ماهان شبکه ایرانیان

منطق حِکمی در فهم تصمیمات رهبر معظم انقلاب

حاکم حکیم حکومت اسلامی در زمین، زمینه و زمانه ما، سی سال است که به اداره عالمانه، تدبیرمدبرانه، تمشیت جوانمردانه و حکمرانی حکیمانه یک سیستم پیچیده و یک ساختار ویژه در یک کشور بزرگ، با تمدنی سترگ و ملتی آزاد و آزاده مشغول است

منطق حِکمی در فهم تصمیمات رهبر معظم انقلاب

حاکم حکیم حکومت اسلامی در زمین، زمینه و زمانه ما، سی سال است که به اداره عالمانه، تدبیرمدبرانه، تمشیت جوانمردانه و حکمرانی حکیمانه یک سیستم پیچیده و یک ساختار ویژه در یک کشور بزرگ، با تمدنی سترگ و ملتی آزاد و آزاده مشغول است. چنین موقعیت و چنان تکلیفی در تاریخ شیعه، برعهده هیچ زعیم، راهبر، مدیر و مسوولی نبوده است و هیچ مجتهد، عالم و فقیهی در تاریخ اسلام با این حجم از اختیارات متضلع، تکالیف متنوع، توقعات متکثر و انتظارات متعدد مردم خود و ده ها میلیون هوادار مسلمان و مستضعف در جبهه جهانی مقاومت روبرو نبوده است.

خوانش سبک مدیریتی و شیوه حاکمیتی دومین رهبر بزرگ ترین انقلاب اسلامی بعد از بعثت پیامبر اعظم و کشف منطق حاکم بر گفتار و کردار وی، واجب عینی امروز همه صاحبان اندیشه و قلم است. در این مجال و مقال، طرح بحث اولیه ای در منظر نخبگان اهل فلسفه و در محضر علما علم منطق ارائه شده است.

الف) منطق حِکمی سخن و عمل رهبر انقلاب

استاد شهید مطهری، چهار علم فلسفه، منطق، حکت و عرفان را چهار دانش مجزا و قابل تفکیک با تعاریف ویژه هر کدام می داند که در بین آنها دانش منطق را دانش صحیح شناسی و خطاشناسی می خواند. در نگاه استاد مطهری مسئولیت منطق دانان و منطق خوانان، کشف مرزهای صحت یا سقم مفاهیم، درستی یا نادرستی مقولات و حقیقت یا باطل بودن پدیده ها در عالم علم است. یکی از راهبردی ترین برشها و کلیدی ترین مقاطع تاریخ علم در جهان و در اسلام، تولید منطق و تأسیس دانشی است که بر مبنای آن بتوان فعل، قول و تقریر حاکمان و دانشمندان را به قضاوت نشست و درستی و نادرستی آن را تشخیص داد. در این مقال می خواهیم منطق ساختاری و بافتاری حاکم بر گفتار و کردار یکی از حاکمان موثر شیعه در قرن اخیر که دانشمند نیز هست، یعنی رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای را واکاوی و کشف کنیم. با توجه به پیچیدگی نظام کفر، طاغوت، جریان نفاق و باطل در عالم طبعاً قول و فعل رهبر انقلاب در سی سال مدیریت عالی ایشان می بایست پیچیده، چندوجهی، چندمنبعی، چندلایه ای، چندضلعی و چندفازی باشد تا کشتی نظام اسلامی و حرکت متعالی مستضعفان عالم در دریای طوفانی دنیای امروز به ساحل ظهور برسد. نگارنده منطق کلام و عمل رهبری را «منطق حِکمی» (منطق حکمت آمیز، حکمت بنیان و حکمت پایه) می نامد، زیرا مدیریت رهبر انقلاب حکیمانه و حکمی است؛ او هم حکیم است و هم منظومه فکری دارد. منظومه اندیشی، خردپذیری و استدلال گروی در مدیریت عنصر حکیم، قابل استخراج است؛ بنابراین مدیریت ایشان، قابل مدلاسیون و منطق پذیر است و منطق ایشان را می توان «منطق حِکمی» نامید.

1) تولید منطق حِکمی

در تبیین عمل، کنش، واکنش و شیوه های مدیریتی رهبر انقلاب باید منطق تولید شود

1) منطق ارسطوئی و صوری به ضرورت خطای سوفسطائیست ها تولید شد

2) منطق علم اصول به ضرورت خطا قیاس و استقراء تولید شد

3) منطق ریاضی به ضرورت خطا سفسطه ها تأسیس شد

4) منطق موضوع شناسی به ضرورت های جمهوری اسلامی تأسیس شد

5) منطق حِکمی به ضرورت کشف منطق عمل رهبری باید تأسیس و تولید شود

2) مدیریت حِکمی حکیم

الف) حکیمی که عادل (با تقوا، دارای خود پرهیزی) و فقیه (نه فقط فقه مصطلح جواهری بلکه دارای توانمندی تفقه در دین) است و از دو عنصر: الف) فقاهت و ب) عدالت در مدیریت برخوردار است [بر اساس مستندات 1-کتاب ولایت فقیه امام 2-کتاب ولایت فقیه استاد مصباح 3- نظریه ولایت فقیه آیت الله جوادی آملی] و دارای مشخصات چهارگانه روائی صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه می باشد، بر اساس حکمت و منطق حِکمی عمل می کند فلذا می توان منطق آن را استکشاف، کشف و تبیین نمود. منطق استکشاف در قبال متون دینی نیز قابل استنباط و اصطیاد است.

ب) حکیم کسی است که به مقدمات، ملازمات و مؤخرات حرف و فعل خود ملتزم است. طرح واره زیر از توازن در ارکان سه گانه گفتار و کردار حکیم حکایت می کند: بنابراین حکیم به زمینه ها، مقتضیات و تبعات قول، فعل و تقریر خود اولا آشناست (میداند) ثانیا می خواهد و ملتزم است (می خواهد) و هم دانایی و هم اراده در حکیم نظری و عملی جمع است.  بنابراین اولاً: از نگرش - بینش حکیم، جهان بینی، هستی شناسی و آنتولوژی استخراج می شود. ثانیاً از گرایش و کشش او روش شناسی و سیره شناسی استنباط می شود. ثالثاً از کنش و واکنش و توانش او، منطق عمل و مدل اجرائی اصطیاد می شود و هم نقشه راه RM و برنامه اقدام ap و جزئیات اجراء fsh را تبیین میکند. ج) کنشگران سیاسی و فرهنگی نسبت به ولی امر حکیم یا: الف) در مقام همراهی و کمک هستند یعنی عضد هستند: 1) مکمل، 2) معد، 3) مؤید، 4) متمم و یا ب) در مقام اطاعت و پیروی هستند یعنی شبیه عمل می کنند: 1) ادامه دهنده، 2) تکثیر کننده، 3) استمرار بخش و نباید خود را در موضع 1) مصحح، 2) معترض، 3) منتقد فرض بگیرند.  د) یک سوال مهم آن است که چرا اصرار بر استنباط اصول عمل ولی خدا داریم؟ زیرا نزدیک ترین فرد به معصوم به مقتضی زمان ما اوست و در عین حکمت و عدالت و تقوا و فقاهت، همچون ما متزمن و متمکن است و در زمانه ما زیست می کند.

3) موضوع منطق حِکمی

موضوع علم منطق حِکمی، به معنای عام، تفکر است. تفکر، از جنبه های مختلف، موضوع کاوش علوم و فلسفه است. به طور مثال، در علم روان شناسی، تفکر از منظر «روان» مورد توجه روان شناس است و در علم زیست شناسی، تفکر از وجه رابطه آن با مغز بررسی می شود. در فلسفه نیز، تفکر به عنوان موضوع معرفت النفس یا شناخت شناسی مورد کاوش است. آنچه که تفکر را به عنوان موضوع «منطق عمل یک حکیم» از موضوع علوم دیگر متمایز می کند، تعین خاصی برای تفکر است که به آن تفکر نظام مند، تفکر اصولی، تفکر قیاسی، تفکر استدلالی، تفکر استنتاجی یا تفکر قاعده مند میگوییم. به نظر بعضی از فیلسوفان، این تعین زاید است، زیرا تفکر اساسا استنتاجی نظام مند و روشمند است و حالت های دیگر ذهن، «وهم»، «خیال»، «حدس» و چیزهای دیگر است ولی به نظر نگارنده این تعین، با تاکید بر واژه شناسی حکمت و معرفت شناسی حِکمی برخاسته از هستی شناسی حکمت آمیز، ما را در جهت کشف منطق عمل انسان حکیم یاری می کند. واژه «تفکر» را شاید بتوان با واژه «خرد» هم تراز گرفت؛ گرچه این واژه بار ارزشی دارد و ممکن است به همین دلیل، مورد اعتراض قرار بگیرد. ملاهادی سبزواری بیان زیر را برای «تفکر» دارد: والفکر حرکه الی المبادی ومن مبادی الی المراد. در کتاب های معروف منطق، که در باره منطق مضاف به معنای خاص اند، موضوع منطق عمل انسان حکیم را بررسی قواعد استدلال و شیوه های استخرج حکمت عمل در اعمال فرد حکیم تعریف میکنند. این تعریف یا توصیف از موضوع منطق، به سابقه تاریخی منطق نیز بر می گردد. در منطق ارسطویی، چه در نوشته های ارسطو و چه در نوشته های منطق دان های دیگر، اعم از غربیان یا منطق دانان ایرانی – اسلامی، مساله موضوع منطق یک دست نیست. در کتاب های ارغنون و متافیزیک، هیچ جا موضوع منطق به روشنی بیان نشده است. ملاصدرا در مقدمه اسفار چنین می گوید: المنطق قسطاس ادراکی یوزن به الافکار لیعلم صحیحها من فاسدها. از این بیان ملاصدرا بر می آید که او موضوع منطق را «تفکر صحیح» می داند و منطق را دانش صحیح شناسی و خطا شناسی می خواند؛ ابن سینا موضوع منطق را «تصور و تصدیق» میداند و بعضی از شارحین ایرانی – اسلامی، مثل خواجه نصیرالدین طوسی، موضوع منطق را «معقولات ثانیه» می دانند. این نگاه به موضوع منطق، به آن چه عملا در کتاب های منطق به آن می پردازند، نزدیک تر است. بنابراین موضوع علم منطق حِکمی تفکر نظام منداستنتاجی و مبنامند است و شکی نیست که تفکر حکمت آمیز و عمل حکمت گونه، نمونه ای عالی از تفکر استنتاجی و استقرائی و استدلالی است.

4)روشِ منطق حکیمانه و حِکمی

 این عبارت دو جنبه دارد: الف) از موضوع منطق حِکمی، یعنی زبان استنتاجی یا تفکر استدلالی، «مدل» ساخته می شود بنابراین رفتار فرد حکیم قابل مدلسازی است. این مدل سازی در هر دو وجه فکر و زبان انجام میگیرد: یکی صورت یا «نحوه زبان» و دیگری ماده یا «معنا»ی زبان. بنابراین، پس از ساختن مدل های مناسب برای نحو و معنای زبان می توان اجزاء صورت و سیرت عمل حکیم را درک نمود. ب) منطق حِکمی، بخشی از تفکرات فرد حکیم است، همان طور که اخلاق، سلوک و یا اعمال فرد حکیم بخشی از شخصیت اوست. بنابر این تعریف ما برای منطق حِکمی این است: منطق حِکمی = مدل سازی حِکمی برای تفکر در اعمال نظام مند یک عنصر حکیم

5) انواع منطق حِکمی

از «منطق حِکمی » دو معنا مستفاد می شود: منطق حِکمی به معنای عام و منطق حِکمی به معنای خاص. منطق حِکمی به معنای خاص، همان است که شبیه عنوان کتاب های منطق در دانش است و موضوع آن به مدل سازی تفکر حِکمی محدود می شود و ابواب آن نیز همان است که در بند بالا توضیح داده شد. منطق حِکمی به معنای عام، موضوع وسیع تری دارد و به جنبه های دیگر تفکر نیز می پردازد. هر فهرستی از انواع منطق های حِکمی شامل منطقهای زیر نیز می تواند باشد:

الف) منطق حِکمی به معنای خاص یا منطق کلاسیک (که در بالا گفتیم) ب) منطق شهودگرایانه و وجودی ج) منطق موجهات یا وجهی د) منطق شناختی، ادراکی و استدراکی ه) منطق خطی و تکاملی و) منطق چند ارزشی ز) منطق فقه یا تکلیف ح) منطق زمان ط) منطق فازی، آنالوگ و پیوسته می توان، منطق حِکمی به معنای خاص را منطق کلاسیک و بقیه منطقها را منطقهای غیرکلاسیک نامید. با تسامح، می توان گفت که منطق کلاسیک، منطقی دوارزشی است و منطقهای غیرکلاسیک، چنین نیستند. منظور از اینکه «منطق کلاسیک» دو ارزشی است این است که هر گزاره ای، یا راست است و یا دروغ و هر عملی یا حق است و یا باطل است. برای روشن تر شدن تفاوت این منطق ها، به اختصار می گوییم:

الف) منطق کلاسیک، منطق مدلسازی است. در این منطق، تنها به گزاره های خبری، فارغ از هر وجهی، پرداخته می شود؛ گزاره هایی مانند مردمسالاری دینی یک روش حکومتی موفق است. این منطق می تواند همه گزاره های خبری یا اخباری را مدل سازی کند، مانند «حسن پسر علی است».

ب) در منطق موجهات یا وجهی، علاوه بر گزاره های خبری، گزاره های حاوی ضرورت و امکان نیز مورد توجه قرار می گیرند، مانند «ممکن است شیوه های دیگر حکومت داری نیز صحیح باشد. »

ج) منطق شناختی، منطق گزاره هایی مانند «من می دانم که حکومت دینی مردمسالارانه است»، یا «همه می دانند که عدالت اصل اساسی حکومت» است.

د) منطق خطی، که عمر آن به زحمت به بیست سال می رسد، از منطقهایی است که به منابع حساس است.

 در منطق هایی که تاکنون نام برده شده اند، به کار بردن چندباره فرضها یا مقدمه های استنتاج مجاز است. در منطق خطی، در هر استنتاج، هر فرض یا مقدمه را تنها یک بار می توان به کار برد. البته، قواعدی هم برای استفاده مجدد از مفروضات استفاده شده وجود دارد.

ه) در منطق چندارزشی، گزاره می تواند نه راست باشد و نه دروغ. بسته به زمینه کار، می توان ارزش های بین راست و دروغ هم داشت مانند " کارآمدی یک مفهوم نسبی است"

و) منطق فقه یا تکلیف، منطق گزاره هایی مانند «نباید دروغ گفت» یا «باید به محرومین کمک کرد» یا در اصطلاح فقهی، «ربا حرام است»، «دروغ حرام است» و هزاران مثال دیگر در فقه، حقوق و اخلاق است.

ز) در منطق زمانی، گزاره هایی بررسی می شوند که راستی آنها به زمان وابسته است، مانند «باران خواهد آمد».

ح) منطق فازی، مانند منطق چندارزشی است که در آن، تعداد ارزش ها می تواند نامتناهی باشد و به عبارت دقیق تر، منطق مفاهیم کلی و چند طیفی و نسبی است. مثلا، مفهوم «بلندقامت» در گزاره ای مانند «حسن بلندقامت است»، مفهومی کلی و چند طیفی و نسبی است. منطق فازی در تحلیل عمل حکیم بسیار مورد استفاده قرار می گیرد. در مجموع بحث های فوق می توان منطق حِکمی را یکی از این اقسام و یا مدل هیبریدی، ترکیبی و تلفیقی از موارد فوق دانست.

6) حکیم چه کسی است؟

حکیم کسی است که قول، فعل و عمل وی شامل بر نکات و ملاحظات زیر است و اگر کسی بر اساس منطق حِکمی و روش حکمت بنیان عمل کند می توان شاخصه های ذیل را بر سخنان، مواضع و تصمیمات وی احراز کرد:

عام و خاص دارد، مجمل و مبین دارد، محکم و متشابه دارد، قابل اثبات(Demonstration) است، مدل قابل استقلال(Independence) دارد، فعل او اصل پذیر(Axiomatisable) است، قابل ارائه برهان(Proof) است، پس و پیش(Back and forth)تفکر او مشخص است...وی سازگاری دارد،تنظیم(Regularity)قوانین ومقررات،منبعث ازرفتاروی میتوان داشت، مقدمه و تالی(Successor)حرف وی منسجم است. (حکمت در لسان قرآنی و روائی بحث پر دامنه ای دارد که در مقالی دیگر ارائه خواهد شد).

7) منظومه فکری چیست و اجزاء این منظومه کدامند؟

وقتی گفته می شود «منظومه» یعنی نظام مند بودن و نظام، مجموعه ای است که دارای اجزاء مختلف اما مرتبط و هماهنگ و هدفمند می باشد. لذا «منظومه فکری» عبارت است از مجموعه نظام مند و متشکل از اجزاء و عناصر مرتبط و هدفمند با محوریت هسته مرکزی در عرصه نظام بینشی و ارزشی و کنشی است.»در مجموعه نظام مند، هر جزء وظیفه تعریف شده ای را دنبال می کند و مانند حلقه های یک زنجیر به قبل و بعد خود مرتبط است. نظام یا سیستم دارای این ویژگی هاست:

١- اجزای آن با یکدیگر کنش و تعامل متقابل دارند. 2- سیستم ها با محیط پیرامون خود رابطه و تأثیر و تأثر دارند. 3- به نظم گرایش دارند و هر نوع بی نظمی موجب اختلال در آن خواهد شد.

ب) اصول و قواعد حاکم بر منطق عمل رهبر انقلاب

اولین مساله در خوانش مبانی حِکمی و مبادی عقلی تصمیمات امام جامعه، مفاهمه بر مجموعه اصول و قواعدی است که امام، بر اساس آنها تصمیم میگیرد. به خصوص آنکه رهبر در نظام اسلامی، ولی فقیه و مجتهد جامع الشرایطی است که هم مبتنی بر اصول و قواعد فقهی – شرعی به تدبیر امور می پردازد و هم فهرستی از ملاحظات و مقتضیات مدیریتی – سیاسی و حاکمیتی را در نظر می گیرد. در واقع تا زمانیکه دلایل، علل و عوامل انتخابهای رهبری از میان گزینه های متکثر و متعدد را ندانیم، نمی توانیم با خروجی های تصمیمات وی هم افق و همگرا شویم. نظام پردازش ذهنی فرد حکیم را باید شناخت و نظام منطق وی را باید درک کرد تا بتوان توصیفات (چیستی ها)، تعلیل ها (چرایی ها) و تجویزهای (چگونگی ها) امام جامعه و رهبری حکیم را دقیقا و عمیقا تحلیل و آنالیز نمود. نگارنده عمده کژفهمی ها، ناهمراهی ها و اشکال تراشی های اصحاب خوب و یاران همراه به مشی و ممشای رسول اعظم، امیرالمومنین، ائمه اطهار و رهبران فقیه را از این منظر تحلیل می کند که یاران، اصحاب و دوستان به اصول و قواعد زیرساختی و بنیادینی که امام امت و رهبر جامعه با آنها به تصمیم می رسد، ملتفت و متفطن نبوده اند.

1) مفهوم شناسی اصول و قواعد

اصول و قواعد عبارت است از مجموعه انگاره ها و گزاره هایی که بایسته ها، نبایسته ها، باید و نبایدهای نظری و عملی را بیان می کنند و بر مبانی ابتنائ دارند و حدود، ثغور، مرزها و دستگاه مختصات کنش – واکنش و عمل- عکس العمل فرد را تعیین می کنند و یا تعیّن می بخشند.

2) فهرست اولیه اصول

فهرست اولیه اصول به شرح ذیل است و طبعا می تواند توسط علما، متخصصین و دانشگاهیان تکمیل گردد.

اصل راهبردی عدالت سیاسی

تبیین اصل: ماجرای غدیر و عدم معرفی افرادی که احتمال تمرد آنها می رفت. ماجرای کربلا، ماجرای امام خمینی و صبر ایشان تا مردم ماهیت بنی صدر و منتظری را بشناسند. پذیرش مشروط برجام و صبر راهبردی تا تجربه شکل بگیرد.

اصل اصالت تعمیق معرفت توده و رشد مردم:

تبیین اصل: نامه 52 نهج البلاغه: (جمع آوری زکات) فان ذلک اعظم لا جرک و اقرب لرشدک (رشد انسان ها، شاخص موفقیت در حکومت های دینی و علوی است) سوره کهف: هل اتبعک علی ان تعلّمنی ممّا علّمت رشدا (علم به رشد برسد خوب است)در قصه اصحاب کهف هم نتیجه مبارزه رشد است؛ وهیئی لنا من امرنا رشدا آدم ها بزرگ شوند و رشد پیدا کنند هدف حکومت محقق شده است. هدف حکومت: رشد و آدم کردن افراد است. لیثیروا لهم دفائن العقولاصل رفتار پیچیده ولی خدا (جریان کفر، طاغوت و نفاق پیچیده عمل می کند؛ در برابر آنها ولیّ خدا باید پیچیده و چند وجهی عمل کند)اصل ترجیح کار گفتمانی و اقناعی بر بهم ریختگی ساختاری و تغییرات چکشی (قاعده تغییرات بخش های انتخابی بر اساس رای مردم) اصل جلوگیری از دو قطبی شدن جامعه (دو قطبی های جعلی، کاذب و...) اصل پیچیده صبر راهبردی و استراتژیک در جهت تجربه اندوزی توده ها (در ادامه شرح خواهیم داد).

قاعده حفظ آبروی آدم ها در کنار:

اصل حفظ آبروی نظام (در تعارض با آبروی آدم ها) قاعده­ی تربیتی – معرفتی إخبار با هدف انشاء. در توضیح این اصل باید گفت گاهی حمایت و تعریف از آدم ها با هدف انشاء صورت می گیرد ولی ظاهر اِخباری دارد؛ مثلا می گوید فلان فرد غیور است، یعنی از او مطالبه غیرت می کند. همانطور که در یک قاعده تربیتی به یک نوجوان می گویند نوجوان مودبی است یعنی به او القاء می کنند که ادب داشته باشد.

قاعده عقلی تفکیک آدم ها از عملکردها

قاعده رسانه ای تفکیک کارنامه از ارزش هاقاعده رسانه ای – گفتمانی تفکیک واقعیات کشور از عملیات رسانه ای معارض و دشمن (تصویری که دشمن از واقعیات کشور ارائه می کند با واقعیات کشور تفاوت دارد)اصول اخلاق سیاسی نبوی – علوی؛ مروت، جوانمردی و فتوت در مواجهه با جریانات، خواص و مردم اصل مکر در مواجهه با جریان نفاق و مریض دل داخلی و خارجی (و مکروا و مکروالله والله خیرالماکرین) اصل فقهی – تشریعی حفظ ساختار، ساخت و اصل نظام ( قاعده فقهی حفظ نظام) اصل مصلحت سنجی حقیقت مبنا و قاعده مند (در ادامه شرح خواهیم داد) منطق مرجحات شرعی و عقلی و حِکمی در حل و فصل دو گانه ها و اصل عقل سیاسی (بین بد و بدتر): رهبر انقلاب در تعارضهای عملی پیش آمده در دوگانه های ذیل، یکی از طرفین را انتخاب می کنند. مثلا در تعارضی که یک طرف آن امنیت کشور و مردم باشد، حتما امنیت انتخاب خواهد شد.

دوگانه عدالت – امنیت دوگانه ساختار – کارگزار دو گانه کارآمدی –ساختار دوگانه ثبات – کارآمدی دوگانۀ مدیریّتِ اجرایی، روزمره/ مدیریّتِ راهبردی/ کلان دوگانۀ قانونِ جاری/ حکمِ حکومتی دوگانۀ ساختار، نظام/ شخص، مدیر دوگانۀ مصلحت، ملاحظه/ حقیقت، حقّ دوگانۀ اهمّ، اساسی/ مهمّ، فرعی دوگانۀ واقعیّت، هست ها/ آرمان، بایدها دوگانۀ جذبِ حداکثری/ جذبِ حداقلی دوگانۀ خودی/ غیرخودی دوگانۀ تذکّرِ عمومی، آشکار/ تذکّرِ خصوصی، پنهان دوگانۀ نقادی، نهی ازمنکر/ معارضه، کشمکش دوگانۀ مساعدت، همراهی/ تقابل، چالش دوگانۀ امید/ یأس دوگانۀ آرامش، ثبات/ تنش، ستیز دوگانۀ تدریجی، زمان بر/ دفعی، ناگهانی دوگانۀ مرتبه مندیِ انقلابی گری/ مطلق بودنِ انقلابی گری دوگانۀ محاسبۀ جزئی، بخشی / محاسبۀ کلّی، کلان دوگانۀ گفتمان سازی، اجتماعی کردن/ تحکّم آمیز، دستوری دوگانۀ اقناعِ جامعه/ بی اعتنایی به جامعه دوگانۀ وحدت، هم افزایی/ تفرّق، دوقطبی سازی دوگانۀ تأییدِ نسبی، موردی/ مطلق، همه جانبه قاعده گفتمان تولید دوگانه صحیح: رهبر انقلاب در دیدار خبرگان 11 دوگانه را در مدیریت نظام اسلامی مطرح و نظر مختار خود را اعلام نمودند.  دو گانه­ کنوانسیون گرائی – بوم گرائی دوگانه استکبار – استضعاف دوگانه سلطه گر – سلطه پذیر اصل اولویت عدالتخواهی و عدالت طلبی در کارگزاران و مردم. قاعده­ی ریشه شناسی، رادیکالیزم و کشف علت فاعلی و اصلی در سلسله علل و معالیل (توجه به علتها به جای معلولها) قاعده توجیه حداکثری توده ها و افکار عمومی اصل تاثیرگذاری خواص (همراه سازی خواص) قاعده اصلی – فرعی کردن مسائل کشور قاعده ترجیح قطعی رعایت نظم و انتظامات حکومتی و حاکمیتی در مسئولین (اصل قانونمداری و قانونمندی) قاعده تطور تکاملی (امام و أقا هم تطور تکاملی دارند؛ مثلا: در نوع نگاه به غرب؛ فتاوای مرتبط با موسیقی؛ فتاوای مرتبط با مسائل مستحدثه مدرن (شطرنج و احکام مشابه).  قاعده عدم دخالت در امور اجرائی که در کشور مسئول مستقیم دارد (نحوه ورود رهبری در مسائل اقتصادی و فرهنگی مانند حوزه نظامی نیست) قاعده مطالبه عادلانه عدالت و عدالتخواهی همه جانبه (عدالتخواهی تک بعدی به انحراف در عدالتخواهی می انجامد).

قواعد و اصول مدیریتی:

الف) مدیریت حِکمی، نه حُکمی و حکومتی ب) مدیریت اخلاقی ج) حرکت در چارچوب قانون د) ایجاد و حفظ تعادل در حضور جناح ها و گروه های سیاسی ه) رویکرد تربیتی برای رشد مدیریت ها و جامعه و) سادگی در نهاد رهبری و مبارزه با تشریفات زائد ز) جوان­گرایی و اعتماد به جوانان ح) مدیریت جدی، مشارکتی و خلاق ط) احترام و خضوع در برابر مردم، نظارت و سخت گیری در برابر مسئولان، صلابت و اقتدار در برابر بیگانگان ی) تعادل بین قاطعیت و ملایمت ک) جذب حد­اکثری و دفع حد اقلی ل) اصلی و فرعی کردن مسائل و پرداختن به مسائل اصلی

م) حمایت جدی از مسئولان برای کارکردن و استفاده­ی کامل آنان از اختیارات خود قاعده تعهد به جمهوریت و تجربه مردم و همراهی آنها اصل اولویت دهی قطعی به جبهه مقاومت و مساله اصلی فلسطین و حفظ ماهیت استکبارستیز نظام اسلامی قاعده ترجیح عدالتخواهی جریانی بر عدالتخواهی مصداقی.

3) انطباق اصول بر اصول فقه

علما و فقها در نظام تصمیم گیری ذهنی و عقلی خود به مجموعه ای از اصول و قواعد استناد می کنند که با توجه به مدیریت علمی و فقهی در نظام اسلامی می توان در جها یافتن چارچوب نظری و چارچوب مفهومی مدیریت نظام اسلامی به آنها توجه کرد.

اصول و قواعد استباط و اجتهاد

همان طور که در عرصه سیاست و فرهنگ و اجتماع باید محدث حادث باشیم همزمان باید بتوانیم به مسائل مستحدثه پاسخ دهیم. چرا که عرصه سیاست عرصه مسائل نوپدید است و از اینرو هر روزه با "حوادث واقعه" روبرو هستیم. چگونگی مواجهه با این حوادث واقعه اعم از تبیین و تحلیل و اعلام موضع در قبال آن ها از جمله مسائل کلیدی است. بسیاری از مسائل پیش از این رخ نداده و انتظار پاسخ گویی به این مسائل صرفاً بر اساس مستندات موجود از سیره امامین انقلاب، انتظار به جایی نیست و غیر از آن خود رهبری انقلاب، مستمرا ما را به اجتهاد بر اساس اصول مسلم رهنمون شده اند. همچنین با توجه به سرعت تحولات و لزوم مواجهه درست با این تحولات و عدم دسترسی لحظه به لحظه به رهبر انقلاب برای پرسیدن راه درست مواجهه از سویی و نیز احتمال فوت وقت با به انتظار نشستن اشاره رهبری باعث می گردد به دنبال این باشیم که مجتهدانه بتوانیم در هر موردی، حکم را استخراج و اقدام کنیم. در بسیاری از موارد نیز وظیفه مومنین، ایجاد بسط ید برای ولی خداست و باید با موضع گیری به هنگام راه برای تصمیم گیری حداکثری رهبری فراهم کنند، زیرا رهبری در طیفی از حداقل ها تا حداکثرها و متناسب با همراهی خواص و فهم توده دست به انتخاب می زنند. فهم درست و اقدام صحیح اصحاب و یاران باعث می گردد رهبری نیز وارد میدان شده و به فهم درست و اقدام ما ضریب بدهند و اگر ما ورود به موقع و درستی نداشته باشیم، چه بسا رهبری با هزینه دادن بسیاری ورود کنند که صلاح نیست.

از این رو چهار نوع نسبت می توان با ولی داشت:

الف) اشارت نشینی و انتظار برای تصریحات ایشان (عزلت نشینی و تنزه طلبی) ب) برداشت بی ضابطه، غیر روشمند و التقاطی ج) برداشت ضابطه مند، روشمند و هدفمند د) مخالفت با اولویتهای رهبری. طبعاً در مواردی که رهبری، تصریحاً ورود کرده اند، تصریحات ایشان، مبنای عمل خواهد بود ولی در مواردی ورود تصریحی را به مصلحت ندانسته اند و یا هنوز زمان آن نرسیده است. فهم مستمر حکم حوادث واقعه و به عبارتی برداشت سیاسی ضابطه مند در چارچوب اصول و قواعد فهم و کنش سیاسی رخ می دهد. همچنین در نسبت با ولی می توان اولاً مکمل، معدّ و کمک کار بود و یا ثانیاً شبیه و عیناً عمل نمود انتخاب هرکدام از این دو حالت نیز نیاز به بصیرت و قدرت برداشت دارد.

تعریف اصول و قواعد فهم و کنش سیاسی

«قواعد» جمع «قاعده»، در لغت به معنای بنیان و ستون هایی است که چیزی بر آن بنا شده و در صورت تنزل یا سقوط آن ها، فروپاشی آن چیز حتمی است، اما در اینجا مراد ما از قاعده، اصلی کلی است که با دلیل شرعی ثابت شده و حکم جزئیات و حوادث واقعه با انطباق بر آن به دست می آید. اصول قواعد که در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و امنیتی می توانند مورد استفاده قرار بگیرند. این اصول به اذعان و تصریح فقها می تواند به صورت روشمند اضافه شوند. اصول و قواعد عبارتند از:

اصل تکلیف و عمل به تکلیف بر مبنای حجت شرعی و احتجاج اخروی اصل مصلحت یابی حقیقت مبنا اصل حفظ نظام: از آیات و روایات زیادی بر می آید که حفظ نظام جامعه بر بسیاری از احکام دیگر مقدم است و این امر مجوز برای انجام بسیاری از منهیات می باشد،  اصل دعوت و گسترش اسلام (نحل، آیه 125)اصل نفی سبیل «ولن یجعل ا. . . للکافرین علی المومنین سبیلا»اصل تقدیم اهم بر مهم اصل عمل به قدر مقدور؛ قاعده «المیسور لا یسقط بالمعسور» اصل عدالت (نساء، آیه 135) اصل ضرورت حکومت؛ « لابد للناس من امیر برّ أو فاجر»

اصل در نظر گرفتن مقتضیات زمان و مکان قاعده لاضرر و لاضرار فی الاسلام (محمدبن یعقوب الکلینی، کافی، ج 5، ص 292) قاعده مقابله به مثل (بقره، آیه 194) قاعده وفای به عهد «اوفوا بالعقود» (مائده آیه 1) قاعده حرمت کمک بر گناه: « ولاتعاونوا علی الاثم و العدوان» اصل عدم ولایت افراد جامعه بر یکدیگر (سوره کهف، آیه 26) قاعده رجوع جاهل به عالم؛ «فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» (انبیاء آیه 7) قاعده جب: الاسلام یجبّ ما قبله؛ با قبول اسلام جرایم مربوط به حق الله عفو می شود. (محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، 5 15، ص 62) قاعده ضرورت؛ «الضرورات تبیح المحظورات». با ورود ضرورت و اضطرار برخی از منهیات مجاز می شود.  قاعده نفی عسر و حرج؛ « ما جعل علیکم فی الدین من حرج» (حج، آیه 78) تقیه، کتمان عقیده برای حفظ مصالح عالیه و پیشبرد امر دین (نحل، آیه 106) مشورت: مشورت در امر دنیوی و غیر وحیائی؛ «وشاورهم فی الامر» (آل عمران، 59) مساوات (نهج البلاغه، نامه 53): در اسلام هیچ امتیازی بین اشخاص غنی و فقیر وجود ندارد. همه با هم مساوی هستند. مقصود از مساوات، آن نیست که همه انسان ها با هم تشابه کامل دارند، بلکه مراد از مساوات این است که انسانها از نظر حقوق و وظایف، در جامعه باهم مساوی هستند.  تعظیم شعائر: وجوب تعظیم شعائر الهی و حرمت اهانت به آنها؛ «و من یعظ شعائر الله فانها من تقوی القلوب» (حج، آیه 32) تألیف قلوب به معنای ایجاد الفت و مهربانی در دل کفار یا مسلمانان ضعیف از نظر مبانی دین به روش­های­مختلف حتی هزینه کردن زکات واجب است؛ «والمؤلفة قلوبهم» (توبه، آیه )2 قاعده درء؛ این قاعده حدود شرعی را (مجازات های حدی) با ورود شک منتفی می کند: «ادرؤا الحدود بالشبهات»·قاعده الزام؛ به این معنا که هر فردی، ملتزم به معتقدات خود است"من دان بدین قوم لزمته احکامهم. " قاعده تولی ­و تبری (ولایت اولیاء خدا و دشمنی با دشمنان خدا) قاعده سلطنت؛ "الناس مسلطون علی اموالهم. " از طریق قیاس اولویت فقها استدلال کرده اند که سلطه فردبرمال، به­طریق­اولی­سلطه­برجان­را­به­دنبال­دارد. قاعده احسان؛ اموری که با نیت خیر انجام می شود، در صورتی که منجر به خسراتی گردد، انجام دهنده­فاقدمسؤولیت مدنی است و در مورد خطای حاکم و قاضی خسارت از بیت المال پرداخت می شود «و ما­ علی­المحسنین ­من­ سبیل» (توبه، آیه)91 قاعده من له الغنم فعلیه العزم؛ یعنی هزینه ها و خسارت های اموال و حقوق بر عهده همان کسی است که­ازآنها استفاده می­کند.  قاعده صلح؛ در اسلام اصل در روابط با جوامع دیگر بر پرهیز از جنگ و پیش بردن امرور از طریق صلح­است: «الصلح­خیرٌ»(نساء، آیه128) حفظ­جان­مسلمان

اصل استحکام قدرت درونی:

در نسبت داخل و خارج، اصل بر داخل است وچنانچه در درون، منسجم باشیم، دشمنی بیرونی نمی تواند ضرری وارد کند. امیرمومنان فرمودند: اگر در خوارساختن باطل و یاری کردن­حق­کوتاهی نمی کردید کسانی که همپایه شما نبودند در شما طمع نمی کردند و کسانی که واقعا قدرتمندند نمی­توانستند بر ما غلبه­کنند قاعده همیشگی دفاع ­از مظلوم­ و ­مقابله ­با ­ظالم: کونا­ للظالم­ خصما و للمظلوم ­عونا قاعده القرعه فی کل امر مشکل. قرعه برای هر امر مشکلی مشروع و راهگشاست اصل امکان توافق و امتناع ترافق با مستکبرین: (به تفاوت توافق و ترافق توجه شود) اصل مشارکت و عاملیت اجتماعی؛ در محیط انسانی تا اراده و هدف اجزا یا اراده و هدف کل همسو نباشند کار پیش نمی رود. لذا انتظار تحول با دستور و ابلاغ را نمی توان داشت.  اصل طیفی بودن و پرهیز از نگاه صفر و یکی اصل اصالت رشد مردم اصل قانونمندی اصل حفظ ساختار.

اصل تفکیک قوا

اصول فوق الذکر همگی در جای خود مورد استناد و استشهاد قرار میگیرند و هرکدام در جای خود ارزشمندند و نمی توان آن ها را نادیده گرفت. ولی می توان اصولی را که علت العلل هستند و خاصیت پیشران دارند شناسایی کرد. اصول استنباط باید با ملکه اجتهاد به نحوی در ذهن مجتهد سامان یابد که در تزاحم ها و تعارض ها قدرت تشخیص و انتخاب ایجاد کند؛ فلذا به نظر می رسد اصول زیر خصوصاً در بحث فهم عمل سیاسی و کنش سیاسی، اهمیت ویژه داشته باشند.

اصل ولایت:

چنانچه در روایت داریم که اسلام بر پنج پایه بنا نهاده شده است و مهم ترین آنها ولایت است و بقای پایه های دیگر به حفظ و تقویت جایگاه ولایت بسیار مهم و حیاتی است و به تعبیر رهبر انقلاب، تضعیف جایگاهی که در روز واپسین، انگشت اشاره او باید گره گشا باشد به مصلحت نیست و درست نیست. اصل نفی سبیل (تسلط کفار بر مومنین تحت هیچ شرایطی جائز نیست) اصل امکان توافق و امتناع ترافق با مستکبرین (ترافق با توافق تفاوت دارد)اصل حفظ نظام و قاعده فقهی حفظ نظام اصل اصالت رشد مردم و تعمیق توده ها اصل مصلحت سنجی حقیقت مبنا اصل مشارکت و عاملیت اجتماعی اصل طیفی بودن و پرهیز از نگاه صفر و یکی اصل عدالت همه جانبه اصل مساوات اصل استحکام قدرت درونی اصل لزوم حفظ امنیت قاعده آزادی دینی و اصل عدم ولایت احد علی احد (آزادی) اصل حفظ ساختار اصل دفاع از مظلوم و مظلومین اصل وفای به عهد اصل تقدیم اهم بر مهم

خواص، مومنین و یاران امام جامعه در اولین گام، می بایست به تفاهم و توافقی بر اصولِ فوق الذکر برسند تا بدانند ولیّ خدا چگونه استنباط می کند و چگونه در میانه گزینه های متلون و متنوع دست به حذف و گزینش می زند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان