این استاد دانشگاه و مولف کتابهای درسی زبان و ادبیات فارسی در پی انتشار فهرستی با عنوان «حذفیات کتابهای درسی ادبیات فارسی» که در فضای مجازی دست به دست میشود و از حذف شعر و داستانهایی از ادبیات کلاسیک و معاصر و جایگزینی متنها و نامهایی دیگر حکایت دارد، و البته سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی در واکنشی اعلام کرد در سه سال گذشته متنی از این کتابها حذف نشده است، به صورت مکتوب به پرسشهای ایسنا پاسخ داده است.
متن این مصاحبه در پی میآید:
شما از چه سالی در تدوین کتابهای درسی بودهاید؟ آیا از جریان تغییرات کتابهای درسی آگاهی دارید؟
اینجانب از سال 1370 تا 1384 به عنوان برنامهریز و مؤلف کتابهای درسی بودهام و پاسخگوی کتابهای تألیفی خود هستم. از آن زمان تاکنون در برنامهریزی و تألیف و تغییر و تعویض و حذف متون نقشی نداشتهام و علیرغم آنکه طی این سالها کتابهای بنده تدریس میشد، هیچگاه بنابر روال معمول و سیره ناپسند، از بنده نظر نخواستند. در دوره جدید نیز به رغم آنکه بنده هیچ نقشی در تألیف کتابهای درسی نداشتهام، باز نام مرا گاه در فهرست مؤلفان و گاه شورای برنامهریزی آوردهاند که بارها درخواست کردهام نام مرا حذف کنند؛ چون نه ساختار کتابها مورد تأیید من است، نه محتوا و نه نظام ارزشی معیوب حاکم بر کتابها.
به اعتقاد من کتابها وجاهت علمی ندارند؛ به چند دلیل؛ اول اینکه با اطلاعی که دارم متأسفانه هیچیک از کارشناسان ثابت بخش ادبیات تحصیلات رشته زبان و ادبیات فارسی ندارند. دو اینکه از شورای برنامهریزی نیز هیچگاه استفاده نشده و همواره زینتالمجالس بودهاند؛ یکی از آنها بنده. از دیگر اعضا هم میتوان پرسید چند بار به این جلسات دعوت شدهاند؟ صورتجلسات و مصوبات این شورا کجاست؟ سوم اینکه افراط در آوردن مباحث ارزشی و انقلابی و دینی کتاب را از تعادل و تناسب انداخته است. هرچیز به جای و اندازه خویش نیکوست. اکنون در کتاب سال دوازدهم شش متن فقط شعر و داستان جنگ است (خاکریز، جاسوسی که الاغ بود، فصل شکوفایی، آن شب عزیز، شکوه چشمان تو، ارمیا) و چندین درس از ادبیات انقلاب اسلامی که میشود حدود نیمی از کتاب. خود انصاف دهید آیا این زیادهروی نیست؟ آیا این کار نقض غرض نیست؟ چهارم اینکه عموماً در کتابها با پررنگ کردن برخی مفاهیم عقیدتی، هویت ملی نادیده انگاشته میشود. قولی است که جملگی برآنند. اصل لذتآفرینی ادبیات جای خود را به پیامهای پیدر پی داده است. نتیجه این نوع کتابها جز سرخوردگی و واپس زدن نیست. مگر ادبیات پایداری فقط باید با داستان و شعر نچسب شاعران دست دوم امروز باشد؟ مگر سرتاسر شاهنامه آموزش پایداری در برابر دشمنان نیست؟
به تازگی فهرستی از درسهای حذفشده کتابهای درسی منتشر شده که نام چهرههای شاخص ادب گذشته و حال و متنها و درسهای معتبری در آنها آمده که اکنون در کتابهای درسی نیست. آیا این روند را تأیید میکنید؟
در نظام آموزشی جدید، کتابها با شکلی جدید و حفظ بخشی از متون متوسط گذشته به تألیفهای جدید تبدیل شده و طبعاً در کتابهای دوره جدید درسهای محذوف یادشده نیست. پس موضوع رخداد تازهای نیست. البته این حق را باید به مؤلفان جدید داد که طبق برنامه خود عمل کنند. اما سؤال اینجاست: آیا این برنامه نسبت به 25 سال پیش، پیشروتر است یا پسرفت کرده و به فضای 30 سال پیش برگشته است؟ از دهه 70 با تغییر در نظام آموزشی، کتابهای فارسی تغییر کرد و با توجه به حال و هوای سیاسی آن دوران، گامهای بسیار خوبی در باز کردن فضای ادبی برداشته شد و محصول آن درسهایی شد که اکنون به بهانه تغییر نظام آموزشی، خواست معلمان، نظرسنجی، کاهش ساعات درسی و ... حذف شده است. پرسش این است: با حذف این متون، چه متنی بهتر و مقبولتر از متون غنی زبان و ادب فارسی و از استوانههای بیبدیل آن جایگزین شده است؟ چرا با تغییر برنامه، متون جاندار از نویسندگان نامدار حذف شد و جای این درسها را متون دست دوم و تحمیلی گرفته است؟ حقیقت چیز دیگر است: پشت صحنه این تغییرات و صحنهگردان این تحولات همان دلواپسانی هستند که بیآنکه خود بینش ادبی داشته باشند، صرفاً با نگاههای خشک و تعصبآمیز، کتاب درسی را به جریده و رسانه تبلیغاتی بدل کردهاند و برخی کارمندان وظیفهشناس نیز مجری این فرامین شدهاند.
ما اکنون شاهد هستیم، چنانکه بر زبان مدیران سازمان جاری شده، به بهانه حفظ ارزشها، متون درجه چندم به کتابها راه یافته است از شاعرانی که هنوز باید مشق شاعری کنند. چه کسی با ارزشهای واقعی مخالف است؟ همه وظیفه ملی خود میدانیم این ارزشها را حفاظت کنیم؛ اما آیا با دفاع بد؟ اینکه همان دوستی خاله خرسه است. با این دفاعهای بد که شهید حججی را بر حافظ و سعدی ترجیح دهیم، آیا کمکی به ارزشها کردهایم یا دانسته و نادانسته دست به تخریب آنها زدهایم؟ حافظ و سعدی و مولانا جایگاه خود را دارند و شهیدان والامقام جایگاه خود. و اساساً مگر قرار است کتاب فارسی تمام نقشها را ایفا کند؟ کتاب دینی هم باشد، کتاب انقلابی هم باشد، کتاب اجتماعی هم باشد. اگر در راهنمای برنامه درسی همین کتابها هم که نظری بیندازیم اهداف درس زبان و ادبیات فارسی معلوم است. ما به دنبال چه هستیم؟ این ره که تو میروی به ترکستان است.
نقش کتاب درسی در هویتسازی چیست و کاهش ساعتهای درسی و حذفیاتی از این قبیل چه تأثیر منفیای بر هویت فردی و اجتماعی دانشآموزان دارد؟
کتاب درسی هر کشور و به خصوص زبان و ادبیات فارسی، سند معتبر زبانی، فکری و فرهنگی آن کشور به حساب میآید. کتاب درسی با روزنامه فرق دارد. درسهای آن برای همیشه در ذهن و زبان نسلها ماندگار میشود. درس درس آن درس زندگی است. طی 40 سال گذشته ساعت درس ادبیات فارسی کم و کمتر شده تا اکنون که از شش ساعت 50 سال پیش، به سه ساعت و ادبیات به دو واحد تقلیل یافته است. این کم شدن ساعتهای تدریس بهانه برای حذف برخی درسها شده است؛ چنانکه تعداد درسها در 25 سال پیش 32 درس (پیشدانشگاهی) بوده و حالا به 18 درس رسیده است. باز هم معلمان از کمی وقت مینالند. این تصمیم نابخردانه (کاهش ساعتهای درس زبان و ادبیات) و جایگزین کردن عنوانهای ناکارآمد به جای درسهای اصلی و پایه که مایه فکری دانشآموزان است، نتیجه نداشتن بینش فرهنگی درست تصمیمگیران آموزشی است. نگاه سطحی به زبان و ادبیات فارسی، عواقبی چون گسست از هویت و زبان و فرهنگ را به دنبال دارد که اکنون نتایج آن را میبینیم.
هیچ کشوری با زبان و ادبیات و مفاخر خود این رفتار را نمیکند که ما میکنیم. نادانسته آب به آسیاب فرهنگهای مهاجم و مهاجر میریزیم. با نفی ادبیات و ضعف زبانی فرزندانمان، آنان را از هویت فردی و اجتماعی و حتی دینیشان جدا میکنیم. کجفکری، کجروشی میآورد و نعل وارونه زدن. همه این کجرویها پاسخ منفی داده و نتوانسته کارساز باشد. آیا وقت آن نرسیده به رفتارهای غلط و خبط و خطاهای پشت هم خود اندکی بیندیشیم؟