بهترین معرّف برای شرح اوصاف قرآن کریم همانا خود قرآن مجید است و اگر در سخنان عترت طاهره علیهم السلام توصیف قرآن مشاهده می شود باز به استناد خود قرآن حکیم است، لیکن بهره برداری از آن به عهده همتای وی یعنی ثقل اصغر می باشد که به نوبه خود، قرآن ناطق اند، و در هیچ مرحله از مراحل کمال هستی از قرآن جدا نبوده و قرآن نیز در هیچ مقام از مقام های وجودی از آنان جدا نخواهد بود، و اگر کمالی در قرآن باشد که عترت طاهره علیهم السلام فاقد آن باشد، یا کمالی در عترت طاهره علیهم السلام باشد که قرآن حاوی آن نباشد، اشکال جدایی این دو وزنه وزین از هم لازم می آید که روایت متواتر نبی اکرم صلّی الله علیه و آله آن را برای همیشه مردود می داند.
آنچه فعلا مورد نظر است، رسالت قرآن کریم می باشد، یعنی پیام چیزی که انسان کامل با دریافت آن به سِمَت والای رسالت منصوب می گردد، چون رسالت هر پیامبری به گرفتن وحی تشریعی او است که متن پیام و گوهر رسالت خواهد بود، و شناخت رسالت هر پیامبری در گرو معرفت وحی تشریعی او می باشد، چه اینکه نزول هر پیامی به اندازه ظرفیت هستی آن انسان متعالی خواهد بود، و از رهگذر تفاوت انبیاء با هم: «فَضّلنا بَعضَ النبیین عَلی بَعض»[1] و امتیاز آنان از هم: «تلک الرُّسل فضَّلنا بعضهم علی بعض»[2] می توان به تفاوت پیام ها از هم پی برد، زیرا پیام ها گر چه هدف مشترکی دارند لیکن در سعه و ضیق معارف از هم جدا بوده و در انیق و عمیق بودن، همتای هم نیستند.
بنابراین کامل ترین انسان ها، جامع ترین پیام ها را می گیرد و در اثر کلّیت و دوام رسالت خویش مُهر نبوت را به همراه دارد و این نشانه خاتمیت را هماره بر دوش می کشد و شانه او زیر بار مسئولیت ختم رسالت و مهر نبوّت، سنگینی توانفرسای آخرین پیام به جوامع بشری را در طول تاریخ احساس می فرماید: «اِنّا سَنُلقی عَلَیک قَولًا ثَقیلًا»، [3] زیرا رسالت او نه تنها نسبت به حال و آینده است، بلکه باید درباره ره آورد همه پیام آوران گذشته میزان استوار باشد و آن هم نه در حدّ تصدیق محض بلکه در مرز سرپرستی و نگهبانی و مدیریت و حفاظت همه جانبه، تا آنچه بجا مانده است از آسیب سانحه تحریف و گزند گزافه گویان محفوظ بماند، و آنچه از خاطره ها رخت بربست یا نابجا تفسیر شده است درست بیان گردد، تا سلسله پیام ها به رهبری قافله سالار آنها یعنی قرآن کریم محفوظ بماند. چه اینکه سلسله پیامبران با رهنمود سالارشان محفوظ اند: «وَ اَنزَلنا اِلَیک الکتابَ بِالحقَّ مُصدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الکتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ»[4]
انگیزه نهایی هر پیامی به اندازه درجه وجودی مبدء فاعلی آن یعنی پیام فرستنده و به مقدار هستی مبدء صوری آن، یعنی محتوی پیام و عصاره مضمون آن و به سِعَه مبدء قابلی آن، یعنی روح مجرد انسان کامل که پذیرای آن است خواهد بود. گر چه تمام پیامهای آسمانی از عظمت مبادی چهارگانه یاد شده برخوردارند لیکن بعد از تحلیل نهایی روشن خواهد شد که هیچ پیامی همتای آخرین پیام الهی نمی باشد و امتیاز این پیام نهایی برین، بر تمام پیام های گذشته در تمام مبادی چهارگانه همچنان محفوظ است. اما از لحاظ مبدء فاعلی گر چه خدای سبحان مبدء آغازین همه رسالت ها است لیکن در هر پیامی خداوند، با نام خاص از اسمای حسنای الهی ظهور می کند و چون آن اسماء یکسان نیستند، در نتیجه مبدا فاعلی پیام ها، نیز در همه موارد متساوی هم نخواهند بود، زیرا رسالتی که از اسم عظیم نشأت می گیرد، همتای پیامی که از اسم اعظم صادر می شود نمی باشد، چون اسم عظیم همسان اسم اعظم نیست. اما از لحاظ مبدء صوری یعنی محتوی پیام، همانطوری که هم اکنون اشاره شد، مضمون دستوری که از اسم اعظم نازل می شود برتر از محتوی دستوری است که از اسم غیر اعظم نشأت می گیرد.
اما از لحاظ مبدء قابلی یعنی روح مجرّد انسان کامل که قرارگاه وحی الهی است، پیامی که کامل ترین انسان ها دریافت می نماید کامل تر از هر گونه پیامی است که دیگری آن را دریافت می نماید، یعنی همان اسلام ناب که دین خدایی است: «انَّ الدّینَ عِندَ اللهِ الاِسلامُ». [5] و همه پیام آوران الهی همان را دریافت کرده و به امت ها ابلاغ نموده اند: تفاوت مراتب آن در بطون و عمق و نیز تعالی درجات آن در صعود قابل تردید نیست.
اما از لحاظ مبدء غائی یعنی انگیزه نهایی و هدف وجودی آن، چون به مقدار مبادی گذشته است و آنها در اوج کمال اند پس مبدء غائی آخرین پیام نیز در بلندای کمال بوده و مقامی از آن برتر میسّر صالحان سالک نخواهد بود، و گرنه آخرین دستور نمی شد، زیرا سنّت تبدیل ناپذیر حقّ بر این است که هر استعدادی را به فعلیت برساند و به محروم ماندن هیچ جامعه شایسته رضا ندهد. از این رهگذر می توان به راز تعبیر دعای بیست و هفتم ماه رجب که سالروز بعثت خاتم انبیاء الهی است پی برد: «اللّهم إنّی اسئلک بالتجلّی الاعظم...»[6] زیرا گر چه متکلّم در کلام خود تجلّی می کند چنانکه در نهج البلاغه آمده است: «فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه من غیر ان یکونوا رأوه»[7]، لیکن تمام تجلّی ها همتای هم نیستند و کامل ترین آنها همانست که بر قلب مطهّر کامل ترین فرستاده ها نازل شده است: «نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمینُ عَلی قَلبِک لِتَکونَ مِنَ المُنذِرینَ». [8]
نکته ای که تذکر آن در این پیشگفتار سودمند است، اینست که گر چه مؤمنان موظّف اند به همه پیامبران ایمان بیاورند و هیچ فرقی بین آنان نگذارند: «لا نُفرِّقٌ بَین اَحَدٍ مِن رُسُله»[9] «وَ الّذینَ آمَنُوا بِالله وَ رُسُلهِ وَ لَمْ یفرِّقُوا بینَ اَحَدٍ مِنْهُمْ اُولئِک سَوفَ یؤتیهِم اُجُورَهُم وَ کانَ اللهَ غَفُوراً رَحیماً». [10]لیکن این فرق نگذاشتن، ناظر به اصل رسالت و متن نبوّت می باشد نه راجع به درجه آن، و گرنه همان طوری که باید به اصل سِمَت آنها مؤمن بود لازم است به درجه خاصّ هر کدام نیز ایمان آورد تا اولوالعزم از غیر اولوالعزم جدا شوند، و در نتیجه خاتم صلّی الله علیه و آله از غیر آن امتیاز پیدا کند و سرانجام افضل از غیر افضل واضح شود، و بدین وسیله مزیت پیام خاتم صلّی الله علیه و آله نسبت به پیام های دیگران آشکار گردد، و مسئولیت صیانت و اطاعت و عمومی بودن و عمیق بودن آن هویدا شود.
بررسی هدف قرآن از تحقیق پیرامون اهداف سائر کتابهای آسمانی جدا نیست، زیرا همه آنها برای تعلیم و تزکیه انسان نازل شده اند و موضوع پیام آنها رهبری بشر است، و حقیقت بشر؛ نه همانند برخی از فرشتگان عالم غیب مجرّد تام است و نه همتای پدیده های طبیعی نظیر گیاه، مادّی صرف است، و نه مجموع مجرّد و مادّی است که کثرت آن حقیقی و وحدت آن اعتباری باشد، بلکه یک واحد حقیقی و گسترده است که دارای شئون فراوان می باشد، و همه آن شئون ادراکی و تحریکی را خودش اداره می نماید و در نهان گوهر روح وی، فطرت توحیدی تبدل ناپذیر ذخیره شده و دامنه هستی او به طبیعت سیال بسته است.
چون منطقه تربیت وحی آسمانی حقیقت انسان است و واقعیت بشر همین است که اجمالاً اشاره شد، لذا دین خدای سبحان که همان اسلام ناب است نه چیز دیگر، در هر عصر به صورت وحی تشریعی و کتاب آسمانی ظهور کرده است، و خطوط کلی آن که راجع به فطرت زوال ناپذیر است به نام دین ترسیم شده و هیچ تفاوتی بین ره آورد پیامبران در این زمینه نیست: «انّ الدّینَ عندَ الله الاسلامُ» و اگر فرقی بین آنها مشاهده می شود راجع به دقیق و دقیق تر بودن و ناظر به تفاوت طولی معارف آنها است، و خطوط جزئی آن که راجع به تأمین نیازهای بخش سیال انسانیت است در طول زمان ها شاهد تحوّل های مختصری بوده است که از آن به عنوان شِرعَة و منهاج یاد می شود، ...«لکلٍّ جَعَلنا شِرعَةً وِ مِنهاجاً». [11]
چون دین برای تهذیب بخش ثابت انسانیت است، هیچ زوالی در او راه پیدا نمی کند، زیرا فطرت انسانی که موضوع پرورش دین است دگرگون نخواهد شد. «لا تَبدیلَ لِخَلقِ الله»[12]، و از این رهگذر رابطه ره آورد پیامبران نسبت به یکدیگر فقط تصدیق است و هیچ تعبیری که نشانه نسخ و ابطال و ازاله دین قبلی باشد در کلمات پیامبر بعدی یافت نمی شود، و چون شریعت برای تزکیه بخش متغیر انسانیت است زوال پذیر می باشد، چه اینکه در قلمرو یک شریعت نیز گاهی نسخ الهی رخنه می کند، گر چه روح نسخ در این گونه از موارد به تخصیص زمانی بر می گردد، از این جهت سرّ تعبیر از پیوند قرآن با کتاب های آسمانی و تحریف نشده پیام آوران سلف به: «مصدّقًّا لِما بَینَ یدَیه» معلوم خواهد شد، یعنی هر جا سخن از دین و خطوط کلی آنست عنوان تصدیق مطرح است نه نسخ و مانند آن، و هر جا سخن از نسخ به میان می آید، باید مدار آن را فقط در محدوده خطوط جزئی بنام منهاج و شِرعَة جستجو کرد.
با تحلیل فرق بین دین و شریعت، و تحقیق قلمرو هر کدام از تصدیق و نسخ و اثبات وحدت دین و تعدد اجمالی شرائع، هم راز تمایز منطقه تصدیق از محور محو و نسخ ظاهر می شود، و هم لزوم توجه به اهداف انبیاء گذشته و اغراض کتاب های آسمانی سلف، در تبیین هدف نبی اکرم صلّی الله علیه و آله و غرض قرآن کریم واضح می گردد، و هم سرّ خاتمیت ره آورد حضرت محمد بن عبدالله (ص) آشکار خواهد شد، زیرا در صورتی که خدای سبحان به حدّ نهایی رشد بشر آگاهی کامل دارد: «اَلا یعلَم مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللّطیف الخَبیر»[13] قوانین کلی و قواعد اصولی که هر کدام مبنای فروع فراوانی می باشد نازل می کند، و راه اجتهاد را تعلیم می دهد و پیمودن آن را بر صاحبان قدرت استنباط واجب می کند، تا با آگاهی کامل از حدود موضوع و شرط و جزء آن حکم الهی از متون منابع آشکار شود و بدون هجوم اشتباهات زمانی و مکانی درک گردد، و همان طوری که برای تعلیم اندیشمندان آخر الزمان، سوره توحید و اوائل سوره حدید را نازل نموده است تا فرزانگان آینده دور، هم از فیض زلال زمزمه وحی بهره مند شوند، برای تفهیم نیازمندانِ مسائل فقهی، نیز اصول جامع می فرستد، تا استنباط گران طول تاریخ از بی نیاز و قوی کتاب و عترت بی بهره نمانند و نظام اجتماعی همچنان در پرتو احکام اسلامی اداره شود.
پی نوشت ها
[1] سوره اسراء، آیه 55؛ بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.
[2] سوره بقره، آیه 253؛ بعضی از آن پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.
[3] سوره مزمل، آیه 5؛ چرا که ما بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد.
[4] سوره مائده، آیه 48؛ و این کتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند، و حافظ و نگهبان آنهاست.
[5] سوره آل عمران، آیه 19؛ دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.
[6] مفاتیح الجنان، دعای شب مبعث؛ پروردگارا از تو درخواست میکنم بحق بزرگترین تجلّی تو.
[7] خطبه 147؛ خداوند پاک و منزّه خود را در کتاب خویش بدون این که وی را ببینند به وسیلهی آیاتی از قدرتش ارائه داده.
[8] سوره شعرا ، آیات 193 ـ 194؛ روح الامین آن را نازل کرده است، بر قلب (پاک) تو، تا از انذارکنندگان باشی.
[9] سوره بقره، آیه 285؛ ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمیگذاریم (و به همه ایمان داریم).
[10] سوره نساء، آیه 152؛ (ولی) کسانی که به خدا و رسولان او ایمان آورده، و میان احدی از آنها فرق نمیگذارند، پاداششان را خواهد داد؛ خداوند، آمرزنده و مهربان است.
[11] سوره مائده، آیه 48؛ ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه ی روشنی قرار دادیم.