ماهان شبکه ایرانیان

سیری در سیره تبلیغی و مبارزاتی روحانی شهید دکتر مفتح (رحمه الله) (۲)

در شماره قبل، بخشی از سیره تبلیغی و مبارزاتی شهید دکتر مفتح را از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۶ ه. ش، مرور کردیم و اکنون ادامه آن را پی می گیریم.

سیری در سیره تبلیغی و مبارزاتی روحانی شهید دکتر مفتح (رحمه الله) (2)

اشاره

در شماره قبل، بخشی از سیره تبلیغی و مبارزاتی شهید دکتر مفتح را از سال 1341 تا 1346 ه. ش، مرور کردیم و اکنون ادامه آن را پی می گیریم.

اقامت اجباری در تهران

فعالیتهای خستگی ناپذیر مفتح در قم و در دیگر شهرستانها و نیز نقش محوری وی در میان نیروهای انقلابی، روحانی، بازاری، دانشجو و دانش آموز، با توجه به درجات علمی او در حوزه، دانشگاه و دبیرستان، برای کارگزاران رژیم به صورت امر تحمل ناپذیر درآمد و ساواک تصمیم گرفت کوششهای فرهنگی  سیاسی او را محدود نماید و این شخصیت علمی و مبارز را از حوزۀ علمیۀ قم دور سازد.

از گزارشهای ساواک برمی آید که شهید مفتح فردی روحانی است که ضمن تدریس در مدارس قم، در مواقع مقتضی در حمایت از امام خمینی(ره) بین طلاّب تبلیغات می نماید و به موازات این برنامه در ماههای محرم و رمضان به برخی نقاط کشور، از جمله شهرستانهای استان خوزستان می رود و سخنان تحریک آمیزی مطرح می کند. تذکرات مکرر مأموران و اخذ تعهدهای متعدد، او را از ایراد بیانات معترضانه و انتقادهای تند باز نداشته است.

بدین دلیل دکتر مفتح در دی ماه سال 1347، با برنامه ریزی ساواک، از طریق ادارۀ آموزش و پرورش به اقامت اجباری در شهرستان کرمان مجبور گردید. مفتح در مقابل این نقشه از خود عکس العمل بروز داد و از اشتغال در آموزش و پرورش منصرف گشت و استعفا داد تا از چارچوب اداری بیرون آمده و امکان بازگشت به قم را داشته باشد؛ امّا ساواک او را از اقامت در این شهر مقدس منع کرد و ناگزیر اقامت در تهران را برگزید.[1] دور شدن مفتح از حوزه و کلاسهای درس قم موجب تشدید نارضایتی مردم و انتقاداتی علیه رژیم گردید. زمانی که بنا به درخواست شهید مطهری، دانشکدۀ الهیات دانشگاه تهران از ایشان برای تدریس در این مکان دعوت کرد، عوامل رژیم به خیال باطل و مکر ضعیف خویش تصور می کردند که با این کار وقت زیادی از مفتح گرفته می شود و کوششهای مبارزاتی او کمرنگ می گردد؛ اما مفتح با پذیرش این مسئولیت و اجابت دعوت شهید مطهری، تلاشهای خود را به تدریس در دانشکده محدود نکرد و با سخنرانیهای خود در مسجد دانشگاه تهران و دیگر مساجد سعی در ترغیب و تشویق نسل جوان به سوی معارف تشیع داشت؛ در عین حال نسل جوان را متوجه حقایق فرهنگی و مسایل اجتماعی  سیاسی می نمود.[2]

مسجد الجواد بین سالهای 1348 تا 1351 از مراکز مهم نیروهای مبارز به شمار می رفت و آیت الله شهید مطهری پس از جدا شدن از حسینۀ ارشاد، این مکان مقدس را کانون فعالیتهای خود قرار داد، مفتح نیز به دعوت نمازگزاران این مسجد و بنا به تأکید شهید مطهری، در مسجد الجواد به برگزاری جلسات تفسیر قرآن و سخنرانی مبادرت نمود و از این طریق به روشنگری و ایجاد ارتباط بیش تر میان اقشار گوناگون جامعه همّت گماشت. با گسترش فعالیتهای فرهنگی  سیاسی در این مسجد، به ویژه در ماه رمضان سال 1351، ساواک بر آن شد که در این باره فکری کنند. دستگیری، تذکر و گرفتن تعهد کتبی دیگر تأثیر نداشت؛ به همین دلیل تصمیم گرفت تا مراکز فعال انقلابی را تعطیل و تحت کنترل ادارۀ اوقاف قرار دهد. در آبان ماه 1351، این طرح عملی شد و مسجد الجواد، حسینۀ ارشاد و مسجد هدایت توسط ساواک تعطیل شدند.[3]

یادآور می شود، ضمن این برنامه ها، مفتح به شهرستانهای دیگر هم سفرهای تبلیغی داشت؛ چنانکه در جمعه 26 آذر 1350 در ظاهر به تقاضای سید روح اللهِ شهید، کارمند شیر و خورشید سرخ محلات و در حقیقت به دعوت آیت الله فضل الله محلاتی، در یکی از مساجد این شهر به سخنرانی پرداخت. برنامۀ سخنرانی مفتح در این شهر، هفته های بعد نیز ادامه یافت.

همچنین مفتح در دهۀ اول محرم سال 1350 به دعوت اهالی دماوند، در تکیۀ محله چالکای این شهرستان به سخنرانی پرداخت؛ البته مفتح از سال قبل به این دیار سفرهای متناوبی نمود که از جمله تلاشهای او، فعالیت فرهنگی در انجمن کاوشهای دینی و علمی دماوند می باشد.

در بیاناتی که مفتح در دماوند ایراد می نمود، نهضت حسینی را با توجه به مقتضیات زمان مورد بررسی قرار داد و تأکید کرد که باید از حق دفاع نمود و در این زمینه دیگر تقیه ضرورتی ندارد. در ادامه، عامل عقب افتادگی مسلمانان را اعتقاد به سرنوشتهای جبری تلقی کرد و خاطرنشان ساخت: «چرا میلیونها مسلمان باید تو سری خور صهیونیستها باشند؟ این بدبختیها ناشی از عملکرد خود ماست که نخواسته ایم پیشرفت کنیم و دستمان را همچون گدایان در مقابل اروپائیان دراز می کنیم؛ در عوض بیگانگان مفاسد اجتماعی و هرزگیهای اخلاقی را بین جوانان ما رواج داده اند.»

با استقبال عمومی مردم دماوند از منبرهای مفتح در سال 1350، در سال بعد نیز از او برای سخنرانی در این شهر دعوت شد که این بار هم در منبرهای خود به انتقاد از اوضاع اخلاقی جامعه پرداخت و رسانه های وابسته به حکومت که در رواج ابتذال مؤثر بودند را آماج حملاتش قرار داد. اشارات مستقیم و غیر مستقیم مفتح در سخنرانیهای خود به مسایل اجتماعی، اوضاع مرارت بار مسلمانان فلسطین و تکریم مقام امام خمینی(ره) از مواردی بود که خشم مأموران رژیم پهلوی را به شدت برانگیخت، تذکرها و هشدارهای شفاهی و کتبی هم دیگر چاره ساز نبود، به همین دلیل رئیس ساواک وقت (نصیری معدوم) خطاب به شهربانی این ابلاغیه را صادر کرد: «نامبردۀ بالا (مفتح) از روحانیون افراطی می باشد که بعضاً در مسجد جامع شهرستان دماوند و برخی مجالس مذهبی تهران سخنرانی نموده و مطالب خلاف و تحریک آمیزی روی منبر عنوان می نماید؛ خواهشمند است دستور فرمایید از انجام هرگونه سخنرانی به وسیله مشارٌ الیه جلوگیری به عمل آورده و نتیجه را به این سازمان منعکس نمایید.»

پس از دریافت دستور ریاست ساواک از ادارۀ اطلاعات، این اداره دستور ممنوع گردیدن منبر مفتح را به پلیس تهران، پلیس راه آهن و هواپیمایی کشوری ابلاغ کرد. از این دستور رونوشتی نیز به امضای رئیس شهربانی کلّ کشور، سپهبد صدری، به فرماندهی ژاندارمری کل کشور ارسال شد. هم زمان توسط تلگراف رمزی، شهربانیهای شهرستانها ملزم شدند از انجام هرگونه وعظ و سخنرانی توسط مفتح جلویگری نمایند، بدین گونه نام مفتح در فهرست روحانیان ممنوع المنبر قرار گرفت.[4]

جویبارهایی در مسجد جاوید

مسجد جاوید که در سال 1352 احداث گردیده بود، در بیستم اردیبهشت همین سال هنگام مغرب، با اقامه نماز توسط دکتر مفتح و شهید شیخ فضل الله محلاتی، مراسم افتتاح آن صورت گرفت. مفتح که دیگر نمی توانست به منبر برود، ضمن تدریس در دانشگاه، زمینۀ مناسبی برای فعالیت فرهنگی بین جوانان و دانشجویان به عمل آورد و در موقعیت جدید، امام جماعت این مسجد را پذیرفت و از این پس کوششهای خود را بر محور امور فرهنگی متمرکز ساخت. در حقیقت با فعالیتهای وی در مسجد جاوید، خلأی که بر اثر بسته شدن مسجد هدایت، مسجد الجواد و حسینیه ارشاد ایجاد شده بود، تا حدودی جبران شد.[5]

او در این مکان مبارک یک هستۀ مقاومت تشکیل داد و اکثر اوقات از سخنرانان متعهد و مبارز که در راه گسترش و تعمیق نهضت اسلامی گام بر می داشتند دعوت به عمل می آورد، تا آنکه موفق شد جوانان و به ویژه دانشجویان را به سوی مسجد راغب نماید. او در برنامه های جدید کوشید طلاب علوم دینی را با جوانان دانشگاهی مأنوس سازد. با وجود آنکه مفتح خود متفکری ژرف اندیش و مسلط به علوم اسلامی بود، برای سامان دادن به برنامه های فرهنگی و تبلیغی مسجد و غنی ساختن برنامه های آن از مشورتهای شهید مطهری بهره مند می شد.

مفتح در مسجد جاوید، کتابخانه ای مجهز و پربار تأسیس کرد و کلاسهای متعددی در رشته های تفسیر، قرآن، نهج البلاغه، اصول عقاید، فلسفه، تاریخ ادیان، عربی، جامعه شناسی مناسب با سطح فکر خواهران و برادران دانشجو تشکیل داد، برای دانش آموزان دبیرستانی نیز برنامه هایی به اجرا درآورد. این کلاسها علاوه بر اینکه آگاهیهای علمی و مذهبی علاقمندان را ارتقا می داد، در غنی سازی شعور سیاسی و اجتماعی آنان و درک شرایط حساس زمان بسیار مؤثر واقع گردید. در این کلاسها شهید مفتح، دکتر محمد جواد باهنر و تنی چند از فضلای انقلابی حوزه و دانشگاه تدریس می کردند، با اوج گرفتن این فعالیتها و تبدیل شدن این مسجد به سنگری مستحکم برای ستیز با طاغوت و استقبال فراوان دانشجویان و دیگر طبقات تحصیلکرده، همچنین دعوت از شخصیتهایی چون مقام معظم رهبری و علامه شهید آیت الله مطهری، محتوای غنی و روشنگرانۀ مسایل مطروحه در کلاسها و سخنرانیها و انتشار اعلامیه های گوناگون در سطح وسیع، تلاشهای شهید مفتح در مسجد جاوید، بر ساواک و دیگر کارگزاران رژیم پهلوی گران آمد و اجازه ندادند که فعالیتهای چشمگیر فرهنگی و تبلیغی این مسجد با هدایت شهید مفتح و دیگر هم رزمان او، ادامه یابد.

سرانجام در سوم آذر ماه سال 1353 پس از سخنرانی حضرت آیت الله خامنه ای، ساواک به این مسجد یورش برد و آن را تعطیل کرد و مفتح را دستگیر و روانۀ زندان ساخت.[6]

شهید مفتح در زندان سخت ترین شکنجه های سفاکان رژیم استبدادی را طی حدود دو ماه تحمل کرد و پس از آزادی از زندان، دیگر سازمان امنیت به وی اجازه نداد که در این مکان مبارک به فعالیت فرهنگی ادامه دهد و مسجد جاوید را همچنان بسته نگاه داشت، مقام معظم رهبری نیز پس از سخنرانی در مسجد مزبور دستگیر و مدتی زندانی گردیدند.[7]

شهید محمد علی رجایی دربارۀ شرایط سختی که شهید مفتح و مقام معظم رهبری در زندانهای مخوف و سلولهای مرگبار گذرانیده اند، چنین گفته است:

«آن سال که من زندان کمیته را می گذرانیدم (سال 1353) واقعاً جهنمی بود. در تمام کمیته شبها تا صبح فریاد آه و ناله بود، صبح هم تا شب همین طور؛ افرادی که آنجا بودند، نه مرده بودند و نه زنده، برای اینکه آنها را اینقدر می زدند تا دم مرگ و باز دو مرتبه می زدند و مقداری رسیدگی می کردند تا حال شخصی [وی] نسبتاً بهبود می یافت و دو مرتبه همان برنامه اجرا می شد. در کمیته انواع شکنجه ها را می دادند.»[8]

پیش به سوی تشکل علمای مبارز

از اواخر سال 1355 که شاه، به دستور آمریکا از اختناق سیاسی تا حدودی کاست و فضای باز سیاسی را مطرح کرد و از سخت گیریهای هراس آور قبلی عقب نشینی نمود، برای نیروهای انقلابی فرصت مناسبی بوجود آمد و در ادامۀ جلسات، هماهنگی روحانیون در اشکال گوناگون گسترش یافت. این برنامه در قالب میهمانیها، شرکت در جلسات و مراسم ختم و ازدواج شکل می گرفت؛ ولی طی آنها اهداف سیاسی و برنامه های مبارزاتی پی گیری می شد. بر اساس گزارشهای ساواک که از این نشستها تهیه کرده است، اغلب حاضران از طرفداران امام خمینی(ره) و نسبت به رژیم پهلوی ناراضی بوده اند. شهید مفتح به همراه شخصیتهایی چون: مقام معظم رهبری، دکتر بهشتی، دکتر باهنر، حجة الاسلام فلسفی (خطیب معروف)، شهید مطهری، دکتر شریعتی و آیت الله موسوی زنجانی از افراد پرنفوذ و محوری این گردهماییها بوده اند.

جلسات هماهنگی مذکور مقدمه ای برای شکل گیری «جامعۀ روحانیت مبارز» گردید که شخصیتهای انقلابی و از جمله دکتر بهشتی و شهید مفتح در هستۀ مرکزی آن حضور داشتند. شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی چنین حرکتی را تسریع بخشید و به استحکام و انسجام آن کمک کرد. در نیمۀ دوم سال 1357 که انقلاب به سوی پیروزی نزدیک می شد، دکتر مفتح و دوستان مبارزش در شورای مرکزی «روحانیون حامی امام خمینی» حضوری فعال داشتند، این علما در هفته جلساتی برگزار می کردند و با هماهنگ کردن نظرات خود، با بازاریان تماس می گرفتند تا در مواقع مقتضی بازار تعطیل شود. همچنین به فعالان مذهبی کمک مادی می کردند و روحانیان مبارز را به شهرستانها اعزام می نمودند و در ضمن خبرهای لازم را به امام خمینی(ره) می رسانیدند و در جهت نشر و توزیع اعلامیه های رهبری می کوشیدند.

همین تشکل، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دارای اساسنامه گردید که مفتح آن را تدوین کرد. ضمن آنکه سخنگو و اولین دبیر کل آن هم شهید مفتح بود و یادآور می شود روحانیت مبارز در هشت منطقۀ تهران، اجتماعاتی داشتند؛ ولی برنامه های خود را از شورای مرکزی می گرفتند.[9]

شهید محلاتی گفته است: جلسات شورای مرکزی تشکیل می شد و این مبارزان [قیام مردم] را رهبری می کردند، مرتباً اعلامیه می دادند، راهپیمایی می کردند و مرتب با امام ارتباط پیدا می کردند و امام یک دستوری می دادند و یا یک سخنرانی می کردند و نوار یا یک اعلامیه که می رسید، برق آسا تقسیم می شد به مناطق. بعد تصمیم گرفته شد اساسنامه ای برای جامعۀ روحانیت مبارز نوشته شود. با همکاری مفتح، مطهری و مرحوم بهشتی جلساتی داشتیم و یک اساسنامه نوشتیم و بر اساس آن جامعه روحانیت مبارز عمل می کرد تا بعد از پیروزی انقلاب که مجمع عمومی روحانیت مبارز تشکیل شد.»[10]

مسجد قبا؛ پایگاه جوانان انقلابی

کمی بالاتر از حسینیۀ ارشاد، مسجد قبا وجود دارد که در بحبوحۀ انقلاب اسلامی یکی از کانونهای مهم ساماندهی و هدایت مردم انقلابی تهران بود. آغاز این تلاشها به سال 1354 برمی گردد و مفتح به همراه تنی چند از افراد پرنفوذ مذهبی، برنامه های آن را تنظیم و اجرا می کرد. مفتح از نیمۀ دوم سال 1355 تا شب قبل از شهادت، امام جماعت این مسجد را عهده دار بود و در ضمن کوشید جوانان و دانشجویان انقلابی را جذب فعالیتهای فرهنگی  سیاسی این مکان مقدس بنماید. مفتح به همراه آیت الله موسوی زنجانی از همین سنگر کمکهایی را برای مجروحان، و محرومان و سایر مصیبت دیدگان لبنانی فراهم آورد.

دکتر مفتح در این مسجد همچون مسجد جاوید؛ اما در سطحی وسیع تر دست به تشکیل کلاسهای عقیدتی و سخنرانیهای روشنگرانه زد و در کنار آن، کتابخانه ای تأسیس کرد و در صحن آن برنامه های باطراوتی برای دانش آموزان تشکیل داد. رفته رفته مسجد قبا به یکی از مهم ترین پایگاههای ضد رژیم تبدیل شد و در اوج گیری و پیروزی انقلاب اسلامی نقش مؤثری بر عهده داشت. مقارن رمضان المبارک سال 1356 مفتح اقدام به تشکیل جلساتی در مسجد قبا کرد که با حضور جمعیتهایی متجاوز از سی هزار نفر برگزار می شد و مردم حتی از شهرستانها برای گوش دادن به سخنرانیهای علمای مبارز به این مسجد می آمدند و اگر در آن، جایی نبود، در خیابان و معابر اطراف می نشستند. در گزارش ساواک تأکید شده است که مفتح در این مسجد جوانان مذهبی را جذب کرده و قطب تازه ای برای انقلابیها و مبارزین بوجود آورده و جای مسجد هدایت را گرفته است.[11]

«حسین مهدیان» که قبل از انقلاب عضو هیأت امنای مسجد قبا بوده است، در مصاحبه ای می گوید: «شهید مفتح یکی از عناصر اصلی جامعۀ روحانیت مبارز تهران بود. پایگاه ایشان هم مسجد قبا بود. در ماه رمضانی که به عید فطر و آن راهپیمایی میلیونی منجر شد، هر شب جلسات سخنرانی پرشوری در مسجد قبا برگزار می شد. جمعیت فوق العاده بود. صحن مسجد آن موقع خیلی کوچک تر بود؛ اما کوچه ها و خیابانهای اطراف مسجد از جمعیّت پر می شد؛ حتی افراد از کرج و شمیرانات هم به این جلسات می آمدند.[12]

از همین سنگر بسیاری از اعلامیه ها تکثیر و توزیع می شد و مفتح موفق گردید اولین نمایشگاه کتاب را در مسجد قبا برگزار کند. همچنین اندیشمند مصری، «عبدالفتاح مقصود»، را به ایران دعوت کرد. دعوت از قاریان مصری نیز در زمرۀ حرکتهای فرهنگی بین المللی از همین پایگاه بود. نکتۀ جالب توجه این است که در مسجد قبا تمام گروههای فکری با گرایشهای گوناگون اجتماع می کردند و در آنجا مباحثی با جنبه های علمی و مذهبی در سطح عالی مطرح می شد و در واقع نسل جوان، روشنفکر و تحصیلکرده به یک مرکزیتی نیاز داشتند که صرفاً مسجد قبا می توانست این هدف را تأمین کند. با هدایت مفتح مسجد قبا تمام این نیروها را جذب می نمود؛ اما اصالت اسلامی و مبارزه ای صددرصد مذهبی به رهبری امام خمینی(ره) در رأس برنامه ها قرار داشت، ضمن اینکه کسی تعصبهای خاص و تمایلات گروهی، در این مسجد احساس نمی کرد.[13]

عید فطر و راهپیمایی گسترده

شهید مفتح پس از پایان رسیدن ماه رمضان، در سال 1356، اعلام کرد: نماز عید فطر را در زمینهای قیطریه خواهد خواند. از صبح روز عید، اهالی تهران، سیل آسا به سوی قیطریه حرکت کردند و در ساعت هفت صبح که قرار بود نماز آغاز گردد، جمعیت نمازگزار زیر برق سلاحها و ماشینهای مسلّح ارتش شاهنشاهی، در زمینهای قیطریه برای انجام فریضۀ باشکوه نماز عید فطر به دعوت دکتر مفتح جمع شده بودند. اجتماع چنین جمعیت انبوهی برای اقامۀ نماز تا آن سال در تاریخ ایران کم تر سابقه داشت. پس از انجام نماز، آن شهید بزرگوار در خطبه های نماز با روشنگری و افشاگری علیه رژیم طاغوتی ایران، استکبار جهانی و صهیونیستها، ضرورت مبارزه متشکل و همه جانبه علیه آنها را به رهبری امام امت بیان کرد و نام مبارک امام خمینی(ره) در آن جمع گسترده از زبان مفتح جاری گردید و بر رهبری ایشان و اطاعت محض از فرامینش تأکید گشت. در جریان برگزاری نماز اعلامیه هایی نیز توزیع شد که تعدادی از آنها توسط مأموران رژیم جمع آوری شد. پلاکاردهایی با شعارهایی در مورد وحدت مسلمانان در محل برگزاری نماز به چشم می خورد.[14]

از این تاریخ تا رمضان سال بعد فعالیتهای مسجد قبا همچنان به صورت سخنرانیهای پرشور و کلاسهای پرمحتوا ادامه داشت و شهید مفتح با شور و شوق افزون تری نقش ماهرانه و صادقانۀ خود را ایفا می نمود.

از اولین شب ماه مبارک رمضان سال 1357 در مسجد قبا مجالس وعظ و خطابه با حضور بیش از پنجاه هزار نفر منعقد می گردید. اولین افشاگری علیه فاجعه سینما رکس آبادان، از سوی دکتر مفتح در همان اولین شبهای ماه رمضان در این مسجد صورت گرفت؛ او با صراحت دولت وقت را عامل اصلی به آتش کشیدن سینما رکس آبادان معرفی کرد. مردم مسلمان و انقلابی ساعتها قبل از افطار، برای آنکه در مسجد جایی بیابند، به آنجا می آمدند و منتظر اجرای برنامه ها می شدند و این در حالی بود که خیابانهای اطراف و حتی کوچه ها و معابر فرعی و فضاهای دیگر با خودروهای مسلح به انواع مسلسلهای سبک و سنگین در محاصره بود. در طول ماه رمضان سخنرانان که شاگردان امام خمینی(ره) و از دانشوران حوزه به شمار می رفتند، به امر رهبر انقلاب مردم را برای مبارزه ای گسترده و همگانی مهیا می کردند و به آنان نوید می دادند که در پرتو مقاومت و اتحاد از زیر یوغ ستم رهایی یافته و به عزّت و کرامت خواهند رسید.

این آموزشهای ارزنده و رشد دهنده، مردم را برای راهپیمایی عظیم روز سیزدهم شهریور که با عید فطر مصادف بود، آماده می کرد. شهید مفتح در اواخر ماه رمضان اعلام کرد که نماز عید فطر را امسال چون سال قبل در اراضی قیطریه برگزار خواهد کرد و افزود که صبح روز عید از جلوی مسجد قبا «الله اکبر» گویان به سوی آن مکان راهپیمایی خواهیم نمود.

دوشنبه 13 شهریور 1357 مقارن با عید فطر، در حالی که جمعیت انبوهی با شهید مفتح بودند، به سوی قیطریه می رفتند و فریاد تکبیر هزاران مسلمان انقلابی که از ستم طاغوت به ستوه آمده بودند، در تمام تهران طنین انداز گردید و کاخ شاه را به شدت لرزانید، این نخستین تظاهرات گسترده ای بود که با دعوت و تلاش مفتح برگزار می شد. مردم در مسیر، سربازان را گلباران می کردند و با شعار رهایی بخش «نصر من الله و فتح قریب» بر نابودی نظام استبدادی تأکید می نمودند.

پس از اقامۀ نماز توسط شهید مفتح و خواندن خطبۀ توسط شهید باهنر، مفتح در سخنانی کوتاه با اظهار پیروی از رهبری قاطع امام خمینی(ره) و تأکید فراوان بر اتحاد مردم اعلام داشت: روز پنج شنبه 16 شهریور 1357 به عنون تجلیل از شهدای ماه رمضان تعطیل خواهد بود.[15]

بعد از خاتمۀ بیانات مفتح، مردم مسلمان از زمینهای قیطریه شروع به راهپیمایی کردند که حیرت ناظران را برانگیخت. در این حرکت گسترده که تا اوایل شب به درازا کشید، صفهای چند کیلومتری جمعیت، اعم از زن و مرد، پیر و جوان، طول و عرض خیابانها را احاطه کرد، روزنامه های عصر نوشتند: «بزرگ ترین راهپیمایی مذهبی  سیاسی تاریخ ایران دیروز در تهران برگزار شد.» سفیر آمریکا در ایران  سولیوان  گفت: «این تظاهرات به عنوان یک نمایش خیابانی در تاریخ نوین ایران بی سابقه است.»[16]

از دستگیری تا شهادت

در پایان مراسم عید فطر، قرار راهپیمایی روز پنج شنبه 16 شهریور سال 1357 گذاشته شد. بالاخره این روز فرا رسید، رژیم قصد داشت از برگزاری این تظاهرات جلوگیری کند یا با انتشار خبرهایی جعلی، این حرکت را یک شایعه مطرح کند؛ اما حرکت سیل آسای مردم به سوی میعادگاه تظاهرات، این نقشه ها را خنثی کرد. مأموران رژیم که نمی توانستند این راهپیمایی گسترده را تحمل نمایند، به سوی تظاهر کنندگان آتش گشودند که چون شهید مفتح در جلوی جمعیت مشغول رهبری تظاهرات بود، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت، به نحوی که ادامه مسیر برای او امکان پذیر نبود و ایشان را به منزلی در آن حوالی منتقل کردند. ایشان در آنجا از طریق تلفن به دکتر بهشتی وضع خود را اطلاع داد و از آن شهید خواست که به راهپیمایان ملحق و هدایت این حرکت عظیم را عهده دار شود که به همین نحو عمل شد و راهپیمایان تا میدان آزادی مسیر را ادامه دادند و قطعنامۀ آن نیز قرائت گردید، فاجعه 17 شهریور و نیز راهپیمایی تاسوعا و عاشورا، پیروزی انقلاب را نزدیک تر نمود. هم زمان با حادثۀ خونین میدان ژاله که جمعۀ سیاه نامیده شد، عده ای از مبارزان سیاسی دستگیر و روانۀ زندان شدند که مفتح یکی از این بازداشت شدگان بود. او برای مداوا و پانسمان زخمهای ناشی از ضرب و شتم مأموران در روز گذشته، به بیمارستان رفته بود که هنگام بازگشت دستگیر شد. در هنگام اوج گیری انقلاب، رژیم که از صبح هفده شهریور در تهران و یازده شهر دیگر حکومت نظامی اعلام کرده بود، بعد از دو ماه، درِ زندانها را گشود که دکتر مفتح نیز از زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری رهایی یافت.

برگزاری موفقیت آمیز تظاهرات روز تاسوعا و عاشورا بدون ایجاد برخورد خشونت آمیز با مأموران، حکایت از برنامه ریزی درست توسط روحانیان از جمله مفتح و دکتر بهشتی داشت. قطعنامه هفده ماده ای این راهپیمایی را شهید مفتح در مسیر تظاهرات قرائت نمود.

در اوایل بهمن 1357 که دشمنان دیگر خود را شکست خورده می دیدند، دست به شایعات و جنگهای روانی زدند تا هم نیروهای انقلاب را به تحلیل برند و هم بین آنان تفرقه ایجاد کنند. در این اوضاع و احوال در پنجم بهمن 1357 در حسینیه ارشاد یک کنفرانس مطبوعاتی تشکیل شد که در آن دکتر مفتح، شهید مطهری و گروهی از اندیشمندان مسلمان حضور یافتند تا به پرسشهایی دربارۀ انقلاب اسلامی پاسخ گویند.

هم زمان با ایامی که قرار شد امام خمینی به ایران تشریف بیاورند، شهید مفتح با همکاری شهید مطهری و افرادی دیگر، کمیتۀ استقبال از امام خمینی را تشکیل دادند که در اثر کوششها و برنامه ریزیهای آنان استقبال باشکوه، بی نظیر و گسترده ای از امام، از مسیر فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا به عمل آمد. امام در ضلع شمالی قطعه 17 شهدای انقلاب اسلامی در جایگاه ویژه ای استقرار یافتند و نطق تاریخی خود را ایراد فرمودند که شهید مفتح در کنارشان بود و نگارنده خود در 12 بهمن 1357 شاهد این صحنه شکوهمند بودم.

شهید مفتح بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن حفظ مسئولیتهای انقلابی خود در کمیته مسجد قبا، عضویت در شورای انقلاب، عضویت در شورای عالی نظارت بر امور مؤسسۀ اطلاعات و عضویت در شورای گسترش آموزش عالی، وظایفی را که در دانشگاه به عنوان استاد و مدرس و ریاست دانشکدۀ الهیات و معارف اسلامی و در مسجد با عنوان امام جماعت داشت، انجام می داد.

محور مبارزات آن شهید قبل از انقلاب جنبۀ علمی و فرهنگی داشت که پس از پیروزی نیز چنین روندی را پی گرفت. او پس از تأسیس «حزب جمهوری اسلامی» به عضویت آن درآمد و مدت کوتاهی مسئولیت بخش روحانیت این تشکل را عهده دار گردید تا آنکه در روز 27 آذر 1358، ساعت نُه صبح توسط گروه فرقان به شهادت رسید.[17]

پی نوشت ها

[1] بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص477؛ حدیث عاشقی، ص58.

[2] شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص104.

[3] آیات اصول اعقتادی قرآن، ص56؛ شهید مفتح تکبیر وحدت، ص105.

[4] زندگی و مبارزات شهید دکتر محمد مفتح، ص176 165، به نقل از پرونده مفتح.

[5] همان، ص 176 و 177؛ عصر پهلوی به روایت اسناد، تهران، دفتر نشر معارف، ص333.

[6] آیات اصول اعتقادی قرآن، ص56؛ مطهری مطهر اندیشه ها، ج اوّل، ص57؛ مقاله بزرگمردی در راستای تشیع سرخ، مجله اعتصام، شماره هشتم.

[7] دیدگاهها (گفتگوهایی با آیة الله سیدعلی خامنه ای، مقام معظم رهبری)، به کوشش محمد بدیعی، قم، انتشارات تشیع، چ اوّل، 1362، ص5.

[8] پیشتازان شهادت در انقلاب سوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1360، ص43.

[9] شهید مفتح تکبیر وحدت، ص122؛ خاطرات عمید زنجانی، تدوین محمد علی حاجی بیگی، ص245؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک (دکتر بهشتی )، ص348؛ دوران مبارزه، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، ج اول، ص122.

[10] سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی(ره)، گردآوری و تدوین مصطفی وجدانی، تهران، پیام آزادی، چ هفتم، 1366، ج4، ص94-96.

[11] شهید مفتح تکبیر وحدت، ص115 -110.

[12] گفتگو با حسین مهدیان، روزنامه کیهان،10 اسفند 1381، ش 17610، ص12.

[13] شاهد یاران، سال دوم، ش 12، دیماه 1385، ص25 و 62.

[14] شهید مفتّح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص123، حدیث عاشقی، ص70.

[15] شهید مفتح تکبیر وحدت، ص129 - 126؛ بررسی ویژگیهای مسائل اسلامی شهید بهشتی، ص53.

[16] خاطراتی از ایام الله بهمن 1357، هادی غفاری، مجله پیام انقلاب، ش 182، شنبه 19 اسفند 1365، ص 23 - 22 و نیز همان مجله، مصاحبه با شهید محلاتی، ش 104، 29 بهمن 1362، ص30؛ روزنامه جمهوری اسلامی، 27/9/1370، ش 6520، ص12.

[17] اقتباس و مأخوذ از: روز شمار انقلاب اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ج5، ص195 و 271؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص422؛ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج9 و 10، ص135 134؛ شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص135 130؛ تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران، حاتم قادری، ص113 110؛ زندگی و مبارزات شهید مفتح، ص281 و 284.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان