رابطه فکر و قلب با فهم قرآن

قرآن کریم می فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَارًا»(اسراء۸۲)؛ و ما از قرآن چیزهایی را فرو می فرستیم که شفا و رحمتی (الهی) برای اهل ایمان است و ستمگران را جز زیان نمی افزاید.

رابطه فکر و قلب با فهم قرآن

قرآن کریم می فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَارًا»(اسراء82)؛ و ما از قرآن چیزهایی را فرو می فرستیم که شفا و رحمتی (الهی) برای اهل ایمان است و ستمگران را جز زیان نمی افزاید.

 ای مسلمان تو اگر داری بصر/ در ضمیر خویش و در قرآن نگر

صد جهان تازه در آیات اوست/ عصرها پیچیده در آنات اوست

بنده مؤمن ز آیات خداست/ هر جهان اندر بر او چون قباست

چون کهن گردد جهانی بر برش/ می دهد قرآن جهان دیگرش[1]

رابطه فکر و قلب با فهم قرآن

خداوند استعداد فرا گرفتن علوم را با وسایل لازم و با تنوع و به صورت های مختلف تا بی نهایت به انسان عنایت کرده است و در این راستا انسان های شایسته ای همچون انبیاء را نیز پیشگام در همه علوم وپیشه ها فرستاده است[2] و بشر در توسعه و تکمیل آن به تکاپو پرداخته و در کسب فهم ودست یابی به شناخت، که ضروری ترین نیاز حیات اوست، با ابزار حس و تجربه؛ اندیشه و حتی روح و قلب پیش می رود و برای درک واقعیت ها از دو روش کلی اکتسابی و الهامی بهره می گیرد.

1 فهم اکتسابی

در این نوع فهم و درک، محدودیت در زمان و مکان، تغییر و حرکت تا سرحد فرسودگی، مشروط و مقید بودن واقعیات اطراف خویش به چیزهایی همچون احساسات، محیط اجتماعی، شرایط اقتصادی، مصالح فردی و گروهی، سبب می شود که انسان تا سرحد نیازمندی در میدان معرفت و شناخت گام بردارد. [3]سر تعالی و ارتقاء انسان در بعد بینش و آگاهی اکتسابی وابسته به قدرت تفکر و نتیجه گیری، استدلال و رفع مجهولات از معلومات است که به همان اندازه باعث گسترش آگاهی های تازه و ابتکارات نو می شود و این همان فکر است.

فکر برای انسان ارزش حیاتی دارد تا آن حد که دیگر توانایی های آدمی با کنترل فکر سیر کمال را طی می کنند. [4] با آن که بهره همه مردم از فکر یکسان نیست و هیچ کس را نمی توان به جهت این که از مراتب عالی فکر برخوردار نیست مورد انتقاد و سرزنش قرار داد ولی هر صاحب فکری که از همان مقدار بهره فکری خویش استفاده نکند و آن را برای یافتن طریق حق به کار نگیرد، مسلما فکر خود را به تباهی و ضلالت می کشاند. چنین انسانی به هر اندازه هم از فکر برخوردار باشد قابل سرزنش است و خداوند این گونه افراد را توبیخ کرده و آن ها را پست تر از چهارپایان و دیگر موجودات فاقد فکر و شعور معرفی می کند: «ایشان جز به مانند چهارپایان نیستند حتی گمراه تر از آنان هستند». [5]

11- ویژگی های فهم قرآن از طریق فکر و اندیشه

فهم قرآن از طریق فکر دارای ویژگی های زیر است:

1- بسیاری از استدلال ها و تبیین های فکری درباره آیات به دلیل پیوند با مباحث پیچیده فلسفی برای همگان مفید نیست.

2- می توان از این راه در مصاف علمی با شبهات ملحدان سود جست و در مقام مناظره ضعف و سستی دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش متفکرانی که جز به استدلال های منطقی و فکری محض گردن نمی نهند پاسخ گفت.

3- راه فکر وقتی می تواند در تقویت ایمان دینی و فهم شایسته قرآن مؤثر باشد که در برابر حقیقت خاضع گردد. در این صورت است که با زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار نقش به سزایی در پیش گیری از آسیب دیدن ایمان، به ویژه در ارتباط با فهم قرآن، ایفا می کند.

4- با توجه به کارکرد ویژه راه فکر از یک سو، و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جوگر انسان به بحث های عمیق فکری و ذهنی از سوی دیگر، دانشمندان مسلمان، پژوهش های گسترده ای را در زمینه فهم و تفسیر قرآن با توضیحات عقلی و فکری به انجام رسانده اند که بخشی از آن به پیدایش تفاسیر متعدد و شهیر انجامیده است.

کوتاه سخن آن که، راه فکر به ویژه برای آن کس که اشتیاق فهم دارد ولی از شهود باطنی در پرتو استکمال روحی و معنوی فاصله دارد، سودمند است. [6] و مسلما تلاش چنین انسان مشتاقی برای تصحیح و تکمیل مستمر فهم قرآن صرفا به کوششی برای دست یابی به منظومه معرفتی متقن و سزاوار اعتنا خلاصه نمی شود، بلکه آثار عملی و محسوس و گاه سرنوشت سازی در حیات او خواهد داشت. و از همین رو است که قرآن توجه ویژه ای به تفکر مبذول داشته و آموزه های بلندی در اوصاف متفکران شایسته عرضه نموده است.

2-1- کاربرد صحیح فکر از نظر قرآن و اهل بیت علیهم السلام

کاربرد فکر و اندیشه در قرآن و احادیث با عبرت گرفتن و بینش پیدا کردن ملازم گشته است و معمولا عبرت و بصیرت در پرتو وقایع تاریخی و پدیده های هستی حاصل می شود، به عنوان نمونه در آیه 176 سوره اعراف آمده است: «...داستان ها و حکایت ها را بازگو کن شاید که اندیشه کنند »[7]و یا در آیه 191 سوره آل عمران می خوانیم «آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند...»[8] و به همین خاطر است که سرتاسر قرآن آکنده از داستان های تاریخی و پدیده های طبیعی و شگفت انگیز است تا فرد روی آورنده به قرآن با خواندن و اندیشیدن درآن هاعبرت گرفته وصاحب بصیرت گردد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «شخص بینا تنها آن کسی است که چون سخن قرآن را بشنود، بیندیشد و چون نگاه کند بینش پیدا کند و از عبرت ها سود ببرد. »[9]

پس در مسیر تفکر، طریق فهم قرآن و آیات پربار آن شایسته ترین و پر سودترین راهی است که به کار گرفتن فکر و اندیشه در آن ضروری است: «و ما سوی تو «ذکر»- یعنی قرآن - را نازل کردیم تا برای مردم هر آنچه را سوی شان فرو فرستاده شده بیان کنی و شاید مردم بیندیشند.»[10] و یا در جایی دیگر می فرماید «و این مثال ها را برای مردم می زنیم تا شاید اندیشه کنند.»[11]

با مروری به کاربرد واژه فکر در قرآن می توان نتیجه گرفت که گویی زمانی فکر به کار می افتد و نام اندیشه به خود می گیرد که فقط در جهت تامل آیات الهی باشد زیرا واژه «فکر»در قرآن تنها به صورت «فعل»و آن هم یک مرتبه درباب تفعیل و شانزده مرتبه در باب تفعل به کار رفته است و در اکثر این کاربردها «تفکر» ملازم با آیات الهی آمده است. [12] به عبارت دیگر، رکن اساسی فکر ارتباط با فهم آیات الهی است و با تکیه به تفصیل آیات و تذکرات قرآنی و تبیین شرایع دینی و علمی است که معنا پیدا می کند. سخن امام صادق علیه السلام در این جا گره گشاست: «به راستی این قرآن مشعل هدایت و چراغ روشنگر تاریکی هاست. باشد که شخص تیزبین در آن دقت کند و چشم خویش را برای دریافت پرتوهای نورانیش بگشاید. زیرا تفکر مایه حیات قلب روشن دل است، همان گونه که جوینده نور در تاریکی ها به دنبال تابش نور حرکت می کند...»[13]

پس متفکر واقعی از دیدگاه قرآن کسی است که فکر را ابزار فهم قرآن و عبادت خدا قرار دهد و چنین حالتی از تفکر است که از عبادت سالیانه هم ارزشمندتر است و از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: «اندیشه آیینه کارهای نیکو و کفاره گناهان و روشنایی دل ها و گشایش برای مردم و اصلاح آخرت و معاد و اطلاع بر سر انجام کار و موجب افزایش دانش است»[14]

2- فهم الهامی یا غیر اکتسابی و قلبی

در این نوع فهم، ادراکات انسان می تواند تا بی نهایت پیش رود و از قید زمان و چهارچوب ماده فراتر رود و قله های بلند عشق و ایمان را فتح کند. و این حالت زمانی است که فطرت و عمل صالح همگام با عقل پیش رود و آدمی در این مسیر هرچه صحیح تر پیش می رود، آگاهی های باطنی اش افزایش پیدا می کند و منبع وحی را به شایستگی همراهی می کند و ایمان به خدا و بندگی او را عالی ترین جلوه فهم و عقل می یابد: قال الحسین علیه السلام «لا یکمل العقل الا باتباع الحق»[15]امام حسین علیه السلام می فرماید: «خرد تنها با پیروی از حق به کمال می رسد»و مسلم است که قرآن را نیز می توان از این راه فهمید. اما چگونه و تا چه حد؟ این موضوعی است که در معرفت قلبی و ارتباط آن با وحی و عشق و ایمان باید روشن شود.

1-2- قلب و پیوند آن با وحی

مسلما در اصطلاح قرآن، قلب آن عضو گوشتی بدن نیست هر چند که جهت نشان دادن نقش حیاتی آن و تقریب به ذهن می توان تشابهی به آن در نظر داشت:

قلب، آن حالت استعداد درک و شهود حقایق متعالی جدای از تصورات ذهنی است. قلب کانون تلاقی نور عقل و نور وحی است، [16]جایگاه رشد فکر و تحول درونی، محیط کسب علم و توشه تقوی، [17] و خانه ایمان است. فهم قرآن برای کسی است که قلب دارد: «إِنَّ فِی ذَلِک لَذِکرَی لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ»(ق: 37) «به راستی در آن ذکر و یادآوری برای کسی است که قلب دارد». پیامبرصلی الله علیه وآله، آن پیام گیر کامل محتوای وحی، کسی است که این گونه قلبی دارد و از آن حقایق لبریز و سرشار می شود. تنها زبان فکر و استدلال برای آشنایی با قرآن کافی نیست - بلکه می تواند زیان رسان هم باشد - و زبان دل لازم تر است. خدا، آن هستی مطلق، زبان دل را می داند و با آن انسان را مخاطب قرار می دهد و او را از اعماق هستی و با تمامی وجودش به حرکت می آورد. در این حالت، فکر و مغز انسانی تحت تاثیر نیست بلکه سراسر وجودش تحت تاثیر قرار می گیرد: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا...»(انفال: 2). «منحصرا مؤمنان فقط آن کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دلهاشان بترسد و چون آیه های وی برایشان بخوانند ایمانشان را بیافزاید و به پروردگار خویش توکل کنند، آن ها کسانی هستند که نماز بپا می دارند و از آنچه روزی شان داده ایم انفاق کنند، آنان، هم آنان، به راستی مؤمنان واقعی هستند...» این حالت و این احساس عظیم و عمیق انسان با هستی، حالت قلب و دل است. همان دلی که می خواهد خود را با آیات الهی صیقل دهد و به حالت خضوع و خشوع درآید. «أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ »(حدید: 16) «آیا وقت آن نرسیده است که ایمان آورندگان دل هایشان برای ذکر خدا به خشوع درآید. » با قرآن و ذکر الهی است که فرد خود را می شناسد و به وسعت و عمق پیچیدگی روح و قلب خویش واقف می شود و به حساسیت و لطافت و آسیب پذیری شدید روح خویش پی می برد. و به میزان سلامتی روح و قلب از حقایق قرآن و ایمان برخوردار می شود و با انس و مصاحبت با قرآن زمینه وسوسه های شیطانی از بین می رود. [18] تاکید قرآن بر این نوع از درک با آن همه شدت و حدت (که حدود 132 بار فهم قلبی یا موانع فهم قلبی در قرآن آمده) برای آن است که خداوند یک روح و معنویت عالی و بی نهایت برای انسان قائل است[19]و بر آدمی واجب است که با پیروی کامل و صادقانه و عاشقانه از احکام الهی - مثلا با انجام واجبات و مستحبات، دوری از محرمات و مکروهات و مجاهدت با نفس - این جو را پاک و سالم نگه دارد تا از قرآن بهره شایسته ببرد. به تعبیر دیگر، دل آدمی طوری ساخته شده است که با نیکی ها پیوند دارد و قرآن کتابی است که تمامی نیکی ها را بیان می کند. و بهترین نیکی از آن کسی است که با قرآن در نیت و فکر و عمل صادقانه و قلبی ارتباط برقرار ساخته باشد: « وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»(اسراء: 82) «و ما از قرآن آن چیزی را فرو می فرستیم که شفا و رحمتی برای ایمان آورندگان است». چه زیباست سخن امام صادق علیه السلام آن جا که می فرماید: «من قرا القرآن و لم یخضع لله و لم یرق قلبه و لاینشی حزنا و وجلا فی سره فقد استهان بعظم شان الله تعالی و خسر خسرانا مبینا[20] «کسی که قرآن را تلاوت کند و در برابر خدا خضوع نکند و دلش نرم نشود و در اندرون خویش اندوه و ترسی نیافریند، مقام بزرگ خداوند را سبک شمرده و دچار زیانی آشکار شده است.» این کلام نورانی امام صادق علیه السلام در فهم قرآن از راه قلب بسیار مفید و راهگشاست.

2-2- قلب و پیوند آن با عشق

سخن گفتن از خدا و قرآن و فهم آن یک زمینه همدلی و هم زبانی و هم دردی را می طلبد و این زمینه در یک فضای آکنده از محبت و صمیمیت می تواند وجود پیدا کند و متعالی ترین جلوه های قلبی هر انسان در همین اظهار عشق است و بس. بنابراین، می توان گفت که با توجه به فطرت خدایی انسان، سر و کار قرآن پیوسته با این جلوه عشق الهی است؛ چرا که انسان وقتی بتواند آنچه را که به عشق و علاقه اش متعلق است برای خویشتن درست و واضح معنا کند آن وقت است که آن عشق و محبت سیری متنوع و صعودی پیدا می کند، اینجاست که قرآن هیچ وقت کهنه نمی شود؛ زیرا قرآن را که باز می کنید و با توجه به قلب سلیم، و درک شفاء و نور و ایمان، و به دور از هرگونه ظلم، به آن روی می آورید درمی یابید که زبان قرآن عبارت است از عشق، عشق و عشق؛ و چنان سخن می گوید که گویی جز عاشق و معشوق در جهان هیچ چیز دیگر معنایی ندارد، و جز عشق مساله ای در جهان وجود ندارد. محور قرآن را در فراق، وصال، قرب و بعد از معشوق، احتیاج و فقر عاشق، استغناء و ناز غمزه معشوق و نزاع با مدعیان دروغین عشق و...می یابید و بس. [21]

قرآن پیام خدای معشوق و معبود انسان های عاشق است، باید به آن دل داد؛ زیرا مهم ترین ویژگی قلب و دل، عشق به خدا و دلدادگی به او است. کدامین عاشق است که پیام معشوق را بشنود و به آن دل ندهد. اگر پیام خدا را می شنویم و گوش نمی دهیم (تا چه رسد به دل دادن و از قلب مایه گذاشتن) پیداست که از زبان قرآن یعنی زبان عشق محروم هستیم. و مسلما پیام معشوق را نخواهیم شناخت و نخواهیم فهمید: «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»(اعراف: 204) «آن گاه که قرآن خوانده می شود پس خوب گوش دهید و به آن دل دهید و آرام شوید باشد که مورد رحمت واقع شوید.» مثالی را در این باره جهت تقریب به ذهن درباره فهم قرآن با عشق بدین صورت می توان آورد که: «فرض کنید پسری از مادرش به دور بوده پس از مدت ها دوری و از محل سربازیش، مثلا، برای مادر خویش که می داند او را بسیار دوست دارد فقط یک نامه می نویسد. وقتی این نامه به دست مادر می رسد اگر مادر سواد داشته باشد، نامه را می خواند، همواره تعبیر می کند، کلمات و جملات و عبارت های آن را پیوسته زیر و رو کرده و برای خویش از سر عشق تعبیرات آن را زمزمه می کند، می گوید: این جمله اش این موضوع را می گوید، از آن جمله منظورش فلان است و ارتباط این جمله با آن جمله چیست،...و اما اگر بی سواد باشد به هر کس که می رسد می گوید آقا این نامه را برای من بخوانید و اگر نامه ادبی هم نوشته شده باشد از استعارات و تشبیهات و تعبیرات آن می پرسد و آن قدر با این نامه مانوس می شود که تمام آن را حفظ می کند؛ چرا که خودش را در آن نامه می بیند و می یابد. حتی جای تعجب نیست که اگر بی سواد باشد تنها به خاطر درک محتوای نامه فرزندش راه باسواد شدن را نیز طی کند و. . . حال کدامین ما (با پوزش از درگاه خدا) به اندازه عشق یک مادر به پیام فرزندش، به پیام خدا عشق می ورزیم، آن را می خوانیم، زمزمه می کنیم، در تفسیر آیات و فهم آن ها و روشن شدن مطالب آن صادقانه و عاشقانه کار می کنیم و به آن دل می دهیم. اینجاست که پیامبرصلی الله علیه وآله می فرماید: «الا من اشتاق الی الله فلیستمع کلام الله [22]«به هوش باشید هر که شوق خدا را دارد و به خدا عشق می ورزد پس باید به سخن خدا گوش فرا دهد.»

3-2- قلب، ایمان، فهم قرآن

با توجه به آنچه در رابطه با قلب و نقش آن در فهم قرآن گفته شد ذکر این نکته ضروری است که قلب و ایمان نیز ارتباط تنگاتنگ با هم دارند و به صراحت بسیاری از آیات قرآنی جایگاه ایمان قلب است: «أُولَئِک کتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ »(مجادله: 22) «آنان کسانی هستند که خداوند ایمان را در دل هایشان بنوشت» «لَکنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکمُ الإیمَانَ وَزَینَهُ فِی قُلُوبِکمْ»(حجرات: 7) «ولیکن خداوند ایمان را برایتان دوست داشتنی قرار داده و در دلهایتان استوار کرد.»از یک سو، بر اساس آیه 82 سوره اسراء «ایمان »عامل مهم درک و فهم قرآن است، [23] و از سوی دیگر، این باور با ایمان قلبی به مبدا هستی و عشق به خدا و ایمان به پیامبرصلی الله علیه وآله معنا پیدا می کند تا بتواند مهم ترین عامل درک صحیح قرآن شود و آدمی را با معانی بلند قرآن آشنا کند.

به عبارت دیگر، ایمان امانت بزرگ خداوند است و حمل این امانت، شایستگی می خواهد، ایمان اکراه بردار نیست و در ایمان نمی شود تقلید کرد و همان گونه که ایمان آزادترین و با حرمت ترین انتخاب یک انسان است، هرگونه سخن وعمل که این انتخاب آزاد و حرمت آن را تباه کند، هر چند به نام دین و روی آوری به مردم باشد، قلب آدمی را تباه می کند و او را از فهم قرآن دور می کند. تنها کسانی می توانند قرآن را به نحو شایسته بفهمند که خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله را بشناسند و به او ایمان آورند و در ظاهر و باطن به گونه ای باشند که در سینه هایشان نمونه کوچکی، هر چند در مقیاس کوچک تر از آنچه تمامی قلب پیامبر را فراگرفته، وجود پیدا کرده باشد. امام صادق علیه السلام می فرماید: «انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم و هم الذین یؤمنون به و یعرفونه فاما غیرهم فما اشد اشکاله علیهم و ابعده من مذاهب قلوبهم...»[24] «منحصرا قرآن نمونه هایی برای مردم داناست نه غیر آنان همان عالمانی که به آن ایمان می آورند و آن را می شناسند ولی برای دیگران چقدر مشکل است و چه اندازه ازدسترس عقل ودل هایشان به دور است!» ایمان چنان سهل الوصول و ارزان نیست که به دست هر کسی بیفتد، امری قلبی است که با تمامی زندگی آدمی سر و کار دارد و تمامی هویت یک انسان است. پس فهم حقایق قرآن نیز برای کسی امکان پذیر است که در پی تسلیم درونی و برونی به خدا و برگزیده خدا برآمده و تابع امر آن ها باشد. و اینجاست که امام صادق علیه السلام می فرماید: «ما مردم را مؤمن نمی شماریم مگر آن که جمیع اوامر ما را متابعت نماید...»[25] خلیفه خدا در زمین بودن یعنی مطیع خدا بودن، شنونده خوبی برای کلام خدا بودن، تسلیمی در اوج اختیار و در عین بیزاری از طاغوت همراه با شناخت خدا و عشق به او و فرمان برداری از او. [26]چنین قلبی شایسته نور خداست و حق اوست که از این سفره الهی و تجلی خداوندی به زیباترین وجه بهره ببرد و پیوسته با عنصر اعتماد، [27] عشق، [28]و امید[29]به امنیت در بارگاه الهی زندگی می کند[30] و در این حالت، فرد مؤمن چنان مجذوب سخن حق می شود که حالت خدایی پیدا می کند: «قال الله تعالی: لاتسعنی ارضی ولاسمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المؤمن»[31]«نه زمینم گنجایشم را دارد و نه آسمانم، ولی قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد.»

بنابراین، آنچه که قرآن در تعلیماتش مد نظر دارد، پرورش انسان هایی است که هم از سلاح علم بهره مند هستند و هم از دلی آکنده از ایمان به محبوب خویش؛ و این دو را با بهترین شیوه و عالی ترین وجه در راه حق به کار می گیرند؛ انسان هایی که نمونه های بارز آن خود پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام و یاران شایسته و راستین آن ها می باشند. همان هایی که اهداف قرآن را پیوسته در دل و قلب خویش به یقین باور داشته و در عمل با پذیرش حقایق قرآنی همیشه قرین عبادتند؛ یعنی عاشقانه در پی سپاسگزاری از خدایی که شایسته عبادت است برمی آیند و هدف قرآن را برآورده می سازند. [32] و تنها توصیه قرآن نیز همین است آنجا که می فرماید: « یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»(یونس: 57) «ای مردم از جانب پروردگارتان سوی شما پندی رسیده با شفایی برای (آن مرض هایی که) در سینه هاست، کتابی که رحمت و هدایت برای مؤمنان است.»

پی نوشت ها


[1] از اشعار اقبال لاهورى

[2] تقیید العلم، ابوبکر احمد بن على بن ثابت الخطیب بغدادى، به تحقیق یوسف العش، چاپ دوم، بیروت، 1974 م. ص 29

[3] احیاء فکر دینى در اسلام، اقبال لاهورى، چاپ دوم، انتشارات جاویدان، 1363 ش، ص 47

[4] فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه، چاپ اول، نشر ذره، 1370 ش، ج 8، ص 38، واژه فکر

[5] فرقان: 44

[6] به قول مولوى:

چشم اگر دارى تو کورانه میا/ ور ندارى چشم دست آور عصا

آن عصاى حزم و استدلال را/ چون ندارى دید، مى کن پیشوا

[7] فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ .

[8] الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ .

[9] نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 153

[10] وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ، نحل: 44

[11] وَتِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ، حشر: 21

[12] اعراف: 176، یونس: 24، رعد: 3، نحل: 11 و...

[13] ان هذا القرآن فیه منارالهدى و مصابیح الدجى فلیجل جال بصره و یفتح للضیاء نظره فان التفکر حیاة القلب کما یمشى المستنیر فى الظلمات بالنور. (اصول کافى، ج 2، ص 600).

[14] مصباح الشریعة، باب تفکر،ص 114، امام على علیه السلام نیز تعبیراتى به مانند همین سخن را دارند.

[15] الحیاة، عادل الادیب، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1408ق، ج اول، ص 62

[16] المفردات، راغب اصفهانى، واژه قلب، ص 272

[17] قاموس قرآن، على اکبر قریشى، واژه قلب، ج 6، ص 23

[18] آشنایى باقرآن،محمودرجبى،چ اول، معاونت اموراساتید،1376ش، ص 17

[19] چون از روح خویش بر وى دمیده است: أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ، مجادله: 22

[20] مصباح الشریعه، منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام، شرح عبدالرزاق گیلانى، چاپ سوم، نشر صدوق، 1366 ش، باب 14، ص 87

[21] عشق در این دیدگاه یعنى بى تابى انسان در اتصال و ارتباط نیازمندانه و آگاهانه و مستمر با معشوق یعنى خدا.

«طفیل هستى عشق اند آدمى و پرى                ارادتى بنما تا سعادتى ببرى.»

[22] کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، علاءالدین متقى هندى، به تصحیح صفوه السقا، چاپ پنجم، بیروت، خ 2541

[23] « وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ...»

[24] بحارالانوار، ج 92، ص 10

[25] کافى، ج 2، ص 78.

[26] محتواى آیة الکرسى.

[27] وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ، طلاق: 3

[28] یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ ، مائده: 54

[29] َلا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ، یوسف: 87

[30] فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ ، قمر: 55

[31] عوالی اللآلی، ج 4، ص 7 .

[32] نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 193، على علیه السلام در توصیف متقین مى فرماید:... تالین لاجزاء القرآن یرتلونها ترتیلا... مؤمنان پرهیزگار همان کسانى هستند که در شب همواره بر پا ایستاده اند، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى کنند، با آن جان خویش را محزون ساخته و داروى درد خود را از آن مى گیرند هر گاه به آیه اى برسند که در آن تشویق باشد با علاقه فراوان به آن روى مى آورند و جانشان با شوق بسیار در آن خیره مى شود و آن را همواره نصب العین خود قرار مى دهند و هر گاه به آیه اى برخورد کنند که در آن ترساندن و بیمى باشد گوش هاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مى کنند و صداى ناله و به هم خوردن زبانه هاى آتش با آن وضع مهیبش در درون گوش شان طنین انداز است آن ها در پیشگاه خدا به رکوع مى روند و پیشانى و دست و پاى خویش را بر خاک مى سایند و از خداوند آزادى خود را از آتش جهنم درخواست مى کنند....

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان