اواخر هر سال همکار یا دوستی به شما میگوید:” امسال سال خوبی برای سینما نبود”، جملهای که من هر بار در جواب میگویم:” امسال سال بینظیری برای سینما بود!”. از آنجایی که هنور فیلمسازان خوبی وجود دارند، مطمئنا هر سال فیلمهای خوبی بر روی پرده خواهند رفت. از 10 فیلم برتر سال 2019 به انتخاب مجلهی تایم نوشتهایم، فیلمهایی که به ما یادآوری میکنند یک فیلم خوب چه مشخصههایی باید داشته باشد.
10- Hustlers
دو رقاص (کنستانس وو و جنیفر لوپز) که هر دو به تنهایی از فرزندانشان نگهداری میکنند، بعد از رکود اقتصادی سال 2008 برای تامین هزینههایشان به مشکل خوردهاند. برای همین نقشهای غیرقانونی برای گول زدن مردها میریزند تا پولهایشان را به جیب بزنند. «شیادان» لورین اسکافاریا سرزنده و خندهدار است. این فیلم همچنین یادآوری است که نشان میدهد که وقتی سیستم اقتصادی که بیشتر از همه توسط مردها اداره میشود سقوط میکند، بیشتر از همه زنان- و فرزندانشان- آسیب میبینند.
9- A Beautiful Day in the Neighborhood
فیلم خوشساخت ماریل هلر زندگینامهی مجری تلویزیونی محبوب برنامهی کودک فرد راجرز نیست. بلکه فیلم تفکرات راجرز را در عمل نشان میدهد. «روزی زیبا در محله» داستان دوستی عجیب بین آقای راجرز (تام هنکس) و خبرنگاری (متیو ریس) که خشم زیادی را در خود دارد را روایت میکند. با اینکه راجرز در مهربانی تعریف میشود، اما فیلم هلر یکی دیگر از باورهای او را به تصویر میکشد: برای آنکه بتوانیم با چیزهایی که ممکن است ما را از پا در بیاورند کنار بیایم، باید به خودمان اجازه دهیم همه چیز را احساس کنیم.
8- Dolemite Is My Name
ادی مورفی در نقش رودی ری مور، ستارهی واقعی که در فیلمی با بودجهی کم در سال 1975 بازی کرد، جلوی دوربین رفته است. این فیلم که شخصیت اصلی آن فردی به نام دولمایت بود، به فروش فوقالعادهای دست یافت و بسیار معروف شد. «دولمایت اسم من است» که توسط کریگ برو کارگردانی شده است، نشان میدهد که برخلاف انتظارات ما، بلندپروازی تا کجا میتواند پیش رود. «دولمایت اسم من است» فیلمی بسیار تماشایی از آب درآمده است.
7- Knives Out
نویسنده و کارگران زیان جانسون داستان ماجراجویی در مورد خانوادهای که بر سر وصیتنامهی یک نویسندهی داستانهای جنایی دعوا میکنند را جلوی دوربین برده است. آنا د آرماس در نقش پرستار جوانی که بعدا معلوم میشود یک مهاجر است، بازی بینظیری را به تصویر کشیده است. با اینکه این فیلم پیچیده کاملا تماشایی است، علاوه بر آن در بهترین زمان ممکن پخش شده است. این روزها تنها چیزی انسانها برای ارائه به همدیگر ندارند، محبت است و فیلم این موضوع را به زیبایی به مخاطب یادآور میشود.
6- Parasite
کمدی سیاه ومهیج کارگردان کرهای بونگ جون-هو در مورد خانوادهی فقیر است که راه خودشان را به خانهی خانوادهای متمول باز میکنند. فیلم به زیبایی تقابل داشتهها و نداشتهها را به تصویر میکشد. عجیبتر از همه شوخطبعی عجیب فیلم است: هم شخصیتهای خوبی و هم شخصیتهای بد قلب ما را به درد میآورند. «انگل» جوابی برای جملهی معروف کارگردان ژان رنوآر است : نکتهی افتضاح زندگی این است که هر کسی دلایل خودش را دارد.
5- Little Women
اقتباس گرتا گرویگ از رمان 150 سالهی لوئیزا می الکات با بازی سورشا رونان در نقش جو مارچ جاهطلب و پر جنب و جوش، حال و هوای این کتاب را به خوبی به تصویر کشیده است. فیلم همچنین دلیل تداوم محبوبیت افکار الکات را به تصویر کشیده است: او میدانست آرزوی داشتن چیزی بیشتر چه احساسی است، حتی اگر مطمئن نباشید آن چیز بیشتری که میخواهید دقیقا چیست.
4- Marriage Story
آدام درایور و اسکارلت جوهانسون که هر دو بازیگران فوقالعاده هستند، در این فیلم در نقش زوجی در حال جدا شدن از یکدیگر به ایفای نقش پرداختهاند: جدایی آنها که در ابتدا کاملا دوستانه به نظر میرسد به طرز ترسناکی بزرگ و بزرگتر شده و به چیزی تبدیل میشود که هیچکدام تصورش را نمیکردند. «داستان ازدواج» احساسیترین فیلم نوآ بامباک است. «داستان ازدواج» ثابت میکند مصالحه و اینکه به خاطر شخص دیگری از خواستهی خود کوتاه بیاییم، یکی از سختیهای ازدواج نیست، بلکه در حقیقت پایه و اساس زندگی است.
3- Once Upon a Time…in Hollywood
کوئنتین تارانتینو فیلم تخیلیای را جلوی دوربین برده است که در آن شارون تیت، بازیگری که توسط اعضای خانوادهی منسون در سال 1969 به قتل رسید، سرنوشتی بسیار بهتر از آن چه در زندگی واقعی به آن رسید، دارد. مارگو رابی در نقش شارون تیت جلوی دوربین رفته است. نقش رابی با اینکه کوچک است اما کاملا حیاتی است، در حقیقت این فیلم که در اواخر دههی 60 میلادی در هالیوود روایت شده است، حول شخصیت او روایت شده است. در «روزی روزگاری هالیوود» بازیگر قدیمی (لئوناردو دیکاپریو) و دوست و بدلش (برد پیت) برای پیدا کردن جایگاهشان در تلاش هستند. این فیلم یکی از دقیقترین فیلمهای تارانتینو است که نسبت به دورهی گمشدهای از فیلمسازی و هالیوود گمشده کاملا احساسی برخورده کرده است.
2- The Irishman
دنیا دیگر نیازی به یک فیلم گانگاستری دیگر ندارد، حتی اگر کارگردانش مارتین اسکورسیزی باشد، یا لااقل این چیزی است که قبل از تماشای «مرد ایرلندی» به آن فکر میکنید. این داستان سه و نیم ساعتهی اسکورسیزی بر اساس داستان واقعی کلاهبرداری معمولی فرانک شیران (با بازی بینظری رابرت د نیرو) که ادعا میکند جیمی هوفا (با بازی بینظیر آل پاچینو)، تنها رئیس گروه تیمسترز که در سال 1975 ناپدید شد، را کشته است. دو سوم ابتدایی «مرد ایرلندی» بسیار سرگرمکننده است، و بعد از به داستانی کاملا پیچیده تغییر میکند.
1- Pain & Glory
در زندگی زمان کمی برای انجام کارهایی که دوست داریم انجام دهیم و کارهایی که باید آنها را انجام دهیم وجود دارد. در «درد و شکوه» پدرو آلمودوار، آنتونیو باندراس یکی از بهترین ایفای نقشهای خودش را به یادگار گذاشته است. او در نقش فیلمساز 60 سالهای به نام سالوادور مالو، که تقریبا میتوان گفت بر اساس خود آلمودوار شکل گرفته است، آنقدر درد میکشد که مطمئن نیست میتواند به کار کردن ادامه دهد یا نه. بدتر از همه این است که او آنقدر درد میکشد که دیگر چیزی برایش اهمیتی ندارد و میان مرگ و زندگی، مرگ را انتخاب میکند. انتخابی که نه تنها خیانتی نسبت به استعدادهایش است، بلکه نسبت به زمانی که هر کدام از ما بر روی کرهی زمین داریم نیز خیانت محسوب میشود. اما سالگرد پخش یکی از فیلمهای قدیمیاش زنجیرهای از اتفاقات را رقم میزند: عشقی گمشده دوباره برمیگردد و تکههای دیگر گذشتهی او، مثل یادآوری خاطراتی از مادرش در نقش زنی جوان با بازی بینظیر پنهلوپه کروز، کنار هم چیده شده و به مونولوگ درونی عجیبی منتهی میشود که نمود بیرونی آن را باید از طریق هنرش دید. ممکن است «درد و شکوه» تاثیرگذارترین فیلم آلمودوار باشد، پانارومایی از رنگهایی جیغ و احساساتی حتی از آنهم شدیدتر. این فیلم در مدح آن چیز عجیبی که باعث میشود ما روزها، ماهها و سالها ادامه داده و جلو برویم، ساخته شده است.
همچنین باید از این فیلمها نیز یاد کنیم:
«پرترهی زندی در آتش» سلین سیاما، «بطری ساحلی» هارمونی کوئین، «به سوی ستارگان» جیمز گری، «بوکاسمارت» اولیویا وایلد، «کارخانهی آمریکایی» استیون بوگنار و جولیا ریچرت، Birds of Passage کریستینا گالگو و سیرو گرا، «1917» سم مندس، «گلوریا بل» سباستین للیو و «بروکلین بیمادر» ادوارد نورتون.
این فیلم برگرفته از نوشتهی استفانی راچارک در سایت www.time.com است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
155