از ناصر خسور پیچیدم به سمت سبزه میدان. کنار خیابان انبوه جمعیت مشتریان و البته دلار فروشها در سبزه میدان در حال خرید و فروش هستند، اما از ابتدای بازار کفش فروشها به بعد تقریبا بازار تهران بسته است.
بازار تهران که به قول یکی از کسبه که بعدا با او همکلام شدم شلوغترین نقطه شهر است به علت خاموشی چراغ مغازهها در تاریکی فرورفته بود و خبری هم از نور خورشید ظهرگاهی نبود.
تلاش کردم علت را جویا شوم.دو نفر درب یک مغازه کفش فروشی که کرکره آن به صورت نیمه باز بود مشغول صحبت بودند. به آنها نزدیک شدم و علت تعطیلی بازار را جویا شدم.
کفش فروش گفت: بخشی از بسته بودن بازار به علت اعتراض به افزایش قابل توجه قیمت بنزین است. اما از طرف دیگر صبح که آمدیم شاهد ورود نفراتی بودیم که گمان میرفت اغتشاشگر باشند و از ترس به باد رفتن داراییمان تمام کسبه یکی پس از دیگری مغازهها را بستند و رفتند.
* یک لحظه حمله میکنند و تمام
نفر دوم که ایستاده میگوید ما حجره لباس فروشی داریم که امروز کاسبی نکردیم. 8 صبح که مغازه را باز کردیم مجبور شدیم 9 صبح ببندیم. چرا که تعدادی وارد بازار شدند و نگران بودیم به اموال ما آسیب بزنند.
به سمت امامزاده زید رفتم. دو نفر دیگر ایستاده بودند. یکی میگفت بازاریان به گران شدن بنزین اعتراض دارند، به شکل هماهنگ مغازه ها را تعطیل کردهاند و رفتهاند اما کمی که حرف زد گریزی هم به ترس از آسیب دیدن اموالشان زد و دلیل بسته بودن را این مسئله توصیف کرد. نفر کناری هم میگفت در این شرایط نمی توان مغازه را باز کرد. یه لحظه حمله میکنند و تمام.
آن طرف تر یکی از سراهای فرش فروشی است که درب آن به صورت نیمه باز است. یک حجرهدار از سرا خارج شد. پرسیدم اعتصاب کردید. گفت اعتصاب نیست همه از ترس مغازههای خود را بستهاند. صبح شایع کردند اغتشاشگران در حال آمدن به سمت بازار هستند والا در داخل سرا همه باز هستند.
در داخل سرا بیشتر مغازهها باز بود. با کاسبهای داخل سرا همکلام شدم. یک کاسب تکرار کرد: اغتشاش برای هیچکس خوب نیست. اغتشاش برای هیچکس خوب نیست.
* دولت میتواند قیمتها را کنترل کند
یک نفر که گپ زدن ما را دید نزدیک شد و گفت من در اصفهان کارخانه نساجی دارم. مغازههایی که در بازار بستهاند یا از ترس اغتشاشگران تعطیل کردهاند یا در اعتراض به قیمت بنزین این کار را کردند. وی گفت خواه ناخواه قیمت بنزین در بازار تاثیر گذار است. چند روز پیش فقط شایعه بالا رفتن بنزین باعث شد تا نخ در بازار کمیاب شود. اما دولت میتواند کنترل کند.
وی درباره رویکرد دولت دوباره تاکید کرد: دولت میتواند قیمتها را کنترل کند.
کارخانهدار اضافه کرد:اگرچه دولتیها از عدم افزایش قیمتها با بالا رفتن قیمت بنزین صحبت میکنند اما صبح که از خانه به محل کار آمدم تاکسی مسیری که همیشه 2500 میدادم را 4 هزار تومان گرفت و واقعا چیزی نتوانستم بگویم.
* از ترس جان و مال مغازهها را تعطیل کردیم
یک مغازه دار دیگر گفت: صبح شایع کردند اغتشاشگران به سمت بازار میآیند و خیلیها از ترس جان و از دست رفتن اموالشان جنسهایشان را داخل مغازه گذاشتند و بستند و رفتند. اینجا اگر اتفاقی بیفتد کل بازار نابود میشود چرا که مغازهداران جنس خود را بیرون از مغازه چیدهاند و اگر یک کبریت بندازند کل بازار میرود روی هوا.
وی گفت: بازار بعد از محرم و صفر با اقبال مردم تازه راه افتاده بود اما این اتفاقات باعث شد تا دوباره دچار مشکل شویم.
یک مغازهدار دیگر میگفت: «همین طوری جنسها را میدزدند چه رسد به وقتی که ناگهان کلی آدم بیاید داخل بازار.»
وارد یک سرای فرش فروشی شدم.در همان ابتدا یک حجره فرش فروشی بود که 4-5 نفری جلوی آن جمع شده بودند. هر 5 نفر کاسب بودند و از قضا دل پری از اوضاع بازار داشتند.
* چه کسی جواب کارگری که بدون مزد به خانه رفت را میدهد
یکی از آنها که به نظر سابقه بیشتری در بازار داشت گفت: بازار ما خیلی وقته بسته است. اما کی قراره جواب اون کارگری که امروز بدون مزد به خونه رفته را بده؟ همین چرخیها، کارگران مغازه و اغذیه فروشیها روزی 50- 60 تومان کار میکردن، کی قراره جواب اینکه اونها امروز کار نکردند رو بده؟
وقتی فهمید خبرنگار هستم گریزی هم به گران شدن بنزین در بازار زد و گفت: ما فرشها را با خودرو میخریم. قبلا با 60 هزار تومان به تبریز میرفتیم و یک فرش می خریدیم و حالا باید 180 هزار تومان پول بدیم. این پول از کجا باید دربیاد؟ ما میکشیم روی قیمت. بغل دستی گفت نمی خرند و او پاسخ داد چاره ای نداریم. امروز نخرند 10 روز دیگر می خرند.
* نمیتوانیم چکهایمان را پاس کنیم
یک بازاری دیگر میگفت: دیروز در تلویزیون دیدم که اغتشاشگران به یک مغازه حمله کرده و اجناس آن را نابود میکردند و صاحب مغازه به سرش میکوبید. مغازهدار بدهکار است، قسط دارد. اینها را کی باید بدهد؟ خود من 8 ماهه نتوانستم هزینه 4 ماه را دربیاورم. اینجوری نمیشود کاسبی کرد و نمی توانیم چکهایمان را پاس کنیم.
یک حجرهدار که عقبتر ایستاده بود گفت: بیشتر مردم میترسند اینها اموالشان را آتش بزنند والا ما که بستیم اغتشاشگر و آشوبگر نیستیم.
یکی از کاسبها که قبلتر با او صحبت میکردم وسط حرفمان پرید و گفت: با این کسی که داری صحبت میکنی 6 ماه حقوق نگرفته. همه کارها کساد و تعطیل است.
یک کاسب دیگر گفت: صادرات فرش صفر است و فرش نو را نمیخرند. دوباره نفر دوم وسط حرف پرید و گفت خودشان خوب میدانند چه خبره. اعضای هیأت مدیره اکثرا خودشان از خونواده کاسب هستن و از اوضاع خبر دارند.
* مامورهها!
میخواستم به یک سرای دیگر بروم که جلوی سرا تعدادی از بازاریها و یا افراد شاغل در بازار جمع بودند. به من گفتند فرش فروشیهای داخل سرا باز هستند. یک نفر پشت سرم به ترکی به بغل دستی گفت: مأمورهها.
از سرای فرش خارج شدم و دوباره برگشتم به بازار بسته کفاشان. اول بازار یک نفر ایستاده بود و به مردم میگفت بازار بسته است و فقط فرش فروشها باز هستند.
وقتی برمیگشتم یک رهگذر پشت گوشی میگفت بازار فرش فروشا، کفش فروشا، همه کرکره رو کشیدند پایین و اعتراض کردند.
در ناصرخسرو یک کاسب به کاسب کنار دستی میگفت این طرف شلوغ نشد ولی تو سبزه میدون طلا فروشا عقل کردند و سریع بستند.