آرواره ها Jaws یکی از مهمترین و دیدهشدهترین فیلمهای استیون اسپیلبرگ است. کارگردانی نام آشنا برای تاریخ سینما و تماشاگران عامه یا منتقدان و فیلمبینهای حرفهای. آرواره ها Jaws یکی از مهمترین فیلمهای سینمای دهه هفتاد و تاریخ سینمای آمریکا هم هست. فیلمی که از اولین تجربیات اسپیلبرگ محسوب میشود.
اسپیلبرگ جوان آن سالها که با دو فیلم اولش «دوئل» و «شوگرلند اکسپرس» مورد توجه قرار گرفته بود به سراغ ساخت یک فیلم سخت رفت. او کارگردان نوظهور و استعداد تازه یافته سینمای هالیوود بود که پیشتر در کنار راجر کورمن وارد ساخت فیلمهای تلویزیونی شد.
همچنین بخوانید:
نگاهی به بهترین آثار استیون اسپیلبرگ به بهانه تولدش
«دوئل» اصلا در ابتدا یک فیلم تلویزیونی بود اما آنقدر خوب ساخته شد که بر پرده سینماها هم اکرانش کردند. بعد از آن کمپانیهای بزرگ هالیوودی به دنبال اسپیلبرگ آمدند و هرکدام سودای استخدام او را در سر داشتند. او در تجربه دوم خود یک فیلم جادهای میسازد که بسیار ملهم از «بانی و کلاید» است اما جهان مهربانتر و معصومانهتری از فیلم آرتور پن دارد.
«شوگرلند اکسپرس» هم فیلم بسیار خوبی از آب درمیآید که گلدی هان و بن جانسون به زیبایی در آن نقشآفرینی کردهاند. فیلمی که در کنار فیلمهای فانتزی و علمی تخیلی اسپیلبرگ جز بهترین فیلمهای دهه هفتادیاش بهحساب میآید.
اساسا فیلمهای دهه هفتادی اسپیلبرگ یک خلوص سینمایی داند که از یک ذهن نابغه و البته عشق فیلم بیرون میآید و با شور و اشتیاق جوانی همراهاند و اسپیلبرگ را در اول مسیر فیلمسازیاش در اوج خلاقیت و شکوفایی قرار میدهند. این فیلمها نشان از تبحر او در خلق جهان سینمایی ویژهای دارد که او در آغاز کار و بدون اندوخته تجربیات آنچنانی به آن مسلح بوده است.
استودیوها و کمپانیها را قورت بده
آرواره ها Jaws سومین فیلم اسپیلبرگ هم در همین دوران اوج شکوفایی و شور جوانی کارگردان ساخته میشود. آرواره ها در حین ساخت متوجه انواع و اقسام حاشیهها میشود.
کوسه مصنوعی که ساخته بودند بیشازحد تیم سازنده را اذیت میکرده چراکه با توجه به امکانات آن زمان آنطور که باید واقعی به نظر نمیرسیده و اسپیلبرگ هم اصرار بر ثبت نماهایی کاملا رئالیستی داشته است، فیلمبرداری کار بسیار طولانیتر از زمان پیشبینیشده میشود و… این مشکلات و موانعی که بر سر راه تولید به وجود آمد، استودیو سازنده را بیشازحد نگران به پایان رسیدن پروژه و اصلا موفق شدن و یا نشدنش در نمایش عمومی کرد. خود اسپیلبرگ هم حتی بهواسطه حساسیت و وسواسش در کار گمان میبرد که این فیلم باعث ورشکستگی کمپانی تولیدکننده خواهد شد و در گیشه شکست خواهد خورد اما طبیعتا اینگونه نشد.
آرواره ها وامدار بخشی از سینمای وحشت آمریکاست که با حیوانات و حیاتوحش سروکار دارند و به شکل خاص متاثر از «پرندگان» هیچکاک است. منبع هراس فیلم، آنچه دارد ازش ترس و وحشت بیرون میکشد یک عنصر طبیعی و بخشی از طبیعت است. پیامد جفای بشریت در حق طبیعت، این حیاتوحش است که علیه انسانها به پا میخیزد.
اگر در «پرندگان» تماشاگر میبیند که پرندگان زندگی را مختل میکنند، در آرواره ها کوسهای است که امان و امنیت ساحل توریستی و تفریحی را به مخاطره انداخته و آدمها را میخورد و عامل خطر و تهدید شده است.
ماموریت غیرممکن
در برابر این کوسه گروهی سه نفره با اعضایی که هرکدام روحیات و رفتارهای خاص و متفاوت خود (سه مدل مردانگی متفاوت) را دارند، تشکیل میشود تا برای تجسس بروند و درنهایت دمار از روزگار این کوسه دربیاورند. حالا علاوه بر اینکه یک فیلم ترسناک داریم که عنصر وحشتزایش خود طبیعت است، با یک فیلم ماموریت هم سروکار داریم. گروهی برای انجام ماموریتی عازم دریا میشوند. از این نظر فیلم آرواره ها یک سویه هاوارد هاکسی هم پیدا میکند. اساسا هرکجا که پای یک گروه و کار جمعی در میان باشد، تماشاگر فیلمبین آشنا به روال تاریخی سینمای آمریکا میداند که باید به هاوارد هاکس رجوع کند و فلاشبک بزند.
با همه نگرانی کمپانی سازنده و پول هنگفتی که پای فیلم قمار کردند، فیلم روی پرده میآید و نهتنها تبدیل به پرفروشترین فیلم سینمای آمریکا تا آن روز میشود که چیزی نزدیک به 500 میلیون دلار میفروشد.
رقمی باورنکردنی برای سینمای آمریکا در دهه هفتاد. آرواره ها نه تنها کمپانی را به سودی سرشار میرساند، نه تنها اسپیلبرگ را بدل به کارگردان محبوب استودیوها و تماشاگران میکند که اصلا سیستم بلکباسترهای تابستانی و مکانیزم اکران فیلمها و چرخه شکل نمایش فیلمهای پرفروش در تابستان را ایجاد میکند. الگوهای اکران و نمایش فیلمی که سیستم هالیوود را تحت تاثیر خود دگرگون میکند و تا امروز هم ادامه مییابد. از این منظر آرواره ها یک اهمیت تاریخ سینمایی ویژه و متمایز دارد.
آرواره ها از آن فیلمهاییست که میان خود فیلمسازان کلی طرفدار دارد. فینچر میگوید: «بعد از تماشای آرواره ها دیگر جرات نکردم بروم لب ساحل و شنا کنم.» یا تارانتینو در جایی گفته « آرواره ها بهترین فیلم اسپیلبرگ است.»
فیلم روی فیلمهای بعد از خود درباره آداب فیلمسازی سرگرمکننده و هیجانانگیز تاثیر بهسزایی میگذارد؛ مثلا تم موسیقی جان ویلیامز و ملودی که برای ورود کوسه ساخته درخشان است و بارها در فیلمهای وحشتناک طبیعی بعد از آرواره ها مورد استفاده قرار گرفته است.
کارگردانی اسپیلبرگ در آرواره ها حرف ندارد و پر از جزئیاتی است که ریشه در تاریخ سینما و نبوغ خود او دارند. سکانس معروف فیلم که مسئول ساحل شاهد اینست که کوسه دوباره حمله کرده و ناگهان از بازگشتش حیرت میکند و در خود به این میاندیشد که این موجود شریر را هیچگونه نمیتوان شکست داد، اسپیلبرگ با تمهید هیچکاکی تراولینگ/ زوم بک این لحظه را بهیادماندنی میکند. این سکانس بهخوبی نشاندهنده مهارت و چیرهدستی اسپیلبرگ است و این نکته را موکد میکند که چطور کارگردان با استفاده از تمهیدات سینمایی میتواند احساسات تماشاگران را برانگیخته کند و به کنترل خود دربیاورد و برایش نمود عینی و فیزیکی به وجود بیاورد.
در فیلمی که سبک دکوپاژیاش مونتاژی است نه میزانسنی و روایت بر اساس تقطیع و توالی پلانها به دست میآید، تدوین آرواره ها هم بسیار قابل توجه است.
فیلم در اسکار هم بسیار مورد توجه قرار میگیرد و جوایز متعددی را کسب میکند. هرچند که اسپیلبرگ در ادامه کار خود روی ساخت فیلمهای فانتزی یا درامهای سیاسی و ایدئولوژیک متمرکز میشود و دیگر فیلم ترسناک اینچنینی نمیسازد اما میتوان آرواره ها را یکی از نقاط ویژه و متمایز کارنامه کاری او دانست.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
7