روزنامه همشهری - یاور یگانه: گیلیان فلین، نویسنده 48 سالهای است که در کانزاسسیتی به دنیا آمده و لیسانس خود را در رشته زبان انگلیسی و روزنامه نگاری و فوقلیسانس خود را در رشته روزنامهنگاری از دانشگاه نورثوسترن دریافت کرده است. فلین نخستین رمان خود، «چیزهای تیز» را در ژانر معمایی نوشت.
او توانست با این رمان نامزد دریافت جایزه ادگار و 2 بار برنده جایزه دَگر بریتانیا شود. بدینترتیب او تبدیل به نخستین نویسندهای شد که 2 بار در یک سال این جایزه را میبرد. دومین رمان فلین، «جاهای تاریک»، نقدهای مثبتی از نیویورکر، پابلیشرز ویکلی، شیکاگو تریبیوت و... دریافت کرد و نشان داد که موفقیت رمان نخست او تصادفی نبوده است.
سومین رمان او، «دختر گمشده» به محبوبیت بینالمللی دست یافت و بیش از 100 هفته در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار گرفت و برای بهترین رمان نامزد دریافت هر 2 جایزه ادگار و آنتونی شد. جدیدترین اثر او، «بزرگسال»، داستان کوتاهی است که برنده جایزه ادگار شده است.
آثار او در سراسر جهان به چاپ رسیده و به بیش از 41 زبان ترجمه شدهاند. تعلیق و هیجان کارهای او باعث شده که آثارش نزد فیلمسازان از جایگاه ویژهای برخوردار باشد؛ برای مثال، از چیزهای تیز مینیسریالی هشت قسمتی با بازی ایمی آدامز در شبکه اچ بیاو ساخته شد.
از کتاب جاهای تاریک نیز اقتباسی سینمایی با بازی شارلیز ترون تولید شد که البته نه در گیشه موفق بود و نه نظر منتقدان را جلب کرد. شاید به همین دلیل هم بود که اقتباس از کتاب دختر گمشده بهخود او واگذار شد و نتیجهای که بهدست آمد، هم برای خود فلین و هم برای کارگردان فیلم، یعنی دیوید فینچر، رضایتبخش بود.
فلین بعد از این فیلم به همراه استیو مککوئین فیلمنامه فیلم «بیوهها» را نوشت که تریلری جنایی است. در این مصاحبه با رِدایت فوروارد، فلین درباره روند اقتباس از کتابهایش و احساسی که به شخصیتهای داستانهایش دارد صحبت کرده است.
تقریبا از تمام آثارتان برای فیلمهای سینمایی یا سریالهای تلویزیونی اقتباس شده است. روند اقتباس برای شما چگونه است؟
برای هرکدام از کارهایم متفاوت است. برای چیزهای تیز، درست مثل دختر گمشده، خیلی درگیر این روند شدم. تمام تابستان در اتاق نویسندهها بودم که در نوع خود یک سفر محسوب میشود.
دیدن اینکه کتاب با عشق و علاقه بخش بخش میشود و دوباره در کنار هم قرار میگیرد، بسیار برایم جذاب بود. کتاب به 8 اپیزود مختلف تقسیم شده است.
میتوانید شخصیتهای خاصی را ببینید که واقعا شکوفا و بزرگتر میشوند و چیزهای بیشتری از خودشان نشان میدهند و میتوانید خانه، زندگی کاری و خیلی چیزهای دیگر شخصیت اصلی کتاب، یعنی کامیل پریکر را هم ببینید. او همیشه یکی از شخصیتهای مورد علاقه من بوده است، برای همین این روند تجربه بسیار جالبی بود.
نسخه اقتباسشده چیزهای تیز برای سریال، با نسخه سینمایی دختر گمشده و جاهای تاریک که هر کدام 3 ساعت بودند، برای شما تفاوتی دارد؟
البته، به نوعی تفاوت دارد. فضا بزرگتر است، اما معنای این فضا همان است که بود. این نخستین کتابی بود که نوشتم و آخرین کتابم بود که پایش به دنیای هنر هفتم باز شد، برای همین ملاقات دوباره با این شخصیتها که خیلیوقت است آنها را ندیدهام، بسیار هیجانانگیز بود. واقعا مثل این بود که دارم دوستان قدیمیام را ملاقات میکنم و به نوعی تجسم آنها را در دنیای واقعی میبینم.
از دید خواننده هیچچیز بهتر از این نیست که کتابی بخواند که بسیار دوستش دارد و با خود بگوید: «خدای من، این نویسنده کتابهای دیگری هم نوشته است، کلی مطلب هست که باید بخوانم».
کاملا درست است. یادم میآید که هنگام خواندن کارهای هیلاری مانتل، نویسنده «جسدها رو بیار بالا»، با خود گفتم: «خدای من، بازم هست؟»
یکی از چیزهایی که راجع به آثار شما دوست دارم این است که نقطهضعفهای شخصیتهای اصلی چقدر زیبا و واقع بینانه است. چه چیز کامیل، شخصیت اصلی چیزهای تیز را دوست دارید؟ از نظر شما شخصیت او واقعی است؟
برای من خیلی واقعی است. من خیلی دوستش دارم. اینکه چقدر قوی است را دوست دارم، چون فکر میکنم هرکسی که توسط آدمهای خبیث محاصره شده باشد و تسلیم نشود، قهرمان و جنگجوست.
خیلیها ممکن است بگویند که او ضعیف است یا او را ناتوان فرض کنند، چون او تحتتأثیر شرارت است، الکل مصرف میکند و خود را دستکم میگیرد، اما برای من کسی است که مشکلات بسیاری را از سر گذرانده.
گاهی اوقات همین که سرتان را بالای آب نگه میدارید و تسلیم نمیشوید، نشان میدهد که قهرمان هستید. او همواره و هرروز در حال تقلاست؛ در کشمکش برای انجام کارش و اینکه چرا زندگیاش اینطور است؟ چه اتفاقی برای خودش، خانوادهاش و شهرش افتاده است؟
او خیلی شجاع است. از اینکه ایمی آدامز نقش او را بازی کرد چه حسی دارید؟
حس عالیای داشتم. او کاملا به شخصیت مقید بود. او شخصیت کامیل را همانطور دوست داشت که من دوست دارم. ایمی به او ترحم نمیکرد بلکه با او احساس همدلی میکرد. ایمی هم مثل من باور داشت که او شجاع است. اصلا لازم نبود که شخصیت او را برای ایمی توضیح دهم و ایمی را به همینخاطر تحسین میکنم.
او در کل انسان نازنینی است و از او ممنونم که این قدر دقیق نقش کامیل را بازی کرده است و بدون هیچگونه تردیدی وارد تمام آن مکانهای تاریک شده. در این سریال او را جوری میبینید که قبلا هرگز ندیدهاید.
وقتی درباره یک شخصیت شرور مینویسید، چطور به آن مکانهای تاریک میروید؟ چطور خود را جای آن شخصیت میگذارید و بعد وقتی کار نوشتن را برای آن روز تمام میکنید، چطور آن را از ذهنتان بیرون میکنید؟
متأسفانه، من خیلی راحت وارد فضاهای تاریک میشوم، بنابراین برای من خیلی کار سختی نیست. خیلی سریع میتوانم خودم را راضی کنم که به آنجا بروم. من عمیقا احساسات افراد را درک میکنم و برای همین همیشه به نوعی خودم را جای آنها تصور میکنم. میتوانم وارد ذهن اکثر افراد شوم؛ هرچند، بیرون آمدن از ذهن افراد کمی مشکلتر است.
اگر کل روز را در ذهن فردی گذرانده باشم، همانطور میمانم. قبلا راحت نمیتوانستم بیرون بیایم، چون در ابتدا نمیدانستم که از ذهن فرد بیرون آمدهام یا نه. فکر میکردم که اگر بگویم: «اَه، این شخصیت به من چسبیده» خیلی نویسندهطور بهنظر میآید. شخصیت برایم عزیز بود، بنابراین قبول نمیکردم که این اتفاق افتاده است.
میگفتم: «کارم را انجام میدهم و تمام». برای همین معمولا قبول نمیکردم این اتفاق دارد میافتد. بعد از ازدواج، همسرم این نکته را به من متذکر شد. او متوجه شد که این یک مشکل است و من هم متوجه شدم که باید برای چند لحظه هم که شده از شخصیت دل بکنم.
15 دقیقه طول میکشد که در پایان روز از زیرزمین کوچکم بیرون بیایم و خود را از آن فشار خلاص کنم، همهچیز را فراموش کنم و کار لذت بخشی انجام دهم. دستیارم لوحی برایم درست کرده که رویش نوشته شده: «افکار دیوانهوار را پایین پلهها نگه دار» و من آن را روی میزم گذاشتهام. این همیشه برایم یادآوری خوبی است. بعد، یک آهنگ شاد میگذارم تا خوشحالم کند. گاهی چندماه به یک آهنگ معتاد میشوم و گاهیاوقات فراموش میکنم که آن را خاموش کنم.
داستانهایتان را به قدری هیجانانگیز مینویسید که خواننده نمیتواند از خواندن دست بکشد، اما معمولا اتفاقات به آرامی رخ میدهند؛ چطور این کار را میکنید و چطور میدانید که سرعت پیشبرد داستان درست است؟
راجع به این موضوع هیچ ایدهای ندارم. اما بارها از روی آن میخوانم. من طرفدار پایانهای نفسگیر کلاسیک هستم. پدرم استاد فیلمسازی است و به من سریالهای قدیمیای را نشان داده که این موضوع را به خوبی نشان میدهند. استیون اسپیلبرگ هم که با دیدن این چیزها بزرگ شده، همیشه این تعلیق را در آثارش ایجاد و حفظ کرده و معتقد است علاقهمند نگه داشتن افراد مایه خجالت نیست.
احساس میکنم بسیاری از نویسندگان ادبی نگران این هستند که مبادا آثارشان سرگرمکننده باشد که از نظر من، هم خندهدار و هم ناراحتکننده است. از نظر من شما میتوانید راجع به مسائل جدی صحبت کنید و در عین حال سرگرمکننده باشید؛ هدف من همیشه همین است.
هدفم این است که چیزهایی راجع به فمینیسم، ازدواج، نابرابری اقتصادی و خشم زنان بگویم و همچنان آن را در بستهبندی سرگرمکنندهای ارائه دهم که افراد در واقعیت آن را بخوانند و دربارهاش صحبت کنند. دوست دارم کاری کنم که افراد به خواندن ادامه دهند. تعداد خوانندههایی که به آنها اعتماد دارم محدود هستند و آنها را محدود نگه میدارم.
دوست ندارم آشپزها چندتا بشوند. به آنها میگویم که کتابم را بخوانند و یکی از مهمترین کارهایی که از آنها میخواهم انجام دهند این است که به من بگویند چه زمانی موقع خواندن حوصلهشان سر میرود. اگر زیادی راجع به چیزی توضیح دادهام و دیگر نمیخواهند خواندن را ادمه دهند، از آنها میخواهم به من متذکر شوند. اینکه موضوع ارزشمندی را مطرح کنید و در عین حال مخاطبان را سرگرم کنید، هیچ اشکالی ندارد.
دقیقا.
برای همین، هدفم همین است.
الان روی چه چیزی کار میکنید؟
دارم همزمان 2 کار را پیش میبرم؛ در خانهام کلی جنب وجوش دارم. نوشیدنیهای انرژیزا را در همهجای خانه گذاشتهام. دارم کتابی را تمام میکنم، کتاب بعدیام. روی نسخه اولیه کار میکنم و یک سریال تلویزیونی هم برای آمازون دارم که کار نوشتن فیلمنامه آن را تمام کردهام و داریم برای ساخت در پاییز آماده میشویم.
به این میگویند «یوتوپیا». همه اپیزودها را خودم نوشتهام و در تهیه کنندگی هم دست داشتهام. مثل بچه خودم است، برای همین خیلی جالب است.
سرگرمکنندگی عیب نیست
احساس میکنم بسیاری از نویسندگان ادبی نگران این هستند که مبادا آثارشان سرگرمکننده باشد که از نظر من، هم خندهدار و هم ناراحتکننده است. از نظر من شما میتوانید راجع به مسائل جدی صحبت کنید و در عین حال سرگرمکننده باشید؛ هدف من همیشه همین است. هدفم این است که چیزهایی راجع به فمینیسم، ازدواج، نابرابری اقتصادی و خشم زنان بگویم و همچنان آن را در بستهبندی سرگرمکنندهای ارائه دهم که افراد در واقعیت آن را بخوانند و دربارهاش صحبت کنند.
ایمی آدامز در مینی سریال «چیزهای تیز» که براساس کتابی از گیلیان فلین به همین نام ساخته شده، در نقش کامیل پریکر، بازی تحسین شدهای از خود ارائه داد