برترینها: طبق مطالعاتی که دانشمند آمریکایی بنجامین لیبت در زمینهی ضمیرخودآگاه انسان انجام داده است، ما قبل از اینکه گزینهها را در ضمر خودآگاهمان واقعا تجزیه و تحلیل کنیم، تصمیم میگیریم و انتخاب میکنیم. در این مطلب به یک سری از پدیدههای روانشناسی اشاره میکنیم که واقعا حیرت انگیزند.
وقتی در حال جدی صحبت کردن با کسی هستید و چیزی دست او میدهید، آن را میگیرد. فرقی نمیکند کتاب به دستش بدهید یا قلم و یا یک پرتقال. مهم هم نیست اسم این پدیدهی روانشناسی چیست یا حتی اصلا به روانشناسی مربوط میشود یا نه! اما این اتفاقی است که معمولا میافتد و میتوانید به عنوان شوخی یا ترفند از آن استفاده کنید.
البته برعکس این قضیه هم میتواند وجود داشته باشد. مثلا اگر دوستتان نمیخواهد کلوچههایش را با شما شریک بشود، کافیست او را سرگرم گفتگویی داغ و جدی با یک نفر دیگر کنید، و به این ترتیب کلوچهها را مستقیما از دستهای خودش بگیرید و جلوی چشمانش بخورید و وقتی گفتگوی او به پایان رسید خواهد دید که کلوچهای برایش نمانده است!
اگر کسی دچار حملهی پانیک شد، شما شروع کنید به منظم و با صدای بلند نفس کشیدن. شاید تصور کنید چه کار بیخودی! یک نفر دیگر دچار حملهی پانیک شده و شما باید تنفستان را تنظیم کنید؟! اما میبینید که او نیز شروع میکند هماهنگ و هم ریتم با شما نفس کشیدن. این کاری است که پرستارها برای بیماران زمانی که آنها خودشان نمیتوانند درست نفس بکشند انجام میدهند.
اگر باید چیزی را به خاطر بسپارید، یک کار غیر معمول انجام دهید و همزمان به آن چیز فکر کنید. این کار مانند مانند جرقهای در زمان مناسب عمل خواهد کرد. مثلا اگر باید قبل از خواب، زباله را بیرون ببرید، بالشتان را کنار تخت روی زمین بگذارید و همزمان پیش خود بگویید: باید قبل از خواب آشغالها را بیرون ببرم!. وقتی با کسی صحبت میکنید، به پیشانی او، دقیقا بین چشمها و کمی بالاتر، خیره شوید. این کار شما باعث میشود تمرکز او بهم بریزد و به سختی بتواند به شما دروغ بگوید یا بر شما اثر بدی بگذارد.
خیلی وقتها در تصمیمگیریهای مهم زندگیمان، غیرمنطقی رفتار میکنیم در حالی که متوجه نیستیم. مثلا یک نظر سنجی با این موضوع مطرح شد که: فرض کنید میخواهید یک شلوار جین بخرید، وارد فروشگاه میشوید و یک شلوار خیلی خوب میبینید. قیمت آن 60 دلار است. قبل از اینکه آن را بخرید، با موبایلتان چک میکنید و متوجه میشوید یک فروشگاه دیگر که یک ربع تا اینجا فاصله دارد، همین شلوار را 20 دلار قیمت گذاشته است. آیا از این فروشگاه خارج میشوید و به سمت فروشگاه دیگر که ارزانتر میفروشد میروید؟ بیشتر افراد در نظر سنجی گفتند: بله همین کار را میکنم.
حالا تصور کنید پولی پس انداز کردهاید و به فروشگاهی میروید تا یک یخچال خوب و زیبا بخرید. متوجه میشوید یخچالی که پسندیدهاید 2440 دلار قیمت دارد. پیش از اینکه آن را بخرید، متوجه میشوید همین یخچال در فروشگاه دیگری که یک ربع با اینجا فاصله دارد، 2400 دلار قیمت دارد. آیا از این فروشگاه خارج میشوید و به سمت فروشگاه دیگر که ارزانتر میفروشد میروید؟ بیشتر افراد در نظر سنجی گفتند: نه، این کار را نمیکنم. وقتی از آنها پرسیده شد چرا در مورد شلوار به فروشگاه دوم میروید، اما در مورد یخچال این کار را نمیکنید، علت را تفاوت نسبی در قیمتها عنوان کردند، اما این رفتار غیرمنطقی است!
رفتار منطقی باید به شما دیکته کند که این 40 دلار با آن 40 دلار هیچ فرقی نمیکند و در هر دو حالت اگر از فروشگاه دوم خرید کنید، 40 دلار در جیبتان باقی خواهد ماند و این چیزی است که از نظر منطق، اهمیت دارد.
هر وقت احساس گناه میکنید، دستهایتان را بشویید یا دوش بگیرید! مطالعهای نشان داده شستن دستها یا دوش گرفتن میتواند از احساس گناهتان کم کند. جالبتر اینکه در این مطالعه معلوم شد حتی تماشای کسی که دستهایش را میشوید هم میتواند از احساس گناه فرد مشاهده کننده کم کند.
قانون مورفی میگوید بهترین راه پیدا کردن جواب یک سوال در اینترنت این نیست که آن را بپرسید. بلکه باید جواب اشتباه را پست کنید و اجازه دهید مردُم آن را برای شما تصحیح کنند!
در یک آزمایش از نیمی از افراد خواسته شد مدادی را بین دندانهایشان نگه دارند و نیمی دیگر نیز سعی کردند تعادل مدادی را بین لبها و بینیشان حفظ کنند. هر دو گروه حین انجام کاری که از آنها خواسته شده بود، تصاویر خنده داری را تماشا میکردند. نتیجه این بود: استفاده از عضلات صورت که با لبخند مرتبط اند (مداد بین دندانها) باعث شده بود تصاویر به نظر این افراد خندهدارتر به نظر برسد. یعنی همین تصاویر در نظر افرادی که از عضلات مرتبط با اخم (مداد روی لبها) استفاده میکردند، کمتر خنده دار بوده است؛ بنابراین درست است که میگویند اینکه انتخاب کنید لبخند بزنید یا اخم کنید، احساس و نگاهتان به زندگی را تغییر میدهد.
وقتی با کسی گفتگو میکنید، بعد از اینکه حرفهایش تمام شد، قبل از اینکه حرف خودتان را شروع کنید حداقل یک سوال در مورد حرفهایی که زده از او بپرسید. این کار شما نشان میدهد به طرف مقابلتان گوش میدهید و به شنیدن حرفهایش علاقه دارید، بنابراین او احساس مهم و باارزش بودن میکند. تقریبا همهی ما متنفریم از اینکه طرف مقابلمان فقط منتظر است نوبت حرف زدن خودش برسد!
حتما دیدهاید بچههای کوچک وقتی آسیب جزئی میبینند، با اینکه حتی یک قطره خون هم نمیریزد، اما جوری گریه و زاری میکنند و داد و بیداد راه میاندازند انگار دنیا به آخر رسیده است. در چنین مواقعی از کودک بپرسید: «دوست داری چسب زخم بزنم؟». کاری به این نداشته باشید که اصلا حتی زخمی هم دیده نمیشود، فقط به او چسب زخم بزنید و از او بپرسید آیا حالش بهتر شده، او لبخند خواهد زد و احتمالا میگوید: «دیگر درد نمیکند!».
اگر کسی خروپف میکند و شما هم سعی دارید بخوابید، اما این صدا مزاحمتان است و از طرفی نمیخواهید او را بیدار کنید، فقط به یک میز یا قفسه چوبی نیاز دارید تا به آن چند تقه بزنید. مغز کسی که در خواب است فکر میکند کسی به در میزند و دست کم 5 دقیقه خروپف را متوقف خواهد کرد. مثلا وقتی خانهی مادربزرگتان هستید شاید مجبور شوید طی شب چهار بار این کار را بکنید!
وقتی شما بابت انجام کاری یا رفتاری که مایلید کسی انجام دهد تشکر میکنید، حتی اگر او اصلا آن کار را انجام نداده است، احتمال اینکه انجامش دهد یا همان رفتار را نشان بدهد خیلی بیشتر میشود. مثلا در یک تحقیق که در یکی از کلاسهای یک مهدکودک انجام شد، بچهها به سه دسته تقسیم شدند. به بچههای گروه اول گفته شد که ریخت و پاشهای خود را جمع و جور کنند، اتاقشان خیلی نامرتب و بهم ریخته است و باید مرتب شود. به گروه دوم نیز که گروه کنترل بودند چیزی گفته نشد و از گروه سوم نیز بابت اینکه چقدر خوب وسایل خود را مرتب و جمع و جور میکنند تقدیر و تشکر شد. طی دورهی یک هفتهای مطالعه، بچههای گروه سوم، اتاق را به میزان چشمگیری تمیزتر و مرتبتر از دو گروه دیگر نگه داشته بودند.
اگر کسی سعی دارد وادارتان کند در مورد مسئلهای سریعتر تصمیم بگیرید، به احتمال زیاد پیشنهاد خوبی به شما نداده یا هدف درستی ندارد. رهایش کنید!
چند سال پیش شغل من جوری بود که تماس و مواجههای با مشتریان نداشتم و برای همین تقریبا همیشه اسپورت و معمولی لباس میپوشیدم. شاید در سال فقط یکی دو بار پیش میآمد که لباس و تیپم رسمی باشد. یک روز از مراسمی کاملا رسمی به خانه برمیگشتم و بین راه باید به فروشگاهی میرفتم. در فروشگاه لازم شد جای چیزی را که نیاز داشتم ازیکی از کارمندان فروشگاه بپرسم و متوجه شدم او رفتار عجیبی با من دارد، انگار خیلی محترمانه و رسمی با من حرف میزد و با القاب رسمی و خاص من را خطاب میکرد.
آن کارمند مثل یک آدم مهم با من رفتار میکرد و فهمیدم به این خاطر بوده که کت و شلوار پوشیده و کراوات زده بودم. از آن به بعد گهگاه مخصوصا تیپ کاملا رسمی میزدم فقط برای اینکه فرضیهام را تست کنم. با تیپ رسمی به فروشگاه، کافی شاپ، رستوران و ... میرفتم و با دیگران یک تعامل و ارتباط معمولی برقرار میکردم تا نحوهی برخوردشان را ببینم. با تیپ رسمی تقریبا همیشه من را جدی و مهم حساب میکردند، اما زمانهایی که با جین و تیشرت بودم، برخوردها با من کاملا معمولی بود.
ناسازگاری ادراکی؛ اگر رفتارهای شما با عقاید و باورها و خواستههای شما جور نباشند، بالاخره رفتارها و کردارهای شما، طرز فکرتان را تغییر خواهند داد. حتما دربارهی قانون جذب شنیدهاید. قانون جذب میگوید اگر شما چیزی را میخواهید، جوری رفتار کنید که انگار هم اکنون آن را دارید.
خواستهی خود را متصور شوید و جوری زندگی کنید که انگار به آن رسیدهاید. میخواهید وزن کم کنید؟ هر شب قبل از خواب خود را با وزن ایدهآلتان تصور کنید. اگر فردی بسیار خجالتی هستید و دوست دارید بتوانید بهتر با دیگران گپ بزنید و دوستان بیشتری پیدا کنید، به خودتان بگویید: «من خجالتی نیستم! مردم من را دوست دارند! من دوستان فراوانی دارم!»
هر چند چیزهایی که میگویید در حال حاضر با رفتارهایتان جور نیست (مثلا راحت با دیگران حرف نمیزنید)، اما «بالاخره» این اتفاق میافتد و شما شهامت ارتباط خوب و راحت با دیگران را پیدا میکنید، یعنی بالاخره رفتارهایتان کم کم با آنچه در ذهن میپرورانید متناسب میشود. قانون جذب شاید هنوز از نظر علمی کاملا ثابت نشده باشد، اما ناسازگاری ادراکی قطعا ثابت شده است!. اثر چاملون، به تقلید ناخودآگاه افراد از رفتار، ژستها، حالات چهره و سایر کردارهای دیگران گفته میشود. اثر چاملون میگوید، رفتار یک نفر به صورت ناخودآگاه و منفعلانه در جهت جور شدن با رفتارهای دیگران در یک موقعیت خاصی تغییر میکند. مثلا متوجه شدهاید وقتی هنگام گفتگو با کسی، بینی یا دستتان را میخارانید، او نیز همین کار را میکند؟ این همان اثر چاملون است.
وقتی در یک مهمانی هستید، ایستادهاید و نوشیدنی مینوشید، آن را بالا و نزدیک به سینهتان نگه ندارید، بلکه پایینتر و تقریبا نزدیک به کمرتان نگه دارید. کارشناسان زبان بدن میگویند این ژست میتواند تصویری از اعتماد بنفس و خوش مشربی ایجاد کند و باعث شود بقیه مهمانها علاقهمند به ارتباط و معاشرت با شما شوند.
تئوری یادگیری پاولوف؛ واقعا شگفت انگیز است، چون میگوید با تمرین کافی، یک وضعیت یا وقوع یک اتفاق میتواند برانگیزاننده و یادآوری کنندهی یک تاثیر ذهنی یا فیزیکی در فرد باشد. مثلا بوی وانیل شما را یاد کسی میاندازد، یا آهنگ خاصی شما را یاد چیزهایی میاندازد که حین گوش دادن به آن آهنگ یاد گرفتهاید. یا مثلا اگر هنگام مطالعه برای امتحان، آدامس با طعم بخصوصی بجوید، و هنگام امتحان نیز آدامسی با همان طعم را بجوید، میتوانید اطلاعاتی را که یاد گرفتهاید بهتر به خاطر بیاورید، زیرا مغزتان نسبت به جویدن آدامس با آن طعم و چیزی که یاد گرفتهاید شرطی شده و بینشان ارتباط برقرار میکند.
اثر نوسبو میگوید اگر باور داشته باشید چیزی به شما آسیب میزند، شروع به تجربه و احساس علائم منفی خواهید کرد. مثلا در آفریقای جنوبی، گروهی از افرادی که ادعا میکردند حساسیت زیادی نسبت به امواج الکترومغناطیسی دارند و آسیب میبینند، به یک برج تقویت کنندهی امواج موبایل که تازه ساخته شده بود اعتراض کردند. آنها دچار سر درد، حالت تهوع و سایر عوارض شدند و ادعا میکردند با دور شدن از این برج، حالشان خوب میشود. این افراد وقتی در دادگاه بودند، ماجراهایی در مورد مشکلات خود تعریف کردند و سپس معلوم شد این برج مخابراتی طی شش هفتهی گذشته خاموش بوده است!
در محل کار من، همه من را به عنوان فردی خوش برخورد و معاشرتی میشناسند، در صورتی که من در واقع آدم اجتماعی نیستم و وقتی در جمعی قرار میگیرم دچار اضطراب میشوم. اما ترفندی که استفاده میکنم این است که وقتی در جمع قرار میگیرم، کسی را پیدا میکنم که بتوانم سوالی در مورد خودش از او بپرسم. این کار میتواند به سادگی پرسیدن این سوال باشد که: «از تی شرت شما خوشم آمده، از کجا آن را خریدهاید؟». این سوال و حرکت من معمولا میتواند مقدمهی یک گفتگو باشد. اگر شما هم مثل من هستید و به سختی ارتباط برقرار میکنید، کافیست از یک نفر سوالی مربوط به خودش بپرسید. مردم دوست دارند در مورد خودشان حرف بزنند!
منبع: brightside