افسانه غرانیق و آیات شیطانی

یکی از داستان هایی که دست آویز بیگانگان قرار گرفته و سند نبوت را زیر سؤال برده، افسانه غرانیق است که به آیات شیطانی معروف گشته است داستان سرایان آورده اند: پیامبر(ص) پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش هم بستگی صورت گیرد، از جدایی قوم خویش نگران بود در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در ن ...

یکی از داستان هایی که دست آویز بیگانگان قرار گرفته و سند نبوت را زیر سؤال برده، افسانه غرانیق است که به آیات شیطانی معروف گشته است داستان سرایان آورده اند: پیامبر(ص) پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش هم بستگی صورت گیرد، از جدایی قوم خویش نگران بود در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره ((نجم )) بر وی نازل گردید پیامبر(ص ) همان گونه که سوره بر وی نازل می شد، آن را تلاوت می فرمود: ((وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی مَا ضَلَّ صَاحِبُکمْ وَمَا غَوَی وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلا وَحْی یوحَی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی))، تا رسید به آیه ((أَفَرَأَیتُمُ اللاتَ وَالْعُزَّی وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأخْرَی ))[1] که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آن که پیامبر(ص ) پی ببرد، به او القا کرد: ((تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی ))[2] سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکان که گوش فرا می دادند تا این عبارت را  که وصف آلهه (بت ها) می کرد وامید شفاعت آن ها را نوید می داد  شنیدند، خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده، دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیش آمد را به فال نیک گرفتند این خبر به حبشه رسیدمسلمانان که بدانجا هجرت کرده بودند از این پیش آمد خشنود شده، همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادندپیامبر(ص ) نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود شب هنگام که پیامبر(ص) به خانه برگشت، جبرئیل فرود آمد، از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند پیامبر(ص ) خواند تا رسید به عبارت یاد شده ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی آن گاه بود که پیامبر(ص ) به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر(ص ) از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خودسیر گردید گفت: ((عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بدبختی بزرگی )). [3]

بنابر برخی نقل ها پیامبر(ص ) به جبرئیل گفت: ((آن که این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست )) جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است بعد از آن حزن و اندوه پیامبر(ص ) بیش تر و جانکاه تر گردید گویند: د رهمین باره، آیه ذیل نازل شد: ((وَ إِن کادُواْ لَیفْتِنُونَک عَنِ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیک لِتَفْترَِی عَلَینَا غَیرَهُ وَ إِذًا لاَّتخَّذُوک خَلِیلًاوَ لَوْ لَا أَن ثَبَّتْنَاک لَقَدْ کدتَّ تَرْکنُ إِلَیهِمْ شَیءً قَلِیلاًإِذًا لَّأَذَقْنَک ضِعْفَ الْحَیوةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثمُ لَا تجِدُ لَک عَلَینَا نَصِیرًا[4]، نزدیک بود آنان تو را [با نیرنگ های شان ] از آن چه بر تووحی کرده ایم بفریبند، تا جز آن چه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت، تو را به دوستی خود برگزینند و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی هرگاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ را به تو می چشاندیم، سپس در برابر ما، یاوری برای خود نمی یافتی )). این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تاآن که مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: (( وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِی إِلا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیطَانُ فِی أُمْنِیتِهِ فَینْسَخُ اللَّهُ مَا یلْقِی الشَّیطَانُ ثُمَّ یحْکمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ[5]، پیامبری را پیش از تونفرستاده ایم مگر آن که خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القااتی نموده ولی خداوند آن القاات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد)) آن گاه خاطر وی آسوده گشت و هرگونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید. [6]

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند قاضی عیاض می گوید: ((این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد صرفا مفسرین ظاهرنگر و تاریخ نویسان خوش باور، آنان که فرقی میان سلیم وسقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند قاضی بکربن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آن که سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است )). [7] ابوبکر ابن العربی می گوید: ((هر آن چه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد))[8] محمدبن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته وکاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند[9] استادمحمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد. [10] ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم، زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود جالب آن که جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است، زیرا این سوره با جمله ((وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی مَا ضَلَّ صَاحِبُکمْ وَمَا غَوَی وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلا وَحْی یوحَی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی))آغاز شده است در این آیات بر عدم ضلالت و اغوا و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است هم چنین تصریح شده که هرچه پیامبر می گوید وحی است ((إِنْ هُوَ إِلا وَحْی یوحَی)) و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند، لازمه اش تکذیب کلام خداست و هرگز شیطان، بر خواست خدا غالب نیاید ((إِنَّ کیدَ الشَّیطَانِ کانَ ضَعِیفًا))[11] ((کتَبَ اللَّهُ لأغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ))[12] عزیز، کسی راگویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار داردمی تواند بر خدا که در موضع قوت است، چیره شود؟ در قرآن به صراحت هرگونه سلطه ابلیس را بر مؤمنان که در پناه خدایند نفی می کند خداوند می فرماید: ((إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ))[13] و ((إِنَّ عِبَادِی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطَانٌ))[14] شیطان خود گوید: ((وَمَا کانَ لِی عَلَیکمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلا أَنْ دَعَوْتُکمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی[15]، مرا بر شما سلطه ای نبودجز آن که شما را خواندم و خود اجابت کردید)) پس چگونه، ابلیس می تواند برمشاعر پیامبر اسلام چیره گردد؟ به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است: ((إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ))[16] و ((لا یأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمِیدٍ))[17] بنابراین قرآن در بستر زمان، هم واره از گزند حوادث در امان خواهدبود هرگز کسی یارای دست برد، افزودن و کم کردن آن را ندارد پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول، به آن دست برد زند و برآن بیفزاید؟ مخصوصا که پیامبراکرم (ص ) معصوم است، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت این امر مورد اجماع امت است هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست پیامبر(ص ) اشتباه نمی کند، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شوداو مشمول عنایت حق قرار گرفته (( وَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبِّک فَإِنَّک بِأَعْینِنَا [18]، شکیبا باش در پیش گاه فرمان پروردگارت، که در پوشش عنایت ما قرار داری)) و هرگز خدا او رابه خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد از آن گذشته پیامبر، عرب است، فصیح ترین ناطقان به ((ضاد)) است [19] بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هرکس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ((إِنْ هِی إِلا أَسْمَاءٌ سَمَّیتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ))[20] را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است، درک نکند حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقادو نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست بدین ترتیب هر انسان اندیش مندی واهی بودن این افسانه را به روشنی درمی یابد. اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد:

1- آیه ((فَینْسَخُ اللَّهُ مَا یلْقِی الشَّیطَانُ))[21] گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد، اهداف و خواسته های اوجامه عمل بپوشد، کلمة اللّه در زمین مستقر شود، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند، سد راه به وجود می آورد ((أَلْقَی الشَّیطَانُ فِی أُمْنِیتِهِ))[22]، ولی ((إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ))[23] و ((إِنَّ کیدَ الشَّیطَانِ کانَ ضَعِیفًا))[24] پس هر آن چه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید، خداوند آن را در هم شکسته ((بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ))[25]، تمامی آن چه رشته است از هم می گسلد ((فَینْسَخُ اللَّهُ مَا یلْقِی الشَّیطَانُ ثُمَّ یحْکمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ))[26] و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند.

2- آیه تثبیت [27] مقام عصمت انبیا را ثابت می کند اگر عصمت، که همان عنایت الهی و روشن گر راه پیامبران است، شامل حال انبیا نبود، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب بااهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطان در امان نگاه می دارد به هرحال، آیه تثبیت دلالت دارد بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل ((لولا)) امتناعیه است (اگر نبود، چنین می شد). محمد حسین هیکل می گوید: ((تمسک جستن به آیه ((لولا ان ثبتناک )) نتیجه معکوس می دهد، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است، حکایت دارد اما آیه ((تمنی))  چنان که گذشت  هیچ گونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد))[28] اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند واگر لغزشی ناروا انجام دهند هرآینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا وآخرت برآن ها تنگ خواهد شد. و اصولا ((تمنی)) را  که به معنای آرزو و خواسته است  به معنای ((تلاوت)) گرفتن، کاملا فاقد سند اعتبار است.

پی نوشت ها

[1]. نجم 53: 20

[2]. غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب، ظریف و زیباست. اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است با گردن بلند و با نام ((قو)) معروف است. معنای عبارت چنین می شود: این پرندگان زیبا که بلندپروازند از آن هاامید شفاعت می رود. مقصود سه بت معروف: لات، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است.

[3]. از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه بازگردند.

[4]. اسراء17: 75 - 73

[5]. حج22: 52

[6]. تفسیر طبری، ج17، ص 134  131 تاریخ طبری ج2 ص 78  75 سیره ابن اسحاق ج1 ص 179 178الروض الانف ج 2 ص 126 جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج4، ص 194 و 368  366 ابن حجرعسقلانی، فتح الباری فی شرح البخاری، ج8، ص 333

[7]. رسالة الشفا، ج2، ص 117

[8]. فتح الباری، ج8، ص 333

[9]. تفسیر کبیر رازی، ج23، ص 50.

[10]. حیاة محمد، ص 129  124

[11]. نسا4: 76

[12]. مجادله58: 21

[13]. نحل16: 99

[14]. اسرا17: 65

[15]. ابراهیم14: 22

[16]. حجر15: 9

[17]. فصلت 41: 42

[18]. طور52: 48

[19]. اشاره است به کلام پیامبر(ص ) که فرمود: ((انا افصح من نطق بالضاد)) که از فصاحت والای وی ایشان درمیان عرب حکایت دارد.

[20]. نجم53: 23

[21]. حج22، 52

[22]. حج22: 52

[23] حدید57: 22 و مجادله58: 21

[24]. نساء4: 76

[25]. انبیاء21: 18

[26]. حج22: 52

[27]. اسراء 17: 75  73

[28]. حیاة محمد، ص 129  124

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان