انتظارات از فیلم رودخانهی ویند قبل از اولین اکرانش در جشنوارهی ساندنس بسیار بالا بود، چرا که اولین فیلم «تیلور شریدان» در مقام کارگردانی به شمار میرود؛ کسی که فیلمنامهی هوشمندانهی آثاری چون اگر از آسمان سنگ ببارد و سیکاریو را نوشته. بینش شریدان از جامعهی ما و درک درست او از زشتیها و نقایص آن قابل تحسین است.
هر فیلمنامهنویس بزرگی توانایی این را ندارد که پشت دوربین بایستد (بیشتر آنها نمیتوانند). البته هرچند وقت یک بار، نویسندهی بااستعدادی از راه میرسد که قادر به انجام چنین کاری باشد. انتظارات از فیلم رودخانه ویند قبل از اولین اکرانش در جشنوارهی ساندنس بسیار بالا بود، چرا که اولین فیلم «تیلور شریدان» در مقام کارگردانی به شمار میرود؛ کسی که فیلمنامهی هوشمندانهی آثاری چون اگر از آسمان سنگ ببارد و سیکاریو را نوشته. به نظر من این انتظار ناشی از آن بود که شریدان در فیلمنامههایش بینشی چون کارگردانان دارد و دیالوگهایی که مینویسد همه قابل توجهند. فیلمنامههای او دارای ریتم، ساختار و بعد است (البته این خصوصیات را هر فیلمنامهای باید داشته باشد، اما به نظر شما چه تعداد از آنها واقعا این ویژگیها را دارند؟). همچنین بینش شریدان از جامعهی ما و درک درست او از زشتیها و نقایص آن قابل تحسین است. گرایش او به مردان خشن حاضر در هر دو طرف قانون و علاقه به نمایش ریزهکاریهای جنایی کاملا مشخص است، ولی چیزی که بیش از همه مورد علاقهی اوست، به تصویرکشیدن میل سیریناپذیر درونی انسانهاست. او سرگرمیساز پریشان حالیست که روحی همچون سرایندهای نوآر دارد.
اگر شما جزو آن دسته هستید که معتقدند طی سالهای اخیر انسانیت در صنعت فیلمسازی هالیوود جایی نداشته، ژانر تریلر و هیجانانگیز بیش از هر گونهی دیگر میتواند شاهدی بر این ادعا باشد. شریدان همه چیز را به شکلی ناامیدانه و سوگوارانه در دیدگاه افرادی که در جهانی پر از جنایت غرق شدهاند، به تصویر میکشد.
رودخانه ویند دربارهی معمای کشتاری است که در منطقهای بومی از آمریکا واقع در برهوت زمستانی ایالت وایومینگ (که در غرب ایالات متحده قرار دارد) رخ داده. اگر شما جزو آن دسته هستید که معتقدند طی سالهای اخیر انسانیت در صنعت فیلمسازی هالیوود جایی نداشته – عده ای میگویند به تدریج در حال کاهش است و برخی هم میگویند "به ما چه!" – ژانر تریلر و هیجانانگیز بیش از هر گونهی دیگر میتواند شاهدی بر این ادعا باشد. کلمه "هیجان انگیز" را با خود مرور کنید: اولین چیزهایی که به ذهنتان میرسد اسلحه، زد و خورد، سرقت، تعقیب و گریز و ... هستند. اما در سیکاریو و بالاخص اگر از آسمان سنگ ببارد، شریدان همه چیز را به شکلی ناامیدانه و سوگوارانه در دیدگاه افرادی که در جهانی پر از جنایت غرق شدهاند، به تصویر میکشد. در رودخانه ویند او پا را فراتر از این میگذارد و جنبهی خشن انسانی درام را محسوستر و قدرتمندتر از جهان زیرین به نمایش میگذارد.
شریدان از همان نماهای اولیه، تسلط خود بر کارگردانی را به رخ تماشاگر میکشد؛ بماند که با یکی دیگر از فیلمنامههای هوشمندانه و استادانهی او طرفیم. او تماشاگر را در جولانگاه برف و سکوت غرق میسازد و از اتمسفر الهام بخش منطقه، به عنوان آخرین تعبیر از جنایات فیلمش استفاده میکند.
فیلم در نیمههای شب، با تصویر زن بومی آمریکایی، که پابرهنه در منطقهای برفی مانند حیوانی زخمی در حال دویدن است شروع میشود. یکی دو روز بعد، جسد این زن توسط «کوری لَمبرت (جرمی رنر)» ، افسر حفاظت از حیات وحش که وظیفهی او کشتن حیوانات درندهای چون گرگها و شغالهاییست که به مزارع و احشام حمله میکنند، کشف میشود. وظیفهی او کم و بیش شبیه کنترل آفت است، اما کوری در تک شلیکهایش همانند یک گاوچران دقیق عمل میکند. یک روز که در کولاک شدید در یک سراشیبی مشغول شکار دستهای شیر کوهی است، حین تعقیب آنها با جسد یخزدهی «ناتالی (کلسی چو)» 18 ساله که زمانی با دخترش دوست بود، مواجه میشود. کالبدشکافی مشخص میسازد که او مورد تجاوز واقع گرفته و به دلیل استنشاق هوای زیر صفر درجه با ششهای ناتوانش فوت کرده است. او تلاش میکرده تا از دست یک نفر بگریزد.
شریدان از همان نماهای اولیه، تسلط خود بر کارگردانی را به رخ تماشاگر میکشد؛ بماند که با یکی دیگر از فیلمنامههای هوشمندانه و استادانهی او طرفیم. داستان رودخانه ویند سستتر و ذاتا سادهتر از سیکاریو و اگر از آسمان سنگ ببارد میباشد. شریدان میخواهد ما با شخصیتهایش آشنا شویم، با منطقه آشنا شویم، سوز سرما را زیر پوستمان احساس کنیم و به تنهایی این آدمها پی ببریم. او تماشاگر را در جولانگاه برف و سکوت غرق میسازد و از اتمسفر الهام بخش منطقه، به عنوان آخرین تعبیر از جنایات فیلمش استفاده میکند.
جرمی رنر در این فیلم در نقش قهرمانی کمحرف بازی میکند که شخصیتی آرام و قوی و در عین حال آسیبپذیر دارد. سبک فیلمسازی شریدان تند و تیز و سرزنده است. او برای دستیابی به این مهم، فیلمنامهای سادهتر از فیلمنامههای قبلی که موجب شهرت او شد، به نگارش درآورده... فیلم شما را از نقطهی A به نقطهی B و سپس به نقطهی C می برد و ناگهان بوووم! از قضیه باخبر میشوید.
به نظر من شریدان، در رودخانه ویند (نام فیلم از نام منطقه گرفته شده) در خلق درام مورد نظر خود سربلند بیرون آمده. هر نمای فیلم مناسب و بجاست (با وجود این که بسیاری از آنها با دوربین روی دست فیلمبرداری شده)، پشت هر دیالوگی شیطنتی به چشم میخورد (اگرچه برخی زیر لب ادا میشوند)، و جرمی رنر در این فیلم در نقش قهرمانی کمحرف بازی میکند که شخصیتی آرام و قوی و در عین حال آسیبپذیر دارد. شریدان در اثری که بیش از همیشه به خود او تعلق دارد، یک فیلم دقیق دهه هفتادیِ هیجانانگیز ساخته که قصد دارد به تدریج روشنایی را به جهانی که برای تماشاگر ترسیم میکند، بازگرداند.
هنگامی که مرگ ناتالی مانند یک قتل جلوه میکند، پای مامور افبیآی، «جین بَنر (الیزابت اولسن)» قانونمدار، که از لاسوگاس آمده نیز به قضیه باز میشود. بازرس اصلی فیلم جین به شمار میرود اما او از کوری میخواهد که به عنوان راهنمای او در شهر کوچک وایومینگ که مردمانی تا حدودی خطرناک دارد، همراهش باشد. گویی تمام منطقه به دست فراموشی سپرده شده و این به کوری که با داشتن یک پسر از همسرش جدا شده و دختر نوجوانش را سه سال پیش از دست داده نیز سرایت کرده است. مرگ دختر، او و فیلم را کاملا تحت تاثیر قرار داده. هنگامی که از چند و چون ماجرا باخبر میشویم، سرنخی از حل جنایت را در دست داریم. در ابتدا کوری و جین مانند موش و گربه به جان هم میافتند، اما در ادامه مجبور میشوند از هم محافظت کنند مخصوصا هنگامی که قضیهی برادر ناتالی پیش میآید. چرا او آنجاست؟ پاسخ میدهد چون کار دیگری ندارد.
رودخانهی ویند به اندازه کافی ماهرانه و متقاعدکننده است که بتوان آن را تصدیقی بر مهارتهای تیلور شریدان در کارگردانی دانست. حال او باید به فکر ارتقای این مهارتها باشد.
سبک فیلمسازی شریدان تند و تیز و سرزنده است. او برای دستیابی به این مهم، فیلمنامهای سادهتر از فیلمنامههای قبلی که موجب شهرت او شد، به نگارش درآورده. پیوندهای زیادی درون معما وجود ندارند؛ فیلم شما را از نقطهی A به نقطهی B و سپس به نقطهی C می برد و ناگهان بوووم! از قضیه باخبر میشوید. یک صحنهی دیوانهوار بنبست مکزیکی (حالتی از مواجههی چند نفر که در یک تنش همزمان درگیر میشوند) در فیلم وجود دارد که در آن 10 کاراکتر سلاحهایشان را به سمت هم نشانه گرفتهاند و صادقانه بگویم که من نتوانستم سر در بیاورم که چه کسی به چه کسی مظنون بود! یک صحنهی فلشبک اصلی در فیلم وجود دارد که راز جنایت را فاش میکند و شدیدا خشن و تا حدودی زشت و ناهمگون است. از صحنههای برجستهی دیگر میتوان به پردهی آخر انتقام در قلهی برفی کوه اشاره کرد. با پایان یافتن رودخانه ویند، درمییابیم که این فیلم همانند سیکاریو و اگر از آسمان سنگ ببارد مسحورکننده نیست (و به احتمال زیاد نمیتواند از لحاظ تجاری به موفقیت این دو فیلم دست یابد). ولی به اندازه کافی ماهرانه و متقاعدکننده است که بتوان آن را تصدیقی بر مهارتهای تیلور شریدان در کارگردانی دانست. حال او باید به فکر ارتقای این مهارتها باشد.
مترجم: بابک مؤیدزاده