ماهان شبکه ایرانیان

توسل و ولایت اهل بیت علیهم السلام

رفتن به بهشت خیلی مهم نیست، دیدن بهشت مهم است. آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج البلاغه که متأسفانه این خطبه ای که تقریباً بیست صفحه است، سید رضی (رضوان الله تعالی علیه) این را در هفت، هشت صفحه نقل کردند، بخشی را هم ارباً اربا کردند؛ حالا چه مصلحت بود، شاید بخشی را هم اصلاً نقل نکردند

رفتن به بهشت خیلی مهم نیست، دیدن بهشت مهم است. آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج البلاغه که متأسفانه این خطبه ای که تقریباً بیست صفحه است، سید رضی (رضوان الله تعالی علیه) این را در هفت، هشت صفحه نقل کردند، بخشی را هم ارباً اربا کردند؛ حالا چه مصلحت بود، شاید بخشی را هم اصلاً نقل نکردند. آن خطبه ای که حضرت در اوصاف متقیان سخنرانی می کند و مستمع آن خطبه در پایان خطبه جان می دهد و حضرت فرمود: من می دانستم که پایان این نحوه حرف زدن، آن نحوه جان دادن هم هست؛ چون خودش را قبلاً معرفی کرده بود، فرمود: من یک سخنرانی عادی نیستم یک خطیب و مبلّغ عادی نیستم، من اگر وارد بشوم: «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیل»؛ شما را می برد چه اینکه برد. فرمود: یا سیل از من می ریزد یا اگر من ساکت هستم و حرفی نمی زنم و نمی بارم، شما توان آن را ندارید که به اوج من بار یابید. هم «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیل»، هم «وَ لَا یرْقَی إِلَی الطَّیر». شما ببینید در این دامنه دماوند هم زندگی می کنید، این قله دماوند آن قدر مرتفع است که کمتر پرنده ای توان آن را دارد که روی اوج آن بنشیند. فرمود فکر هیچ کسی به اوج من نمی رسد؛ مثل اینکه هیچ پرنده ای روی قله دماوند نمی نشیند، «وَ لَا یرْقَی إِلَی الطَّیر» و اگر بخواهم علی گونه سخن بگویم، سیل شما را می برد: «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیل»؛ چه اینکه در جریان خطبه همّام همین طور بود. متأسفانه یا حالا طبق حکیمانه مرحوم سید رضی این خطبه را ارباً اربا کرده است. چند سطر این خطبه در خطبه های بیست و سی و اندی بعد است، آنجا که وجود مبارک حضرت امیر دارد: «قَدْ أَحْیا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّی دَقَّ جَلِیلُهُ . . . وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ. . . »؛ طوری که به هر حال خیلی از چیزها «بَرَقَ لَهُ لامِع کَثِیر الْبَرْق»؛ خیلی از چیزها را می بیند. بهشت رفتن خیلی مهم نیست، بهشت دیدن مهم است. آنهایی که بهشت را دیدند نه امام بودند نه پیغمبر؛ شاگردان ائمه بودند؛ مثل حارثة بن زید که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) آن را در جلد دوم کافی نقل کرد. فرمود: «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیل»، دو تا راه دارد؛ این راه دوم راه حوزه و دانشگاه نیست، راه نماز شب است و مسجد است و حسینیه است و راه ناله که «سِلَاحُهُ الْبُکاء» اگر گفتند شما جهاد کنید جهاد نفس، این جهاد نفس با اشک شبانه است. در قرآن کریم فرمود درست است در همه اوقات ذات اقدس الهی ﴿إِنَّک سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است؛ اما ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾؛ پایان شب و نماز شب یک نشئه جدایی است. خدا ﴿إِنَّک سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است یعنی چه؟ یعنی دعا را می شنود؟ همه حرف ها را غیبت را هم می شنود! «بکلّ شیء سمیع» است. سمع دو تا معنا دارد: یک معنای لغوی دارد؛ یعنی کسی که حرف می زند ما می شنویم. یک حرف معنای اجتماعی و ادبی دارد؛ می گوییم او حرف ما را می شنود. فلان پسر حرف پدر را نمی شنود؛ یعنی گوش نمید هد؛ یعنی ترتیب اثر نمی دهد. وقتی ما در جمله های خودمان می گوییم: ﴿سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است، نه یعنی دعا را می شنود، یعنی گوش به حرف داعی می دهد. او عنایت دارد؛ مثل اینکه کسی با هم آشنا نیستند می گوید او حرف ما را نمی شنود؛ یعنی ترتیب اثر نمی دهد. خدا آشناست و به حرف ما ترتیب اثر می دهد. او ﴿سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است.

این خدا به ما فرمود شما ناله بکنید من می شنوم. یک وقت است آدم حرف می زند او می فهمد، یک وقت ناله می کند او می فهمد. ناله بیمار به یک نحو است، ناله وامدار یک نحو است، ناله جاهل یک نحو است، ناله عالم یک نحو دیگر است. او اختلاف اصوات را، عجیج وحوش را بیان نورانی حضرت امیر در نهج این است که این صداهای گوناگون پرنده ها و وحشی ها را او می شنود، فلان حیوان گریه می کند چه می خواهد؟ ناله ای که گربه دارد چه می خواهد؟ ناله ای که سگ دارد چه می خواهد؟ ناله ای که فلان حیوان حرام گوشت یا حلال گوشت دارد چه می خواند؟ آن صدایی که گوسفند می گوید چیست؟ این بیان نورانی حضرت است در نهج که فرمود: «یعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ . . . وَ اخْتِلَافَ النِّینَانِ فِی الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ»، در این اقیانوس ها میبینید میلیون ها حیوان حرکت می کنند، ماهی ها حرکت می کنند. در راه، جاده پلیس ممکن است به آسانی بفهمد که این ماشین از کدام راه آمده، با چه سرعتی آمده؛ چون خاک است و علامت دارد؛ اما در دریا کدام ماهی آمده با چه سرعتی آمده نر بوده یا ماده بوده، از چه راهی آمده به کجا رفته، فرمود اینها همه را او می داند. «اختلاف»؛ یعنی رفت و آمد، «نینان» هم جمع نون است. ﴿وَ ذَا النُّونِ﴾ که در باره «یونس» گفته شد همین است. «وَ اخْتِلَافَ النِّینَانِ فِی الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ »؛ رفت و آمد تمام ماهی ها را در اقیانوس ها او می داند که چند تا ماهی آمدند، با چه سرعتی آمدند، از کجا آمدند و به کجا رفتند و برای چه آمدند، این خداست! این خدا ﴿سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است. آن بیان نورانی حضرت امیر در آن خطبه که فرمود: «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیل»، فرمود کاری بکنید که بهشت را ببینید. تلاش شما این نباشد که بهشتی بشوید، «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُون ». اینها که اینجا نشسته اند گویا بهشت را می بینند گویا جهنم را می بینند. این راه باز است...شهود یک علم حضوری است که تهذیب نفس می طلبد. خاصیت حسینیه ها و مسجدها و ایام وفات و شهادت های ائمه(علیهم السلام)، نشر این گونه از معارف است.

امام جواد(سلام الله علیه) ببینید یک بیان نورانی دارد، این بیان پیداست که راه مدرسه و حوزه و دانشگاه نیست. در مسافرتی عده ای سفره پهن کردند غذایشان را خوردند، خواستند سفره را جمع کنند؛ فرمود: شما در این همه پرنده هایی که دیدند، شما می خواهید این سفره را جمع کنید برای چه؟ شما غذایتان را خوردید بقیه را بگذارید برای اینها که دیدند، اینها حق دارند. این امام جواد است. آن وقت کشوری که به نام این امام جواد است می شود در آن بیکار باشد؟ فقیر باشد؟ گرسنه باشد؟ فرمود: یا در خانه غذا بخور یا اگر در بیابان غذا خوردی این سفره را پهن کردی، بقیه برای دیگران است. دستور رسمی امام جواد بود، فرمود اینها هم حق دارند. این امام جواد را که کسی بشناسد کسی رفته در مدینه خدمت حضرت گفت من مشکلی دارم. والی این شهر سجستان باید مشکل مرا حلّ کند. آن هم شیعه بود به نام حسین بن عبدالله نیشابوری. چون نیشابور و آن فلات بعد از عبور وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) شیعه خالص بودند. این حسین بن عبدالله نیشابوری والی آن سجستان بود. او شنید که این شخص رفته مدینه خدمت امام جواد، مشکل خودش را با حضرت در میان گذاشت آن حضرت نامه ای نوشته برای والی که مشکل این شخص را حلّ کن! شما ببینید در تاریخ دارد این حسین بن عبدالله نیشابوری دو فرسخ رفته به استقبال این نامه، که امام من برای من نامه نوشته! چرا ما این گونه نباشیم؟ دو فرسخ رفتن آن روز کار آسانی نبود. این والی رسمی سجستان بود. همین که شنید امام جواد برای او نامه نوشته که مشکل فلان شخص را حلّ کن! گفت امام وقتی برای من نامه بنویسد، من منتظر باشم که این شخص نامه را نزد من بیاورد؟! دو فرسخ به استقبال این نامه رفت. ما چرا این گونه نباشیم؟ ما چرا به این فکر نباشیم که غیر از درس و بحث راه دیگر هم هست؟ راه مسجد هم هست، راه حسینیه هم هست، چرا به این فکر نباشیم؟ چرا حوزه مان را مسجد نکنیم؟ چرا دانشگاهمان را مسجد نکنیم؟ چرا با این راه زندگی نکنیم؟ این با عمل ما سازگار است. یکی از بیانات نورانی امام جواد(سلام الله علیه) این است که «مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ»این به همه ما می گوید که مواظب این فضای مجازی باشید.

این فضا، فضای حقیقی است فضای مجازی نیست، چون سیم حقیقت نیست که بی سیم بشود مجاز، یا چهره تلویزیون و شیشه حقیقت نیست تا بی شیشه بشود مجاز. هر جا اندیشه نقل و انتقال می شود فضا، فضای حقیقی است. این فضا، فضای حقیقی است. این بیان نورانی امام جواد است: «مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ ینْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ»؛ کسی که کتابی را می خواند، صحنه ای را می بیند، فیلمی را می بیند، حرف کسی را گوش می دهد، دارد او را عبادت می کند. اگر او از خدا و پیغمبر می گوید این در حقیقت خدا و پیغمبر را عبادت کرده، اگر او از هوا و زمین و آسمان و بیهوده سخن می گوید، دارد ابلیس را عبادت می کند. آن وقت انسان مطالعاتش مشخص می شود صرفِ وقتش مشخص می شود. پایان کار هم خیلی روشن نیست که چه وقت است.

وجود مبارک امام جواد؛ اینها موحّد تام هستند، اگر ذات مقدس پدر بزرگوارش فرمود کلمه «لا اله الا الله» را خدا قلعه خود می داند دژ می داند. این «یاء» یای ملکیت نیست، یای مسئولیت است. فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»، نه «مِلکی». قلعه من است؛ یعنی دژ من است من هم دژبان هستم. اگر دژی و قلعه ای دژبانش «الله» باشد که کسی نمی تواند به او آسیبی برساند؛ لذا با «فاء تفریع» و تعبیر دیگر دارد که هر کس اینجا آمد محفوظ است. یک وقت می گوییم ﴿لِلَّهِ مُلْک السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، این یک معناست. آسمان مختصّ به خداست، زمین مختصّ به خداست، درست است. یک وقت تعبیر این است که قلعه اوست: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»؛ یعنی دژ من است، یعنی من دژبان هستم؛ لذا با «فاء تفریع» فرمود: «فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی »، یا «فَمَنْ قَالَهَا أَمِنَ مِنْ عَذَابِی ». آن وقت امامت و ولایت هم شرط ورود به اوست. اگر ذات مقدس رسول گرامی و امیرالمؤمنین (علیهما آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: من شهر علمم و تو درِ این شهر هستی، تقریباً بیست و هفت هشت تا روایت است. بعضی: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ» است؛ بعضی: «أَنَا مَدِینَةُ الْحِکمَة» است؛ مشترک این بیست و هفت هشت روایت این است که «أَنْتَ یا عَلِی بَابُهَا».

وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) می گوید که «أَنَا»که می گوید یعنی امامت، نه تنها من! امامت، ولایت درِ این قلعه است. این قوی تر از آن نیست؟ این سخن از «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا» نیست، این سخن از این است که کلمه توحید دژ خداست و امامت شرط ورود آن است. از این راه آدم وارد بشود آدم محفوظ است. وجود مبارک امام جواد فرمود: اگر کسی گوش به حرف چیزی می دهد، دارد صحنه ای را گوش می دهد، فیلمی را نگاه می کند، فضا را نگاه می کند، دارد او را عبادت می کند: «مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ ینْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ».

الآن شما ببینید! یکی از مشکلات جامعه ما همین طلاق است  معاذالله  که باید گفت  معاذالله!  وجود مبارک حضرت یعنی رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: من یک چیز تازه ای آوردم، من نکاح آوردم، نه ازدواج. ازدواج به معنای اجتماع مذکر و مؤنث در شرق بوده، در غرب بوده، مسلمان دارد کافر دارد، من آن را نیاوردم. «أَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»؛ این نکاح چیست؟ نکاح این است که این دو عنصر، دو اصل خانوادگی باید داشته باشند، آن مسئله جهیزیه و مهریه و اینها یک آداب و رسوم عادی است. فرمود دو چیز است که زندگی را نگه می دارد. اینکه: ﴿خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَیها﴾ بعد فرمود: ﴿وَ جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾ دوستی عاقلانه، گذشت مهربانانه! دوستی اگر بر اساس غریزه باشد، همین که انسان دیگری را دید می نگرد سوی کسی دیگر را و اگر سن قدری بالا آمد، این غریزه افت کرد، آن هم رخت برمی بندد؛ اما اگر دوستی عاقلانه باشد؛ مثل اینکه خانواده های شیعه هم همین طور هستند. اگر شما می بینید یک پدر و مادر شیعه، سنّشان به هفتاد و هشتاد سال که رسید، علاقه شان به یکدیگر بیش از علاقه دو تا جوان است. فرمود: ﴿جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛ دوستی عاقلانه، یک؛ و گذشت مهربانانه از لغزش دیگری، دوم. چون همه ما که افراد عادی هستیم؛ به هر حال در معرض اشتباه هستیم، فرمود این زبان را، این چشم را انسان باید کنترل کند، هر حرفی را نزند، هر چیزی را هم نبیند. اگر این دو اصل باشد که طلاقی پیش نمی آید، احترام متقابل باشد و امام فرمود:  خدای ناکرده  اگر جایی طلاق رخنه کرد این خانه ویران به آسانی ساخته نمی شود. ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ما که حرم مشرّف می شویم می گوییم: «کَلامُکُم نُورٌ»، از اینها راستگوتر کیست؟

بافت فرسوده را شهرداری بعد از مدتی می سازد؛ اما خانه طلاق یافته را به این آسانی نه آن مرد می تواند بسازد نه آن زن می تواند بسازد عمری را به افسردگی می گذراند. از اینها راستگوتر کیست؟ امام جواد(سلام الله علیه) بیانی دارد که این معنای توحید است. فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»، این بیان را قبلاً وجود مبارک حضرت امیر در جریان تبعید اباذر به ربذه فرمود. این جریان تبعید را مرحوم کلینی در جلد هشت کافی نقل کرد. نمی دانم به ربذه تشریف بردید یا نه! بین مکه و مدینه روستایی است که الآن هم ویران است، چه رسد به آن وقت. قبر مطهّر اباذر هم در بین سنگ ها دفن شده است، آثاری ندارد، فقط آن معمّرین می دانستند، ما رفتیم آنجا، فاتحه ای خواندیم. اثری از قبر نیست. الآن اداره آنجا خیلی سخت است، چه اینکه یک منطقه بی آب و علفی است. او را خواستند به ربذه تبعید کنند، دستور عثمان هم این بود که هیچ کس او را بدرقه نکند؛ ولی حضرت امیر اعتنا نکرد. حضرت امیر بود، بعضی از بستگان آمدند، امام حسن بود امام حسین(علیهما السلام) بودند؛ اینها تا «ثنیة الوداع» اباذر را بدرقه کردند. ببینید امیرالمؤمنین به اباذر چه می گوید؟ فرمود: اباذر! ربذه جایی است که معلوم است نه آب دارد نه هوا دارد، نه جا برای زندگی است که شما این بزها را در آنجا اداره کنی؛ ولی بدان!  این را مرحوم کلینی در جلد هشت کافی نقل کرد  بدان! اگر تمام روی زمین مثل مس بشود، فلز بشود که چیزی از روی زمین نروید و قطره باران هم از آسمان نبارد، خدا می تواند بنده اش را اداره کند. این چه توحیدی است؟ این چه توحیدی است؟ آدم راحتِ راحت است. اباذر عرض کرد من می دانم و مطمئن هستم.

مشابه این بیان نورانی حضرت امیر را که مرحوم کلینی نقل کرد، وجود مبارک امام جواد(سلام الله علیه) هم دارد که اگر تمام درهای رحمت و رزق بسته باشد خدا می تواند؛ چون او ﴿عَلی کلِّ شَیءٍ قَدیر﴾ است. کلید دست اوست: ﴿لَهُ مَقالیدُ﴾؛ یعنی کلید، ﴿مَقالیدُ السَّماواتِ﴾، کلید آسمان و زمین دست کیست؟ کلید رزق به دست کیست؟ این توحید، آدم را نجات می دهد از اضطراب، از استرس، از  خدای ناکرده  اختلاس، از نجومی، از زیرمیزی، از رومیزی، از رشوه، از ربا نجات می دهد. ممکن نیست راه حلال نباشد، فرمود تمام روزی های حلال را ذات اقدس الهی در اختیار دارد.

فرمود: «مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ»، این یک بیان. فرمود: «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کلِّ عَال»، «غالی» با اوّل غین است؛ یعنی گران، عالی که معنایش معلوم است. حضرت فرمود: شما هر کاری که بخواهید هر چیزی را که بخواهید گران قیمت است؛ اجتهاد گران قیمت است، متخصّص شدن گران قیمت است، پروفسور شدن گران قیمت است، هر راهی بخواهید، راه علمی بخواهید بگویید گران قیمت است، راه عملی بخواهید بگویید مثلاً گران قیمت است. فرمود: هر کالای گرانی، ثمن آن اعتماد به خداست: «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کلِّ عَال»؛ یعنی هر چیز گرانی را شما می توانید بخرید. این همه مجتهدان مسلّم مثل همین شما بودند، مثل ما بودند. همه اینها که امامزاده و پیغمبرزاده نبودند. غالب این روستاهای اطراف شهر را هم که شما می بینید مردان بزرگ برخاستند.

خدا شهید اوّل را غریق رحمت کند! شهید اوّل را می دانید یک آدم کم نظیری بود؛ اینکه در زندان بدون داشتن وسایل نقلی یک دوره فقه منقّح نوشت به نام متن لمعه. این حکیم بود فقیه بود. شما شرح حال این را در دروس در ذکری که بزرگان شرح حال همین شهید اوّل را نوشتند بخوانید. او می گوید من در شام فلسفه را نزد قطب الدین رازی، رازی یعنی در همین ورامین. این ورامین ما، توانست یک کسی تربیت کند که شهید اوّل می گوید من فلسفه نزد او خواندم. چرا ما این طور نباشیم. کدام روستاست که بزرگ نپروراند؟ کدام شهر است؟ این رازی، رازی، رازی ها از همین تهران و اطراف تهران هستند. این منطقه ری را می گفتند رازی. فخر رزای از اینجاست، قطب الدین رازی از اینجاست. حالا ما بگوییم اینها به آنجا رسیدند ما نمی رسیم، یعنی چه؟ تا نفس می کشیم علم! منتها طرزی درس بخوانیم که بتوانیم به دیگری منتقل کنیم. هرگز نگوییم ما فارغ التحصیل شدیم! اگر از حوزه کنار آمدیم یا با نوارها خودمان را سرگرم کنیم، یا با همدوره هایمان بحث بکنیم، تا نفس می کشیم علم! این علم نور است؛ چون اینها از جای دیگر که نیامده است. ما به جِدّ می گوییم: «کَلامُکُم نُورٌ»، کلام اینها هم یا قرآن است یا روایت. چرا ما از این نورها محروم باشیم؟

هر چه ما عالم تر باشیم، خلوص ما بیشتر می شود، اثر حرف ما بیشتر می شود، جامعه بیشتر مراعات می کند. جامعه می فهمد که دین چه می گوید و اینها چگونه عمل می کنند، این را می فهمد. هرگز نسبت به دین بدگمان نمی شود. می گوید اینها بد عمل کردند، وقتی فهمید، این را می گوید. سرّ اینکه جوان های دانشگاهی و غیر دانشگاهی اگر عملی را از کسی ببینند  معاذالله  از دین فاصله می گیرند؛ برای اینکه از مسجد بی خبرند، نمی دانند که مسجد چه می گوید، حسینیه چه می گوید، ائمه چه گفتند؟ اینها چگونه عمل می کنند! این را که نمی داند، خیال می کنند که همه حرف همین است. این به وسیله شما بزرگان باید حلّ بشود. یعنی اساس دین را تا می توانید یک دوره اصول کافی دستتان باشد. البته پنج جلد آن که مربوط به فقه است برای کسانی است که در بحث فقهی کار می کنند؛ اما جلد اوّل و دوم و هشتم در دستتان باشد. امالی مفید در دستتان باشد، امالی شیخ طوسی در دستتان باشد. این کتاب ها را از اصل نقل کنید.

 خدا این علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! ایشان بعد از اینکه این بحث های اسفار و شفا و اینها سطح و خارجش از فلسفه را فرمودند، چند جلد بحار را برای ما تدریس کردند. من می دیدم بعضی از این روایت ها ضعیف است؛ اما مطلب درست است. ایشان با آن نفسی که آخرها داشت و سخت بود، تمام این اسناد را می خواند. با اینکه این روایت ضعیف بود. گفت به وسیله همین ها، این کلمات به ما رسیده است، ما چرا اسم اینها نبریم؟ این طور بود!

این دید کجا و دیدهای دیگر کجا! به هر حال روایت را میدانید و مستحضرید که در اصول اعتقادی خبر واحد خیلی معتبر نیست، اگر متواتر باشد. حالا شما اصل اعتقادی معاد را دارید نقل می کنید قرآن این همه آیات دارد روایت قطعی آن همه روایت دارد، حالا این روایت را با سند چرا می خوانید؟ می فرمود این آقا زحمت کشیده، این را نوشته، ما باید اسمش را ببریم. چرا ما این راه را نرویم؟ این راه رفتنی است.

بنابراین شما بزرگواران پیشوایان دین ما هستید. همیشه سعی کنید حرف های عالمانه یا از قرآن یا از روایات؛ آن وقت اثر آن بیشتر است، هم در خود انسان اثرگذار است، هم در جامعه. ما مناسبت های فراوانی داریم، چهارده بزرگوار داریم هم موالیدشان هم شهادت هایشان هم رحلت هایشان، در تمام اینها می شود مجموعه ای از کلمات نورانی اینها را آدم نقل بکند. قصّه را آدم کمتر نقل بکند، حرف های بی سند کمتر نقل کند، فرمایشات نورانی اینها فراوان است. فرمود هر چه می خواهید بخرید، گران هست، پول دستتان است: «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کلِّ عَال»، می گویید بالارفتن سخت است؟ خدا به شما نردبان داد و آن اطمینان به خداست. خواستن از خداست. ناله نماز شب است. اشک کنار سجاده است. اینها نردبان است. این حرف امام جواد است. «سُلّم»؛ یعنی نردبان. فرمود نردبان در دست دارید، نگویید بالاست! نگویید گران است! چون پول نزد شماست «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کلِّ عَال».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان