصورتان تنها هستید و این تنها چیزی است که دارید.»
- (درباره ریسک مسابقه دادن با اتومبیل): «راه بهتری برای مردن هم هست؟ مردن در تصادف با اتومبیل، سریع و تمیز است و شما با شعلههای افتخار از این دنیا میروید!»
- «بازیگر خوبی بودن اصلاً آسان نیست. مرد بودن سختتر است. قبل از آنکه بمیرم، میخواهم هر دوی اینها باشم.»
منابع: imdb، en.wikipedia