گوشه ای از مناقب امام حسن مجتبی علیه السلام

امام دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگی مشترک علی(ع) و فاطمه(س) در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در «مدینه الرسول» دیده به جهان گشود

گوشه ای از مناقب امام حسن مجتبی علیه السلام

امام دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگی مشترک علی(ع) و فاطمه(س) در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در «مدینه الرسول» دیده به جهان گشود.[1] وقتی خبر ولادت امام مجتبی(ع) به گوش پیامبر گرامی اسلام(ص) رسید، شادی و خوشحالی در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد. مردم شادی کنان می آمدند و به پیامبر(ص) و علی(ع) و زهرا(س) تبریک می گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند.[2]

پیامبر اکرم(ص) در روز هفتم ولادت، گوسفندی را عقیقه (و قربانی) کردند و در هنگام کشتن گوسفند این دعا را خواندند: «بسم الله عقیقه عن الحسن، اللهم عظمها بعظمه و لحمها بلحمه شعرها بشعره. اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله؛[3] بنام خدا، [این] عقیقه ای است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن و گوشتش در برابر گوشت او، خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده.»

سپس پیامبر اکرم(ص) موهای سر او را تراشیدند و فاطمه زهرا(س) هموزن آن به مستمندان «درهم» سکه نقره انفاق کردند.[4] از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهای سر نوزاد مرسوم شد.

حسن بن علی(ع) هفت سال در دوران جدش زندگی کرد و سی سال از همراهی پدرش امیرمؤمنان(ع) برخوردار بود. پس از شهادت پدر (در سال 40 هجری) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگی به درجه شهادت رسید[5] و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون گشت. به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقال برآنیم که گوشه هایی از فضائل و مناقب او را بیان کنیم.

فضائل امام حسن(ع)

سیوطی در تاریخ خود می نویسد: «کانَ الحَسَنُ رَضِیَ اللّه عنهُ لَه مَناقِبُ کَثیرَةٍ، سَیِّدا حَلیما، ذا سکینَةٍ و وِقارٍ وَحشمَةٍ، جَوادا، مَمدُوحا؛[6] حسن بن علی(ع) دارای امتیازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوان بود، او [شخصیتی] بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»

البته سبط اکبر پیامبر اکرم(ص) باید چنین باشد، زیرا متقین باید دارای فضائل باشند. امام علی(ع) فرمودند: «فَالمُتَّقُونَ فیها هُم اَهلُ الفَضائِلِ؛[7] پرهیزگاران، اهل فضائل هستند.» در ذیل برخی از فضائل آن حضرت را برمی شمریم.

1- مورد محبت رسول خدا (ص)

از راه های شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسان های برتر و بافضیلت باشد. در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران(ص) نداریم و حسن بن علی(ع) سخت محبوب پیغمبر گرامی اسلام(ص) بود و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر و به اصحاب خود می فهماند. بخاری از ابی بکر نقل می کند که گفت: «رایت النبی(ص) علی المنبر والحسن بن علی معه و هو یقبل علی الناس مره وینظر الیه مره ویقول: ابنی هذا سید؛[8] دیدم نبی اکرم(ص) را که بر فراز منبر بود و حسن بن علی هم با او بود، او گاهی به مردم رو می کرد و گاهی به حسن(ع) و می فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست.» و می فرمود: «مَن أَحَبَّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ فَقَد أَحبَّنِی، وَمن أَبغَضَهُمَا فَقَد أَبغَضَنِی؛[9] هر که حسن و حسین(ع) را دوست بدارد، مرا دوست دارد و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است.»

در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن(ع) در نزد رسول خدا(ص) که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین(ع) معیار فضیلت و خوبی ها قرار داده شده است، چنان که دشمنی آن دو نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدی است.

پیامبر اکرم (ص) در جای دیگری فرمودند: «هُما سَیِّدا شبابِ اَهلِ الْجنَّةِ وَهُما رَیْحانَتی؛[10] آن دو (حسن و حسین) آقای جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»

2- بندگی و خوف از خدا

بندگی رمز پیشرفت اولیا الهی و زمینه ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا می شود و به او تقرب می یابد.

اگر ایوب (ع) و داوود(ع) و دیگر پیامبران الهی مدال افتخار دارند، به خاطر بندگی خداست که خداوند با عبارت «نِعمَ العَبدُ»[11] آنان را ستوده است و اگر خضر نبی(ع) علم لدنی داشت و پیغمبر اولوالعزمی همچون موسی(ع) شاگردی او را می کرد و جدایی از او را تلخ ترین حادثه زندگی می دانست، در اثر بندگی او بود. قرآن کریم نام حضرت خضر(ع) را نیاورد بلکه فرمود: «فَوَجَدَا عَبدًا مِّن عِبَادِنَا؛[12] بنده ای از بندگان ما را یافتند.» که نشان دهنده مقام بندگی و عبودیت در پیشگاه خداوند است و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفی(ص) به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهی دست یازید، بر اثر بندگی بود. از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه می داریم: «وَاَشهَدُ اَن محَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ؛ شهادت می دهم که محمد(ص) بنده و رسول خداست.» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگی می داند و می فرماید: «وَما خلَقتُ الجِنَّ وَالأِنْسَ إِلاَّ لِیعبُدُونِ؛[13] من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادت کنند.»

راستی بندگی چه اکسیری است که در دسترس همگان قرار دارد، ولی اکثر مردم از آن بی خبر و نسبت به آن بی توجهند، در حالی که تمام عزت ها، سربلندی ها و افتخارها زیر سایه بندگی است.

امام مجتبی(ع) می فرماید: «وَ إِذَا أَرَدتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ وَ هَیبَةً بلَا سلطَانٍ فَاخرُج مِن ذُلِّ مَعصِیةِ اللَّهِ إِلَی عزِّ طاعَةِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ؛[14] هرگاه اراده عزتی بدون دار و دسته و هیبتی بدون سلطنت داشتی، از خواری معصیت الهی بیرون بیا و به سوی عزت طاعت خداوند رو کن.»

از مصادیق کامل بندگان مقرب الهی، امام حسن مجتبی(ع) است که در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او می دید و خوف عظمت الهی سراسر وجود او را پر کرده و تمام هستی او را فراگرفته بود. در ذیل به نمونه هایی در این زمینه اشاره می شود:

الف) در حال وضو:

آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش می لرزید، و چهره اش زرد می شد. از ایشان درباره راز این امر سئوال شد، فرمود: «حقُ عَلَی کلِّ مَن وَقَفَ بَینَ یدَی رَبِّ العَرشِ أَن یصفَرَّ لَونُهُ وَ تَرتَعِدَ مَفَاصِلُ؛[15] بر هر کسی که در پیشگاه خداوند می ایستد لازم است که [از عظمت الهی] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد.»

ب) زمان ورود به مسجد:

وقتی که در آستانه مسجد قرار می گرفت، سر به سوی آسمان بلند می کرد و عرضه می داشت: «إِلَهِی ضَیفُک بِبَابِک، یا مُحسِنُ قَد أَتَاک المُسِیءُ فَتَجَاوَزْ عَن قَبِیحِ مَا عِندِی بِجَمِیلِ مَا عِندَک یا کرِیم؛[16] خدایا میهمانت درب خانه ات ایستاده، ای احسان کننده! [بنده] گنهکار به سوی تو آمد، به خوبی آنچه نزد توست، از بدی آنچه نزد من است درگذر. ای [خدای] بخشنده.»

ج) هنگام نماز و در هر حال:

امام صادق(ع) می فرمایند: «إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلی بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام کانَ أعبَدَ الناسِ فی زَمانِهِ وَ أزهَدَهُم وَ أفضَلَهم، وَ کانَ إذا حَجَّ حجَّ ماشیا وَ رُبَّما مَشی حافیا، وَکانَ إذا ذُکرَ المَوتُ بَکی، وَإذا ذُکرَ القَبرُ بَکی، وَإذا ذُکرَ البَعثُ وَالنشورُ کی، وَإذا ذُکِرَ المَمَرُّ عَلی الصِّراطِ بَکی، وَإذا ذُکِرَ العَرضُ عَلی اللَّهِ تَعالی ذِکرُه شَهِقَ شَهقَهً یُغشی عَلَیهِ مِنها، وَکانَ إذا قامَ فی صَلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرائِصُهُ بینَ یدی رَبهِ عزّ وجلّ، وَکانَ إذا ذُکرَ الجَنَّةُ وَالنارُ اضطَرَبَ اضطِرابَ السَّلیمِ وَسأل اللّه الجَنَّه؛[17] امام حسن(ع) عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج به جا می آورد پیاده و گاهی پابرهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادی از مرگ و قبر و قیامت می کرد گریه می کرد. وقتی یادی از گذشتن از صراط می کرد گریه می کرد، وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی [برای حساب و کتاب] می کرد، صدای حضرت بلند می شد تا آنجا که غش می کرد [و بیهوش می افتاد] و هرگاه برای نماز می ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش می لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد می کرد، مانند مارگزیده می پیچید و از خداوند بهشت را درخواست می کرد.»

د) بعد از نماز:

در حالات آن حضرت نوشته اند: «اِنَّ الحَسَن(ع) کانَ اِذا فَرَغَ مِنَ الفَجر لَم یَتَکلَّمَ حتی تطلَعِ الشَمس؛[18] امام حسن (ع) همواره چنین بود که وقتی از نماز صبح فارغ می شد، [باز هم بر سجاده خویش می نشست و عبادت خدا می کرد،] با هیچ کس [در آن حال] سخن نمی گفت: تا آنگاه که خورشید طلوع می کرد.»

ه) زمان خواندن قرآن:

در هنگام قرائت قرآن، وقتی به آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» می رسید، می گفت: «لَبیک اَللهُمَ لبیک؛[19] اجابت کردم خدایا، اجابت کردم.»

و) لحظه مرگ و شهادت:

آن حضرت هیچ گاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دوری دوست و خوف و عظمت او اشک می ریخت؛ در نماز، در حال خواندن قرآن،... و تا آخرین لحظه، حتی آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریه اش شدت گرفت، عرض کردند: ای پسر رسول خدا! گریه می کنی در حالی که محبوب رسول خدا هستی و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدی. فرمود: «إِنَّمَا أَبکِی لِخَصلَتَینِ: لِهَولِ المُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الأَحِبَّة؛[20] بخاطر دو چیز می گریم؛ وحشت آنچه در پیش دارم و جدایی دوستان.»

3- دانش الهی

مهم ترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات  حتی ملائکه  دانش و بینش است. در قرآن کریم آمده است: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسمَاءَ کلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَی المَلَائِکةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن کنتُم صادِقِینَ قَالُوا سُبحَانَک لَا عِلمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمتَنَا»؛[21] علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید، اسامی اینها را به من خبر دهید. عرض کردند: تو منزهی، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده ای نمی دانیم.»

برترین علم ها، علمی است که مستقیماً از ذات الهی به شخصی افاضه شود که به آن علم «لدنی» گفته می شود. خداوند در مورد حضرت خضر(ع) می فرماید: «وَعَلَّمنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلمًا؛[22] «علم فراوانی از نزد خود به او آموخته ایم.»

امام حسن مجتبی(ع) دارای چنین علمی بود. به برخی روایات در این زمینه توجه کنید:

1 عثمان بن عفان درباره علم امام حسن(ع) خطاب به شخصی که در نزد او حاضر بود می گوید: «وَ مَن لَکَ بِمِثلِ هَؤُلَاءِ الفِتیَهِ أُولَئِکَ فَطَمُوا العِلمَ فَطماً وَ حَازُوا الخَیرَ وَ الحِکمَهَ؛[23] کجا می توانی مثل این جوان ها را پیدا کنی؟ آنان [از خاندانی هستند] که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند.»

2 امام علی(ع) درباره فرزندش امام حسن(ع) بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالی که کودکی چهارساله بیش نبود، فرمودند: «الحمدلله الذی جعل فی آل محمد من ذریه محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا "و آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیّاً"»؛[24] سپاس خدای را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا کسی را قرار داد که همچون یحیی بن زکریاست [که خداوند در مورد او فرمود: ] به وی علم و دانش در کودکی عطا کردیم.»

3 معاویه به امام حسن مجتبی(ع) عرض کرد: شنیده ام رسول خدا مقدار خرمای درخت را می دانست، آیا چیزی از آن علم (الهی) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین می پندارند که شما به همه چیز؛ آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهی دارید. حضرت فرمود: «ان رسول الله(ص) کان یخرص کیلا وانا اخرص عددا؛[25] پیامبر خدا(ص) [مقدار] وزن و پیمانه [درخت خرما] را می گفت و من عدد آن را می گویم.» معاویه گفت: این درخت خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه های خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است.

4- دلاوری و شهامت

از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک می باشد. امیرالمؤمنین علی(ع) درباره متقین می فرمایند: «عَظُمَ الخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعینِهِم؛[26] خالق در جان آنان بزرگ، پس غیر او در چشمشان کوچک است.» سرّ شجاعت اولیای الهی نیز در همین است.

بعضی می پندارند که شجاعت امام حسن(ع) کمتر از ائمه دیگر بوده است، برای اینکه نادرستی این پندار روشن شود به نمونه هایی از شهامت آن حضرت اشاره می شود:

1 به نقل برخی از مورخان مانند «ابن اثیر»، «ابن خلدون»، «سید هاشم معروف الحسنی» و «باقر شریف قرشی»، امام حسن(ع) به همراه برادرش امام حسین(ع) در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند.[27]

همچنین به نقل از «طبری» و «ابن اثیر»، امام حسن(ع) و برادرش امام حسین(ع) در فتح طبرستان در سال سی هجری در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند.[28]

ابونعیم اصفهانی می نویسد: امام حسن(ع) در فتوحات ایران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود.[29]

2 امام مجتبی(ع) در جنگ جمل در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین(ع) در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی(ع) سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد.[30]

پیش از شروع جنگ نیز به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.[31]

او وقتی وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسی اشعری» یکی از مهره های حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان (ع) مخالفت و از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیری می کرد، با این حال حسن بن علی(ع) متجاوز از 9 هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشت.[32]

3 آن حضرت در جنگ صفین در بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان(ع) برای جنگ با معاویه نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب علی(ع) و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت کرد.[33]

آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود که امیرمؤمنان در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین(ع) را از پیشتازی در جنگ با دشمن بازدارند تا نسل پیامبر(ص) با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود.[34]

آنچه بیان شد و موارد مشابه آن نشان از آن دارد که امام حسن مجتبی(ع) فردی سخت شجاع و با شهامت بوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است. آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود.

5- رفتار و اخلاق

امام حسن مجتبی(ع) تجسم عالی فضایل انسانی بود. او مقتدای پاکان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوی رسول خدا(ص) داشت.

«علامه مجلسی» می نویسد: مردی از شام به تحریک معاویه به امام مجتبی(ع) ناسزا گفت. امام مجتبی(ع) صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن گاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: «پیرمرد! فکر می کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتاده ای. اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی می خواهی راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه ای سیرت کنیم، اگر برهنه ای لباست دهیم و اگر نیازمندی بی نیازت کنیم، اگر جا و مکان نداری مسکنت دهیم و می توانی تا برگشتنت میهمان ما باشی و..»

مرد شامی در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «أشهد أنَّک خلیفة الله فی أرضه، الله أعلمُ حیث یجعل رسالته، گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا بهتر می داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب ترین افراد در نزدم هستید.[35]

6- بخشندگی و فریادرسی از محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان مسئولیت سنگینی در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوی و برادری دینی باید همواره در تأمین نیازمندی های محرومان کوشا باشند. پیامبر اکرم(ص) و پیشوایان دینی ما نه تنها سفارش های مؤکدی در این زمینه نموده اند، بلکه هرکدام در عصر خود نمونه برجسته ای از انسان دوستی و ضعیف نوازی به شمار می رفتند.

پیشوای دوم شیعیان در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سرآمد روزگار خویش و آرام بخش دل های دردمند و نقطه امید درماندگان بود. هیچ آزرده دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمی کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می نهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سئوال را بر خود هموار سازد!

آن حضرت دوبار تمام دارایی خود را در راه خدا داد و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید.[36]

در اینجا به نمونه هایی از انفاق های آن حضرت اشاره می شود:

1- روزی عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیری از او کمک مالی خواست. عثمان پنج درهم به وی داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن که کمک بیشتری کند، عثمان به امام حسن و امام حسین (ع) اشاره کرد، وی پیش آنها رفت و درخواست کمک کرد. امام مجتبی(ع) فرمود: «إِنَّ الْمَسأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِی إِحدَی ثَلَاثٍ دَم مُفجِعٍ أَو دَینٍ مُقرِحٍ أَو فَقرٍ مُدقِع؛[37] درخواست کردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیه ای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهی و دِینی کمرشکن داشته باشد که توان ادای آن را ندارد و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد.» کدامیک از این موارد برای تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتاری من یکی از همین سه چیز است.

آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی داد و به پیروی از آن حضرت، حسین بن علی(ع) چهل و نه دینار به او عطا کرد. فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردی؟ جواب داد: تو کمک کردی، ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری می خواهم؟ اما حسن بن علی در مورد مصرف پول از من سئوال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود. عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند. نظیر آنها را کی می توان یافت؟[38]

2- ابن ابی عتیق به دنبال آن حضرت راه افتاد. حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتی داری؟ عرض کرد بله، از اسبت خوشم آمده است. حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید.[39]

3- کمک غیرمستقیم: همت بلند و طبع عالی حضرت مجتبی(ع) اجازه نمی داد کسی از در خانه ایشان ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیرمستقیم در رفع نیازمندی های افراد کوشش می کرد و با تدبیری خاص گره از مشکلات گرفتاران می گشود.

روزی مرد فقیری به آن بزرگوار مراجعه و درخواست کمک کرد. اتفاقاً در آن هنگام امام مجتبی(ع) پولی در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستی از در خانه اش ناامید برگردد شرمسار بود. از این رو فرمود: آیا حاضری تو را به کاری راهنمایی کنم که به مقصودت برسی؟ گفت: چه کاری؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولی هنوز کسی به او تسلیت نگفته است. نزد خلیفه می روی و با سخنانی که به تو یاد می دهم، به وی تسلیت می گویی و از این راه به هدف خود می رسی. گفت: چگونه تسلیت بگویم؟ فرمود: وقتی نزد خلیفه رسیدی بگو «الحمدلله الذی سترها بجلوسک علی قبرها و لاهتکها بجلوسها علی قبرک؛ حمد خدا را که او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتک حرمت قرار نداد.» یعنی اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولی اگر تو پیش از او از دنیا می رفتی، دخترت پس از مرگ تو در به در می شد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود.

مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد. این جمله های عاطفی در روان خلیفه اثر عمیقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی کاست و دستور داد جایزه ای به وی بدهند. آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن علی(ع) آن را به من آموخته است. خلیفه گفت: راست می گویی، او منبع سخنان فصیح و شیرین است.

سوتیترها:

1.

«علامه مجلسی» می نویسد: مردی از شام به تحریک معاویه به امام مجتبی(ع) ناسزا گفت. امام مجتبی (ع) صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن گاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: «پیرمرد! فکر می کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتاده ای. اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی می خواهی راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه ای سیرت کنیم. می توانی تا برگشتنت میهمان ما باشی.»

2.

پیشوای دوم شیعیان در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سرآمد روزگار خویش و آرام بخش دل های دردمند و نقطه امید درماندگان بود. هیچ آزرده دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمی کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می نهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سئوال را بر خود هموار سازد!

3.

همت بلند و طبع عالی حضرت مجتبی (ع) اجازه نمی داد کسی از در خانه ایشان ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیرمستقیم در رفع نیازمندی های افراد کوشش می کرد و با تدبیری خاص گره از مشکلات گرفتاران می گشود.

پی نوشت ها

[1] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، دارالاحیاء التراث العربی)، ج 44، ص 134 و 144.

[2] همان، ج 43، ص 282.

[3] هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمه الاثنی عشر، (قم، منشورات الشریف الرضی) ج 1، ص 462.

[4] همان، ص 257.

[5] بحارالانوار، (پیشین)، ج 44، ص 134.

[6] سیوطی، تاریخ الخلفا، (بغداد، مکتبه المثنی، 1383 ه. ق) ص 189.

[7] نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 193، ص 402.

[8] محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، (بیروت، داراحیاء التراث العربی) ج 3، ص 31.

[9] بحارالانوار، (پیشین)، ج 43، ص 264.

[10] ر.ک: بحارالانوار، ج 43، ص 262.

[11] صص 30 و 44.

[12] کهف، 69.

[13] ذاریات، 56.

[14] بحارالانوار، (پیشین)، ج 44، ص 139.

[15] همان، ج 43، ص 339.

[16] همان.

[17] همان، ج 43، ص 331، روایت 1.

[18] همان، ج 43، ص 339.

[19] همان، ص 331.

[20] همان، ج 43، ص 332.

[21] بقره، 31- 32.

[22] کهف، 65.

[23] بحارالانوار، (پیشین)، ج 43، ص 332- 333، روایت 4.

[24] همان، ج 43، ص 326، حدیث 6 و ر.ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 6.

[25] همان، ج 43، ص 329، حدیث 9.

[26] نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 182.

[27] هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمه الاثنی عشر، قم منشورات الشریف الرضی، ج 2، ص 16؛ حقایق پنهان، ص 117.

[28] همان.

[29] اخبار اصفهان، ج 1، ص 43- 47 و حقایق پنهان، ص 117.

[30] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج 4، ص 21.

[31] ابن واضح، تاریخ یعقوبی، (نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1384 ه. ق)، ج 2، ص 170.

[32] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج 3، ص 231.

[33] نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مکتبه بصیرتی، 1382 ه. ق)، ص 113.

[34] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1961 م)، ج 11، ص 25.

[35] بحارالانوار، (پیشین)، ج 43، ص 344، ذیل روایت 16.

[36] همان، ص 339، ذیل روایت 13 و تاریخ یعقوبی (پیشین)، ج 2، ص 215.

[37] وسائل الشیعه، ج 9، ص 447.

[38] بحارالانوار، (پیشین)، ج 43، ص 333- 332، حدیث 4.

[39] همان، ص 344.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر