«ابد و یک روز» اولین فیلم اولی پدیده سینمای ایران نبود. سی سال قبل، «پرده آخر» The Last Act، اولین ساخته واروژ کریم مسیحی، در نهمین جشنواره فجر توجه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کرد. «پرده آخر» در همان جشنواره، با کسب هشت سیمرغ بلورین، توانست به یکی از رکوردداران سینمای ایران تبدیل شود و کریم مسیحی در همان اولین تجربه فیلمسازیاش به عنوان یک کارگردان جدی و تأثیرگذار در سینمای ایران شناخته شد.
همچنین بخوانید:
برف – احوالات یک خانواده نه چندان خوشبخت
از آن زمان تاکنون، کریم مسیحی فقط یک فیلم دیگر ساخته است. «تردید» بر اساس هملت، میتوانست معجزه «پرده آخر» را تکرار کند. اما مناسبات پیچیده سینمای ایران و وقفههایی که در هنگام فیلمبرداری اثر پیش آمد، «تردید» را به اثری ناامیدکننده تبدیل کرد. کریمی مسیحی هم با سختگیری و دقتی که در کار داشت، از «تردید» دلزده شد و تاکنون فیلم دیگری نساخته است.
اما چه شد که «پرده آخر» در نظر اکثریت سینماگران ایرانی تبدیل به یک معجزه شد؟ چه چیزی «پرده آخر» را در حافظه سینمایی ایران تثبیت کرد. در این یادداشت با بررسی ویژگیهای منحصربهفرد «پرده آخر» میپردازیم و از این فرصت برای خاطره بازی با یکی از بهترین و متفاوتترین آثار سینمای ایران استفاده میکنیم.
داستان فیلم پرده آخر
یکی از مهمترین مایههای داستانی «پرده آخر» مختصات زمانی روایت آن است. قصه فیلم در روزهای اول حکومت پهلوی اول میگذرد. افراد خاندان رفیع الملک، از نوادگان قاجاری، شخصیتهای اصلی فیلم هستند. با مرگ حسام میرزا، تمام ارث او به همسرش فروغ الزمان (فریماه فرجامی) میرسد. زنی که هیچگاه رابطهای با خاندان رفیع الملک نداشته و حالا با دریافت نامهای به تهران و خانه اجدادی همسرش میآید و باخبر مرگ او روبرو میشود.
فروغ با ورود به خانه با کامران میرزا (داریوش ارجمند) و تاجالملوک (نیکو خردمند) خواهر و برادر همسرش روبرو میشود. تنها بازماندگان خاندان رفیع الملک، که علیرغم ظاهر دوستداشتنی و مهماننوازشان در ورشکستی و مفلسی دستوپا میزنند و با نقشهای سعی دارند خانه را از چنگ فروغ دربیاورند.
کامران و ملوک، با همان نخوت و غرور رقتانگیز شازدههای قاجاری، به هر حربهای دست میآویزند تا خود را از سقوط نجات دهند و حالا با نقشهشان هم از شر وارث جدید و این مهمان ناخوانده راحت میشوند و هم به خیال خودشان شکوه و جلالشان را دوباره زنده میکنند.
شخصیتپردازیهای دقیق
از اولین پلان فیلم «پرده آخر» تا انتها، کریم مسیحی کاراکترهایش را تنها نمیگذارد. همه کاراکترها در هر سکانس تکامل پیدا میکنند و طی مسیری که در ذهن فیلمساز کاملاً ترسیمشده است به سمت پایان نهایی گام برمیدارند.
فروغ با اعتمادبهنفسی وارد عمارت میشود که خیلی زود دروغین بودن آن آشکار میشود. وقتی با تاجالملوک روبرو میشود و روی پلهها سکندری میخورد، بیننده میفهمد که فروغ از جنس خاندان عصاقورتداده رفیع الملک نیست. در همین سکانس، کریم مسیحی از انتخاب زاویه پایین برای زاویه دید فروغ در مواجه با تاجالملوک استفاده میکند. او با این اقدام بر ویژگیهای شخصیتی هر دو کاراکتر تأکید میکند. فروغ بهعنوان زنی معصوم و خاکی و ملوک بهعنوان زنی در موضع قدرت باهم مواجه میشوند و در همین سکانس، بیننده شروع میکند به هم ذات پنداری با فروغ.
فروغ از همان اول فیلم احساسات بیننده را برمیانگیزد. او با تفاوتهایش با ساکنان خانه برجسته میشود و خیلی زود در نقش قربانی نقشه کامران و ملوک مینشیند.
معصومیت نگاه و بیکسی فروغ، بیننده را ناچار میکند که او را دوست داشته باشد و برای پیروزیاش بر اهریمنی که گرفتارش شده است دعا کند. در این میان بازی خوب فریماه فرجامی هم تأثیر به سزایی دارد.
آنسوی ماجرا، کامران و ملوک هستند. کریم مسیحی هرچقدر با استفاده از زاویه و سایههای تند برای ترسیم کاراکتر ملوک استفاده میکند، کامران را ملایمتر و لطیفتر به تصویر میکشد. از عشق او به تئاتر و هنر تا رابطهای که از ابتدا با فروغ برقرار میکند، کاراکتر او را در وضعیتی میانه قرار میدهد. بینندهای که میداند نیت و قصد کامران چیست در مقابل رفتار نرم و مهربان او با فروغ، متوجه احساسات متناقض این کاراکتر میشود و کریم مسیحی بیآنکه به شعارهای عاشقانه روی بیاورد، پیرنگی عاشقانه در «پرده آخر» ایجاد میکند.
این دقت نظر در پرداخت بقیه کاراکترها هم مشهود است. برای مثال به کاراکتر بازرس رکنی (جمشید هاشمپور) توجه کنید. پلیسی که قرار است ناجی نهایی فروغ باشد. رابطه دوستانه او با کامران و درعینحال سختگیریاش، او را بهعنوان نماد عقل و قانون در روایت نشان میدهد.
از سوی دیگر، در هیچ سکانسی در فیلم، رکنی را اسلحه به دست یا در حال اعمال خشونت نمیبیند. بااینحال، جذبه و قدرت او را باور میکنید و مانند فروغ به او اعتماد میکنید.همینطور گروه نمایشی که با نقش پیش برندهای که در نقشه کامران و ملوک دارند، گردش شخصیتی آنها بههیچوجه باسمهای و غیرقابلباور به نظر نمیرسد. حتی بیننده از همان ابتدا این گروه عجیبوغریب را دوست میدارد. چراکه تأکید کریم مسیحی بهگونهای است که هیچکدام از این کاراکترها در نظر مخاطب شمایل یک شخصیت منفی را پیدا نمیکنند.
گرهگشایی بهجای گرهافکنی
کریم مسیحی در اولین تجربه کارگردانیاش، جسارت بزرگی به خرج میدهد. او چارچوب و قواعد مرسوم سینمای زمانه خود را میشکند و به سراغ فیلمی پلیسی و معمایی میرود. اما انتخاب این ژانر، تنها جسارت کریم مسیحی در «پرده آخر» نیست. او با زیر پا گذاشتن قواعد شناختهشده این ژانر، چالشی مهم در روایت ایجاد میکند. «پرده آخر» بهجای آنکه با گرهافکنی در طول روایت و گرهگشایی در پایان بیننده را بهتزده کند و او را وادار به تعقیب ماجرا و حل معما کند در اولین سکانس، گرهگشایی اصلی را انجام میدهد. بیننده در تمام طول فیلم میداند که چه اتفاقی قرار است بیفتد و همیشه از شخصیت اصلی، فروغ، در مسیر روایت جلوتر است.
بااینحال، این گرهگشایی در ابتدای فیلم که عملاً دست فیلمساز را برای بیننده رو میکند، هیچگاه باعث افت روایت و ریتم نمیشود. کریم مسیحی، استادانه تعلیق را تا پایان روایت حفظ میکند و ارتباط بیننده با اثر را برقرار نگه میدارد. حتی شیوه زیرکانه کریم مسیحی در طرح و توطئه، بیننده را در پایان غافلگیر هم میکند. کریم مسیحی روایتش را بهگونهای میچیند و با چیدن هنرمندانه جزئیات چنان با فروغ و سلامت روانی او بازی میکند که بیننده باوجود دانش قبلیاش نسبت به حوادث، یکسره درگیر بازی کامران و ملوک میشود.
قصهگویی بافرم
کریم مسیحی که از مهمترین شاگردان بهرام بیضایی است در اولین تجربه سینماییاش همدست از تئاتر نمیکشد. «پرده آخر» در تمام ارکان و عناصرش وامدار تئاتر است. کریم مسیحی با ساختار نمایش در نمایش یا فیلم در فیلم، بیننده را به میان یک نمایش بزرگ میبرد. اما هوش و ذکاوت او آنجایی خودش را نشان میدهد که بیننده بههیچوجه احساس نمیکند در حال تماشای یک تئاتر فیلم شده است.
«پرده آخر» یک اثر اکسپرسیونیستی تمام و کمال است. زاویههای تند و سایههای تیره، لوکیشنی که فیلم در آن اتفاق میافتد و موسیقی بینظیر بابک بیات، همه و همه، فضای مدنظر کریم مسیحی را برای «پرده آخر» میپردازند. کریم مسیحی با استفاده از عناصر سینمای اکسپرسیونیستی، شرایط روحی و روانی فروغ را به تصویر میکشد و همین فضا هم در پرورش تعلیق در روایت تأثیر به سزایی دارد.
درنهایت، «پرده آخر»، باوجود همه پیچیدگی که در متن و فرم دارد، درنهایت سادگی به بیننده عرضه میشود. همین سادگی هم باعث میشود که مخاطب از همان اولین سکانس با فیلم درگیر شود. هنر اصلی کریم مسیحی در «پرده آخر» هم همین است. «پرده آخر» با کاراکترهای درست پرداختشده، فیلمنامهای که چفتوبست دارد و سادگی که در شیوه روایتش دارد، تبدیل میشود به شاهکاری که امروز میشناسیم.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
4