مقدمه
داشتن بینش صحیح و بصیرت بر آمده از آموزه های دینی، نقش بسزایی در تصحیح افعال انسان دارد و بخشی از مفهوم اصلی نیّت و حسن فاعلی در همین عنصر نهفته است.
در شمارة گذشته (مبلّغان 189) به اهمیت و ارزش و نیز زمینه ها و عوامل بصیرت از منظر امام علی(ع) اشاره شد؛ اکنون در ادامۀ این موضوع به منابع بینش از دیدگاه امام(ع) می پردازیم.
منابع بینش و بصیرت دینی
در کلام امام علی(ع) چهار منبع و مرجع جهت کسب بینش و بصیرت معرفی شده است:
یک: قرآن
امام علی(ع) به عنوان انسان کامل و تجلّی و مظهر بصیرت و بینش، قرآن را به عنوان یکی از منابع بصیرت معرفی و در مورد آن می فرماید: «کِتَابُ اللهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ؛[1] این قرآن است که با آن می توانید (راه حق را) بنگرید، و با آن سخن گویید، و به وسیلة آن بشنوید.» به عبارتی دیگر، اگر قرآن در جان ما بنشیند و ما متلبّس به آیاتش شویم، به واسطة آن می بینیم، می شنویم و حرف می زنیم.
آن حضرت از ویژگی های قرآن را، ناطقیت همراه با حقگویی، استواری ارکان، عزّت و شکست ناپذیری اعوان و انصارش بر شمرده است: «وَ کِتَابُ اللهِ بَینَ أَظْهُرِکُمْ، نَاطقٌ لاَ یعْیا لِسانُهُ، وَ بیتٌ لاَ تُهْدَمُ أَرْکَانُهُ، وَ عِزٌّ لاَ تُهْزَمُ أَعْوَانُهُ؛[2] کتاب خدا که در میان شماست گویایی است که زبانش خسته نمی شود و خانه ای است که ارکان آن هرگز فرو نمی ریزد و غالب است که یارانش هرگز شکست نمی خورند.»
ایشان قرآن را فرماندهی بازدارنده، ساکتی گویا و حجت خدا بر بندگانش معرفی کرده، می فرمایند: «فَالْقُرآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ حُجَّةُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ؛[3] قرآن فرمان دهنده و بازدارنده و خاموش سخنگو است و حجت خداست بر آفریدگارش.»
اگر انسان متعلّم به آیات الهی گردد، قطعاً از حیث اتحاد و سنخیّتی که با آن پیدا می کند، متصف به اوصافش می گردد و در چنین حالتی است که قرآن ابزار بینش وی می شود.
حال اینکه چرا قرآن می تواند به عنوان مهم ترین منبع بصیرت افزایی مورد استفاده قرار گیرد، در این بخش بدان اشاره می شود:
الف) قرآن؛ منبع نور
امیرالمؤمنین(ع) در مورد قرآن فرمودند: «نُورٌ لِمنِ استَضَاءَ بهِ؛[4] نور و روشنایی است، برای کسی که از آن روشنایی جوید.»
قرآن دریایی است که ظاهرش زیبا و باطنش عمیق بوده، گنجینه ای شگفت آور که اسرارش پایان نمی پذیرد و نور حقیقتی است که تاریکیهای جهل و نادانی را می زداید، چنانکه امام علی(ع) می فرماید: «وَ إِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لاَ تفْنَی عجَائِبُهُ، وَ لاَ تنْقَضِی غَرَائِبُهُ، وَ لاَ تُکشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِهِ؛[5] به راستی که ظاهر قرآن زیبا و باطن آن ژرف است. شگفتیهای آن فناناپذیر و اسرار آن تمام نشدنی است و تاریکیها(ی گمراهی) بدون آن برطرف نخواهد شد.»
قبلاً ذکر شد[6] که «بصیر» از اسمای الهی است که خدای متعال به فرد یا امت عطا می کند، پس می توان گفت که بصیرت از سنخ نور است و این نور باید از یک منبع نورانی سرچشمه گیرد، لذا پروردگار در قرآن کریم می فرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیکمْ نُوراً مُبِیناً»[7]؛ «ای مردم! از سوی پروردگارتان برای شما برهان و حجّتی آمده است و نوری روشنگر (همچون قرآن) را به سوی شما فرود آوردیم.» منظور از «برهان» در آیة فوق - چنانکه جمعی از مفسران گفته اند و قرائن گواهی می دهد - شخص پیامبر اسلام(ص) است و مراد از نور، چیزی به جز قرآن نمی تواند باشد؛ چون درباره اش فرموده: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیکمْ نُوراً»[8].
در احادیث متعددی که در تفاسیر «نور الثقلین»، «تفسیر کبیر» علی بن ابراهیم قمی و «مجمع البیان» آمده، برهان را به پیامبر(ص) و نور را به امیرالمؤمنین علی(ع) تفسیر کرده اند؛ اما باید دانست که این تفسیر با تفسیری که در بالا بیان شد، منافاتی ندارد؛ زیرا نور معنی وسیعی دارد که هم قرآن و هم امیر مؤمنان علی (ع) را به عنوان قرآن ناطق و حافظ قرآن و مفسر و مدافع آن، در بر می گیرد.[9]
و نیز امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 198 «نهج البلاغه» قرآن را اینگونه معرفی می کند: «ثُمَّ أَنْزَلَ علَیهِ الْکتابَ نوراً لَا تُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ وَ سرَاجاً لَا یخبُو تَوَقُّدُهُ وَ بَحْراً لَا یدْرَک قَعْرُهُ وَ منْهَاجاً لَا یضلُّ نَهْجُهُ وَ شُعَاعاً لَا یظْلِمُ ضَوْءُهُ وَ فُرْقَاناً لَا یخْمَدُ بُرْهَانُهُ وَ تِبْیاناً لَا تُهْدَمُ أَرْکانُهُ...؛ سپس قرآن را بر او نازل فرمود؛ قرآن نوری است که خاموشی ندارد، چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد. دریایی است که ژرفای آن درک نشود. راهی است که روندة آن گمراه نگردد. شعله ای است که نور آن تاریک نشود. جدا کنندة حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد. بنایی است که ستونهای آن خراب نشود...»
ب) قرآن؛ منبع علم
قرآن برگرفته از علم لایتناهی الهی است، چنانکه مولای متقیان علی(ع) در توصیفش می فرماید: «و یَنَابِیعُ العِلْمِ وَ بُحُورُهُ؛[10] قرآن چشمه های دانش و دریاهای علوم است.» بصیرت نیز از سنخ علم است، لذا حضرت فرمود: «لا عِلمَ لِمن لا بَصِیرَةَ لَه؛[11] کسی که بصیرت ندارد، علم هم ندارد.» از این رو، هر کس به هر اندازه با قرآن محشور باشد و به مقتضای سعة وجودی خویش، در آن دریای بیکران الهی و حقایق ژرف آن، که به تعبیر امام متقیان «بَحْرٌ لَا یَنْزَفُهُ الْمُسْتَنْزِفُونَ؛[12] دریایی است که تشنگان آن آبش را نتوانند کشید!» تدبّر و تعمّق کند، به همان میزان به علم و حکمت الهی متلبس و به نور بصیرت منوّر می شود.
دو: معصومین (ع)
اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به عنوان یکی از دو ثقلی که پیامبر (ص) برای هدایت بشریت میان امتش به ارث گذاشت، از دیگر منابع کسب بینش و بصیرت هستند. از این رو، در بیانات امام علی(ع) به کرّات سفارش شده است که اطاعت از سنّت و احادیث پیامبر (ص) و جانشینان معصومش مایة هدایت و دوری از ضلالت می باشد.
ایشان در خطبة 97 «نهج البلاغه» می فرماید: «انظُرُوا أَهلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتبِعُوا أَثرَهُمْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًی وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدًی، فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَاتَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا؛ به اهل بیت پیامبرتان بنگرید! با آنها هم جهت باشید (از آن سمت که آنها گام بر می دارند، منحرف نشوید) و قدم به جای قدمشان بگذارید. آنها هرگز شما را از جادة هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند. اگر سکوت کردند، سکوت کنید و اگر قیام کردند، قیام نمایید. از آنها پیشی نگیرید که گمراه می شوید و از آنان عقب نمانید که هلاک می گردید.»
با این اوصاف بصیرت جز با پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) که مظهر اسم شریف بصیر و تجلی بصیرت اند، محقق نمی گردد، لذا حضرت تأکید می فرمایند که: «وَ اِقْتَدُوا بِهَدْیِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ اَلْهَدْیِ وَ اِسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَی اَلسُّنَنِ؛[13] از راه و رسم پیامبرتان پیروی کنید که بهترین راهنمای هدایت است، و رفتارتان را با روش وی تطبیق دهید که هدایت کننده ترین روشهاست.»
رسول خدا(ص) فرمودند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ امامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلِیةً؛[14] هر کس بمیرد و پیشوای زمان خود را نشناسد، مردنش از نوع مردن زمان جاهلیت است.»
این، تعبیر خیلی شدیدی است؛ چون در زمان جاهلیت مردم مشرک بودند و حتی توحید و نبوت هم نداشتند[15] و اگر کسی در حالی بمیرد که جاهل به ولیّ زمان خود باشد، مانند کسی است که در دوران جاهلیت و در حال شرک مرده است.
بصیرت از سنخ علم و نور است و با جهالت و ظلمت جمع نمی گردد و هرگاه انسان به معرفت و شناخت حقیقی امام زمانش نائل گردد و امام را منبع نور و علم و متجلی اسمای الهی دید، بصیر است، چنانکه امام علی(ع) فرمود: «فَانَّهُم عَیشُ العِلمِ وَ مَوتُ الجَهلِ؛[16] همانا آنان (اهل بیت(ع)) رمز حیاتِ علم و دانش، و راز مرگِ جهل و نادانی هستند.»، پس خود را به پیروی از وی ملتزم می داند و همین پیروی و ولایت مداری است که او را از وادی ظلمت و جهل خارج کرده و به عالم نور، علم و بصیرت وارد می کند.
در واقع، شناخت صحیح امام، پیروی از وی را به همراه دارد و تبعیت از معصوم، اتصال به منبع علم و نور است که نتیجه ای جز بصیرت ندارد. از این جهت، امیر متقیان(ع) اهل بیت(ع) را معیار و ملاک بایدها و نبایدها معرفی می کند و می فرماید: «هُمْ أَسَاسُ اَلدِّینِ وَ عِمَادُ اَلْیقِینِ إِلَیهِمْ یفِی ءُ اَلْغَالِی وَ بِهِمْ یلْحقُ اَلتالِی؛[17] آنها اساس دین و ستونهای استوار یقین اند. شتاب کننده باید به سوی آنها بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد.» و نیز پیامبر(ص) را وسیلة بصیرتِ جویندگان هدایت دانسته، می فرماید: «وَ بَصیِرَةُ مَنْ اهتَدَی؛[18] و بینش است برای آن کس که راهنمایی جوید.»
سه: عقل
یکی دیگر از منابع بینش و بصیرت «عقل» است؛ اما نه عقل معاش و روزمره؛ بلکه عقلی که به واسطة پیوندش با وحی و عالم مافوق، از قوه به فعل در آمده باشد. اینگونه عقلی توانایی هدایت دارد. امیر مؤمنان علی (ع) در مورد این عقل می فرماید: «کفاک مِن عَقْلِک مَا أوْضَحَ لَک سُبُلَ غَیک مِن رُشدِک؛[19] عقل، تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد.» و در جایی دیگر می فرماید: «نَعُوذُ بِاللهِ مِن سباتِ الْعَقْلِ؛[20] به خدا پناه می برم از خفتن عقل.»
بصیرت از سنخ علم و نور است و با جهالت و ظلمت جمع نمی گردد و هرگاه انسان به معرفت و شناخت حقیقی امام زمانش نائل گردد و امام را منبع نور و علم و متجلی اسمای الهی دید، بصیر است
این نوع عقل که به کمال رسیده است، به عنوان حقیقت و اصل و اساس انسان معرفی می گردد: «اَلْإِنْسَانُ بِعَقلِهِ؛[21] حقیقت آدمی به عقلش است.» و رسول باطنی حق متعال در انسان، عقل است: «اَلْعَقْلُ رَسوُلُ الْحَقِّ؛[22] عقل، رسول الهی است.»
به عبارت دیگر، تمایز انسان از حیوانات به واسطة عقل وی است. عقل قوة ادراک حقایق و فهم بشری است که در مورد آن فرمود: «اِعْقَلْ تُدْرِکْ؛[23] عاقل باش تا ادراک کنی!» و نیز فرمود: «مَنْ عَقِلَ فهِمَ؛[24] هر که عقل را به کار گیرد، فهم می کند.»
ضدیّت عقل و شهوات
از دیدگاه امام علی(ع) عقل در مقابل شهوات و هواهای نفسانی قرار می گیرد و احکام و لوازم عقل و شهوت، با هم متعارض اند. آدمی از هر دو نیرو بهره مند است و با ارادة آزاد خویش یکی را بر دیگری ترجیح می دهد، چنانکه می فرماید: «اَلْعَقْلُ وَ الشَّهْوَةُ ضدَّانِ، وَ مؤَیدُ الْعقْلِ اَلْعِلْمُ وَ مُزَینُ الشَّهْوَةِ الهَوَی، وَ النَّفْسُ مُتَنَازِعَةُ بَینَهُمَا فَأَیهُمَا قَهَرَ کاَنَتْ فِی جَانِبِهِ؛[25] عقل و شهوت ضد یکدیگرند. یاری دهندة عقل، علم است، و زینت دهنده شهوت، هوا و هوس. نفس مورد نزاع میان این دو است و هر کدام غلبه کند، نفس طرف او خواهد بود.»
بصیرت به عنوان یک مفهوم و حقیقت نوری، با قوة عاقله ادراک می شود، و عقل که مُدِرک حقایق است، به عنوان یک منبع برای کسب بصیرت محسوب می گردد. به بیان دیگر، اصل بر این است که حاکمیت بر مملکت وجود آدمی از آنِ عقل باشد و در این صورت به تعبیر امیر المؤمنین علی(ع): «من ملَّکَ عَقْلُهُ کانَ حکیِماً؛[26] هر کس عقل را بر خویش فرمانروا گرداند، حکیم گردد.»
هر که از حکمت برخوردار گردد، به راه راست هدایت می شود و دارای مراتبی از عصمت می گردد، چنانکه فرمود: «الحِکمَةُ تُرشِدُ؛[27] حکمت، انسان را (به راه راست) هدایت می کند.» و نیز فرمود: «الحِکمَةُ عِصمَةٌ؛[28] حکمت، نگاه دارندة انسان است.» و از آنجا که اساس حکمت و عصمت، ملازمت با حق است، فرمود: «رأس الحکمةِ لُزُومُ الحَّقِ؛[29] بالاترین درجة حکمت، ملازمت با حق است.» و بصیرت به یک معنا؛ یعنی شناخت حق از باطل، لذا ثمرة حکمت، بینش و بصیرت است.
چهار: تاریخ و آثار گذشتگان
در کلمات امام علی(ع)، تاریخ و آثار به جای مانده از گذشتگان، یکی دیگر از منابع بینش، بصیرت و عبرت شمرده شده است. ایشان در خطبة 99 «نهج البلاغه» می فرماید: «اَوَ لَیسَ لَکمْ فی آثارِ الْاَوَّلینَ مُزْدَجَرٌ وَ فی آبائِکمُ الْماضینَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ اِن کنتُمْ تَعْقِلُونَ؛ آیا برای شما در آثار گذشتگان مایة خودداری از گناه و در سرگذشت پدرانتان بینش و عبرتی نیست، اگر اهل تعقّل باشید؟!»
در جای دیگر آن حضرت، از تأثیر و نفوذ این آثار بی زبان، در چشمان عبرت گیر و گوشهای شنوا سخن می گوید و می فرماید: «وَ لَئِن عمِیتْ آثارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ اَخْبَارُهُمْ، لَقَدْ رَجَعَتْ فِیهِمْ اَبصَارُ العبَرِ وَسمِعَتْ عنْهُمْ آذان العقُولِ وَتَکلَّمُوا مِنْ غَیرِ جِهَاتِ النُّطْقِ؛[30] و اگرچه آثارشان محو شده و اخبارشان منقطع گشته است؛ ولی چشمهای عبرت بین، آنها را می نگرد و گوش هوش، اخبارشان را می شنود و با غیر زبان خود با ما حرف می زنند.»
در اندیشة مولای متقیان(ع) بصیر کسی است که همواره در پی عبرت گیری است: «فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَنَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انتَفَعَ بِالعِبَر؛[31] همانا انسان بصیر کسی است که شنید و اندیشه کرد و دید و بینا شد و از عبرتها سود برد.»
در نگاه ایشان، مؤمن واقعی کسی است که نگاهش به دنیا، نگاه پندگیرانه و عبرت آموز باشد: «المومِن ینظُرُ الی الدُنیا بِعَینِ الاعتبار؛[32] مؤمن کسی است که با دیدة عبرت به دنیا می نگرد.»
قرآن کریم انسانها را با تعابیر مختلفی به پندآموزی از جهان و گذشتگان فرا می خواند: «فَاعْتَبِروُا یَا اُولِی الاَبْصَارِ»[33]؛ «پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشمها!» راغب در «مفردات» می گوید: «اصل کلمة" عبر" به معنای تجاوز از حالی به حالی است، و اما عبور تنها، مختص به تجاوز از آب است. .. و" اعتبار" و"عبرة" مخصوص به حالتی است که انسان به وسیلة آن از شناختن چیزی که قابل مشاهده است، به چیزی که قابل مشاهده نیست، می رسد[34] و تعبیر به" اولی الأبصار" اشاره به کسانی است که حوادث را به خوبی می بینند، و با چشم باز موشکافی می کنند، و به عمق آن می رسند. در حقیقت "اولی الأبصار" کسانی هستند که آمادگی گرفتن درس عبرت را دارند، بنابراین، قرآن به آنها دستور می دهد که از حادثه ها بهره برداری لازم را بکنید.[35]
قرآن در جای دیگر هدف از بیان داستانها و وقایع تاریخی را عبرت پذیری می داند: «لَقدْ کان فِی قصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِوُلِی الالْبَاب»[36]؛ «در سرگذشت آنان درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود.»
امام علی(ع) نیز در این باره می فرماید: «انَّ فی کُلِّ شَیءٍ مَوعِظَهً و عِبرَهً لِذَوِی اللُّبِّ و الاعتِبَار؛[37] به راستی که در هر چیزی برای خردمندان و پندگیران، پند و عبرتی است.» و این خود منبع مهمی در بالا بردن سطح آگاهی و بصیرت افراد است. انسان آگاه و زیرک همواره در مطالعة تاریخ و آثار آن، به دنبال بینش افزایی خود و کسب بصیرت است و به طور کلی در اندیشة اسلام، نگاه به دنیا و آثار آن و تاریخ گذشتگان باید نگاهی بصیرت مدار و عبرت اندیش باشد که ثمرة اینگونه نگاه به هستی، بصیرت و راه یافتن به حقیقت است.
پی نوشت ها
[1] نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح: صبحی صالح ترجمه: ترجمه: محمد دشتی، نشر هجرت، قم، 1414ق، خطبه 133.
[4] عیون الحکم و المواعظ، محمد بن علی لیثی واسطی، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش، ص 498؛ غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ دهم، 1386ش، ج 2، ص313.
[6] قسمت نخست مقاله که در شماره 189 از مجله مبلغان آمد.
[8] تفسیر المیزان ، علامه سید محمدحسین طباطبایی، مترجم: سید محمدباقر موسوی همدانی، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، قم، چاپ پنجم، 1374ش، ج 5، ص 250؛ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش، ج 4، ص234.
[9] همان (با مقداری ویرایش در متن).
[10] نهج البلاغه، خطبه 198.
[11] غرر الحکم و درر الکلم، ج1، ص 160.
[12] نهج البلاغه، خطبه 198.
[13] نهج البلاغه، خطبه 110.
[14] کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1429ق، ج 6، ص 123.
[15] مجموعه آثار شهید مطهری(نسخه الکترونیکی)، امامت و رهبری، ص 721.
[16] نهج البلاغه، خطبه 147.
[21] غرر الحکم و درر الکلم، ج 2، ص 139.
[32] غرر الحکم و دررالکلم، ج 2، ص 71.
[34] المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، دفتر نشر نوید اسلام ، قم، چاپ دوم، 1389ش، ج 1، ص 320، ماده: عبر.
[35] تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374ش، چاپ اول، ج 21، ص 491.
[37] غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 72.