آستیگمات Astigmatism دومین فیلم مجید رضا مصطفوی، یکی از آخرین فیلمهای سبکی است که شاید دیگر باید وجودش را به رسمیت بشناسیم؛ سبک فرهادیسم. مشخص است که منظور از “فرهادیسم”، سبکی است که مثل سونامی، بعد از موفقیتهای گسترده فیلمهای اصغر فرهادی، سینمای ایران را درنوردید. سبکی که مهمترین نشانههای آن، واقعگرایی، جهانبینی اجتماعی با رویکرد خاص به طبقه متوسط، درامی خانوادگی و شهری و پایانهای غافلگیرکننده مبتنی بر ارتباطات و اخلاقیات انسانی است.
همچنین بخوانید:
بررسی آستیگمات – بر بلندیهای پرتگاه
این امر کاملاً طبیعی است که با مورد استقبال قرار گرفتن سبکی جدید یا احیاشده، سایر سینماگران هم به پیروی از این سبک بپردازند و طبیعیتر هم هست که خیلی از فیلمسازان، بهجای کار در این سبک، به پیروی از الگوهای مشخص و کپیبرداریهای ناشیانه دست بزنند.
آستیگمات را البته میتوان از این حیث، ستود که با دستمایه قرار دادن این سبک، داستانی مستقل تعریف میکند و دغدغههای فیلمساز را منعکس میکند.
مصطفوی بعد از «انارهای نارس»، این بار به سراغ یک موضوع جدیتر رفته است و در کل باید به او نمره قبولی داد و پیشرفتش را نسبت به کار اول ستود. بااینحال اگر بخواهیم درباره آستیگمات دقیقتر حرف بزنیم، باید آستیگمات را به دو رویکرد متفاوت تقسیم کنیم. اولین رویکرد در این فیلم، به پرداخت مصطفوی بهعنوان فیلمساز این فیلم برمیگردد. مصطفی با استفاده از تمام المانهای سینمای فرهادی قصهاش را پرداخت کرده است.
در آستیگمات، خانوادهای را شاهد هستیم که در یکخانه رو به ویرانی زندگی میکنند و شرایط نابسامان خانه و تهدید آواره شدنشان، نشان از شکنندگی و زخمهای عمیق روابطشان دارد، موردی که بهوضوح در «جدایی نادر از سیمین»، «گذشته» و حتی «فروشنده» اصغر فرهادی شاهد هستیم.
از سوی دیگر، سوژه اصلی آستیگمات از قشر متوسط جامعه انتخابشده است و با بررسی مشکلاتی گاه پیشپاافتاده که ناگهان به یک معضل بزرگ تبدیل میشوند.
فیلم بزرگترین و مهمترین قدمش را برای نزدیک شدن به سبک فرهادی برمیدارد و درنهایت، با نقش پررنگ کودکی که انگار قسمت زیادی از فیلم از زاویه دید او روایت میشود، کودکی که ناظر رفتار بزرگسالان است و کنشهایش ناشی از کنشهای اطرافیانش است، عمق بحران موجود منعکس میشود و آستیگمات را کاملاً به فیلمی در دنیای رئال و اجتماعی فرهادی تبدیل میکند.
همین پیروی جز بهجز از سبک فرهادی است باعث میشود پرداخت مصطفوی فاقد افتوخیز داستانی باشد و آنچه باید نقطه اوج فیلم باشد در میان شلوغی فیلمنامه، شخصیتها و سکانسهای زائد گمشده است و مخاطب که در تمام روایت به قضیه خانه و آوارگی قریبالوقوع میاندیشیده، ناگهان میفهمد که حلقه گمشدهای که سرسری از روی آن گذشته، نقش تعیینکنندهتری در قصه داشته است. نقش همسر معلم که از دریافت نامه عاشقانه، غیرتی شده است، معلم ورزشی که مورد سوظن قرار میگیرد، همسر دومی که نقشش اصلاً معلوم نیست، همه کاراکترهای زائد روایت آستیگمات هستند و سکانسی که معلم و همسرش به در خانه دانشآموز میآیند از همه سکانسهای فیلم بیهودهتر وقت پرکنتر است.
درواقع به نظر میرسد که آستیگمات بیشازاندازه وامدار سینمای فرهادی است، پس تعریف و تمجیدی که در ابتدا از آستیگمات کردم چه میشود؟ اشتباه نکنید، همانطور که گفتم، آستیگمات از دو جهت کاملاً جدا از هم قابلبررسی است. نکته درخشان آستیگمات به انتخاب سوژه و نگاه فیلمساز به آن برمیگردد. در آستیگمات روایت پدران و پسرانی را میبینیم که در اسارت جبر نسل پیشین خود، قربانی هستند و کنشهایشان، تاوان اشتباهات پدران است. شخصیت اصلی فیلم، محسن کیایی، یک الکلی در حال بهبود، بیکار و عصبی است که زندگی خانوادگیاش هم در حال فروپاشی است.
تندخویی این مرد با همسرش، ناتوانی وی از یافتن هدفی درست در زندگی و بستن تمام امیدش به پرورش زالو در زیرزمین خانهای که حتی متعلق به او نیست، بیننده را از اینهمه ناکامی و ناتوانی شگفتزده میکند؛ اما با پیشرفت داستان، میفهمیم که پدرش نیز زندگی مشابهی داشته است. تندخو پرخاشگر بوده، همسرش را آزرده و کار درست و درمانی هم نداشته و درنهایت ازدواجش به جدایی انجامیده است.
همه آنچه این مرد شکستخورده امروز به آن تبدیلشده، نتیجه مستقیم بزرگ شدن در خانهای پر از تنش و بیتوجهی است. شوخیهای وی با پسر کوچکش در مورد دختران، در ابتدا صرفاً شوخی و مزاح تلقی میشود اما در سکانسی نزدیک اواخر فیلم، وقتی به سراغ پدرش میرود تا با او صحبت کند و او را در حالی میبیند که میهمانی نهچندان مشروع دارد، انگار تازه میفهمیم این عطش سیریناپذیر به رابطه، این تلاش تمامنشدنی برای دستیابی به دوست داشتن و دوست داشته شدن، این نگاه خیره به زن از کجا آمده است. به همین دلیل هم هست که در ادامه ماجرا، وقتی پسرک مدرسهای، حلقه مادرش را میدزدد و با نامهای عاشقانه برای معلم زیبا، جوان و مهربانش میفرستد، این حلقه تکرار تمامنشدنی بار دیگر به بیننده نمایانده میشود.
کاراکتر پسرکی که در فیلم آستیگمات میبینیم، یکی از جالبترین و چندبعدیترین کاراکترهای کودک سینمای ایران است. پسرکی که با عینک صورتیاش مورد تمسخر همشاگردیهایش قرار میگیرد، تعریف درستی از خانواده ندارد و مادربزرگ تنها رشتهای است که او را به خانواده متصل کرده است.
پسرکی که در سکوت، دعواهای تمامنشدنی پدر و مادرش را که انگار کودکانی گرفتارشده در کالبد بزرگسال هستند را تماشا میکند و تمام عشقش دیدن فلامینگوهای صورتی است، اما در پس همه اینها، یادگار دو نسل شکست و ناکامی است.
وقتی پسرک در کلاس زبانی مینشیند که همه بزرگتر از او هستند و درباره ارنست همینگوی سخن میگویند و او حتی نمیداند که همینگوی زن است یا مرد، مصطفوی کودکی را به بیننده نشان میدهد که در دنیای بزرگسالان جایی ندارد، لاجرم باید زودتر از موعد بزرگ شود وقتی بزرگ شد، بچگی کند. این کودک، نماینده همه کودکانی است که در آستانه دنیای بزرگسالی و در مرز کودکی، به طرز وحشتناکی تنها هستند و عجیب بزرگسال گونه رفتار میکنند، آنقدر که حتی نامههای عاشقانه مینویسند و حلقه ازدواج ارسال میکنند. این کودک نماینده نسلی است که بحران نسل گذشته را عمیقتر و پررنگتر درک میکنند و بار آن را روی شانههایشان میکشند.
در پایان باید به بازی بازیگران آستیگمات هم اشارهای داشته باشم. محسن کیایی، فراتر از انتظار ظاهرشده است. بازنمایی یک مرد تنها، معتاد و ناتوان از زندگی، با کاراکتر شوخوشنگی که همیشه ازکیایی دیده بودیم، زمین تا آسمان فرق میکند و کیایی هم خیلی خوب از عهده این نقش برآمده است. مهتاب نصیرپور، بعد از سالها، نقش اصلی یک درام سینمایی را برعهدهگرفته است و این خود یکی از مهمترین نکات مثبت آستیگمات است.
حضور نیکی کریمی، کمرنگ و حاشیهای است و بازی درخشانی هم از وی نمیبینیم، درست مثل باران کوثری که تکههایی از کاراکترش در «کوچه بینام» را با خود به آستیگمات آورده، اما هویت کاراکترش گمشده است و در نقش یک مادر که مادری بلد نیست فرو نرفته است. همچنین از موسیقی روایتگر سهراب پورناظری و تدوین بینقص بهرام دهقانی که بهترین یار مصطفوی در روایتش است هم نباید گذشت.
درنهایت، آستیگمات فیلمی است که باید دیده شود، فیلمی که بهرغم همه ایرادات ساختاری که دارد، محتوای عمیق و دردناکی که به نمایش میگذارد، ارزش دیده شدن و ستوده شدن را دارد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
1,327