سرویس فرهنگ و هنر مشرق - 9 آذر 1398 تعدادی از سینماگران در اعتراض به شورشهای اخیر بیانیهای را با عنوان «صدای آبان 98» منتشر کردند. این بیانیه به فاصله کوتاهی پس ازانتشار «بیانیه 200 امضاء» پس از توقیف فیلم خانه پدری کیانوش عیاری امضاء و منتشر شد. بیانیه جدید «صدای آبان» ساختاری شبیه به بیانیه قبلی خانه سینما دارد. همانطور که بهروز افخمی 24 آبانماه 1398 در برنامه نقد سینما، در گفتوگو با منوچهر شاهسواری اشاره کرد، این سبک بیانیه نویسی جز مقاصد سیاسی هدف دیگری را دنبال نمیکند. ضمن اینکه امضاء چنین بیانیههای به قصد عقب نشینی حاکمیت در مقابل سینماگران به نگارش درمیآید تا امضاء کنندگان و وابستگان به حوزه سینما مصونیت مستمری را برای خود در دولتهای مختلف حفظ کنند.
نکته قابل تامل این است که این قبیل بیانیهها در حوزههای مختلف هنری به شکل عجیبی در حال افزایش هستند که نمونه شاخص آن بیانیه پر از دروغی بود که برای محکوم امنیتی «ارس امیری» به نگارش درآمد و حتی به استناد گزارش مشرق، (اینجا) بسیاری از امضاکنندگان از امضاء خود خبر نداشتند. اما بیانیه «صدای آبان» و «بیانیه» 200 امضا که ضریب سیاسی غلیظی دارند به صورت کلی با سایر بیانیهها متفاوت هستند.
بیشتر بخوانید:
کارکرد این بیانیهها چیست؟
به طور قطع رسانههای خارجی از چنین بیانیههایی به شدت استقبال میکنند. از سوی دیگر چنین بیانیههایی دستمایه خوبی برای شبکههایی نظیر «سعودی اینترنشنال»، من و تو، صدای آمریکا و بیبیسی فارسی و رسانههای وابسته به فرقه رجوی است که آن را برای مشروعیت بخشیدن به اغتشاشات در سر تیتر اخبار خودشان قرار دهند.
از خون جوانان وطن دلار رسیده!؟
چنین بیانیههایی برای امضاء کنندگان بشدت اثر وضعی خوبی در خارج از کشور دارد و اغلب امضاء کنندگان در خارج از مرزها زمینهای برای ساخت فیلم و حضور در جشنوارههای معتبر برایشان فراهم میشود یا در حالت سوم بودجههای کلانی از سفارتخانهها دریافت میکنند و در بدترین حالت داوری جشنوارههای خارجی به آنان سپرده میشود، حتی ضعیفترین آثارشان در بخشجنبی و فرعی فستیوالها نمایش داده میشود. در هر صورت امضاء بیانیه توام با سوگیری در مقابل حاکمیت، آورده دلاری برای سینماگران دارد.
اگر چند بازیگر و میکروسلبریتی سیاسی نما را کنار بگذاریم، اغلب اسامی مندرج در این بیانیه، تجارت سینمایی خود را در ابعادی گسترده دنبال میکنند و در جشنوارهها و سفارتخانههای معتبر به امضاء کنندگان هر نامه اعتراضی نسبت به حاکمیت جمهوری اسلامی اعتبار خوبی اعطا خواهد شد.
مثلا جعفر پناهی که طی حکم اعلام شدهای از سوی قوه قضائیه بیست سالی نباید فیلم بسازد، فیلم تاکسی را به سادگی و به صورت زیرزمینی میسازد و در جشنواره برلین جایزه معتبری دریافت میکند و با تبلیغات گستردهای توسط الکس مالهگی یهودی مدیر کمپانی ممنتو و دائم الحضور در اسرائیل، در سطح بسیار گستردهای در فرانسه اکران میشود.
فیلم تاکسی جعفر پناهی (یکی از امضاء کنندگان بیانیه صدای آبان و محکوم امنیتی) در خوشبینانهترین حالت اگر در ایران نمایش داده شود، در گروه هنر و تجربه به صورت محدود اکران میشود، اما فعالیتهای معارضانه علیه جمهوری اسلامی و امضاء چنین بیانیههایی توسط امضاء کنندگان یک تجارت بینالملی است، به همین دلیل صورت جعفر پناهی (محکوم امنیتی) روز به روز گلگونتر میشود و از سال 88 هر زمان که جعفر گناهی در پیشنمایش آثار سینمایی داخلی حاضر میشود، سرحالتر و قبراقتر از همیشه است.
سواری روی موج اعتراضات مردم و گرانی بنزین، برای جعفر پناهی و اصغر فرهادی عاقبت دلاری به همراه خواهد داشت و تنها مصیبت چنین رویدادهایی به سفرههای مردم منتقل خواهد شد.
از سوی دیگر با مانور رسانههای خارجی حلقه سیاه سینما مظلومتر در رسانههای خارجی نشان داده میشوند و افکار عمومی جهان تصور میکنند، امضاء کنندگان این نامه زندگی اقتصادی مشابهی با مردم ایران دارند.
این بیانیهها خطاب به کدام نهاد نوشته میشود؟
تفاوت معنادار بیانیه 200 امضا و صدای آبان این است که بدون خطاب به ارگان، نهاد یا فرد خاصی به نگارش درآمده است. دو بیانیه اخیر سینماگران سیاه از چنین مضمونی برخودار است، بدون خطاب نوشتن بیانیه هدفی است که تنظیم کنندگان و امضاء کنندگان دنبال میکنند تا ساختار آن تهاجمی- رسانهای به سوی حاکمیت باشد و گرنه امضاء متون انتقادی نسبت به نهادهای دولتی که باید خواست امضا کنندگان دنبال را کنند، فی نفسه روشی غیر مدنی نیست. اما با توجه به محتوای نامه به استناد به چند بند آن میتوان استنباط کرد هدف این نامه تنها کارکردی که دارد این است که در ادامه اغتشاشات، جای جلاد و شهید را تغییر میدهد و ابعاد اغتششات را، اعتراضی اجتماعی و مسالمتآمیز نشان میدهد و ابعاد ماجراهای اخیر را با توجه به اینکه حلقه امضاء کنندگان، چهرههای مشهوری هستند، بینالمللی کند و گرنه در حاکمیت جمهوری اسلامی حق انتقاد در چهارچوب قانوناساسی به صورت مسالمتآمیز، برای کلیه صنوف هنری و غیره محفوظ است.
جان مردم دستاویزی برای بازی انتخاباتی سلبریتیها
در بخشی از متن این بیانیه آمده است: این روزهای تلخ که از پسِ آبان 98 گذشتهاست، لحظهای چهرهی جوانانِ جانباخته، مردمان زخمخورده، مادران داغدار و پدران بیتاب از برابر چشم دور نمیشود.
باید این سئوال را از آقایان و خانمهای به اصطلاح وطنپرست سینماگر پرسید، چه کسی مردم را تهییج و ترغیب کرد در دو دوره متوالی به حسن روحانی رای بدهند؟ نویسندگان چنین بیانیهای باید از دیدن چهره خود در آیینه شرم کنند که مردم را به چنین مرداب سیاسی هدایت کردند.
اگر معیارهای انسانی را قبول دارند، باید به این نکته توجه کنند، گرانی بنزین و اعتراضات منجر به اغتشاش ماحصل تشویق و ترغیب این جماعت برای شعارهای محقق نشده، آزادی، رفع حصر، رفتن زنان به ورزشگاهها و کاسته شدن ضریب سانسور در دایره فرهنگ و سایر المانهای خزعبل حلقه سیاه سینماگران است. اتفاقا بعد دیگر این بیانیه، برای امضاء کنندگان این است که با نگارش چنین متون احساسی، عذاب وجدان خود را در گوشههای مختلف تاریخ پنهان کنند.
منظور این جماعت از جانباختگان دقیقا چه کسانی است؟
کسانی که به صورت سازمان یافته وارد خرابکاریها شدند، بر اساس مستندات در مناطق مختلف افرادی بودند که در کمین مینشستند و به مردم تیراندازی میکردند.
اگر پای دلار و عذاب وجدان تاریخی در میان نبود و دریچههای حقیقتپذیری این جماعت باز بود، این زمینه فراهم است که با استدلال و فیلمهای فراوانی اثبات شود که اعتراضات در همان شب نخست به یک اغتشاش سراسری ارگانیک تبدیل شد و گروه جداییطلب الاحوازیه به مدت 24 ساعت در شهر ماهشهر پرچم داعش در این شهر به اهتزاز درآورد. اما پس کنترل دامنه اغتشاشات در سراسر کشور، در چنین نامهای حساب جداییطلبان و عاملان اغتشاش از دیگر جدا نشده است و با استناد به این نامه جلادان نیز در دامنه پر عطوفت امضاء کنندگان قرار گرفتند.
نوزاد 40 روز مرتضی ابراهیمی را اهالی خانه سینما ندیدند؟
نوزاد 40 روزه مرتضی ابراهیمی که شورشیان را با زبان و لحنی خوش، نه با اسلحه از آتش زدن اماکن عمومی منع میکرد، آیا در دایره حمایت سینماگران و امضاء کنندگان بیانیه آبان نمیگنجد؟
ابراهیمی شورشیان از تخریب مکانهای عمومی باز میداشت و پاسخ او را با یک گلوگه گرم دادند و به همین مقدار اکتفا نکردند، میلهای را در سینهاش فرو کردند و از چنین نحوه قتلی سیراب نشدند و برایشان آرامشبخش و تسکین دهنده نبود تا اینکه هشت کارد را در سر او فرو کردند.
سئوال اینجاست از مردم معترض به گرانی چنین کاری برمیآید!؟ به جز فرقه رجوی و داعش آیا چنین عمل جنایتکارانهای از گروههای معارض، مخالف و معترض دیگری سرزده است؟ چرا مرتضی ابراهیمی و سایر شهدای نیروی انتظامی جایی در منظومه هیات بیانیه نویس سینماگران سیاه ندارند؟ آیا امضاء کنندگان با دیدن چهره نوزاد چهل روزه مرتضی ابراهیمی، سلولی از انسانیت در آنان جابجا میشود!؟
در بخش دیگری از این بیانیه آمده است : جوانانی که خونِ پاک آنها با بیتدبیری بر خاک ریخته شد و با انتسابشان به بیگانگان سعی بر نادیده گرفتنشان شدهاست.
این بیتدبیری حاصل همان تدبیری است که در حمایتهای بنفش سلبریتیها شستشو داده شده و چرا خطاب این بیانیه به سمت و سوی مدعیان تدبیر گرفته نشده است. مگر تدبیر جماعت امضاء کننده این نبود که به «کلید وتدبیر» رای بدهند!
بازهم در بخش دیگری از بیانیه سیاه میخوانیم: آنها فقط بهجانآمدگانی بودند که چون هیچ گوش شنوایی نیافتند، ناکارآمدیها را در کوی و برزن فریاد زدند. با مردم چه میکنید؟
مگر قرار نبود که هنرمندان و سینماگران گوش شنوای این مردم باشند و ناکارآمدی را فریاد بزنند؟ این چهرههایی که نامهایشان پرطمطراق در جشنوارههای جهانی مطرح میشود چرا تمام اعتبار خود را هزینه کردند و بر اوج ناکارآمدی ردای بنفش پوشاندند تا نقصانهای واقعی از مردم پنهان شود؟ آیا قاطبه امضاء کنندگان در حوزه فرهنگ و هنر صدای مردم هستند؟ آیا روزهایی منتهی به انتخابات از افکار عمومی پاک خواهد شد که به جان آمدگان را مشتاق میکردند که به گزینه «کلید» رای بدهند!؟
سلبریتیهای و سینماییها این فن را به خوبی آموختهاند که برای دولتهای متبوع تبلیغ میکنند، آنوقت بیانیههایشان را طوری تنظیم میکنند که همه انتقادات معطوف به اصل حاکمیت است. آیا آدرس درستی را به مردم نشان میدهند؟ اگر انتقادات طرح شده شما صحیح است، چرا رسانههای همسو با ترامپ، انگلیس، سعودی و سازمان مجاهدین خلق آنرا به تیتر نخست رسانههای خودشان تبدیل کردهاند!؟
آیا ادامه تخریب اماکن عمومی مفهوم و منظوری به معنای شنیده شدن صدای به جان آمدگان است؟ آیا روزهایی منتهی به انتخابات از افکار عمومی پاک خواهد شد که به جان آمدگان را مشتاق کردند که تنها راه حل برون رفت از بحران «کلید» است!؟ از قضا سینماگران در ایام انتخابات با آن حجم گسترده از تبلیغات سوء تمامی روزنهها را برای شنیده شدن صدای حقیقت بستند. تمامی امضاء کنندگان در شمال شهر تهران زندگی میکنند، آیا در محدودهای که سینماگران زندگی میکنند، اغتشاش و آسیبی به اموال عمومی مشاهده شد!؟
در گلشهر کرج اغتشاشاگران مجتمع تجاری گلشهر را آتش زدند، 300 جوان مشغول به کار در این بازار بیکار شدند.
رخشان بنیاعتماد کارگردان فیلم زرد قناری درباره حاشیه شهر نشینان فیلم ساخته است و زمانی خاص آنان را میشناخت، منظور ایشان از عبارت مردم، دقیقا کدام مردم است؟ 300 نفری که بیکار شدند؟
کسانی که در فرودگاه ماهشهر با سلاح نیمه سنگین مشغول کشتن پرسنل نیروی انتظامی هستند، همان مردم مد نظر رضا درمیشیان، داریوش مهرجویی، بهمن فرمانآرا و سایرین هستند. فرزند کارتل بانک اقتصاد نوین و بانک آینده چرا امضاء کننده این بیانیه است، مگر در تصاویر منتشر شده تخریب ساختمانهای بانک آینده را مشاهده نکردند؟
درباره چند تن از امضاءکنندگان
نام آقای اصغر فرهادی در میان امضاء کنندگان نظرها را بسیار به خود جلب میکند، فرهادی پیش از این در مورد تخریب بنیادین ایران نظرش را به صراحت در فیلم فروشنده منعکس کرده است.
فیلم فروشنده با فرو ریختن ساختمانی آغاز میشود، کارگردان فروشنده در ضمیر ناخودگاهش با فروریختن ساختمانهای کلانشهرها همذاتپنداری میکند. عماد (شهاب حسینی) رو به بابک(بابک کریمی) میگوید: چه کار دارند میکنند با این شهر، دلم میخواست یک لودر میشد گذاشت زیر این شهر و همه را از نو ساخت. بابک در پاسخ به عماد میگوید: همه اینها را یکبار خراب کردند، دوباره ساختند، این از آب درآمده! آیا منظور از امضاء این نامه توسط آقای فرهادی این است که اجازه دهند لودر اغتشاشات به کارش ادامه دهد تا تمامی شهرها خراب شوند و دوباره آن را بسازنند!؟
قطعا اگر این اغتشاشات ادامه پیدا میکرد در راستای تخریب و دوبارهسازی شهرها به صورت عکس درج شده میرسیدیم و در این خرابهها جایی برای ساختن فیلم باقی نمیماند، فرصتی برای ساختن فیلمهای سیاه نبود و البته فرهادی اگر نتواند تصویر خرابی از داخل از کشور ارائه دهد، آموخته که چگونه درباره کاراکترهای خراب اسپانیایی و فرانسوی فیلم بسازد که در دو نوبه گذشته، هیچ توفیقی برایش به همراه نداشته است.
آقای فرهاد توحیدی که نگارش اغلب سریالها درباره شهدای بزرگ، گرانمایه و وطن پرست مثل شهید «عباس بابایی» و «صیاد شیرازی» را دربست به نام ایشان زدهاند تا به قلم سوپرچپ ایشان به نگارش درآید، آیا در حین نگارش حس وطنپرستی صیاد را در مواجهه با سازمان مجاهدین خلق به اندازه سلولی درک کردهاند؟
البته تا زمانی که برای فیلمنامه نویس قهار شدن باید با بند بند وجود، لنین و استالین را درک کرد، برداشت هر حسی از فیلمنامه در حال نگارش، مخصوصا حس پرستی محلی از اعراب ندارد. البته کارنامه توحیدی در مدیریت تنشهای خانه سینما، پس از تعطیلی آن در تاریخ سینمای این کشور ماندگار خواهد شد. با امضاء این بیانیه، آیا بازهم مسئولان صدا و سیما، همکاری خود را با آقای توحیدی ادامه میدهند؟
آقای کیهان کلهر وقتی با خواننده زن وابسته به پ. پ. ک آینور دوغان همکاری کرده، مشخص است که مُهر او باید در ضمیمه هر بیانیه ضد حاکمیتی باشد و همچنان نمیتوان حضور این موسیقدان کشورمان را در همایش «از گوگوش تا سروش» با شال سبز در مقابل سازمان ملل به فراموشی سپرد. چقدر برای این موسیقیدان کشورمان سفر برای حضور در این همایش دشوار بود و البته هزینه حضور در مقابل سازمان ملل، دلیل ادامه فعالیت موسیقیایی در خارج از کشور و یحتمل اجرا کنسرتهای مشترک با یویوما با حمایتهای عجیب است.
بیشتر بخوانید:
اگر تهمینه میلانی تا پایان عمر گرانمایهاش هر روز این بیانیه را در مقابل آیینه قرائت کند و هر روز به امضای آن مبادرت کند، سرقت هنری و رسوایی بزرگ بینالمللیاش در کشیدن آثار هنرمندان خارجی پاک نخواهد شد و فعالیتهایی از این دست کاملا مشخص است که با چه قصد و نیتی صورت میپذیرد.
بیشتر بخوانید:
پگاه آهنگرانی پس از جوگیری سیاسی پساهشتادو هشتیاش به خاطر حکم 18 ماه حبس مدتی روزه سکوت گرفته بود و هنوز مهر بخشش او توسط عالیترین مقامات کشور خشک نشده با امضاء بیانیه حمایت از اغتشاشگران نشان داد که همچنان پای کار فتنه است و قرار بود که با عفو و بخشش گذشته سیاه خود را پاک کند اما گویی این عفو دوباره دستگاه سیاسی آهنگرانی را ریاستارت کرده است.
آقای محمد رحمانیان که همسرش مهتاب نصیرپور بر سر مزار نداآقاسلطان دستگیر شد و ایشان در دفاع از همسرشان به مقامات قضائی یک جمله تاریخی را گفت. ایشان فرمودند: حاکمیت باید هنرمند را تحمل کند، شاید یک روزی از عقاید خودش برگشت.
چرا شما و خانم نصیرپور همچنان از عقاید خود بازنگشتهاید و همچنان نمایشنامهای با مضمون مرثیهسرایی برای روسپیان قبل از انقلاب در خیابان جمشید سابق روی صحنه میبرید.
تاریخ تعریض و هتاکی رحمانیان را در نمایشنامه روز حسین فراموش نخواهد کرد. رحمانیان در این نمایش برای امام حسین(ع) حرمتی قائل نشد، آیا باید انتظار نداشته باشیم که به سرزمین خودش پشت نکند؟ کسانی که در روزهای آبان اماکن عمومی را آتش میزدند با مردم سوخته در گرانی، حساب و کتابشان کاملا جداست، چرا هنرمندان با امضاء چنین بیانیهای قصد دارند که این دو گروه با یکدیگر خلط شود.
حسین انتظامی، مسئول سازمان سینمایی است باید این نکته را مد نظر قرار دهد که افرادی که پیرو فرهادی و بنیاعتماد در امضاء بیانیه مشارکت داشتهاند تا دامنه التهابات منجر از اغتشاشات را در رسانههای خارجی و داخلی گسترش دهند، هیچ برخوردی از سوی مراجع ذیصلاح با آنان نشده است. جماعتی که در بزنگاههای مهم کشور تل تمییزی از خود باقی نگذاشتهاند. اگر سازمان سینمایی در مقابل این هجمه سازمان دهی شده، نگارش و انتشار بیانیه، واکنشی نشان ندهد، مشخص نیست که زین پس مراجع و نهادهای ذیصلاح که از ریخته شدن خون پاسداران امنیت سربرآشفته شدهاند، چه واکنشی از خود بروز دهند. دست بخشش قوه قضائیه فعلی چنان فراخ است که امثال پگاه آهنگرانی را میبخشد، مطرب و خانه پدری را با تامل روانه پرده سینما اکران میکند، اما به شکل دقیقی در عکس زیر به صورت منقلبشده ابراهیم رئیسی باید دقت کرد که چگونه به نوزاد چهل روزه مرتضی ابراهیمی مینگرد!
خون پدر این نوزاد چهل روزه روی زمین ریخته شده و سینماگران در رثای اغتشاشاگران بیاینه صادر میکنند، پس اگر برخوردی سلبی با سینماگران رخ دهد و سفارش دوستان ذینفوذ آقای اصغر فرهادی در فلان نهاد هم نتواند مانع رسیدگیهای بعدی شود، مقصر اول و آخر تمام اتفاقات بعدی سازمان سینمایی خواهد بود.
در تحلیل جشنواره پیش روی فجر آیا ابراهیم داروغهزاده؛ از امضاء کنندگان این لیست که رسما مقصران اصلی عدم تنویر افکار عمومی در دو انتخابات اخیر هستند، تجلیل خواهد کرد؟
آثار بسیاری از امضاء کنندگان در دو جشنواره جهانی فجر و جشنواره فیلم فجر نمایش داده میشود. آیا پس از رخدادهای مرتبط با آقای داروغهزاده، ایشان ظرافتهای لازم را در عدم تمجید از امضاء کنندگان این بیانیه در جشنواره فجر لحاظ خواهند کرد؟ امضا کنندگان مبنای تصمیمات دولتی که داروغهزاده مدیر آن است را قبول ندارند، چگونه قرار است که در جشن پیروزی انقلاب مورد تمجید قرار بگیرند!؟ آقای داروغهزاده با امضاء کنندگان این بیانیه گستاخانه چگونه میتواند تعامل داشته باشد؟
تمامی مدیران سازمان سینمایی و مدیرعامل خانه سینما باید از حریم هنر پاسداری کنند، تا با عدم اتخاذ سیاستهای غیرمنطقی، سینما وظیفهاش را در قبال به جان آمدگان به درستی انجام دهد و فعالیتهای هنری و فرامتنی هنرمندان به کوچکتر شدن سفره مردم و حلب شدن شهرهای ایران منجر نشود تا این حملات گستاخانه دوباره اتفاق نیفتد. نقش حسین انتظامی در این غائله چیست؟ جناب انتظامی در برابر هتاکی به مرزبندیها و صدور بیانیهای که جای جلاد و شهید را تغییر میدهد دقیقا قرار است چه واکنشی نشان دهد؟ اژدهای خانه سینما که برای گرفتن بودجههای دولتی دهانش همواره باز است و مدیرانش خود را مالک عرصه سینما میداند، قرار است در برابر این بیانیه چه نقشی را ایفا کنند؟
جناب منوچهر شاهسواری همچنان علی رغم حضور در برنامه نقد سینما از پاسخ به یک پرسش بهروز افخمی که اشاره کرد تمامی این بیانیهها سیاسی کاری است طفره رفت! بیانیه صدای آبان مجالی برای طفره رفتن باقی نمیگذارد و ایشان در این بزنگاه به صورت مشخص و معین نقش و مواضع شفاف خود را اعلام کنند.
اگر نهادی ذیصلاح تصمیم سختی درباره امضاء کنندگان بگیرد، مدیرعامل خانه سینما که نقش بسزایی در رفع و رجوع التهابات دارد، قطعا کارکرد خود را از دست داده است. نقش مدیرعامل خانه سینما این است که اهرم عقلانی برای جلوگیری از هر تحرک امنیتی را بگیرید، تا در چنین بیانیهای جای خائن و خادم با این بیانیه تغییر کرده و همچنان مدیرخانه سینما از هر گونه پاسخگویی امتناع میکند. خانه سینما که یکی از متولیان ظاهرا صنفی سینماست، چه نقشی در مواجه با این بیانیه دارد؟ اگر این تمیشیت از سوی خانه سینما، رئیس سازمان سینمایی و دبیرخانه جشنواره فجر صورت نپذیرد عواقب هر اتفاقی به عهده این نهاد خواهد بود و اگر برخوردی با هنرمندان صورت پذیرد مسئول اول و آخر آن این مدیران نامبرده خواهند بود.