سرویس فرهنگ و هنر مشرق - فیلم «هیپنوتیک» از کارگردان و نویسنده «رابرت رودریگز»، یک تریلر علمیتخیلی ناموفق است با مضمونی درباره هیپنوتیسم مدرن. این فیلم یادآور آثاری با همین مضمون در یکصد سال تاخیر سینماست. این فیلم در ارائه مضمون و ارائه موضوعات مشترک داستانی، شبیه فیلمی با همین عنوان محصول سال 2021 است، اما هر دو فیلم یک نقطه اشتراک دارند؛ هر دو فیلم آثار ضعیفی درباره هیپنوتیسم هستند.
روایت فیلم درباره دنیل رورک(بن افلک)، کارآگاه پلیسی است که دختر هفت سالهاش مینی گمشده است. رورک توسط همکارانش در نیروی پلیس حمایت میشود در حالی که با تروما ناشی از گم شدن مینی دست و پنجه نرم میکند و تحت درمانی روانکاوانه قرار گرفته است. فیلم درباره افرادی به نام «هیپنوتیکها» است، کسانی که دارای قدرتهای ویژهای هستند و میتوانند اذهان را تحت اراده خود درآورده و نحوه تصمیمگیری افراد را تغییر دهند.
ساختن فیلمهایی از این جنس در شرایط کنونی اعتبار هنری خود را از دست میدهند. پساز ساخته شده فیلم تلقین(کریستوفر نولان) یادآوری(کریستوفر نولان)، گزارش اقلیت(استیون اسپیلبرگ)، بازی(دیوید فینچر)، نمایش ترومن (پیتر ویر) سبک نوآر هیپنوتیسمی وارد سازوکار تازهای شد.
این آثار با این روایتهای متمرکز درباره موضوع هیپنوتیسم، عنوان فرزندان مضمونی هیچکاک در فیلمهایی نظیر مانند «طلسم شده» یا «سرگیجه» هستندو اعتبار روایی آنان تحت الشعاع آثار هیچکاک و فریتزلانگ است. اگر آثاری هیپنوتیسم محور با تکیه بر جزئیات ساخته نشوند، به سرنوشت فیلمهای یکبار مصرف هالیوودی دچار میشوند.
در تاریخ 101 سینما ساله اشتباهات عمومی درباره هیپنوتیسم در حال گسترش است و همچنان باورهای غلط ناشی از این روش درمان بالینی وجود دارد.
«مطب دکتر کالیگاری»، فیلمی آلمانی محصول سال 1920، اولین اثری بود که هیپنوتیزم را به صورت ابزار قتل به تصویر میکشید. در آن فیلم یک هیپنوتیزگر دیوانه، قربانیاش را مجبور به ارتکاب قتل میکرد. بیش از 50 فیلم دیگر پس از آن هم، هیپنوتیزم را به دستاویزی نامطلوب به تصویر کشیدند که افراد معمولی را به قاتلان حرفهای تبدیل میکرد و این روش درمانی در متن آثار سینمایی و سریالی تبدیل به ابزار ایدهآلی برای فساد افراد اخلاقی و شرارت شد. دکتر مابوزه فریتز لانگ به نوعی ادامه همین نگرش به مقوله هیپنوتیزم بود.
«هیپنوتیک» یک نسخه علمی-جاسوسی از هیپنوتیسم است درباره فردی با مهارت نادر در هیپنوتیزم فوری. این فیلم برخی عناصر سبکی خاص خود را از فیلم «تلقین» کریستوفر نولان قرض گرفته تا با استفاده از این وامداری در متن روایتش، واقعیت را در ذهن شخصیت اصلیاش جابجا کند.
این فیلم هیچ شباهتی به روش حرفهای کارگردان با آثاری نظیر شهر گناه ندارد. «هیپنوتیک» دنیایی جدیدی در حوزه هیپنوتیسم را ارائه میدهد، اما جانمایه اصلی فیلم درباره روابط خانوادگی و حفاظت والدین از فرزندان است و همین کلیشههای شعاری است که فیلم را از پای درمیآورد. از طرفی این فیلم با نگاهی به فیلم کلاسیک سرگیجه از آلفرد هیچکاک محصول سال 1958 دارای پیچ و خمهای فرسودهای است که منطق فیلم دچار چالشهای فراوانی میکند.
در «کتاب جنگل» در هر دو نسخه فیلم ساخته شده، مار بزرگ پایتون به نام «کا» با صدایی مدیتیتیو، چشمان خیره کننده و تکرار آهسته واژهها کودک جنگی، موگلی، را هیپنوتیزم میکند.
جعفر نیز برای مدیریت سلطان، در علاءالدین از این روش استفاده میکرد. پایپر از جادوگران در فیلم «شعبدهبازی» از اشکال هیپنوتیزم استفاده میکند تا کودکان را از خانوادههایشان جدا کنند. «ورمتون» برای تحت کنترل نگاه داشتن پادشاه «تئودن» در ارباب حلقههای از همین تکنیک استفاده میکند.
رابرت رودریگز به خاطر مجموعهای از فیلمهایی که مسیرهای روایی مشخصی دارند و به ژانر اکشن وفادارند شناخته میشود، او مرد میدان ساختن فیلمهایی که دارای، پیچشهای علمی نیست.
فیلمهای «تلقین» و «یادآوری» کریستوفر نولان را به شهرت رساندند. اما «هیپنوتیک» سبب میشود به روش کاری کارگردان بیش از پیش لبخندی مضحک بزنیم. داستان فیلم به دنیای هیپنوتیزم میپردازد و جستجوی پدر برای اتحاد دوباره با خانوادهاش، صورت مسئله معمایی فیلم را به دنیایی کودکانه و سادهانگارانه تبدیل میکند، گویی ماموریت والتدیزنیوار کارگردان هرگز نادیده گرفته نخواهد شد.
فیلم با محوریت کارآگاه دنیل رورک (بن افلک) آغاز میشود. دختر او مینی پیش از آغاز روایت فیلم در پارکی گم شده است. این اتفاق تأثیر فراوانی بر رورک میگذارد و منجر به فروپاشی ازدواجش شده است.
رورک حین انجام یک ماموریت و جلوگیری از سرقت بانک، با لو دلرین (ویلیام فیچنر) آشنا میشود. مردی که قدرت کنترل ذهن فوق العادهای دارد. در حالی که دلرین از چنگ رورک در صحنه جرم میگریزد، او به عکسی از دخترش در یکی از قفسههای بانک برمیخورد. با پیشرفت جستجو برای دلرین، رورک با دیانا کروز (آلیس براگا)، یک روانشناس و پیشگو، مواجه میشود که گذشته دلرین را در ارتباط با یک برنامه مخفی دولتی که هیپنوتیزم را به سطوح بیسابقهای ارتقا داده، آشکار میکند.
شخصیت ویلیام فیچنر متأسفانه در نقش یک ضد قهرمان استاندارد نیست و او از زمانی که مخاطبان ایرانی او را با سریال فرار زندان شناختهاند، همچنان همان بد من کلیشهای همیشگی را ارائه میدهد. در حالی که «هیپنوتیک» دارای طرحی جذاب است، اما فیلم از چند زاویه با لطمات فراوانی مواجه میشود. دیالوگها دست و پا گیر هستند و تماشاگران را گیج میکنند، به ویژه زمانی که شخصیت افلک میگوید: «همه اینها کار هیپنوتیکها بوده!؟»
شخصیتهایی که تحت تأثیر هیپنوتیزم هستند، در یک جهان مشابه با دنیای ابرقهرمانان زندگی میکنند. بعد از سی دقیقه ریتم فیلم پس از جستجوی رورک و دیانا برای یافتن یک همکار سابق متصل به برنامه هیپنوتیک، به نام ریور، عملا از بین میرود و فیلم به مجموعهای از دیالوگهای دست و پا گیر تبدیل میشود.
این تریلر مرموز در ارائه مفاهیم پیچیدهاش دچار مشکل است و بیشتر به عنوان یک اثر تمرینی برای کارگردانی کاملا ضعیف پس از سی دقیقه ابتدایی تماشاگر را خسته میکند. بازی بن افلک در نقش دنیل رورک بسیار متوسط است و کاراکتر رورک را ارتقا نمیدهد دهد. آلیس براگا در نقش دیانا کروز درخشان نیست و میان نمایش واقعی چهرهاش میان کاراکتر یک مامور دولتی و مادر مستاصل است.
شخصیت ویلیام فیچنر متأسفانه در نقش یک ضد قهرمان استاندارد نیست و او از زمانی که مخاطبان ایرانی او را با سریال فرار زندان شناختهاند، همچنان همان بد من کلیشهای همیشگی را ارائه میدهد.
رودریگز میتوانست بیشتر به شخصیتهای مرتبط با برنامه مخفی دولتی بپردازد و لایههای بیشتری به روایت اضافه کند. فیلم با چنین تاکیداتی دارای اهمیت بیشتری میشد اما کاملا مشخص است که کارگردان عامدانه مانع افزایش پتانسیل های جذاب فیلم شده است در حالی یک افشاگری شگفتانگیز میتوانست فیلم را نجات دهد.