برترینها: اغلب گفته میشود که تاریخ توسط فاتحان نوشته میشود. شاید جمله درستتر این باشد که «تاریخ توسط مردان نوشته میشود». کتابهای درسی را باز کنید، در ویکی پدیا چند کلیک کنید یا تنها عبارت چهرههای مشهور را در گوگل جستجو نمایید تا خود را با سیلی از مردان مشهور مواجه ببینید.
از مردانی مانند جولیوس سزار و ناپلئون تا انیشتین و جکسون پولاک انگار اینکه برای به خاطر آورده شدن در تاریخ یکی از ضروریات مرد بودن بوده است. اگر چه زنان کمی مانند ماری کوری نیز به نحوی در تور کروموزومی Y خود را جای دادهاند، بسیار سخت است که حس نکرد حافظه فرهنگی اغلب بر اساس جنسیت در مورد به یاد آوردن یا نیاوردن انسانها تصمیمگیری کرده است.
خوشبختانه نبود زنان پیشرو در کتابهای درسی به معنای غیبت آنها در خود تاریخ نیست و از عهد باستان تا قرن بیستم، زنان بسیاری بودهاند که نه تنها همطراز مردان بزرگ بودند بلکه بهتر از آنها نیز بوده و دنیا را تغییر دادهاند.
آلیس گای-بلاشه در واقع مخترع سینما بود
در سال 1895، برادران لومیر نگاه ما به دنیا را با چیزهایی که از آنها به عنوان اولین فیلمها یاد میشود برای همیشه تغییر دادند. آنها با به تصویر کشیدن قطارهایی که به ایستگاه کشانده شده و کارگرانی که از کارخانه خارج میشوند تمام کسانی که برای اولین بار شاهد چنین تصاویر متحرک جادویی بودند را حیرتزده کردند.
یکی از آنها زنی به نام آلیس گای-بلاشه بود. اما در حالی که اکثر مخاطبان این تصاویر متحرک با خود میگفتند: «اوه فوق العاده بود»، آلیس با خود میگفت: «اوه، نمیدانم چطور میتوانم این را بهتر از اینی که هست به تصویر بکشم». پاسخ گای-بلاشه به فیلمهای برادران لومیر این بود که ابزارهای پایه آنها در به تصویر کشیدن زندگی را گرفته و از آنها برای روایت داستانها استفاده کند.
فیلم «La Fée aux Choux» به احتمال فراوان اولین فیلم دارای روایت در تاریخ سینماست که در سال 1896 ساخته شد. اما گای-بلاشه راضی نبود که تنها با ساختن یک نوع جدید از داستانسرایی دست از کار بکشد. او از اولین فیلمسازانی بود که از برداشتهای کلوزآپ و فیلمبرداری رنگی استفاده کرده و دست به آزمایش تنظیم و همگامسازی صدا با تصویر در فیلمهایش زد.
تمام چیزهایی که دی دبلیو گریفین میگفت اختراع کرده، حدود دو دهه پیش توسط گای-بلاشه انجام شده بود. از دستاوردهای این زن میتوان به ساخت اولین فیلم با بازیگران سیاهپوست و پیشگام بودن در عرصه بازی کردن به شکلی طبیعی اشاره کرد. با این وجود تمام کمکهای او به پیشرفت صنعت سینما یا نادیده گرفته شده یا به نام دستیار مردش، سیگ، ثبت شد.
سپتیما کلارک زنی بود که حقوق مدنی را فراگیر ساخت
وقتی که از زنان پیشگام در جنبش حقوق مدنی صحبت میکنیم اولین کسی که به ذهن بیشتر ما خطور میکند روزا پارکس است. اما اگر چه پارکس شخصیتی خارقالعاده و بسیار تاثیرگذار بود، اما امروزه تنها به لطف یک فعال مدنی بسیار ناشناخته به این میزان از شهرت رسیده است.
سپتیما کلارک که از او با عنوان مادربزرگ جنبش حقوق مدنی یاد میشود، معلمی از کارولینای جنوبی بود که کار در انجمن ملی پیشرفت مردمان رنگینپوست را در سال 1919 آغاز کرد و در سال 1945 برنده پروندههای متعدد مربوط به حقوق مدنی در دادگاهها شد.
در دهه 1950 نیز کلارک کارگاههایی آموزشی برگزار کرد که یکی از شرکت کنندگان در آن روزا پارکس بود. اولین پیروزی مهم کلارک زمانی رخ داد که او ایالت کارولینای جنوبی را به خاطر دادن دستمزد کمتر به معلمان سیاهپوست در مقایسه با معلمان سفیدپوست به دادگاه کشاند.
او با حمایت انجمن خود برنده این دعوای جقوقی شده و زندگی صدها نفر را تغییر داد. اما مهمترین پیروزی او در دهه 1950 رخ داد، دورانی که در بسیاری از ایالتها تنها در صورت اثبات باسواد بودن میتوانستید رأی بدهید که باعث شده بود دهها هزار سیاهپوست از حق رأی دادن محروم شوند.
کلارک به جای مبارزه با تستهای سواد، سعی داشت برای تاسیس مدارسی تلاش کند که به سیاهپوستان بیسواد و محروم خواندن و نوشتن آموزش داده شود. در نتیجه این برنامه در یک دوره بیشس از 800 مدرسه برای این کار در کارولینای شمالی اختصاص داده شد.
فاطمه الفهری قدیمیترین دانشگاه ارائه دهنده مدرک را تاسیس کرد
قدیمیترین دانشگاهی که مدرک ارائه میداد چه نام داشت؟ جواب درست نه آکسفورد است و نه دانشگاه بولونیا بلکه دانشگاهی به نام القراویین در مراکش است که در سال 859 میلادی تاسیس شده و بیش از دویست سال قدیمیتر از دانشگاه مشهور بولونیاست.
این دانشگاه توسط یونسکو و کتاب رکوردهای گینس به عنوان قدیمیترین در نوع خود به رسمیت شناخته میشود. موسس این دانشگاه زنی به نام فاطمه الفهری بود، زنی که در دورانی که به زنان به عنوان دستگاههای جوجهکشی نگاه میشد، جامعه را به کلی تغییر داد.
اطلاعات بسیار اندکی در مورد زندگی این زن شگفتانگیز وجود دارد، اما باید بدانید که او اصالتاً اهل تونس بوده و پدر ثروتمندی داشت که در هنگام مرگ ثروتی عظیم برای فاطمه به جای گذاشت. وی از این ثروت برای تاسیس یک مسجد و مرکز آموزش مشترک استفاده کرد.
بخش آموزشی این مرکز خیلی زود رشد کرده و بدین ترتیب بود که دانشگاه القراویین تاسیس شد. شهرت فاطمه، اما همینجا متوقف نشد و شاگردان دانشگاه او اعداد عربی را به اروپا آوردند، همان اعدادی که امروزه نیز از آنها استفاده میشود.
آنی آلبرس یک فرم هنری کاملاً جدید را خلق کرد
وقتی که مدرسه مشهور باوهاوس برای اولین بار درهای خود را باز کرد، به خوبی از دانشجویان زن استقبال کرد. این موضوع بسیار فوقالعاده به نظر میرسد تا وقتی که دریابید رییس این دانشکده، والتر گروپیوس، نهایت تلاش خود را انجام داد که زنان دانشجو تنها علوم زنانه را آموزش ببینند.
وقتی که آنی آلبرس وارد این دانشکده شد، خود را تحت فشار گروپیوس برای دوری از موضوعات پسرانه مانند کار با فلز، ادبیات و نقاشی و سوق داده شدن به سمت رشتههای زنانهای مانند بافندگی دید. اما آنی اجازه نداد که این تبعیض جنسیتی سیستمی او را از کاری که دوست داشت بازدارد و تقریباً به تنهایی، از وقت خود در کارگاه بافندگی باوهاوس برای خلق یک مفهوم جدید از هنر نساجی استفاده نمود. کارهای آلبرس در نساجی بسیار پیشرو بود.
او نوعی از بافت و پارچه تولید کرد که بیشتر شبیه دیوار بود و نظم خاص خود را با معماری تلفیق نمود. در سال 1931، او ریاست بخش نساجی مدرسه باوهاوس را در اختیار داشت و تحت ریاست او، این بخش از یک بخش تولید پارچه میز غذاخوری به محل تولد یک جریان هنری تبدیل شد. در سال 1949، آلبرس چنان مشهور بود که موزه هنرهای مدرن نیویورک، نمایشگاه کاملی را به آثار او اختصاص داد. از طریق همین نمایشگاه بود که عبارت «هنر پارچه» بوجود آمد.
دلیا دربیشایر موسیقی الکترونیکی را دگرگون ساخت
وقتی که در سال 1963 برای اولین بار سریال «Doctor Who» منتشر گردید به خاطر موسیقی متن ترسناک و غریبش مشهور شد. این شاهکار اولیه در موسیقی الکترونیک که به راب گراینر نسبت داده میشد از صدهای عجیب و غریب و انعکاسهای ترسنک برای خلق احساس سفر در زمان استفاده کرده بود.
اما گراینر کسی نبود که پشت تولید این موسیقی پیشرو وجود داشت. وی البته آهنگساز توانایی بوده و برای یک سریال تلویزیونی کودکانه نیز موسیقی متن سرراستی تولید کرده بود، اما این دلیا دربیشایر بود که موسیقی گراینر را از طریق استفاده از صداهای الکترونیک تغییر داده و یکی از به یادماندنیترین موسیقیهای متن تاریخ سینما را خلق کرد.
اما در آن دوران، این کار بخشی از درسهای دربیشایر بود، موسیقیدانی نابغه که نبوغش همواره به خاطر مردان لافزن نادیده گرفته میشد. بعد از فارغالتحصیلی در اواخر دهه 1950، دلیا برای کار در استودیو دکا رکوردز ثبت نام کرد، اما به او گفته شد که این استودیو جایی برای زنان ندارد.
این اتفاق، اما باعث شد که دلیا وارد کارگاه رادیوفونیک بی بی سی شود، جایی برای آزمایشات الکترونیک و دربیشایر در این مکان آزمایشات بیسابقهای را انجام داد.
وی یک دهه را به خلق صداهای الکترونیک ترسناک و غریب و موزیکهای علمی تخیلی گذراند. او آهنگ متن اولین فشن شو که از موسیقی الکترونیک استفاده میکرد را بر عهده گرفت و اصول برنامههای تلویزیونی آینده مانند که سرنخهای موسیقایی خود را از آثار او گرفته بودند بنیان نهاد. بدون دلیا دربیشایر بدون شک دنیای موسیقی الکترونیک امروزی متفاوت بود.
لیدی ماریا وورتلی مونتاگو پیشگام عرصه واکسیناسیون بود
اگر در هولناک بودن زندگی در قرون گذشته شک دارید کافی است که واژه «آبله» را در اینترنت جستجو کنید. این بیماری هولناک حدود 30 درصد از قربانیان خود را کشته، کور و ناقص کرده و چهره مابقی را به کلی برای همیشه تغییر داد و بدین ترتیب آبله برای هزاران سال عذابی نازل شده از آسمان انگاشته میشد.
اینکه امروزه دیگر خبری از هولناکی بیماری آبله نیست را مرهون ادوارد جنر هستیم که در سال 1796 اولین واکسن موثر علیه آبله را در اروپا ساخت. اما باید از شخص دیگری نیز در این زمینه نام برد و او کسی نیست جز لیدی ماری وورتلی مونتاگو.
او در سال 1689 بدنیا آمده و زنی بود که دلایل بسیاری برای شکست بیماری آبله داشت. برادرش در اثر ابتلا به آبله درگذشته و خود او نیز زخمهای آبله بسیاری روی بدنش داشت. در دوران اقامتش در قسطنطنیه، او مشاهده کرد که مردم محلی هر ساله در ماه سپتامبر مقداری ویروس آبله به رگهای خود تزریق میکنند.
آن سال زمستان دیگر خبری از شیوع بیماری نبود و وقتی که مونتاگو قسطنطنیه را ترک کرد مصمم بود که این کار را به دیگر نقاط اروپا منتقل کند. در آن دوران، اما این کار مانند نبردی سخت و بدون امید به برنده شدن بود. پزشکان اروپایی به روشهای درمانی جدید اعتماد نداشتند، به خصوص درمانهایی که توسط زنان ارائه میشد.
اما مونتاگو موفق شد با تزریق مشابهی که روی فرزندان خود در زمان شیوع آبله انجام داد موثر بودن این روش درمانی را ثابت کند. در نهایت پادشاه دستور داد که این روش درمانی روی زندانیان آزمایش شده که اولین موشهای آزمایشگاهی اروپا به شمار میآمدند. اما چند دهه طول کشید تا جنر واکسن این بیماری را اختراع کرده و واکسن او همهگیر شود.
زیدا بن یوسف، عکاس فراموششده
ورود به هر صنعتی در اواخر قرن نوزدهم برای زنان بسیار دشوار بود. در روزگاری که یک صنعت در دست مردانی محدود است که هوای یکدیگر را دارند باید بیخیال آن شد. اما زیدا بن یوسف از آن دسته افرادی نبود که به دیگران اجازه دهد مانع راهش شوند.
او که یک زن نیمه الجزایری متولد انگلستان بود و در آمریکا کار میکرد، سعی داشت با کمی آموزش وارد دنیای بسته عکاسی شود. اما استعدادهای ذاتیاش چنان تاثیرگذار بود که حتی صاحبان محافظهکار و متعصب این عرصه نیز نتوانستند برای مدت طولانی بن یوسف را از حلقه محدود عکاسی دور نگه دارند.
در روزگاری که عکاسان زن در جهان انگشتشمار بودند، زیدا بن یوسف عضو گروه Linked Ring بود که تنها با دعوت دیگر اعضای گروه انتخاب میشدند و کارهایش در یک باشگاه عکاسی مردانه در نیویورک به نمایش درآمدند.
او که بیشتر به خاطر تصاویر کولیوارش شناخته میشود، در دنیای فشن نیز عکاسی کرده و تصاویری مستند از سفرهای خود به ژاپن و شرق دور تهیه کرده است. او حتی عکسهایی از گروور کلیولند و تئودور روزولت، روسای جمهور سابق ایالات متحده، نیز گرفته است.
اما بعد از مدتی آن باشگاه مردانه نمایش آثار بن یوسف را متوقف کرد، اما این موضوع نیز مانع تلاشهای او برای رسیدن به اوج نشد و وی بعد از مدتی نویسندگی برای مجلات و سفر کردن، به عنوان یک مدیر دنیای مد و فشن، حرفه عکاسی خود را به یک منبع درآمد بزرگ تبدیل کرد.
الکساندرا دیوید-نیل، بزرگترین ماجراجویی که اسمش را نشنیدهاید
وقتی الکساندرا دیوید- نیل تصمیم گرفت به سفر برود هیچ نیرویی در جهان توانایی منصرف کردن وی را نداشت. وی در سال 1869 در فرانسه بدنیا آمد، روزگاری که ماجراجویی تنها مختص پسران و مردان بود و ماندن در خانه و زیبا به نظر رسیدن نیز مختص زنان و دختران، اما دیوید-نیل دیدگاه جامعه نسبت به تواناییهای زنان را تغییر داد.
او در سن 16 سالگی از خانه فرار کرده و سفر خود به قارههای دیگری را آغاز کرد. در سن 21 سالگی، الکساندرا به تنهایی در هند سفر میکرد، اما بزرگترین ماجراجویی او در میانسالی صورت گرفت. در سال 1910، دیوید-نیل سفر خود را به شرق که 12 ماه به طول انجامید آغاز کرد کرد، سفری که در نهایت 14 سال طول کشید.
او مدتی را در نپال گذراند، در امپراطوری کوهستانی بوتان، در ژاپن، چین و بسیاری جاهای دیگر. اما تاثیرگذارترین سفر او در تبت بود. در آن دوران تبت یک پادشاهی کاملاً بسته و مرموز بوده و به قلمرو چین ملحق نشده بود. الکساندرا بارها از مرز عبور کرده و در نهایت به اولین زن غربی تبدیل شد که از لهاسا دیدن کرده است.
وقتی که دیوید-نیل بالاخره به اروپا بازگشت به عنوان نویسندهای مشهور برای 45 سال آینده به نوشتن پرداخت و در سن 100 سالگی درگذشت، بدون اینکه از لحظهای از زندگی ماجراجویانهاش پشیمان باشد.
الیزابت روسیه مسیر تاریخ اروپا را تغییر داد
الیزابت پتروونا زنی بود که واکنش نظامی روسیه با جنگ میراث اتریش و جنگ هفت ساله را مدیریت کرد. اما این کارهای او در دوران صلح بود که به شکلی واقعی دنیا را تحت تاثیر قرار داد. او زنی بود که دختری جوان به نام سوفیا را از گمنامی بالا کشیده و به امپراطور آینده کشور تبدیل کرد.
سوفیا دختری گمنام در آلمان امروزی بود. وقتی الیزابت از سوفیا خواست که به مسکو آمده و با پسر او ازدواج کند و در ادامه نامی مناسب برای او انتخاب کرد؛ و اینطور بود که او به زنی تبدیل شد که در تاریخ اروپا به نام کاترین بزرگ شناخته میشود.
بعد از مرگ الیزابت و به قدرت رسیدن کاترین از طریق کودتایی سریع علیه شوهر خود، روسیه به کلی تغییر کرد؛ کشور بیقانون سال گذشته از بین رفته و کشوری امن و آباد، قوانین سختگیرانه، مایهکوبی آبله و آموزش اجباری از راه رسید.
این کاترین بود که اودسا را ساخت، نقشه روسیه را به طور کامل تهیه کرده و این کشور را به یک قدرت منطقهای تبدیل ساخت. بدین ترتیب الیزابت با انتخاب دقیق و هوشمندانه جانشینش، تاریخ اروپا را تغییر داد.
منبع: grunge