این سفر ذهن مرا درگیر تحول در محیط استراتژیک آسیا کرد؛ جنگ تجاری بین امریکا و چین که روز به روز تشدید میشود، گسترش زرادخانه هستهای و تقویت توانایی موشکی کرهشمالی، روابط رو به زوال کرهجنوبی و ژاپن و همچنین افزایش همکاری ایالات متحده با آسهآن (انجمن ملل آسیای جنوب شرقی)، همگی از جمله مواردی هستند که بر این محیط استراتژیک تاثیر میگذارند. مذاکرات صلح افغانستان و اقدامات سرکوبگرانه هند در منطقه کشمیر از جمله مواردی هستند که اخیرا برنامه کاری دیپلماتهای جهان را پر کردهاند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، در چنین مواقعی بهتر است که تیتر اخبار روز را کنار گذاشته و نگاه وسیعتری داشته باشید. برای شخص واقعگرایی چون من مهمترین عواملی که باید در نظر گرفته شوند در درجه اول توازن قدرت میان امریکا و چین و دوم پاسخ احتمالی دیگر کشورهای آسیایی به هرگونه تغییر در این توازن است. البته اینها تنها عواملی نیستند که اهمیت دارند، اما توانمندیهای نسبی این دو کشور قدرتمند جهان - که اتفاقا یکی از آنها در آسیا قرار گرفته است - قطعا همه کشورهای آسیا را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
با توجه به مواردی که گفته شد میتوان سه احتمال اصلی را در نظر گرفت؛
سناریوی شماره یک: در حالی که امریکا بهدلیل سیاستهای غلط داخلی (مانند اجرای قانون کوتهفکرانه کاهش مالیات، سرمایهگذاری ناکافی در بخش آموزش، قوانین مالی نامناسب، بنبستهای سیاسی و غیره) یا مشکلات و درگیریهای خارجی در جا میزند، چین به سرعت به پیشرفت خود ادامه میدهد. این سناریویی است که کارشناسانی چون مارتین جک و آرویند سابرامانیان و بسیاری دیگر محتمل میدانند. آنها معتقدند که سرانجام چین جایگاه امریکا را به عنوان قدرت برتر جهان از آن خود خواهد کرد و البته همین ترس از برتری چین است که باعث تلاش دولت ترامپ برای کاهش سرعت پیشرفت چین میشود.
اگر نه همین الان، بلکه در چند دهه آینده چنین اتفاقی روی دهد، بعید است واشنگتن بتواند جایگاه امنیتی فعلی خود را در آسیا حفظ کند. یک چین بزرگتر و ثروتمندتر که هر روز بر ثروتش افزوده میشود، میتواند در نهایت ایالات متحده را در رقابت تسلیحاتی شکست دهد. ظرفیتهای فناورانه چین نیز که همواره در حال پیشرفت است، میتواند در توازن یا حتی برتری سیستم تسلیحاتی این کشور در برابر امریکا تاثیرگذار باشد. بنابراین امریکا همانطوری که در آغاز قرن بیستم مصرانه سعی داشت دست استعمار بریتانیا را از نیمکره غربی (قاره امریکا) کوتاه کند، اکنون نیز خود به همان سرنوشت دچار شده و احتمالا تصمیم میگیرد نقش خود را در آسیا کمرنگ کرده و به چین اجازه دهد تا آنجا را تبدیل به حوزه نفوذ خود کند.
امکان دارد همسایگان آسیایی چین حتی بدون حمایت امریکا اتحاد نظامی تشکیل دهند و با هدف بازگرداندن توازن قوا، به مقابله علیه پکن بپردازند، اما دلایلی وجود دارد که احتمال این موضوع را پایین میآورد. یک ائتلاف آسیایی قطعا ضعیفتر از غول فرضی چین بوده و با معضلات معمول اقدام دستهجمعی روبهرو خواهد شد، مگر اینکه هند بتواند به اندازه چین قدرتمند شود.
چنین نگاهی به آینده، قطعا سناریوی مورد علاقه پکن است و شی جینپینگ، رییسجمهور چین در گذشته بارها آن را عنوان کرده است. خروج ایالاتمتحده از آسیا و اجبار همسایگان این کشور به تسلیم شدن در برابر اولویتهای پکن موجب افزایش هرچه بیشتر امنیت چین شده و قدرتنمایی این کشور را در مناطق دیگری مانند خلیج فارس تسهیل میکند، به همین دلیل یقینا میتوان گفت استراتژیستهای چینی امیدوارند واشنگتن به جنگهای بیفایده خود در کشورهایی که از نظر استراتژیک اهمیت چندانی ندارند، ادامه دهد و همچنان به دست کسانی رهبری شود که تصمیماتشان بیش از آنکه بر مبنای منافع ملی و استراتژی باشد، بر اساس توهم خودبزرگبینی و احساسات هیجانی اتخاذ میشود.
سناریوی شماره دو: سناریوی فوق که از نظر امریکا سناریوی غمانگیزی محسوب میشود، قابل پیشگیری است. در واقع برخی پژوهشگران معتقدند اتفاقات درست برعکس آنچه در بالا گفته شد رقم میخورند. بر اساس این دیدگاه، این چین است که درجا میزند و ایالات متحده برخلاف پیشبینیها جلوی سقوط خود را میگیرد.
در دهه هشتاد میلادی کسانی که معتقد بودند امریکا افول میکند اشتباه میکردند و امروز نیز ممکن است در اشتباه باشند. در حالی که ایالات متحده از چند نقطه قوت مهم مانند موقعیت جغرافیایی بسیار مطلوب، منابع طبیعی کافی و اقتصاد خلاقانه برخوردار است، چین با چندین مانع جدی ازجمله جمعیت رو به پیری، تخریب محیط زیست، کمبود منابع آبی کافی، محدودیتهای ژئوپولیتیک، اقلیتهای جداییطلب، عدم توازن مالی و غیره روبهروست.
اگر چنین آیندهای در پیش باشد، کشورهای آسیایی که با هدف توازن قوا علیه چین میجنگند، باز هم امریکا را به عنوان رهبر خود انتخاب خواهند کرد. این کشور پیش از این نیز روابط دوجانبه خوبی با کشورهای کلیدی آسیا (نظیر ژاپن، استرالیا، کره جنوبی، سنگاپور و غیره) داشته و روابط آن با هند و آسهآن نیز رو به بهبود است. هدف از تشکیل چنین ائتلافی قطعا دفاع و بازدارندگی است. این ائتلاف میخواهد چین را از ارعاب همسایگانش یا افزایش بیش از حد نفوذ در این کشورها منع کند. شرط احتیاط این است که امریکا و متحدانش چین را از نظر اقتصادی نابود نکنند و به دنبال تضعیف حزب کمونیست چین نباشند، چرا که چنین سیاستی برای متحدان آسیایی واشنگتن خطرناک است و احتمال وقوع جنگ را بالا میبرد. امریکا باید با مشکلات عادی خود نظیر معضل مفتسواری متحدان (استفاده از امکانات این کشور و عدم پرداخت بهای آن) کنار آمده و مشکلات بین آنها را حل کند، اما نقش محوری ایالات متحده ابزارهایی در اختیارش قرار میدهد که میتواند به وسیله آنها به این مسوولیتها رسیدگی کند.
در چنین جهانی، تقریبا مشخص است بیشتر کشورهای آسیا چه خواهند کرد. ایالات متحده همچنان قدرتمندترین کشور در نظام بینالملل باقی میماند، اما همسایگی چین با متحدان امریکا خطرناک است. بیشتر کشورهای آسیا برای مقابله با چین، به دنبال برقراری رابطه نزدیک با امریکا خواهند بود. اگر قدرت چین کاهش یابد، نیاز به حمایت امریکا کاملا از بین میرود، اما بعید است چنین اتفاقی روی دهد و برخی کشورهای آسیایی احتمالا ترجیح میدهند ارتباط امنیتی خود را با واشنگتن حفظ کنند.
سناریوی شماره سه: سناریوی شماره دو ممکن است بهترین اتفاق از دید امریکا باشد، اما احتمال وقوع سومین سناریو از همه بیشتر است. بر اساس این سناریو چین به رشد خود ادامه میدهد اما ایالات متحده نیز با سرعت چین جلو میرود. ممکن است شکاف فعلی میان دو کشور تا حدی کمتر شود، اما چین نمیتواند به سرعت امریکا را پشت سر بگذارد و بالاتر از آن قرار گیرد. در نهایت جهان یا در شرایط دوقطبی (مثل زمان جنگ سرد امریکا و شوروی) قرار میگیرد یا چندقطبی میشود، اما در حالت چندقطبی نیز ایالات متحده و چین از قدرتهای ضعیفتری مانند روسیه و هند بسیار جلوترند.
در صورتی که آینده بدین شکل پیش رود دقیقا مشخص نیست دیگر کشورهای آسیایی چه واکنشی نسبت به آن خواهند داشت، اما اگر واقعگرایانه نگاه کنیم بیشتر آنها هنوز ترجیح میدهند برای توازن قوا، در کنار ایالات متحده بایستند. بیطرفی برای هیچ یک از این کشورها آسان نخواهد بود، چراکه واشنگتن و پکن هردو به بیطرفها فشار میآورند تا حصار خود را شکسته و درنهایت یک طرف را انتخاب کنند. اتحاد با چین ممکن است در نگاه اول وسوسهبرانگیز به نظر برسد، اما این کار به معنای پذیرش جایگاهی وابسته و تسلیم شدن در مقابل تمایلات چین است و اگر پکن بخواهد از جایگاه خود سوءاستفاده کند، این کشورها بسیار آسیبپذیرتر خواهند بود. در مقابل، اتحاد با امریکا کمک میکند چین را در حاشیه قرار دهند و واشنگتن نیز مجبور است تمام توجه خود را به خواستههای متحدانش بدهد، چراکه بدون آنها نمیتواند هیچ جایگاهی در آسیا به دست بیاورد. اگر امریکا و چین هم سطح باقی بمانند - یا امریکا با حاشیه برتری کمتر به رهبری خود ادامه دهد - برای ژاپن، کره جنوبی و بیشتر قدرتهای آسیایی اتحاد با واشنگتن گزینه مناسبتری خواهد بود.
اما این نتیجه، قطعی نیست. چنانکه من پیشتر بررسی کردم به دلیل فاصله زیاد کشورها از هم، وسوسه غیرقابل اجتناب از زیر کار در رفتن و «مفت سواری» و روابط شکننده میان برخی از کشورهای آسیایی (خصوصا کره جنوبی و ژاپن) مدیریت ائتلاف آسیایی امر آسانی نخواهد بود. اگر جایی در جهان وجود داشته باشد که به رهبری دقیق، ماهرانه و متحدانه نیاز داشته باشد، آن منطقه آسیاست، به همین دلیل است که معتقدم عملکرد دولت ترامپ در این زمینه بهشدت ناامیدکننده و نگرانکننده بوده است. ترامپ به جای اینکه تلاش کند با استفاده از اکثریت جمهوریخواه مجلس سنا، اقدامات باراک اوباما برای برقراری مجدد توازن قوا و تصویب توافقنامه همکاری با اروپا را پیش ببرد، آن را در سومین روز کاریاش پاره کرد. ترامپ به جای متحد کردن ژاپن، کره جنوبی، اتحادیه اروپا و دیگر اقتصادهای بزرگ جهان در برابر اقدامات تجاری غیرمنصفانه چین، ترجیح داد تقریبا با همه جنگ تجاری راه بیندازد و امریکا را در تقابل با چین به حال خود رها کرد. او به جای اتخاذ رویکردی پایدار و پیشرفته در مقابل برنامههای هستهای و موشکی کرهشمالی، به گرفتن عکس تبلیغاتی بسنده کرد و تقریبا به هیچ جا نرسید. او باعث شد اعتبار و فراست استراتژیک امریکا زیر سوال برود و نهایتا به جای اینکه تمرکز دقیق خود را روی مساله توازن قدرت در آسیا بگذارد، هنوز درگیر افغانستان و فشار حداکثری علیه ایران است؛ سیاستی که تنها ایران را به چین نزدیکتر خواهد کرد.