از روزی که پهلوی اول فرمان داد خلع لباس شود و به مسجد و منبر نزدیک نشود، تا روزی که او بیانیه خلع پهلوی دوم از حکومت بر ایران اسلامی را نوشت، 42 سال فاصله بود. سال هایی که او لحظه ای در آن از مبارزه علیه فساد حکومت دست نشانده استعمار غافل نشد و در این راه، تعقیب و زندان و تبعید را به جان خرید. پاداش تمام این مبارزات و جان فشانی ها را هم البته تمام و کمال گرفت؛ با شهادت به دست منافقان کوردلی که تاب دیدن خورشیدهایی مثل او را نداشتند. امروز در سیوهشتمین سالگرد شهادت آیتالله «سید عبدالحسین دستغیب شیرازی»، سومین شهید محراب، با ما در بازخوانی برشهایی از زندگی او همراه شوید.
اگر خدا بخواهد، رضاخان هم سبب خیر می شود!
غائله کشف حجاب که در ایران بهپا شد، عبدالحسین، طلبه جوانی بود که تازه دروس سطح را در حوزه به پایان رسانده بود. از همان موقع، لباس روحانیت به لباس مبارزه اش تبدیل شد و گرچه در تحصیل علم و عبادت و تهجد همیشه پیشرو بود، هیچ روزی بر او نگذشت که نسبت به آنچه در جامعه می گذرد، بی تفاوت باشد. عبدالحسینِ جوان البته قبل تر هم با رد کردن پیشنهاد استخدام در کادر قضایی دادگستری، به پهلوی ها نه گفته بود. اینطور بود که خیلی زود خار چشم حکومت دیکتاتورها شد. آیتالله عبدالحسین دستغیب خود درباره آن دوره این طور می گوید: «در زمان رضا خان قلدر ملعون، ما را چند بار زندانی کردند. بعد فشار آوردند که اصلاً باید از جرگه روحانیت بیرون بروی و 24 ساعت مهلت دادند که خودم را خلع لباس کنم و مسجدی و منبری نباشم. به ناچار به نجف اشرف رفتم. این هم به خواست خدا، وسیله خیری شد برای استفاده از محضر بزرگان.» سال 1314 بود که شیراز را به قصد این سفر اجباری به عراق ترک کرد. اما حضور در حوزه علمیه نجف و شاگردی در محضر بزرگانی مانند آیات عظام حاج سید محمد کاظم شیرازی، حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی و شیخ محمد جواد انصاری همدانی، توفیق بزرگی بود که راه طلبه جوان داستان ما را برای رسیدن به قله هموارتر کرد و به اینترتیب در سن کمتر از 30 سالگی به درجه اجتهاد رسید.
خوابی که علما برای آقاعبدالحسین دیدند
7 سال از آن کوچ اجباری می گذشت و عبدالحسین چنان زندگی اش را وقف تحصیل علم و معرفت کرده بود که به تنها چیزی که فکر نمی کرد، ترک حوزه نجف و بازگشت به شیراز بود. اما یک روز که در مجلس درس آقا شیخ محمد کاظم شیرازی نشسته بود، استاد گفت: «آقای دستغیب! یکی از علما خواب خوبی برای شما دیده است. بهتر است شما به شیراز برگردید.» شاگرد که حالا خود عالم گرانقدری شده بود، در برابر استادش پاسخی جز رضا و تسلیم نداشت. سال 1321 با کولهباری از دانش و معرفت به زادگاهش برگشت و گذر زمان نشان داد او برای ماموریتی بزرگ انتخاب شده است. همین که زمزمه قیام روحانی شجاعی از قم در مجالس پیچید، معلوم شد وعده ای که آن مرد خدا در نجف دادهبود، به تحقق نزدیک شده. این طور بود که آیتالله دستغیب فعالیت های انقلابی اش را همزمان با نهضت امام خمینی(ره) شروع کرد. از این مقطع به بعد، سخنرانی های شجاعانه و آگاهی بخش آیتالله که از کنار خیانت های حکومت پهلوی ازجمله برگزاری جشن هنر شیراز به سادگی نمی گذشت، شهر حافظ و سعدی را به یکی از کانون های اثرگذار انقلاب تبدیل کرد. حالا دیگر روحانی محبوب شیرازی ها، سوژه دائمی جاسوسان و ماموران سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شده بود و دستگیری، حبس و تبعیدهای مکرر، سوغات این مهمان های ناخوانده برای او بود.
موفقیت آیت الله دستغیب در لغو جشن هنر شیراز
جشن هنر که در واقع جشن فساد پهلوی بود و هر سال در شیراز برگزار می شد، در سال 1357 قرار بود در فاصله 12شهریور مطابق با شب عید فطر تا 21 شهریور به اجرا در آید. اما از اوایل تابستان آن سال، علمای شیراز با محوریت آیتالله سید عبدالحسین دستغیب با توجه به اتفاقات تلخ و شرم آور سال گذشته، به طور علنی بر روی منابر مخالفت خود را با برگزاری جشن هنر شیراز اعلام کردند. این اعتراضات که از خرداد ماه شروع شده و در نهایت هم به تظاهرات گسترده ماه رمضان و سرکوب خونین معترضان منجر شد، عاقبت رژیم پهلوی را به تسلیم در برابر خواسته های مخالفان وادار کرد. به این ترتیب سازمان جشن و هنر اعلام کرد به علت وقوع حوادث اخیر در شهرهای اصفهان و شیراز، جشن هنر شیراز و دومین جشن فرهنگ مردم اصفهان امسال برگزار نخواهد شد.
قرار است من فدایی مردم باشم
مردم، همیشه برای آیتالله در اولویت بودند حتی همان زمان که در میانه میدان مبارزه با رژیم بود و همه تاکید می کردند باید مراقب خودش باشد. سال 1341 که محمدرضا پهلوی با رفراندوم لوایح ششگانه، آغاز انقلاب سفید را اعلام کرد، روحانی شجاع شیرازی ها هم همزمان با امام خمینی(ره) عَلَم مخالفت با این حرکت فریبکارانه را بلند کرد و آنقدر علیه شاه و انقلابش روشنگری کرد که رژیم مجبور شد هم زمان با سرکوب قیام 15 خرداد 1342 و دستگیری امام خمینی (ره)، شبانه به دستگیری آیتالله دستغیب هم اقدام کند.
موسپیدهای شیراز هنوز آن شبی که ماموران گارد ویژه از تهران برای دستگیری آیتالله به شیراز آمدند را فراموش نکرده اند. آن شب وقتی مردم از ماجرا خبردار شدند، خودشان را سپر جان روحانی محبوب شان کردند. در آن شلوغی، گروهی ایشان را از داخل خانه به خانه همسایگان انتقال دادند. وقتی تلاش های ماموران برای پیدا کردن آیتالله به جایی نرسید، از روی خشم به جان مردم افتادند. کتک زدن زنان و کودکان و شکستن در و پنجره خانه مردم کافی نبود که در یک حرکت انتحاری، حدود 500 نفر از دوستداران آیتالله را هم دستگیر کردند. این، همان خط قرمز آیتالله دستغیب بود. بنابراین پیامی برای فرماندار نظامی وقت شیراز فرستاد و گفت: «اگر به خاطر دست یافتن به من، مردم را این طور اذیت می کنید، من حاضرم خودم را معرفی کنم.» آنچه مردم شیراز حاضر بودند خود را فدا کنند تا اتفاق نیفتد، اتفاق افتاد. آیتالله دستغیب دستگیر و به تهران منتقل شد. زندانی شدن در زندان عشرت آباد تهران و سپس تبعید، پایان این ماجرا بود که البته در سال های بعد، باز هم تکرار شد.
آیت الله دستغیب بر منبر مسجد جامع شیراز
تلاش های آیتالله دستغیب برای خدمت، از همان روزهای بازگشت از نجف، به مردم شیراز اثبات شده بود، وقتی که به همت او و با همکاری مردم، مسجد جامع شیراز که بیش از هزارسال قدمت داشت و در اثر بی توجهی ها به خرابه ای تبدیل شده بود، بازسازی و به مرکزی برای فعالیت های مذهبی و سیاسی تبدیل شد. نوسازی مدرسه علمیه حکیم و تأسیس چند مسجد و مدرسه، از دیگر خدمات ایشان بعد از بازگشت به شیراز بود.
وقتی روحانیون، شاه را از سلطنت خلع کردند
ارتباط آیتالله دستغیب با امام(ره)، نه فقط یک رابطه معنوی و از راه دور، بلکه یک رابطه قوی مراد و مریدی بود تا جایی که بعد از تبعید امام به نجف اشرف، آیتالله دستغیب بارها پنهانی به عراق سفر کرد و به ملاقات امام رفت. در همین دیدارها بود که ایشان ضمن انتقال اخبار اتفاقات جامعه ایران و روند مبارزات مردم، توصیه ها و رهنمودهای امام برای ادامه نهضت را دریافت می کرد. شاید همین ارتباط نزدیک با قلب تپنده نهضت هم بود که آیتالله را هر روز در راه مبارزه، مصمم تر و شجاع تر می کرد.
آخرین دیدار آیت الله دستغیب با امام خمینی(ره)
اوج نقش آفرینی شجاعانه آیتالله دستغیب در جریان حرکت انقلاب مردم علیه حکومت پهلوی، بعد از درگیری خشونت آمیز رمضان سال 56 در شیراز رقم خورد، واقعه ای که یک بار دیگر به تبعید ایشان منجر شد. در همین ایام ملتهب بود که از نگاه آیتالله، کار محمدرضا پهلوی تمام شد. این طور بود که آیتالله دستغیب به اتفاق 4 نفر از روحانیون طی اعلامیه ای، محمدرضا شاه را از سلطنت خلع کردند.
تا وقتی تابع ولیفقیه هستی، رأی ملت برقرار است، وگرنه معزولی
همانی شد که آیتالله در حکم خلع پهلوی دوم نوشته بود. بالاخره حکومت پهلوی سرنگون شد. نهضت به ثمر رسید و حکومت اسلامی برپا شد، مبارزه آیتالله اما تمام نشد. ایشان به عنوان نماینده شیراز در مجلس خبرگان انتخاب شد و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی مشارکت کرد. برای مردم شیراز اما این، کافی نبود. همین که در سال 1358 اولین نماز جمعه تهران برپا شد، مردم شیراز با امضای طوماری برای امام خمینی(ره)، از ایشان خواستند آیتالله دستغیب را به عنوان امام جمعه شهر شیراز منصوب کنند. امام هم به درخواست شیرازی ها لبیک گفتند و در حکمی به دستخط خود، آیتالله را به امامت جمعه شیراز منصوب کردند.
آیتالله حالا در جایگاه امام جمعه و عضو مجلس خبرگان، خطر جدیدی را حس می کرد؛ شکلگیری خط نفاق. اینجا هم او در خط مقدم مبارزه قرار گرفت. ریاست جمهوری بنیصدر، یکی از مهمترین مواجهه ها با این جریان نفاق را پیش روی آیتالله دستغیب گذاشت. مخالفت بنی صدر با اصول مسلّم اسلامی ازجمله اصل ولایت فقیه باعث شد آیتالله در خطبه های نماز جمعه ابتدا در لفافه و سپس با صراحت از او انتقاد کرده و به او هشدار دهد. آیتالله دستغیب جایی در این باره می گوید: «هنگامی که در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی دیدم بنیصدر خبیث در رابطه با ولایت فقیه که اساس نظام الهی جمهوری اسلامی است، آن هتاکیها را نمود، بر خود واجب دانستم به دفاع از ولایت فقیه برخیزم و مطالبی را از تریبون مجلس بیان نمایم.» ایشان در نامه ای هم که برای بنیصدر نوشت، با او اتمام حجت کرد: «ما که به تو رأی دادیم، برای این بود که تابع ولیفقیه باشی. تا زمانی که تابع امام هستی، رأی ملت برقرار است وگرنه عزل هستی، یعنی به خودی خود معزول می شوی.»
این مرد، امتحانش را پس داده؛ مقام و قدرت نمی خواهد
آیتالله دستغیب آن روزی که آن جملات زیبا و محبتآمیز را درباره روحانی محبوب آن روزها می گفت، انگار سال ها بعد را می دید، مقطع حساسی که قرار بود انتخاب بزرگی انجام شود. آیتالله دستغیب زمانی که آیتالله خامنه ای رییس جمهور بودند، درباره ایشان گفته بود: «چیزی که بنده نسبت به این شخص بزرگ فهمیده ام این است که فردی است خدایی. هواپرست نیست. مقام نمی خواهد، قدرت نمی خواهد بهدست بگیرد. امتحان خودش را پیش از پیروزی و بعد از پیروزی داده است. در هر پستی که بوده، امتحان خودش را داده است. کسی که امام جمعه تهران باشد، آن وقت در جبههها برود، در سنگرها از اسلام دفاع کند. این مرد بزرگ، مقامی برای خودش قائل نیست؛ به عین مثل رهبر عظیمالشأن. امام فرموده: به من خدمت گزار بگویید، بهتر است از اینکه رهبر بگویید. آقای خامنه ای هم این جوری است؛ مقام نمی خواهد، مقام بر روی او اثر نمی گذارد.»