به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «مسیر ایران بر فراز برودپیک» با گردآوری مجید بزرگی و آزاد بهادری به تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب اولین عنوان از مجموعه «ناداستان» است که توسط این ناشر چاپ می شود و پیش از برپایی نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد.
این کتاب، درباره برنامه گشایش مسیر ایران بر فراز برودپیک یکی از قله های 8 هزارمتری و دشوار هیمالیا می پردازد. این برنامه با برنگشتن آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبا جراهی از کوهستان، تبدیل به یک تراژدی شد و دوستان این 3 کوهنورد مجبور شدند بدون آن ها، پس از صعود به قله، به ایران برگردند.
«مسیر ایران بر فراز برودپیک» توسط گردآورانش، به همه کسانی که در تراژدی برودپیک همدلی کردند، نگران شدند و اشک ریختند، تقدیم شده است.
خردادماه سال 1392 بود که سومین پویش غیردولتی ایرانی برای تکمیل یافتن مسیری جدید در این راه آغاز شد. تیرماه 1392، آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبا جراهی به شیوه سبکبار، یعنی بدون کارگذاشتن طناب ثابت یا برخورداری از امکاناتی مانند نیروی باربران ارتفاع، موفق به تکمیل گشایش «مسیر ایران» شدند. این برای نخستین بار بود که گروهی ایرانی بر روی یک قله بلند جهان، مسیر نو باز می کردند. آن ها برای رسیدن به قله مجبور به چند شب مانی در ارتفاع بالای 7 هزار متر شدند. اما این 3 کوهنورد، در بازگشت از قله، از مسیر عادی راه را گم کردند و در بامداد 27 تیر در تماسی تلفنی اعلام کردند که نیاز به کمک دارند. تا شب شنبه 29 تیر که آیدین آخرین تماس را گرفت، تلاش ها برای یافتن محل دقیق آن ها بی نتیجه بود و در نهایت، آن ها به کوهستان برودپیک پیوستند.
به تعبیر گردآورندگان اثر، «از معدود عواملی که می توانست کوهنوردان ایران را در صدر اخبار سایت های کوهنوردی مانند دسنیول و بی ام سی و خبرگزاری های داخلی و خارجی قرار دهد، گشایش یک راه جدید یا حادثه ای غمبار در کوهستان بود. عواملی که هر دو در برودپیک 92، در یک زمان و مکان رخ دادند تا شاهد تبلیغی هم مثبت هم منفی، از کوهنوردی کشورمان باشیم. اگر اتفاقی شبیه به تراژدی برودپیک در کشورهای غربی رخ می داد، احتمالا درباره اش ده ها کتاب و فیلم نوشته و ساخته می شد. همان طور که برای تراژدی 1967 کوه دنالی و تراژدی 1996 کوه اورست انجام شد.»
این کتاب به غیر از فصل «پیوست ها»، 3 فصل اصلی دارد که عبارت اند از: «درباره آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبا جراهی»، «پرونده برودپیک» و «منتخبی از گزارش برنامه های کوهنوردی داخلی به قلم آیدین بزرگی»
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
همچنین دوشنبه که در چادرگاه 3 بودیم، بابازاده تماس گرفت و من هم تلفن ثریا را که همراهم بود جواب دادم. او تنها از شرایط پرسید و من هم برایش توضیح دادم و گفت هوا برای سه روز آینده خراب خواهد شد.
آن شب علی که فردی بسیار احساسی بود، از دوری خانواده اش گریه کرده بود. رضا یعقوبی هم نامردی نکرده بود و از آن جایی که اهل آواز است برایش یک ترانه سوزناک خوانده بود. علی هم در حق مجیب که کمک آشپز تیم بود نامردی نکرد و اشک او را در آورد. مجیب هم عاشق دختری از اهالی هونزا بود که خودش هم به آن جا تعلق داشت. معنای اسم آن دختر غنچه بود. مجیب هم دلتنگ غنچه بود و با علی یک دل سیر گریه کرد. ولی برایم جالب بود که علی دقیقا نمونه بارز یک مرد سنتی ایرانی است. برایش سخت بود که اعتراف کند برای همسرش گریه می کند. به هر حال صحنه جالبی بود که البته من دیدنش را از دست دادم ولی تعریفش را شنیدم.
روزهای بی کاری در چادرگاه اصلی روزهای بسیار جالبی است. می توانی کلی سوژه از دیگران برای خندیدن پیدا کنی. مثلا اگر بخواهم برای تان بگویم؛ افشین اصلا غذا نمی خورَد و از صبح تا شب مانند موش فقط در حال جویدن تنقلات است...
این کتاب با 313 صفحه مصور، شمارگان هزار نسخه و قیمت 240 هزار ریال منتشر شده است.