تقریبا به اندازه مدت یک فیلم طول میکشد تا داستان فیلم جدید فرشتگان چارلی Charlie’s Angels روی غلتک بیفتد، میتوان این نکته را یکی از ویژگیهای منفی این فیلم دانست. با اینحال پس از پشت سر گذاشتن آن، شاهد قسمتهای هیجانانگیز ماجرا هستیم. کریستن استوارت و الا بالینسکا در نقش دو فرشته جدید در این فیلم بازی میکنند. بالینسکا در نقش جین، مامور سابق امآی6 در این فیلم حضور دارد که مهارتهای تک تیراندازی فوقالعادهای دارد. استوارت سابینا است، دختری که خوب میداند چطوری خوش بگذارند و در کنار آن از پس آدم بدها نیز بربیاید.
همچنین بخوانید:
آبهای تیره Dark Waters – مارک رافلو در این فیلم درام بازی تاثیرگذاری ارائه میکند
در اوج ماجرای فیلم، این دو به مراسم مجلل فرد پولداری میروند تا همکارشان النا (با بازی نائومی اسکات)، یک نابغه کامپیوتر، را نجات دهند. نقشه این فرشتهها، شامل مخفیکاری، درگیری و نقشبازی کردنهای زیادی است. اولین کاری که جین و سابینا به محض رسیدن به مهمانی انجام میدهند، رقصیدن است. این دو با لباسهای زیبایی که پوشیدهاند شروع به رقصیدن میکنند و باقی مهمانها نیز به آنها ملحق میشوند.
به نظر میرسد استوارت از بازی در این نقش بسیار لذت میبرد، فرشتگان چارلی تغییر خوبی برای سبک فیلمهایی است که معمولا بازی میکند. در یکی از صحنهها استوارت را میبینیم که میگوید: “به نظر من زنها از پس هرکاری برمیآیند.” او این جمله را به هدف خود، جنایتکار ثروتمندی به نام جانی (با بازی کریس پنگ) میگوید. جانی محو تماشای او شده است و در نهایت استوارت به معنی واقعی کلمه با پیچیدن خودش دور او، جانی را به دام میاندازد.
همین صحنه اول فیلم را میتوان به عنوان پارادوکسی در فرشتگان چارلی دید: استفاده از جذابیت زنانه به عنوان ابزاری برای به دام انداختن مردها. من هیچوقت مجموعه تلویزیونی فرشتگان چارلی در دهه 70 را ندیدهام، اما به فیلم بازتولید آن در سال 2000، بسیار علاقه دارم. هر دوی آنها به کارگردانی جوزف مکگینتی نیکول ساخته شده بود، کارگردانی که قابلیت این را داشت که هر فیلمی را مانند یک تبلیغ وسوسهانگیز ماشین بسازد. اما حضور درو بریمور، لوسی لیو و کامرون دیاز نقطه عطف آن فیلم بود. حال و هوای داستانهای آستین پاورز را در فرشتگان چارلی سال 2000 دیده میشد. در آن سالها همه چیز به نظر آسانتر میآمد.
اما حالا حتی شوخیها هم جدی هستند و کارگردان و نویسنده فرشتگان چارلی جدید، الیزابت بنکس، سعی کرده این داستان را مطابق با حال و هوای امروز جامعه به روز کند. در این داستان آژانس جاسوسی آنها به یک سازمان مستقل و غیر دولتی تبدیل شده است. شهرت فرشتهها جهانی شده است، مانند فیلم ضعیف «مردان سیاهپوش» و یا تمام فیلمهای ضعیف «کینگزمن». در داستان اصلی، بوسلی، دستیار چارلی بود که به فرشتهها کمک میکرد، اما در این فیلم بوسلیهای متعددی وجود دارند، یکی با بازی پاتریک استوارت و دیگری با بازی خود بنکس. دنیای فرشتههای چارلی خیلی بزرگتر از قبل شده است.
میتوان تلاش بنکس در شخصی کردن ماجرا را دید، برای قوی نشان دادن فرشتهها بدون در نظر گرفتن چارلی. برای اولینبار النا را در جلسهای با پیتر فلمینگ (نت فاکسون) میبینیم، رییس گستاخی که ایدههای او را به عنوان ایدههای خودش ارایه میدهد. حتی نگهبان ساختمان رالف (با بازی دیوید اشوتر) نیز به او میگوید بیشتر لبخند بزند. النا تصمیم میگیرد که زندگیش را عوض کند، و مشخص است که همکاری با فرشتهها بیشتر از محافظت برای او به همراه خواهد داشت. همیشه، مخصوصا وقتی سابینا حضور دارد، به آنها خوش میگذرد.
البته خودسانسوری زیادی نیز در داستان حس میشود، اینکه چیزهایی بدون اینکه گفته شوند بیان شدهاند. اما این سوال مطرح است که تا چه حد میتوان داستانی قدیمی درباره شخصیتهای زنی که ماموریتهایی برای یک مرد انجام میدهند را، به داستانی در مورد زنهای مستقل و با قدرت تبدیل کرد.
فرشتگان چارلی اولین تجربه بنکس در کارگردانی یک فیلم اکشن است. ماجرایی هیجانانگیز و صحنههای درگیری که بسیار دقیق تدوین شده است. بیشتر اتفاقات داستان در هامبورگ اتفاق میافتد، جایی که تمام آمریکاییها، کارفرمایی بریتانیایی دارند. همه میدانیم که هامبورگ شهری زیبا و باشکوه است، جواهری در کنار رود البه، با بعدازظهرهای بادگیر فوقالعاده. با اینحال فرستادن این فرشتهها برای انجام ماموریتی به شهری در اروپا ما را به یاد مجموعه فیلم دیگری میاندازد، البته اخیرا بسیاری از فیلمها شباهتهایی به «جان ویک» دارند، ایده یک قهرمان با داشتن شبکه رابطهای جهانی در هر جای دنیا، ایده جذابی است.
با همه اینها، از نظر من هیچ فیلم اکشن جدیدی نتوانسته صحنه پایانی به یاد ماندنیتری از فرشتگان چارلی خلق کند.
فرشتگان چارلی هر چه به پایان خود نزدیک میشود، پیچیدهتر و خشونتآمیزتر میشود. استوارت با هر دیالوگ و هر صحنه رهاتر و جسورتر میشود. بالینسکا و اسکات آرامتر و منظمتر هستند، که با توجه به سابقه بازیگری آنها قابل پیشبینی است. بنکس در نقش شخصیت بوسلی و با رابطه دوستانهاش با قهرمانهای داستان، این شخصیت را به یکی از افراد مهم فیلم تبدیل کرده است. پاتریک استوارت جذابیتی در بازی خود به نمایش گذاشته است که جای آن در بازیهای اخیرش در فیلمهای «ایکس-من» خالی بود.
هر دو استوارت کارشان در این فیلم فوقالعاده بود. پایان فرشتگان چارلی خبر از فیلم بعدی آن میدهد. فراموش کردم که به پاستیلهای خرسی انفجاری اشاره کنم! فیلم فرشتگان چارلی جدید، چیزی بین داستانی احمقانه و تلاشی جاهطلبانه است، فیلمی که حتی پاستیلها نیز در آن منفجر میشوند.
این مطلب از نوشته دارن فرنیچ در سایت Entertainment Weekly گرفته شده است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
6